چرا هيچكي جواب سوالاي من را نميده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟:302::302::302::302::302::302::302::30 2:
نمایش نسخه قابل چاپ
چرا هيچكي جواب سوالاي من را نميده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟:302::302::302::302::302::302::302::30 2:
لیلی خواهرم،
دیدم سوالاتت رو، تاپیکت رو دنبال می کنم و دوست دارم نگاه مجددی به پستهای قبلی داشته باشی... ما به دنبال تغییر هستیم... نه به دنبال یک اصلاح کوچیک... دنبال یک تغییر اساسی در نگاه تو... در نگاه شوهرت!
مهدی در واقع از اینکه شما قهر کنی نگران نبوده... از این نگران بوده که موقعیت خوبی که در خونه ایجاد شده تخریب بشه... و این خیلی خوبه! اون نمی خواد خانواده ات در جریان این موضوعات باشند چون زندگیش رو دوست داره و این یعنی شروع تغییر... و این بسیار عالیست!
گفته بودی اگر رفتارم رو خوب و پر از احساس کنم مهدی از کجا بفهمه...
ببین قراره رفتاری جرات مندانه داشته باشی... این خیلی با اون چیزی که گفتی فرق می کنه! این یعنی صراحت... یعنی اگر از چیزی ناراحت شدی دقیق بهش بگی!
ببین مثلا من امروز اومدم منزل... خانومم انتظار داره که من خیلی خوشحال باشم! اما من خیلی خسته ام! می تونم بشینم و قیافه بگیرم... و چیزی نگم! اصلا انتظار داشته باشم که کشف کنه که من خسته ام! چقدر انتظار بیهوده ای! او هرگز نخواهد فهمید... اما وقتی با صراحت می گم عزیزم! خیلی خسته ام... یه نیم ساعت به من فرصت بدی بهتر خواهم شد... اون این فرصت رو درک می کنه!
پست های قبلی رو با دوباره خوانی کنید...
بنویسید... بنویسید... مشکلی هست بنویسید!
اما تا زمانی که کارهای قبلی رو انجام ندید... چیزی برای نوشتن وجود ندارد...
خواهش می کنم در 50 درصد موارد حداقل رفتار جرات مندانه داشته باشید
ذهن خوانی نکنید
شما قرار بود آماده بشید برای یک دیدار خوب...
امیدوارم عید فطر فرصت زیبای دیدار شما با خانواده شوهرتون باشه و زیر وعده خودتون شب قدر نزنید!
----------------
شاید چیزی ننویسم... اما همین که روی تشکر کلیک می کنم یعنی دیدم... تنها نیستید!
سلام جناب دانشمند مي شه در مورد رفتار جرات مندانه بيشتر توضيح بديد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:316::316::316::316::316::31 6::316::316:
جناب دانشمند من اون زن را بخشيدم ولي باور كنيد اون زن از نظر روحي اصلا سالم نيست. اون هيچ تغييري نكرده و هنوز به همون رفتارهاي ديوانه وارش ادامه مي ده. فقط اين منم كه ازش دورم و تيراش و تركش تيراش ديگه به من نمي خوره. نمي خوام اين جاي امني را كه بدست آوردم را مجدد از دست بدم.
بذارين يك اعترافي كنم جناب دانشمند من مي ترسم. من اينقدر گذشته تلخ و وحشتناكي داشتم كه مي ترسم از اين كه مجددا اون روزا تكرار بشه. مي ترسم بلايي سر مامان و بابام بياد. مي ترسم به خاطر خودخواهي هام آسيبي به خانواده و پدر و مادرم برسه. مي ترسم. مي ترسم. مي ترسم. به خدا مي ترسم.
ببينين من هيچ كينه اي از اون زن و مرد ندارم فقط مي ترسم. حاضرم براي هميشه با هيچ كس رفت و آمد نداشته باشم. ولي ديگه هرگز اون زن و مرد را نبينم. من از اون زن و مرد مي ترسم. اونا سالم نيستند.
ترا خدا فكر نكنيد نمي خوام به حرفاتون گوش كنم و دارم كار خودم را مي كنم. باور كنين رفت و آمد با اون ها يعني شروع دوباره اون روزهاي وحشتناك. شما اونا را نمي شناسين. من از اونا مي ترسم.
كاش اونا را از نزديك ديده بودين تا درك ام مي كردين وقتي مي گم مي ترسم.
