-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
خب این ها که میگین که حساسیت خودتون را کم کنین، خیلی خوبه. اما در مورد ارتباط بهتر با شوهرتون، من یه پیشنهاد دارم، البته نمی دونم که جواب میده یا نه. آخه همین جوری به فکرم رسید.
من میگم می تونین با شوهرتون خیلی دوستانه و رمانتیک یه بحث را شروع کنین و بهش یه پیشنهاد بدین.
شما: شوهر خوبم:43: می دونم که تو هم مثل من به فکر بهتر شدن زندگی مونی. من تلاش می کنم که بهتر شیم. اما نمی دونم چرا باز هم زندگی مون پر از محبت نیست. دیروز یه چیزی به ذهنم رسید.
شوهر: چی؟
شما: بالاخره من یه سری خوبی هایی دارم که شما خوشت میاد و یه بدی هایی که بدت میاد. شما هم همین طور.
شوهر: خب.
شما: من میگم بیا هر کدوم از ما دو تا از توقع هامون را از هم بنویسیم و بعد بدیم به همدیگه.
شوهر: که چی بشه.:324:
شما: اون وقت طرف مقابل یکی از اون دو تا را انتخاب می کنه و مثلا قرار میزاریم که تا آخر تابستان یا تا اخر مهر ماه، اون را برآورده کنیم. یعنی من یکی از توقع های شما را انتخاب می کنم و برآورده می کنم و شما هم یکی از توقع های منو انتخاب می کنین و برآورده می کنین.:310: این جوری کم کم میریم به سمتی که با هم بهتر بشیم.
البته من نمی دونم که این مسئله چقدر جواب بده. شاید شوهرتون استقبال کنه:310: و شاید هم بگه: برو بابا حال نداری.:311: دیگه به شانستون هم ربط داره و شیوه ی اجرای این سناریو.
می خواهید اینو امتحان کنین؟ شاید جواب داد.:303: راستی اگر قرار باشد دو تا توقع از شوهرتون بگین که اون یکی را انتخاب کنه چی می خواهید؟ به نظرتون دو تا توقع شوهرتون چی خواهد بود؟:303:
یادمه که قبلا این کار را کرده بودین، اما نه دو تا بلکه هفت هشت تا از توقعات همو نوشتین که این باعث دلخوری میشه و هر دو فکر می کنین که من از دید همسرم خیلی ایراد دارم. بهتره یکی یکی برین جلو. فقط دو تا را بنویسین و هر کس یکی انتخاب کنه. انتخاب هم برای اینه که ممکنه اگر یکی بیان کنین برای طرف مقابل سخت باشه تا برآورده اش کنه.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
آقای sci همینکه یه ذره فکر میکنم داره رابطش با من خوب میشه باز با یه موضوع دیگه آزارم میده.:302:
دیشب خیلی اتفاقی دفترچه حساب خودم و شوهرمو چک کردم از اون پولی که قرار بود واسه خاطر فروختن خونه تو حسابمون باشه 5 میلیون کمتر بود.(آخه واسه اینکه میخوایم وام بگیریم یه یک ریالی هم واسمون مهمه که میانگینمون برسه)اومدم ازش پرسیدم مگه تمام پولو بهت نداده و تو خونه روتحویلش دادی!!!!!!!!(آخه از این کارا زیاد میکنه کلا با مردم خیلی رودرواسی داره و زیادی کوتاه میاد!!!!!!!!!)چیزی که من ازش خیلی میترسیدم و بارها ازش خواهش کرده بودم این کارو نکنه.
شروع کرد به داد زدن که چرا رفتی سر جیب من؟ چرا انقد فضولی و هزار تا حرف بی ادبی دیگه.
هرچی میگفتم منظورمو بفهم و جواب سوالمو بده. گیر نده به رفتن من سر جیبت ،اصلا تو راست میگی من اشتباه کردم ببخشید باید از خودت میگرفتم، خوبه ؟حالا جوابمو بده خیلی نگرانم.اما فقط داد میزد و بارها و بارها حرفشو تغییر میداد و یه چیز دیگه میگفت(توی یه حساب دیگمه!!!!واسه خونه خرج کردم!!!!! تو کوری ندیدی تو همون حساب خودمه و هزار تا چیز دیگه)هر لحظه یه دروغ جدید.حتی ازش چندین بار خواهش کردم گفتم بگو نمیخوام تو بدونی اما انقد دروغ نگو شدی مثله آفتاب پرست هر لحظه یه رنگی داری.میدونی از دروغ متنفرم دروغ نگو حداقل پنهان کن اما.......
عصبانی شدم و گفتم از همون اول باید میدونستم یه کاسه ای زیرنیم کاسه هست و تو میخوای سرم کلاه بذاری:163:
بهم حمله کرد و واقعا زیر دست و پاش نمیدونید.................................. .................................................. ......:302::302:
هر وقت حرفی مخالف میلش باشه همینه
حالم از خودم زندگیم و این موجود لعنتی به هم میخوره.خستم دیگه.
بعد هم طبق معمول کفش و کلاه کرد که خونه رو ترک کنه که باز من نذاشتم.من تا قرون آخر حقوقمو دارم بهش میدم و جز همون حقوقای من هیچ واریز وجه دیگه ای نبود و فقط برداشت از حساب بود!!!این حق منه که بدونم.واسه اول مهر یه چک 40 میلیونی داره که به هیچ وجه تا اون موقع میانگینمون نمیرسه ،واممون درست نمیشه و چکش برگشت میخوره و باز از اونجا که میشنامش که واقعا مرد نیست انگشت اشارش به سمت من میشه که همش تقصیر تو بود!!!!!!!!!!
هر وقت حرفی مخالف میلش باشه همینه. یه بار اشتباهاتشو به گردن نمگیره همیشه میگه مینا اینو گفت مینا این جوری خواست!!!!!!!