خواهرم ليلي،
چقدر آزرده و دل شكسته از اون دو نفر.... يعني اون دو نفر مي تونن تو رو هم اينطوري كنن؟؟؟
حتي اگر مي توني يك درصد عوضشون كني! اين كار رو امروز و همين الان شروع كن! اما اگر نمي توني.... رهاش كن ديگه! بسه به خدا! بپذيرشون! من ازت عذر مي خوام... از شوهرت عذر مي خوام!اما فكر كن اصلا دو نفر فاسد! مفسد في الارض! جنايتكار... سرپرست مافيا! بپذيرشون... كاري باهاشون نداري خواهرم!!!! اونطوري كه هستند بپذيريشون!... اونها مشكلاتي دارند كه اگر يه خورده فكر كني متوجه اون مشكلات مي شي... اونها متاسفانه با اين توصيفي كه مي كني سالم نيستند... اما اين به تو بر نمي گرده.. تو مي توني روابطت رو محدود كني... اما نمي توني خون شوهرت رو عوض كني و بگي از فردا ديگه اين پدر و مادر تو نيستند!!! پس به عنوان دو نفر ادم كه تو اين دنيا هستند و غير قابل تغييرند... بپذيرشون! همين... ديگه هم مهم نباشن برات! نه كاراشون! نه حرفاشون!
ببين خواهرم عدم جرات مندی تو موجب مي شه :
همواره برنجید،
در روابط احساسي و عاطفي، احساس ناکامی داشته باشید،
فكر كنيد كه اين شمائيد كه براي درك ديگران ساخته شده ايد
نتوانيد نظر مخالفتون رو ابراز كنيد
اونقدر تحمل كنيد كه كارد به استخون برسه!!!! و با انفجار خشم فوران كنيد
اضطراب و به دنبال ان اجتناب داشته باشید
در روابط با شوهرتون اونقدر استرس داشته باشيد كه ضعیف عمل کنید
سكس نا موفقي داشته باشيد و ارضا خوشايندي نداشته باشيد
منتقد درونيتون همه كارهاتون رو نقد مي كنه... چه خوب چه بد!
معمولا نمي دونيد به ساز كي برقصيد!!!!
منفعل شديد به دلائل زير:
1. ترس از اختلال در ارتباط با خانواده همسر در زندگی
2. ترس از رنجیدن دیگران
3. سعی در راضی نگه داشتن دیگران بطوریکه احساس کنند شما انسان خوبی هستید!
4. اعتقاد به اینکه خواسته های ما به خواسته های دیگران خوب نیست ارجحیت داشته باشد
5. اگر کسی چیزی گفت و موجب شد ناراحت بشیم.. چیزی نمی گوییم! ازش فاصله می گیریم!
اما من می خواهم :
1. احساسات خودتون رو ابراز کنید
2. درخواست کنید
3. به دیگران و نظرات آنها احترام بگذارید
4. حقوق خود را در نظر بگیرید
5. نه بگویید
6. نظرات خود را بیان کنید
7. روابطتون رو بهبود ببخشید
8. انتقاد ديگران رو بشنويد!!!
9. شنونده فعالي باشيد
-- شما سه آسیب شناختی قوی دارید که باید به اونها توقف بدید:
1. ذهن خوانی و قضاوت 2. فیلتر کردن و تفاسیر منفی 3. ذهن سطحی فعال
يه نكته مهم: مادر شوهر شما جز استثنائات رفتار جرات مندانه است! ( لطفا عميقا اين جمله رو بخونيد)
-- اما چگون رفتار جرات مندانه داشته باشید!؟
ببینید رفتار جرات مندانه به این معنی نیست که اگر شوهرتان چیزی گفت و شما می خواستید مخالفت کنید بگید : "نه، من باهات مخالفم!" ما به این رفتار میگیم پرخاشگرانه! بلکه:
1. زمان و مکان مناسبی رو انتخاب کنید : ببینید دقیقا لازم نیست تا چیزی گفت همونجا بزنید تو روش! گاهی لازمه صبر کنید... و سکوت! تا به خلوت برسید... بهترین مکان، مکان خلوته! جاییکه کسی نباشه... و زمان مناسب: مثلا فکر کنید می خواهید موضوعی رو به شوهرتون بگید... شوهرتون از بیرون اومده! خسته! گرسنه! تشنه... حالا شما چیزی بگید! شدنی نیست... باید زمانی بگید که سر حال باشه !
2. پل ذهنی بزنید... با فرد مقابل همدلی کنید و احساساتش رو درک کنید! مثال: می دونم که خیلی دوست داری این کار رو بکنی... من هم همیشه انجام این کارها رو دوست داشتم! اصلا یه حس خوبی به آدم می ده... من خیلی احساس آرامش می کنم! مثلا یادمه ( یه مثال می زنید)
3. احساس و نظر خود را به طور واضح بیان کنید... از شیوه X Y Z استفاده کنید... از جملات "من " استفاده کنید
الگوی xyz میگه: وقتی در موقعت X، عمل Y رو انجام دادی ، احساس Z رو داشتم...
مثال: اما می دونی وقتی میاي خونه، خسته هستي و كلافه اي، وقتي لباسات رو پركنده مي ريزي روي تخت، احساس خوبی ندارم!
از جملات " من " استفاده می کنید، نه از جملات "تو":
مثلا در مورد شوهرتون: بد جوری دلم رو شکستی!!! ( استفاده از جملات "تو") شما دارید طرف مقابلتون رو متهم می کنید که دل شما رو شکسته و عملا در رابطه با احساستون حرفی نمی زنید!
استفاده از جملات "من" : وقتی موقع شام، به من بی توجه بودی، دلم شکست! در این جمله شما برچسب نزدید! متهم نکردید.. خبر دادید!!! از جملات " من " استفاده کردید و احساستون روبیان کردید..
4. گاهی می تونید پیامد رفتار غلط رو هم گوشزد کنید
** باید بدونید که شما اگر بخواهید رفتار جرات مندانه رو اجرا کنید... : شما مسئول شادمانی دیگران نیستید!!!
** برای نه گفتن خود به هیچ وجه دلیل و توضیح طولانی نیاورید،
** برای بیان نظرات خود، توجیه نکنید، کوتاه بگویید!
** هرگز نگویید " فکر نمی کنم بتوانم... " خیلی ساده بگویید "نه"
** مطمئن باشید که رفتار جرات مندانه به محض اینکه از طرف شما شروع بشه، با ناراحتی دیگران همراه نیست! اونها تعجب می کنند... اما بعد از مدتی با شما صمیمی تر از پیش هستند و شما رو دوست دارند
تكنيك صفحه خط خورده:
** اگر می خواهید در مقابل اصرار دیگران دلیلی بیاورید، فکر کنید و قاطعانه یک دلیل رو بگویید و در مقابل اصرار آنها دلائل خود رو عوض نکنید... مثلا از شما درخواست می شود یک مهمانی بروید: یک بار می گویید " نه، ما مهمون داریم" یه بار دیگه می گید" آخه شوهرم هم نیست" یه بار دیگه" فرداش باید زود بریم جایی" این خوب نیست... یک دلیل را تکرار کنید! فقط یک دلیل!!! به این تکنیک می گیم : صفحه خط خورده!
** هرگز تظاهر به موافقت نکنید...
** احساس گناه از ناراحتی دیگران ممنوع! اول اینکه عادت می کنند! دوم اینکه شما عضوی از گروه شادمانی نیستید که مسئولیت خوشحالی آنها با شما باشد
براي عيد فطر يه برنامه اي بذار...اما مجبور نيستي! ولي مي توني بهش فكر كني
جناب دانشمند نوشته:
يه نكته مهم: مادر شوهر شما جز استثنائات رفتار جرات مندانه است! ( لطفا عميقا اين جمله رو بخونيد)
جناب دانشمند اين جمله اي كه نوشتيد يعني چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟
سلام
خسته ام. شب ها تا صبح خواب مي بينم. حتي اگه بعد از ظهر نيم ساعتم بخوابم خواب مي بينم. خواب امتحان داشتن و درس نخوندن. خواب امتحان داشتن و نرسيدن. خواب مهموني داشتن و نرسيدن . خواب .................................................. .......
لیلا جان به نظر من تو خیلی حساس هستی !!
من خودم بارها شده که از همسرم دور بودم ... دقیقا به همین شکلی که برای تو پیش اومده ... بارها تنهایی حتی مسافرت رفتم ... اما به نظرم اصلا این موضوع دلیل بر این نمیشه که همسرم فقط به دلیل رابطه جنسی منو میخواد ... همسرت اگر فقط برای این موضوع تو رو میخواست هرگز باهات ازدواج نمیکرد و برای خودش یه خونواده تشکیل نمیداد ... سعی کن با همسرت دوست باشی ... ببینم تو با دوستای صمیمیت همه جا میری ؟؟ آدما وقتی ازدواج میکنن دلیل نمیشه که دیگه هیچ وقتی رو برای خودشون نذارن ... اینو من هم به خانومها میگم هم آقایون... چون این نوع رفتار بعد از گذشت 10 12 سال از زندگیه مشترک جز حس رنجش و سوختن و عقب موندن و پشیمونی هیچی به جا نمیذاره ...