آخرش گفت پولی رو که بابام بهم قرض داده بود ازم پس گرفت و من روم نمیشد به تو بگم !!!!!!!
اولا اصلا باورم نمیشه باباش در این طور شرایطی که ماداریم .......و انقدر هم پشتیبان مامانو باباشه که فقط خدا میدونه و بس!!!.واسه اینکه کم نیاره
دوما به نظر من گفتن حقیقت حتی اگه به ضررمون باشه خیییییییییییلی بهتر از دروغ گفتنه .اینو بارها ازش خواستم و بارها هم بهم دروغ گفته(من الان تو آبدارخونم!!!!!!!در حالی که اصلا سرکار نرفته بود!!!!!!).
هیچ اعتمادی بهش ندارم . از حساب کردن یه میانگین وام طفره میره و بی خیالی میکنه و گند میزنه، توقع داره بهش اعتماد هم بکنی و هیچی هم نگی.بارها از این خرابکاریها کرده. بعد من بدبخت باید برم زجر بکشم باید برم پول قرض بگیرمو......
خیلی ..............:302:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
من هر روز که بیشتر زندگی شما را بررسی می کنم، می بینم که مشکلات زندگی شما، بیشتر به خاطر بدرفتاری های شما رخ میده.:163: ناراحت نشین، اما به نظر من، مقصر اصلی شمائید. :163:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
چیزی که من ازش خیلی میترسیدم و بارها ازش خواهش کرده بودم این کارو نکنه. (یک زن خانم معلم. مگر قراره هر چی شما بگی، شوهرت بگه باشه.)
شروع کرد به داد زدن که چرا رفتی سر جیب من؟ (این رفتار در مقابل یک زن غرغرو طبیعیه.) چرا انقد فضولی و هزار تا حرف بی ادبی دیگه.
هرچی میگفتم منظورمو بفهم و جواب سوالمو بده.(به به، زن پلیس) گیر نده به رفتن من سر جیبت ،اصلا تو راست میگی من اشتباه کردم ببخشید باید از خودت میگرفتم، خوبه ؟حالا جوابمو بده خیلی نگرانم. (اشتباه خودتون را معمولی جلوه میدی و اشتباه اونو بزرگ.) اما فقط داد میزد و بارها و بارها حرفشو تغییر میداد و یه چیز دیگه میگفت(توی یه حساب دیگمه!!!!واسه خونه خرج کردم!!!!! تو کوری ندیدی تو همون حساب خودمه و هزار تا چیز دیگه)هر لحظه یه دروغ جدید.حتی ازش چندین بار خواهش کردم گفتم بگو نمیخوام تو بدونی اما انقد دروغ نگو شدی مثله آفتاب پرست هر لحظه یه رنگی داری. (یه مسئله ی ساده را به کجاها کشوندی!!!:163:) میدونی از دروغ متنفرم دروغ نگو حداقل پنهان کن اما.......(اینقدر به شوهرت نگو این کارو بکن اون کارو نکن.:161: مگه شما مامانشی.)
عصبانی شدم و گفتم از همون اول باید میدونستم یه کاسه ای زیرنیم کاسه هست و تو میخوای سرم کلاه بذاری. (واقعا این ادبیات حرف زدن شرم آوره.:158:)
بهم حمله کرد و واقعا زیر دست و پاش نمیدونید............... (میشد حدس زد که اون حرفای شما کار را به اینجا برسونه.)
هر وقت حرفی مخالف میلش باشه همینه. (منم زنم این جوری باهام حرف بزنه، احتمالا همین جوری رفتار کنم.:163:)
حالم از خودم زندگیم و این موجود لعنتی به هم میخوره.خستم دیگه. (خانم محترم، شما 10 ماهه توی این سایت مشورت می گیرید، اما هنوز یه ذره نتونستین تو رفتارتون تغییر ایجاد کنید.)
بعد هم طبق معمول کفش و کلاه کرد که خونه رو ترک کنه که باز من نذاشتم. من تا قرون آخر حقوقمو دارم بهش میدم و جز همون حقوقای من هیچ واریز وجه دیگه ای نبود و فقط برداشت از حساب بود!!!این حق منه که بدونم.واسه اول مهر یه چک 40 میلیونی داره که به هیچ وجه تا اون موقع میانگینمون نمیرسه ،واممون درست نمیشه و چکش برگشت میخوره و باز از اونجا که میشنامش که واقعا مرد نیست. (کی گفته واقعا مرد نیست. همین نگاه تو به شوهرت در رفتارت نشون میده که قبولش نداری. شوهرت هم قطعا اینو حس می کنه و نتیجه اش هم همینه.) انگشت اشارش به سمت من میشه که همش تقصیر تو بود!!!!!!!!!
هر وقت حرفی مخالف میلش باشه همینه. یه بار اشتباهاتشو به گردن نمگیره همیشه میگه مینا اینو گفت مینا این جوری خواست!!!!!!!
دوما به نظر من گفتن حقیقت حتی اگه به ضررمون باشه خیییییییییییلی بهتر از دروغ گفتنه .اینو بارها ازش خواستم (همش نقش یک مادر فهمیده را براش بازی می کنید که قرار راه و رسم زندگی را بهش یاد بدین.:161:) و بارها هم بهم دروغ گفته.
هیچ اعتمادی بهش ندارم . از حساب کردن یه میانگین وام طفره میره و بی خیالی میکنه و گند میزنه، توقع داره بهش اعتماد هم بکنی و هیچی هم نگی. (شما جوری رفتار می کنی که انگار عقل کلی و از اون بیشتر می فهمی و همش می خوای اون خودش را با شما تطبیق بده.:158:) بارها از این خرابکاریها کرده. بعد من بدبخت باید برم زجر بکشم (به نظر من شما بیش از حد خودت را مسئول همه چیز می دونید و نمی گذاری که اون حس کنه که مرده زندگیه و تو بهش نیاز داری. هر کاری می کنه تا خودش را بهت ثابت کنه تو قبل از اون میگی این کارو نکن و اون کارو بکن.) باید برم پول قرض بگیرمو......