در ضمن یه پیشنهاد دارم ... به جای اینکه بگی مادرش پرش کرده و از این جور جمله های کلاسیک چرا به چیزای دیگه فکر نمیکنی ؟؟ شاید بد خوابیده ... شاید خسته بوده ... شاید سر دردی چیزی ... ... ماها آدمیم ... حق داریم بعضی وقتا خسته یا بداخلاق باشیم !!!! زود به خودت نگیر :)
سعی کن با شادی زندگیت رو مدیریت کنی ... و اینم بدون منتظر هرچی که باشی همون میشه !
پیروز باشی لیلای موفق :)
خواهش مي كنم نظرتون راجع به من عوض نشه باور كنين نمي تونم برم.
ديشب به مهدي گفتم بيا عيد فطر بريم جمكران.
گفت: ولي من مي خواستم بريم خونه بابا اينا. (حرفشون كه مي ياد قلبم شروع ميكنه تند تند بزنه)
گفتم: ما كه نه ديگه روز تعطيل داريم. نه عيد هر مراسمي مي شه تو مي خواي بري خونه بابات اينا.
گفت: تو هم بيا بريم نگفتم كه مي خوام تنها برم. مي ياي بريم.
گفتم: نه.
گفت: چرا؟ خيلي ها اختلاف پيدا مي كنند تا ابد كه قهر نمي مونند تا كي مي خواي اينطوري ادامه بدي و نياي؟
گفتم: مهدي تازه يه كم داره بدن و اعصابم آروم مي شه. خواهش مي كنم دوباره اون روزا را شروع نكن. ياد ندارم يك روز فقط يك روز ما رفته باشيم خونه بابات اينا يا اونا اومده باشند اينجا و بعدش دعوا نشده باشه و كار من به بيمارستان نكشيده باشه.
گفت: ولي من كه نمي تونم پدر و مادرم را نبينم
گفتم: تو برو ببين من هيچ مخالفتي ندارم. مگه هفته پيش نرفتي بازم برو. هر وقت دوست داري برو . ولي به من نگو بيا.
گفت: سكوت
گفتم: سكوت و احساس كردم اونم ياد اون روزهاي تلخ افتاده
بعد از نيم ساعت اومد بغلم كرد و گفت باشه مي ريم جمكران.
منم دوباره باهاش مثل قبل شدم.
ولي انگار يك چيزي درونم شكسته بود.
شب شوخي كرد و گازم گرفت. ولي من مثل بچه ها كه كسي گازشون مي گيره و گريه ميكنند. گريه ميكردم و ديگه دست خودمم نبود كه جلوي گريه ام را بگيرم. نمي دونم چم شده بود. (الانم كه دارم اينا را تايپ مي كنم گريه ام گرفته و هيچ جوري هم بند نمي ياد.) اونم مدام مي گفت چت شده باهات شوخي كردم.
بعد يك ساعتي يك كم آروم شدم رفتيم بخوابيم. تو رختخواب بهش گفتم. مهدي من الان مدت هاست كه شب ها خواب مي بينم وقتي بيدار مي شم خيلي خسته ام انگار اصلا نخوابيدم. و..............................
به حرفام گوش مي كرد. با خودم گفتم نكنه بره و به مامانش بگه
بهش گفتم مهدي تو محرم مني ديگه. نه؟
گفت يعني چي ؟ گفتم يعني حرف هايي را كه بهت مي زنم به كسي نمي گي .
گفت: نه
گفت: خوب بگو
گفتم: همين.
صبح كه بيدار شديم. بوسيدم و خداحافظي كرد و گفت دوستت دارم.
گفتم: اگه دوستم داري بيشتر بهم محبت كن
گفت: چه جوري ديگه محبت كنم مثل كتاب باربارا دي آنجلس
گفتم: نه و خداحافظي كردم.
ساعت 11:15 بهم زنگ . حالم پرسيد و گفت صبح خيلي ناراحت بودي. گفتم آره الانم همينطوريم.
گفت: چيزي شده؟
گفتم: نه بابا چي شده
چند دقيقه به گريه هام گوش كرد و گفت مي خواي بعدا زنگ بزنم.
گفتم : آره و قطع كردم.
مي دونم از نظرتون منم شدم مثل مي مي و مينا كه به حرف هيچ كس گوش نمي كنند.
ولي كاش مي دونستين چقدر مي ترسم كه با رفت و آمد با مادر شوهرم دوباره به اون روزهاي وحشتناك جهنمي برگردم.
تنهام نذارين:302::302::302::302::302:
سلام
این بیچاره که اینقدر نازتو رو کشیده دیگه چه جوری محبت کنه
اینقدر دوستت داره که حاضر نیست تنها بره خونه پدر و مادرش و به تو میگه
اونوقت من نفهمیدم برای چی ناراحت شدی
لیلا خانوم شوهرت دوستت داره قدرشو بدون و درکش کن و خودتو گاهی بذار جای اون
منم دوستش دارم. اگه دوستش نداشتم بعد از سقط بچم ديگه باهاش زندگي نميكردم.
نه اقليما اون نمي خواد تنهايي بره چون مادرش ازش خواسته من را ببره تا دوباره بتونه ازم ايراد بگيره و پاش توي زندگيمون باز بشه. (دوباره اون دعواهاي جهنمي و وحشتناك تكرار بشه)
اقليما اگه برم و دوباره اون روزهاي تلخ تكرار بشه. (كه مطمئنم مي شه) من ديگه طاقت ندارم.
چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني.
لیلا خانوم اصلا این طوری که شما فکر میکنی نیست.هرکسی شرایط خاص خودشو داره و تازمانی که جای اون شخص نباشی نمیتونی نظر بدی.بر فرض من عین شما عمل کنم اما آیا شوهر من و شما رفتار یکسانی دارند؟
میدونی اگه شوهر من جای شوهر شما بود چی کار میکرد؟
همون شب که پدرتون اومدن خونه و به خیر و خوشی همه چی تموم شد یکی از شرایط اصلی که شوهرم واسه من میذاشت این بود که پیش بابام ازم میخواست که همین فردا مینا باید بیاد با هم بریم خونه مامانمینا وتا زمانی که من این کارو نمیکردم اولا رفت و آمدشو کلا با خونواده من قطع میکرد و ثانیا زندگی رو برام جهنم میکرد نه یک کلمه باهام حرف میزد ونه میرفت واسم ریمل و کادو بخره!!!!! میگفت چون تو به من اهمیت نمیدی منم به تو اهمیت نمیدم.
من تا حالا تو این موقعیت قرار گرفتم که دارم میگم.سعی کردم با محبتای دیگه جبران کنم ولی بهم گفته که تا این خواستمو براورده نکنی همه این محبتات واسه فریب دادن منه.:302::302:
پس دیگه زود قضاوت نکن باشه؟
آخه تو اگه نسبت به اون و حرفاش بی تفاوت باشی و اومدی خونه پیش همسرت گلگی نکنی که دیگه اتفاقی نمی افته
ببین اونو یه مهره ی بی اثر تو زندگین بدون
تو هم زود قضاوت نكن مينا.
من تمام اين روزهاي تو را گذراندم. من آينده توام البته اگه دوام بياري و بموني و زندگي كني.
منم منت كشيدم. منم خرد شدم. منم له شدم.
اينقدر كه ديگه الان يك چيني بند زده ام كه مهدي مي ترسه با كوچكترين تلنگري از هم بپاشم.
براي همين بهم محبت مي كنه. هيچوقت خانواده مهدي و كارهايي را كه كردند را با خانواده شوهرت مقايسه نكن.
مينا مي دوني سقط بچه در اثر فشار عصبي يعني چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مي دوني چه فشاري رو من بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا مي توني تصورش را بكني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهدي هميشه مي ياد منت كشي. چون دلش براي من مي سوزه. مي دوني چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون از روز اول آشنايي مون تا الان هميشه عامل دعوا و ناراحتي اون و خانوادش بودند و مهدي اين را مي دونه. درك كرده. ديده.
اقليما جون لازم نيست من چيزي بگم و گلگي كنم. اون مي گه. اون مي سازه و مي گه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
حتي اگه هيچ چيزي هم براي گفتن نداشته باشه . دروغ مي گه.
كاشكي همتون فقط يكبار اون زن ديوانه را مي ديدين.
لیلا جان چرا خودتو ناراحت میکنی بیخیالشون شو فعلا
از زندگیت لذت ببر
اینقدرم فکر و خیال نکن
شوهرت مهمه که اونم داره سعی میکنه درکت کنه تو هم باهاش همدردی کن و به جلو پیش برو
گذاشته ها گذشته دیگه بهش فکر نکن
ممنون اقليما جون.