اینقدر خودتون را در کارهای بیرون خونه که مسئول اصلی اش شوهرته وارد نکن. اینقدر نگو این درسته و اون غلط. کی گفته شما بیشتر می فهمی؟ نمی خواد دستش را بیگیری که تو چاه نیافته. چرا فکر می کنی از اون بیشتر می فهمی. تو بهش فرصت بده، حتما تو این جور موارد از شما بیشتر و بهتر می دونه. اما نمی گذاری کاری را که صلاح میدونه انجام بده. تو مردانگی اش را ازش میگیری.:163:
از این که جدی و بی پرده حرف زدم ناراحت نشین. اون که از مسائل جنسی، اینم از رفتارهای زن سالاری ات. به نظر من شما با این رفتارهات مردانگی ای برای اون نمی گذاری. اون وقت دلت می خواد هر وقت خواستی یه مرد واقعی ببینی. من یه زن غرغرو و ناظم می بینم و یک مردی که از این همه جواب پس دادن و غرغر اعصابش به هم ریخته. شما چطور؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
تسوكه نوشته:
از این که جدی و بی پرده حرف زدم ناراحت نشین. اون که از مسائل جنسی، اینم از رفتارهای زن سالاری ات. به نظر من شما با این رفتارهات مردانگی ای برای اون نمی گذاری. اون وقت دلت می خواد هر وقت خواستی یه مرد واقعی ببینی. من یه زن غرغرو و ناظم می بینم و یک مردی که از این همه جواب پس دادن و غرغر اعصابش به هم ریخته. شما چطور؟
منم همينطور تسوكه. منم همينو مي بينم.
ببين مينا جان تو مردونگي را به طور كامل از شوهرت گرفتي (جسمي و روحي) و توقع داري برات مثل يك مرد به تمام معنا رفتار كنه.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نه آقای تسوکه اصلا این طورینیست.
قبول دارین؟ وقتی که مرد پنهان میکنه زن پلیس میشه و بازجویی میکنه.
اصل اول یه زندگی صداقته.
اصلا این طوری نیست که اون از من بیشتر میفهمه اینو از روی خودخواهیی نمیگم. نه اینکه اون نفهمه، نه، اما
1.خیلی خیلی با غریبه ها رودرواسی داره. حتی دانشجوهاش واسه نمره میرن پیشش التماس، نمیتونه نه بگه بعد میاد به من میگه نتوستم بگم نه اما واقعا نمره قبولی حقش نبود.واسش ماموریت میذارن نظر خودشم میپرسن نمیتونه بگه نه با هزار تا بدبختی میره و از درس و زندگیش میمونه.
2.بارها ثابت کرده که اصلا اصول معامله کردن رو هم بلد نیست.موقع خریدن همین خونه لعنتی یه ماه پولو داده بود بعد خودش و بابام و پدرش دنبال صاحب خونه میگشتن. التماس میکرد تخلیه کن!!!!!!!!!!
فقط فرمول بلده و به مدرکش مینازه. اصلا تو چیزای اقتصادی همیشه گند میکاره و خیلی هم بی خیاله.اینو حتی خودشم قبول داره.
آره بارها بهم ثابت شده.این که من میگم مواظب چکت باش. میانگینتو حساب کن و به قول شما نقش یه مامان رو واسش انجام میدم به خاطر رفتارهای خودشه.
چون تا حالا چوب این ندانم کاریهاشو خوردم.
3.اصلا مسولیتشو قبول نمیکنه تازه اون موقع میگه مینا هم هیچی بهم نگفت منم خیلی درگیر پروژه هام بودم اینه که یادم رفت!!!!!!!!!!!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
(خانم محترم، شما 10 ماهه توی این سایت مشورت می گیرید، اما هنوز یه ذره نتونستین تو رفتارتون تغییر ایجاد کنید.)
من با تسوکه ی عزیز؛ موافقم!
مینا جان! ببین! 10 ماهه که داری درجا میزنی که هیچ! بعضی وقت ها اوضاع رو از اون چیزی که بود هم بدتر میکنی؟!
بعد از کلی وقت اومدی و گفتی که بچه ها! مشکلم حل نشده! همه دوباره جمع شدیم و بزرگترین و اولین مشکل شما و البته مهم ترین اون رو در رابطه ی جنسی شما و همسرتون دونستیم، و از شما خواستیم که به خودت و همسرت کمک کنی که دوباره هیجان و صمیمیت وارد رابطه تون بشه! اما شما چی کار کردید؟ خیلی راحت از این بخش گذشتید و بدون پیدا کردن یه راه حل رفتید سراغ یه مشکل دیگه!
ببین مینا جان تا وقتی نخوای که زن و خانوم همسرت باشی؛ نمی تونی و البته نمیشه که بشی فرمانبردار قلبش!:72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا نوشته:
بارها ثابت کرده که اصلا اصول معامله کردن رو هم بلد نیست.موقع خریدن همین خونه لعنتی یه ماه پولو داده بود بعد خودش و بابام و پدرش دنبال صاحب خونه میگشتن. التماس میکرد تخلیه کن!!!!!!!!!!
فقط فرمول بلده و به مدرکش مینازه. اصلا تو چیزای اقتصادی همیشه گند میکاره و خیلی هم بی خیاله.اینو حتی خودشم قبول داره.
آره بارها بهم ثابت شده.این که من میگم مواظب چکت باش. میانگینتو حساب کن و به قول شما نقش یه مامان رو واسش انجام میدم به خاطر رفتارهای خودشه.
شايد شوهرت قبلا يكم اينطوري كه تو تعريف كردي بوده ولي شما با رفتارت به اين ضعف ها و مشكلاتش دامن زدي.:305:
تو الان براي شوهرت يك مادر بداخلاق و حسابگر و بازجو هستي مينا نه يك همسر مهربان و دوست داشتني.:305:
بازم مي گم تا مشكل رابطه جنسي تون را حل نكنيد. مشكلاتتون حل كه نمي شه هيچ روز به روز هم بيشتر مي شه.:305:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
آقای sci منتظر راهنمایی شما هستم.:303:
اصلا حرفای تسوکه و خانوم دل رو قبول ندارم.به هیچ عنوان.
خیلی از رفتارهای من در اثر رفتارهای شوهرمه.
بذارین بدون رودرواسی و خجالت یه بار حرف دلمو بزنم.یه بار با جرات حرفمو بزنم
اگه تو مسائل جنسی باهاش نیستم: چون هیچ وقت منو از نظر عاطفی تامین نکرده
چون همیشه احساسات منو مسخره کرده و بهم گفته لوس بازی ممنوع!!!بارها بهم گفته پشت آیفون پشت تلفن صدات خیلی دخترونس اه یه کم مرد باش.من یه دخترم نمیتونم مرد باشم.از کادویی که واسم گرفته خوشحال شدم پریدم هوا زده تو ذوقم که اه چقد بچه ای!!!!!!
چون مثل یه آدم آهنی رفتار کرده که فقط میخواد نیازه خودشو براورده کنه و سریع بخوابه
چون مثل یه چوب خشک، بی احساس و عاطفس.
چون نمیتونی وقتی کسی رو دوستش نداری و میدونی هم که اون دوست نداره در اختیارش باشی.
باور کنید منم آدمم منم .....................
اگه پلیسم و بازجویی میکنم چون
هیچ وقت منو به عنوان شریک زندگیش شریک اقتصادیش در جریان هیچی نمیذاره.آخر کارم همه تقصیرا رو میندازه گردن من که از همه جا بی خبر بودم!!!!!!!!!!!فکر میکردم مردی دارم که میتونم بهش تکیه کنم.اما سراب بوده.
چرا منو مثله دوست خودش نمیدونه جای دروغ گفتن بگه بابام پولشو ازم گرفته من حتما باهاش همدردی میکنم چون شاید بابای خودمم فردا به خودم همین حرفو بزنه.میدونین چرا نگفته طبق معمول بدبینی بیش از حدش به من بدبخت.
میدونه از دروغ متنفرم.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
پاسخ به پست 82
سلام مينا،
خب اين موضوع مهميه كه شما رو آزرده كرده... اما شما چند خطا داريد
بيان اين خطاها به معناي تاييد كار شوهر شما نيست! متاسفانه ايشون دو قطبي ، منفعل/ پرخاشگر هستند، مثل شما! وقتي دو نفر اينگونه رفتار مي كنند پيامد اون همين پست 82 هست كه ديديم! يعني عدم صميميت! توجه كنيد اين فقط در اين گفتگو نيست... هميشه هست!
1. اين جمله " ديشب خيلي اتفاقي" يك رفتار منفعلانه است... به نظر خودت احترام بگذار و خيلي واضح بگو ديشب براي كنترل حساب و كتابمون رفتم حسابمون رو چك كردم
2. ذهن خواني
3. قضاوت سريع ( ازش پرسیدم مگه تمام پولو بهت نداده و تو خونه روتحویلش دادی!!!!!!!!)
4. بي اعتبار سازي!!! جلوي اين پونصد تا ستاره بزنيد
5. عكس العمل سريع!!!
تو اداب گفتگو اينها رو مطالعه كنيد.... در اين مواقع عصبي مي شيد و مي خواهيد موضوع مهمي رو مطرح كنيد... بايد خوب فكر كنيد... در زمان و مكان مناسب با جملات و شيوه صحيح مطرح كنيد! هميشه در نظر داشته باشيد كه هميشه نمي شه وارد گفتگو در مورد موضوعات مهم شد...
مهارت گفتگو رو ياد بگيريد
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
ممنونم اما میشه بهم راه حل بدین.حرفاتونو قبول دارم من خیلی زود عصبی مشم.چون توقع دروغ و پنهان کاری رو ندارم.چون قسم میخورم یه بار بهش دروغ نگفتم حتی اگه به ضررم بوده.
مهارت گفتگو رو از کجا باید یاد بگیرم؟ امروز چطوری برخورد کنم؟
چی کار کنم که خودش مسئولیت کارهای اقتصادی رو به عهده بگیره و بعدا منو مقصر ندونه.آخه میگه من حواسم نبود مشغله داشتم تو چرا هیچی نگفتی؟
وقتی بهم دروغ میگه احساس میکنم بهم میگه (ببخشید) خر باش و نفهم.
آقای sci کجا رفتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
در پاسخ به پست 88
مشخصا رفتارهاي شما در بسياري موارد عمل نيست و عكس العمله!
اما اگر عكس العمل ها رو بتونيم كنترل كنيم و دقيق انجام بديم شايد منجر به عمل بعدي نشوند و تشديد بوجود نياد!
مهارتهايي مثل مهرات گفتگو كردن، رفتار جرات مندانه اين رو به ما آموزش مي دهند...
ببينيد مثلا تو خيابون يكي به ما ناسزا مي گه... مي تونيم بگيم اون عمل بدي انجام داده و من نمي تونم خشمم رو كنترل كنم و مي زنم مي كشمش!!! اما اين عكس العمل رفتار درستي نيست!!! و كاري از پيش نمي بره
پس با جنگ قدرتي كه راه انداختيد بخصوص تو سكس موافق نيستم...
اگر مي خواهي شوهرت بهت احترام بذاره... بهت توجه كنه! و اون چيزي باشه كه دوست داري... فقط يه كار كن! به خودت احترام بذار و رفتار جرات مندانه داشته باش... همين! و بدون كه به محض شروع كردن اين مهارتها زندگيت تغيير مي كنه! مشروط به اينكه بخواي...
سوالي بود بپرس...