وقتي كسي بهم مي گه برم خونه اونا. انگار گردنم را گرفته و داره فشار مي ده و مي خواد خفم كنه.
كاش يكي مي فهميد كه من چه روزهاي وحشتناكي را ديدم كه حاضرم براي دوباره نديدنش خانوادم را بذارم كنار.
به خدا لیلا به جون خودم حتی اگه شوهرم بگه آره اونا مقصرن تو کوتاه بیا ، تو بدی رو با خوبی جواب بده
ویا حتی اگه رفتارش طوری باشه که من بفهمم اونا رو مقصر میدونه واسم کافیه کوتاه میام.اما حتی یک جمله هم نمیگه حتی یک رفتارشم اینو نشون نمیده.
بازم زود قضاوت کردی.تو چه میدونی که منو نصف شب...............
نمیخوام یادم بیارم نمیخوام
ولی اینو بدون همین اعتراف شوهرت باید واست یک دنیا ارزش داشته باشه
همین کوتاه اومدنش که باشه میریم جمکران باید واقعا واست مهم باشه
تا حالا شده حالم انقدر بد شده که بردنم بیمارستان ولی همون جا هم شوهر من از خودشو خونوادش دفاع میکرد.
میدونی که لرزش دست دیگه یار همیشگی من شده.میدونی تپش قلبم صد برابرشده؟
مينا تورو خدا برو يه دكتر متخصص اعصاب و روان! توروخدا به حرفم گوش كن! :316:
سلام،نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
یعنی نمی تونید با مادر شوهرتون گاهی رفتار جرات مندانه رو تجربه و اجرا کنید.
مادر شوهر شخصیت ویژه ای است که به هیچ وجه مادر شما نیست! حتی جای مادر شما هم نیست! اما اگر رفتار جرات مندانه صحیح انجام بشه می تونه در این روابط هم موثر باشه اما در تمامی موارد مصداق نداره مثلا به هیچ وجه اجرای تکنیک صفحه خط خورده و یا جرات مندی فزاینده در مورد ایشون صحیح نیست و نتیجه معکوس رو خواهید گرفت
می خوام کمی بیشتر در مورد جرات مندی با شما صحبت کنم... چون احساس می کنم چند نکته رو باید روشن کنیم:
- جرات مندی یعنی بیان نظرات / عقاید و پیشنهادات شما غیر از اضطراب با احترام به طرف مقابل! ببینید اصل جرات مندی احترام به طرف مقابل است... اگر این رو در نظر نگیرید یعنی پرخاشگری! مثل رفتاری که شما در گفتگوی خودتون با مهدی داشته اید! شما جرات مند نبودید! چون به نظرات ایشون احترام نگذاشتید و من مهدی رو جرات مند تر از شما یافتم! و به ایشون آفرین گفتم!
پس در یک رابطه جرات مند، حتما برای طرف مقابل احترام، حقوق و حق اظهار نظر قائل هستیم و مطلعیم که الزاما نباید نظری رو ابراز کنه که ما خوشمون می آد!!!
- اعتبار بخشی، یا اعتبار سازی و یا دادن اعتبار به طرف مقابل نکته بسیار مهمی است که شما باید در رفتارتون با مهدی مد نظر داشته باشید! که البته در تاپیک دیگری هم از من این سوال رو پرسیده بودید... اینجا پاسخ می دهم، ببینید به طور کلی و در قالب مفهومی ساده، وقتی شما به نظرات، پیشنهادات و مهمتر از همه تجربیات فیزیکی ، معنوی و احساسی طرف مقابلتون احترام می گذارید و اونها رو مهم می دونید اعتبار بخشی می کنید! و بر عکس این کار بی اعتبار سازی است! وقتی از جملاتی از قبیل " اصلا اینطوری که می گی نیست! " یا " عمرا" یا " به هیچ وجه اینطور نیست" یا " این احساست اشتباهه عزیزم" استفاده می کنید دارید بی اعتبار سازی می کنید....
همواره بی اعتبار سازی پرخشاگرانه نیست! گاهی بدون اینکه بخواهیم بی اعتبار سازی می کنیم ... خیلی عاشقانه تجربیات طرف مقابل رو زیر سوال می بریم! اما اصلا منظوری نداریم...
- تفاسیر مختلف از موقعیت های یکسان نظر به تفاوتهای فردی، فرهنگی و جنسی!
نکته مهمی رو می خوام بگم! گاهی شما واقعا می خواهید اعتبار بخشی کنید! می خواهید به شوهرتون احترام بگذارید اما این کار رو با توجه به آموخته های فرهنگی، تربیتی و احساسی خودتون انجام می دید! این درست نیست! شما باید حساسیتهای شوهرتون، نظام ارزشهای ایشون رو پیدا کنید و نسبت به اونها باید ها و نبایدها رو تعریف کنید...
مثلا حسین از اینکه همسرش از بشقاب غذای خودش چیزی رو به بشقاب او منتقل کنه اصلا خوشش نمی اد! اما هانیه این کار رو با عشق و تمام وجودش انجام می ده و این کار رو یاد گرفته و اگر مادرش برای پدرش این کار رو می کرد، پدر هانیه در آسمانها بود ! اما این کار حسین رو ناراحت می کنه!! پس هانیه نباید این کار رو بکنه... شاید در مورد مرد دیگری این مصداق تغییر کنه! پس نمی تونیم فرمول یکسان رو اجرا کنیم... برای همین هم می گم باید اول کشف کنید! احساسات و عواطف رو شناسایی کنید و ببینید این احساسات ناشی از چه موقعیتی می باشد!؟
حالا بیایم یک بار دیگه نگاهی بندازیم به گفتگوی شما و اشکالات رو با توجه به قواعدی که به شما گفته شده بررسی کنیم و انتظار داشته باشیم، لیلا به زودی تغییرات رو اعمال کنه!
گفتم: بيا عيد فطر بريم جمكران.
( این یک پیشنهاده! آیا الزامه؟؟؟ رفتار لیلا جرات مندانه است چون نظر خودش رو بیان کرده! اما الزاما جواب شاید مثبت نباشه!! چون فرد جرات مند به طرفش حق اظهار نظر می ده)
گفت: ولي من مي خواستم بريم خونه بابا اينا. (حرفشون كه مي ياد قلبم شروع ميكنه تند تند بزنه)
گفتم: ما كه نه ديگه روز تعطيل داريم. نه عيد هر مراسمي مي شه تو مي خواي بري خونه بابات اينا.
(لیلا بی اعتبار می کنه حرف شوهرش رو! خیلی ساده... به همین راحتی صمیمت رو داغون می کنه! و بعدش سرزنشش هم می کنه)
گفت: تو هم بيا بريم نگفتم كه مي خوام تنها برم. مي ياي بريم.
آفرین به مهدی/ اعتبار سازی می کنه! / از تشدید جلوگیری می کنه!!! سعی می کنه با روش ناقصی که داره، به لیلا احترام بذاره)
گفتم: نه.
بازم بی اعتبار سازی!!!! این رفتار جرات مندانه نیست! این قدرت " نه " گفتن نیست... این پرخاشگری محضه!!! چون اصلا به نظرات مهدی احترامی نمی گذارد
گفت: چرا؟ خيلي ها اختلاف پيدا مي كنند تا ابد كه قهر نمي مونند تا كي مي خواي اينطوري ادامه بدي و نياي؟
گفتم: مهدي تازه يه كم داره بدن و اعصابم آروم مي شه. خواهش مي كنم دوباره اون روزا را شروع نكن. ياد ندارم يك روز فقط يك روز ما رفته باشيم خونه بابات اينا يا اونا اومده باشند اينجا و بعدش دعوا نشده باشه و كار من به بيمارستان نكشيده باشه.
لیلا اصلا دلیل مشخص و جرات مندانه ای برای "نه" که گفته نداره...به نظرات مهدی توجه نمی کنه و این یعنی رفتار جرات مندانه نداره!!! پس عملا رفتار جرات مندانه این نیست! ایشون حتی اگر می خواد بگه "نه".. باید اول همدلی کنه! اون هم در شرایط مناسب! بعد پل ذهنی بزنه ... و بعد با اظهارات " من" توضیح بده که چرا نمی خواد اینکار رو انجام بده... و بعد پیامد هاش رو هم بگه!
گفت: ولي من كه نمي تونم پدر و مادرم را نبينم
این حق طبیعی مهدی است!
گفتم: تو برو ببين من هيچ مخالفتي ندارم. مگه هفته پيش نرفتي بازم برو. هر وقت دوست داري برو . ولي به من نگو بيا.
لیلا باز هم بی اعتبار سازی می کنه!!! مثل اینکه فقط نظر خودش براش مهمه!!!
گفت: سكوت
گفتم: سكوت و احساس كردم اونم ياد اون روزهاي تلخ افتاده
نه لیلا جان! یاد اون روزهای تلخ نیوفتاده!!! تفسیر شما اشتباهه!! بی اعتبار شده و از ادامه بحث اجتناب کرده! یعنی صمیمت نابود شده اینجا دیگه!!!