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
مشخصا رفتارهاي شما در بسياري موارد عمل نيست و عكس العمله!
اما اگر عكس العمل ها رو بتونيم كنترل كنيم و دقيق انجام بديم شايد منجر به عمل بعدي نشوند و تشديد بوجود نياد!
وای نمیدونین ازاین جملتون چقدر احساس کردم که شما تنها کسی هستید که منو فهمیدین.:72:
اما ببخشید این همه سوال میکنم اما اینکه ( جرات مندانه حرف بزن ) قبول دارین خیلی کلیه و برای کسی که هیچ مهارتی نداره خیلی سخته. میشه یه کم باهام راه بیاین.لطفا
امروز که رفتم خونه سر این قضیه پول چه برخوردی داشته باشم؟
راستشو بخواین از دست باباشم خیلی ناراحتم البته اگه شوهرم راست گفته باشه و وخودش با خواسته خودش پولو پس نداده باشه.
منم بگم پس منم پول بابامو پس میدم؟
بازم دفترچه هامونو و کارهاشو چک کنم یا نه ؟اخه اصلا بهش اعتماد ندارم.میدونم که تو همین خونه خرج میکنه اما هم خیلی زرنگ نیست و هم خیلی ناسیونالیسته.
ازاینکه بهم دروغ گفته حق نداشتم ناراحت شم؟ واقعا از من خجالت میکشیده بگه واسه همین دروغ گفته؟توجیه کارش منطقیه؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
دروغ منطقي نيست! به هيچ وجه...
اما معمولا ترس از سرزنش موجب مي شه كه يكي از زوجها به ديگري موضوعي رو نگه ... چيزي كه براي شما اتفاق افتاده.. يعني همسر شما به دليل ترس از سرزنش، موضوع رو به شما نگفته! تا جائيكه شما نسبت به ايشون بي اعتماد شديد
عملا دروغ ايشون يك عمله!!! اما عكس العمل چي بوده اگر راستش رو مي گفت؟ سرزنشش مي كرديد... منتقد درون شما يك ريز داره شما رو نقد مي كنه و ايشون رو.. يه خورده گوش كن! مي شنوي! همش داره به شما مي گه مي بيني اون زرنگ نيست! كار بلد نيست! سرش رو كلاه مي ذارن... اما اين صداي منتقد قدرتمند درون شماست... اون رو با تمرين تنفس.. گوش دادن به موسيقي و توصيه هايي كه گفته شده آرومش كنيد
توصيه هايي كه به شما گفتم رو انجام بديد...
خب... پس سرزنش نكنيد/ مقايسه نكنيد/ بر چسب نزنيد/ اعتبار سازي كنيد
نه لزومي نداره كنترل كنيد.. چون ايشون هم به اندازه شما نگرانه! ايشون هم مطمئنا داره براي هيمن زندگي تلاش مي كنه... پس دركش كنيد!
نگيد خب.. منم مي رم پول بابام رو پس مي دم! اصلا بيا همديگر رو بكشيم!
نه اين راهكاري هيجانزده است... دنبال راهكار مساله مدار باشيد اما نه امروز
بذاريد روابطي كه كمي خراب شده... باز سازي بشه.. چند روز ديگه بشينيد و گفتگو كنيد
امروز عادي برخورد كنيد و بدونيد كه ايشون هم به فكر هست...
بهش بگيد كه بهش اعتماد داريد...
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
آداب گفتگو رو برات مي ذارم...
-- سبك گفتگو: بهترين سبك گفتگو، گفتگوي صريح است... يعني كاملا واضح و غير مبهم! در اين شيوه شما احساسات، خواسته ها و افكار خودتون رو بيان مي كنيد. از يك طرف حالت منفعل نداريد كه احساس كنيد داره از شما سو استفاده مي شه... و از سوي ديگر با توجه به اينكه عواطف همسرتون رو شناسايي كرديد خودتون رو با احترام به اون عواطف و ارزشها به نحوي معقول تطبيق مي دهيد . در اين فضا از پيش بيني احساسي به جاي ذهن خواني استفاده مي كنيد. افراد صريح، همواره انعطاف پذيرند چرا كه به نيازهاي ديگران،عواطف و احساسات ديگران احترام مي گذارند و چون اعتماد به نفس دارند همواره دنبال خواسته هاي خود نيستند... اين صراحت به سرعت موجب صميميت مي شود! عملا شما اين فرصت رو براي شوهرتون هم قائل هستيد كه برنده بشه و نمي خواهيد كه برنده باشيد! در اين روند ايشون هم به سرعت ياد مي گيره با شما صريح صحبت كنه... و اجتناب نكنه! شما صريح نمي گيد و سعي مي كنيد حرفتون رو بخوريد! بعد مي شيد بمب ساعتي...همه رو يه دفعه مي ريزيد بيرون! نترسيد! احساساتتون رو صريح بگيد... مودبانه و محترمانه! با شرايط فوق و توصيه هايي كه در ادامه مي گم!
-- اين كه مهارت گفتگو كردن چه زماني به كار مي آيد زماني است كه شما و همسرتون داراي اختلاف نظر هستيد و يا متعارض عمل مي كنيد / يا / موضوع بسيار حساس است كه صحبت معمولي در رابطه با آن بسيار دشوار است
-- در گفتگو دو موضوع بسيار مهم است! يكي حالت كلام شما ( تن صدا، بيان، شيوه بيان) زبان بدن شما! عملا شما با هر دو گفتگو مي كنيد... حتي نوع پوشش شما در گفتگوي شما بسيار مهم است... مثلا نمي شه با لباس خواب در رابطه با موضوع مهمي صحبت كرد!
-- استفاده موثر از جملات "من"، از جانب خودتون صحبت كنيد نه همسرتون!