بعد از نيم ساعت اومد بغلم كرد و گفت باشه مي ريم جمكران.
آفرین به مهدی!!! آفرین به مهدی!! آفرین به مهدی!!!
منم دوباره باهاش مثل قبل شدم.
ولي انگار يك چيزي درونم شكسته بود.
بله متاسفانه! شما صمیمیت رو داغون کردید!!!
شب شوخي كرد و گازم گرفت. ولي من ...
به حرفام گوش مي كرد. با خودم گفتم نكنه بره و به مامانش بگه
بهش گفتم مهدي تو محرم مني ديگه. نه؟
گفت يعني چي ؟ گفتم يعني حرف هايي را كه بهت مي زنم به كسي نمي گي .
( به این می گن بی اعتبار سازی)
گفت: نه
گفت: خوب بگو
گفتم: همين.
صبح كه بيدار شديم. بوسيدم و خداحافظي كرد و گفت دوستت دارم.
گفتم: اگه دوستم داري بيشتر بهم محبت كن
اوه خدای من! لیلا تو این شوهر رو داری خورد می کنی!!! اون یک ربات نیست! اون هم نظراتی داره... عقایدی داره... الزاما نباید همونی باشه که تو دوست داری!!
گفت: چه جوري ديگه محبت كنم مثل كتاب باربارا دي آنجلس
گفتم: نه و خداحافظي كردم.
ساعت 11:15 بهم زنگ . حالم پرسيد و گفت صبح خيلي ناراحت بودي. گفتم آره الانم همينطوريم.
گفت: چيزي شده؟
گفتم: نه بابا چي شده
چند دقيقه به گريه هام گوش كرد و گفت مي خواي بعدا زنگ بزنم.
گفتم : آره و قطع كردم.
----------------------------------------------
مهدی دوستت داره... خیلی روشهایی که به کار گرفته از شما بهتر بوده!
می تونم با این گفتگویی که داشتید بهتون اطمینان بدم به محض اینکه توصیه ها رو شروع کنید زندگی شما بهشت می شه...
ضمنا روز عید فطر رو برید جمکران... یا هر کجا که دوست دارید! اما یه سر کوچیک، به مادر و پدر مهدی بزنید! حتی اگر لازم باشه قبلش آرامبخش بخورید!!!!!
من از شما خواهش می کنم... بدونید که به نفع زندگی شماست و مهدی! با این کار به مهدی اعتبار می دید! و به خودتون احترام می گذارید!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
ولي الان فقط مي خوام يك چيز را بگم. و اونم اينه كه وقتي تاپيكت را مي خونم تا سر حد مرگ عصباني مي شم.
عصباني از دست تو و از دست هر كس ديگه اي كه بازيچه دست مادر شوهرش شده و به خاطر اون زندگيش را به هم ريخته و الان احساس بدبختي مي كنه و به هيچ وجه هم راضي نيست كه از اون بدبختي كه توش گير كرده و داره دست و پا مي زنه، بيرون بياد.
مي دوني چرا از اين آدما عصباني مي شم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون خودم يك زماني يك همچين آدم ضعيفي بودم و زندگيم را نابود كردم.
البته الان چند وقته كه دارم مي سازمش ولي شايد ديگه هيچوقت مثل اولاش نشه.
هيچ وقت يادت نره داري بهترين سال هاي عمرت را به خاطر كسي كه شايد چند صباحي ديگه اصلا نباشه، هدر مي دي.
اولين قدم حل پزشكي مشكل رابطه زناشويي تونه نه محبت كردن به شوهرت كه اون را فريب دادن خودش بدونه.
این تاپیک به علت طولانی شدن ، قفل می شود
ليلا موفق عزیز
بهتره مدتی روی راهکارهای ارائه شده در این تاپیک متمرکز شده و به کار بگیرید . و خلاقیت خود را در حل جزییات ، کنترل هیجانات و به کار گیری ابزارهایی چون مطالعه بیشتر و جستجوی شخصی برای رفع ابهامات و سئوالات و ..... رشد دهید و وابسته به درد دل کردن ، ذکر جزییات خاطره وار ، بیان برای ابراز عصبانیت ها و برای هر چیزی راهنمایی خواستن و ...... نباشید . از این رو از باز کردن تاپیک جدید خود داری کنید و روی راهکارهای ارائه شده دوستان و تغییر خود متمرکز شده و عملگرا باشید .
موفق باشید
.