روش استفاده از جملات من استفاده از روش XYZ هست:
هنگامي كه در موقعيت X ، عمل Y را انجام دادي، احساس Z كردم! ترتيب اين بافت مهم نيست اما اين ترتيبي كه گفتم بهترينه! مثلا چندي پيش ناراحت بودي كه همسرت وسائلش رو پراكنده مي كنه... اگر از جملات تو استفاده كنيم : " تو عادم شلخته اي هستي!" تو اصلا به فكر نيستي كه منم خسته ام و سر كار بودم!!! "
اما جملات من: وقتي مياي خونه ( موقعيت X) و وسائلت رو پراكنده رها مي كني ( عمل Y)، احساس ناراحتي مي كنم( بيان احساس Z)
-- متكلم وحده نباشيد و به همسرتون فرصت دهيد جملات شما رو كامل كنه و تكرار كنه
-- در هنگام گفتگو وضعيت مناسب همسرتون داشته باشيد ( اگر نشسته، بنشينيد) (ايستاده، بايستيد، )
-- در چشمانش نگاه كنيد و گاهي دستانش را بگيريد
-- شنونده فعالي باشيد: يعني:
1/ توجه كنيد، تو آشپزخونه ظرف نشوريد بگيد حرف بزن مي شنوم! گوشم با توئه!!!
2/ به احساساتش توجه كنيد/ يكسري از مساول رو نمي گه اما شما مي فهميد از حالت بدنش! آنها رو رد گيري كنيد و بازگو كنيد... ( خيلي ناراحت شدي!! ) شايد عقايدش رو بگه اما احساسش رو نگه!احساس رو كشف كنيد!
3/ به طنين و لحن صداي شوهرتون مثل يك گوينده راديو گوش كنيد!
4/ اعتبار بخشي كنيد!
کی از موارد مهمی که یک گفتگو رو موثر می کنه اعتبار سازی یا اعتبار بخشی است و بی اعتبار سازی هم یکی از مهمترین مواردی هست که گفتگو رو تخریب می کنه...
اعتبار بخشی عملا ارتباط کلامی و حرکتی شماست (زبان شما و زبان بدن شما) که همسرتان رو آگاه می کنه که همراه او هستید.. به آنچه می گوید علاقه نشون می دی و احترام می گذاری، به تجربه اش بها می دی هر چند اگر کاملا هم موافق نباشی
مثلا می گی : به نظر می رسه کار مهمیه! .... فکر می کنم تجربه بزرگی بوده! گاهی با تکان دادن سر و یا حتی جملاتی که نشان دهنده درک صحیح از احساسات ایشون هست اعتبار بخشی می کنید! احساس می کنم امروز خیلی این موضوع خسته ات کرده! فکر می کنم واقعا نمی خواستی باهاش همراه باشی!
اگر در مورد افکارش صحبت می کند و یا با جملاتی احساساتش رو بیان می کنه به اونها اعتبار بدهید
بعضی مواقع در گفتگو شما کاوش می کنید در مورد احساسی که واقعا عنوان نمی شه! مثلا شوهر شما در رابطه با موضوعی صحبت می کند و نمی گوید چقدر ناراحت شده! شما می پرسید: به نظرم این موضوع ناراحتت کرده! شاید شوهر شما به شما بگه: نه اینطور نیست... (اما متوجه شده که شما به احساساتش توجه داشتید و این کافیه)
شما در روند اعتبار بخشی عملا تایید نمی کنید... از احساسات خودتون فرا تر می رید و گوینده رو درک می کنید...
هرگز جای او صحبت نکنید و عملا حرفی تو دهنش نگذارید در این فرایند شما هیچ نیتی نباید داشته باشید... جز گوش دادن و درک و توجه! همین
5/ سوالهاي باز بپرسيد تا اطلاعات بيشتري بگيري! تشويقش كنيد اطلاعات بده!
6/ گفته هاش رو بدون كم و كاست و زياد كردن، خلاصه كنيد و بهش بگيد! مثلا مثل ديشب: پس منظورت اينه كه اگر ساعت 7 راهي بشيم به موقع مي رسيم!
چند تا موضوع هم هست كه گفتگوي شما رو مثل ديشب تخريب مي كنه:
1. تشديد! گفتگوي ديشب و امروز صبح شما رو تشديد خراب كرده! شما چيزي رو مطرح مي كني/ همسرت با كلام بدتري پاسخ مي ده/ شما منفي تر پاسخ مي دي/ او منفي تر و دعوا مي شه! چي كار كنيم نشه!!!
-- نياز نيست برنده بشيد!!!
-- تن صدايتان رو نرم كنيد و سريعا اعتبار بخشي كنيد!
2. بي اعتبار سازي: شما گاهي بدون آنكه واقعا بخواهيد تجربيات و احساسات همسرتون رو محترمانه و يا غير محترمانه تحقير/ انكار و بي اعتبار مي كنيد! جملاتي مثل : اصلا اينطور نيست! فكرت اشتباهه! ايني كه ميگي غلطه!!! يا سرزنش مي كنيد!: گفتم اينطوري نكن! يا مقايسه مي كنيد: يارو هيچي حاليش نيست! وضعش رو ببين!!!
براي جلوگيري از اين موضوع، اعتبار بخشي كنيد
3. تفسير منفي نكنيد. از جملات و عبارتها تفسير منفي نكنيد/ شنونده باشيد و ذهن خواني نكنيد
4. از بحث اجتناب نكنيد/ كناره گيري نكنيد! اينكه محل رو ترك كنيد و برويد و يا يك دفعه ساكت باشيد! طفره بريد...
*براي هفته اي كه مي آد هر شب 20 دقيقه گفتگو كنيد! اما نه در رابطه با مسائل مهم و حياتي! راجع به مسائلي كه نه مهم هستند و نه تعارض داريد...
* از شوهرتون 5 بار تشكر كنيد كه 2 بار آن با عبارت بهت افتخار مي كنم همراه باشه... شيوه تشكر حتما با جملات "من" باشه... احساس خيلي خوبي دارم وقتي...
* روابط زناشوييتون رو فراموش نكنيد
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا، خواهر گلم،
شوهرت رفتار جرات مندانه نداره... بهش كمك كن ضمن اينكه اين رفتار رو تو خودت تقويت مي كني ايشون هم اعتماد به نفس كامل داشته باشه و رفتاري جرات مندانه رو ارائه كنه!
نري بهش بگي تو بي دل و جراتي ها!؟!؟! شوخي بود...
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
آقای SCI خیلی دلم گرفته.من دیگه واقعا به بن بست خوردم. فکر میکنم عمدا داره این طوری برخورد میکنه که خودم اقدام کنم.اما واقعا نمیدونم واسه جداشدن بایداز کجا شروع کنم؟
روز چهارشنبه خیلی عادی برخوردکردم انگار هیچی نشده اما مدام دنبال بهونه میگشت.کسی که اصلا حرف زشت نمیزد حالا هر جملش چند تا فحش داره!!!!داد میزد سرم که تولعنتی منو مجبور کردی این خونه بزرگ رو بگیرم!!!تو شیطانی و.....فقط اشک میریختم سعی کردم باهزار بدبختی آرومش کنم،حس میکردم دست خودش نیست خیلی عصبیه.نشوندمش و با اصرار یه قرص آرام بخش بهش دادم و سعی کردم فحشاشو فراموش کنم.
روز بعد مامانش با اینکه من(ببخشید:163: من بیشعور خنگ که نمیدونم کی میخوام به خودم احترام بذارم و واسه خودم احترام قائل شم)حسابی منت مامانشو کشیده بودم و با یه دنیا احترام بهش گفته بودم که توروخدا بیاین خیلی خوشحال میشم منم مثله دخترتونم دیگه !!!!!!و جواب ایشون :که نه من دخترمو با دنیا عوض نمیکنم و هیچ کس هم نمیتونه واسه من مثله دخترم باشه .من دخترم و دامادمو به همه ترجیح میدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!به همین صراحت!!(آخه دخترش از یکی ازشهرای اطراف که فقط یک ساعت راهه داشت میومد خونشون!!!!)گفتم خوب با اونا بیاین یا نیم ساعت تنهاشون بذارین. وااااا خدا مرگم بده دختر و دامادمو ول کنم واسه خاطر عروس!!!!!نه نگین تو رو خدا، نیومد مهمونی بابام اینا و دلم واقعا شکست.
شوهرم اصلا این بی احترامی رو به خودش و نه به من نمیفهمه اصلا نمیفهمه که خونوادش کمترین بهایی به اون نمیدن.وقتی که هم که چیزی میگم داد میزنه سرم که از توبیزارن با اینکه آخرین باری که من مامان ایشونو دیدم اصلا مشکلی نبود.به جز احترام چی کار کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:302:
اصلا واسش مهم نیست مامانش با من چطوری حرف زده.اگه من بودم حتما از شوهرم دفاع میکردم و به مامانم این حقو نمیدادم.
جمعه نزدیک افطار چون میدونن من روزه میگیرم داداشم واسمون آش آورد مامانم جگر آورد و بابام اومد یه سری بهمون زد و باغچمونو آب داد و رفت همین!!!!!!هیچ کدوم به دو سه دقه نرسید و از همم خبر نداشتند به خدا.
به هیچ کدوم اعتنا نکرد و محل نذاشت.:302: با گریه ازش دلیل رفتارشو پرسیدم و سرمو رو شونش گذاشتم اما اول پرتم کرد که ازت بدم میاد.(نمیدونه که ازش متنفرم فقط واسه آرامش داشتن زندگیم سعی کردم این چند روزه خودمو لوس کنم!!!!)
چرا هرلحظه یکی از خونوادت میان؟چرا دخالت میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حق ندارن بیان(حتی تو خونه نیومده بودن و از دم در رفته بودند)
وانقدر حرفای زشتی که میتونم قسم بخورم از اول عمرم نشنیده بودم و هزار تا توهین به خونوادم فقط به جرم اینکه به فکرمون بودن!!!!!!!!!!!!!!!!:302::302: خونواده ای که دائما از دامادشون تعریف میکنن و به خدا انقد بهش محبت میکنن که من خودم حسودیم میشه حالا هزار تا فحش بد بهشون میده!!!!!!!!!
چون نایی واسه جواب دادنش نداشتم عصبی تر شد و دهن روزه یه مشت کوبوند تو پشتم که الان هنوز درد داره. واقعا از حال رفتم
شب هم با دوستم رفتم مراسم شب قدر و اون خوابید که این بیشتر از همه دلمو درد آورد.اون نه روزه میگیره و نه..........
کاش تو انتخابم دقت کرده بودم.کاش چشامو باز کرده بودم .ازخودم از انتخابم و از زندگیم متنفرم.
احساس میکنم همیشه داره تحقیرم میکنه.
فکر کردم با محبت میتونم اما محبت این چند روزه خرابترش کرد.اون بینهایت بی جنبس.
باید حتما وکیل بگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
عزيزم فعلا اصلا به هيچ چي فكر نكن... فقط به فكر آرامش خودت باش. اصلا مهم نيست شوهرت چي داره راجع بهت فكر مي كنه. فعلا فقط خودتو آروم كن.
بنظرم وقتي اوضاعت يكم آروم شد و شوهرت از اين حال دراومد يه كاغذ بده دستش و بگو هرجي كه فكر مي كنه ايراد توئه و بخاطرش ازت دلگيره بدون رو دربايستي بنويسه. بالاخره تو هم نبايد يكطرفه به همه قضايا نگاه كني. هيچ كس فرشته مطلق يا ديو مطلق نيست. بايد بفهمي ريشه اين سوتفاهمات چيه. از روز اول كه اينجوري نبوديد! بايد بفهمي توقع شوهرت از همسر ايده آل چيه.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سرافراز جون دیگه کار ما از نامه نوشتن و لیست انتظارات گذشته.نه من حوصلشو دارم که باز نازشو بکشم و نه اون حوصله نوشتن داره و صد در صد ضایعم میکنه.
آقای SCIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIII IIIIIIIIII
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
آره مينا، بايد وكيل بگيري!
براي دلت! براي عزت نفست! براي اعتمادت به خودت! براي شكايت از خودت!!! بايد وكيل بگيري خواهر گلم! چون ديگه از دست دل و عزت نفست كاري بر نمي اد و تو همش اونها رو له مي كني!!!! يه وكيل خوب بگير تا از خودت شكايت كنه!
تا حق خودت رو از خودت بگيره... اما تصميم بگير و وكيل بگير!!!
خواهر گلم،
نماز و روزت قبول باشه... چقدر خوب كه شب قدر با دوستت رفتي بيرون! خيلي لحظات خوبيه... شايد هيچ موقعي تو سال تكرار نمي شه... با اينكه مصادف هست با ضربت خوردن آقا، اما من يه احساس وجدي مي كنم وقتي آروم سوره قدر رو زمزمه مي كنم... و تو چه مي داني شب قدر چيست... خيلي خوب و شگفت انگيزه!
چرا اينقدر خودت رو اذيت مي كني؟ كي گفته بايد اين همه التماس يه زن رو كرد و اون هم به زني كه مجموعه اي از كمپلكسهاست!؟ فقط قرار بود با احترام ايشون رو دعوت كني و بعدشم پيش خودت بگي دوست داشتي بيا! دوست نداشتي نيا!!! همين! منت بكشي و اون حرفها رو بشنوي!؟ واقعا رنجيده بشي و آزرده!؟ چه اهميتي داره اصلا نياد!؟!؟ بياد كه چي بشه؟؟؟ دوست داشت بياد... دوست نداشت نياد!!! اين رو بدون كه ايشون مشكلاتي داره كه تو و شوهرت نمي تونين حلش كنين! بر خلاف اونچه شنيدي اون تنها كساني كه براش مهم نيستند داماد و دخترش هستند.. اون فقط به پسرش داره فكر مي كنه! و مي خواد محبت پسرش رو داشته باشه بدون شريك... كه تو باشي! چون مشكل داره... پس ولش كن!رهاش كن! اينقدر نه خودت رو اذيت كن و نه شوهرت رو...
تو يه مشكلي داري كه فكر مي كني كسي نبايد از تو ناراحت بشه و رنجيده بشه... اما ديگران مي تونن تو رو تا جائيكه مي تونن برنجونن و ناراحت كنند.. اين اصلا خوب نيست!
رفتار جرات مندانه يعني اينكه نظرات خودت رو بيان كني بدون اينكه بترسي... عزت نفست كجاست!؟ تنها مونده مينا! تقويتش كن!
برات مثال مادر و بچه رو زدم... شوهر تو از اينكه پدر و مادرت اومدن خونه تو ناراحت شده... شده كه شده! ولش كن خوب مي شه!!! چرا عزت نفست رو خراب مي كني!؟!
از هيچ كس متنفر نباش...
به خودت كمك كن تا مهارتها و توصيه هايي كه بهت گفتم رو اجرا كني...
رفتي تو بن بست! ته بن بست يه در هست... كليدش رو دادم بهت... بازش كن! پشت در يه باغه... بهش مي گن باغ سعادت! يه سيب بچين... بيا به من نشونش بده! يه كمي حض كنم...
بعد برو تو باغ... تا روزي كه دوست داشتي صفا كن!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا تو را خدا به حرفاي جناب دانشمند گوش كن.:316::316::316::316::316:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مینا به این جمله ات نگاه کن!
"حسابی منت مامانشو کشیده بودم و با یه دنیا احترام بهش گفته بودم که توروخدا بیاین خیلی خوشحال میشم منم مثله دخترتونم دیگه !!!!!!"
"گفتم خوب با اونا بیاین یا نیم ساعت تنهاشون بذارین."
مینا واقعا فکر میکنی با این نوع صحبت کردن؛ میتونستی اونها رو مجبور کنی به اومدن! و اینکه آیا فکر می کنی روش دعوت کردن یه مهمان به صورت محترمانه، فقط همینه؟
مینا داری خودت با دستات، احترام و حرمت خودت رو از بین میبری!چرا باید منت بکشی که اونها بیان خونه ی مامانت اینها؟
به ایشون زنگ می زدید، بعد از یه سلام و احوال پرسی ازشون می خواستید که برای فلان روز لطف کنید تشریف بیارید! بعد هم با ادب و احترام خداحافظی می کردید! بدون اینکه حرف دیگه ای زده بشه!
یا در جواب اینکه دخترش داره میاد؛ خیلی راحت میگفتید، به هر حال ما خوشحال می شیم اگه تشریف بیارید!
تموم!
دیگه مهم نیست که اونها میان یا نه! بخدا! هیچ اهمیتی نداره که برای مهمونی مادرت؛ مادرشوهرت بیاد! اگه کسی حرفی زد یا گله ای کرد؛ می تونی بگی حتما کاری براشون پیش اومده؛ و خیلی خوشحال در لحظه ی حال زندگی کنی! رفتارهای خانواده ی شوهرت به شما و همسرت هیچ ربطی نداره! ok! (ببخشید که دارم اینقدر رک حرف می زنم؛ اما شما داری از ناحیه ای آسیب می بینی که دقیقا اونها میخوان!)
شوهرت خیلی خوب هم میفهمه! اما اونقدر با شما توی زندگی به مشکلات کوچیک و بزرگ برخورده؛ با کسی که با اون عمیق ترین رابطه های احساسی و عاطفی رو داره؛ که نمی تونه خودش رو راضی کنه که در مقابل اونها از شما حمایت کنه!
"با گریه ازش دلیل رفتارشو پرسیدم و سرمو رو شونش گذاشتم اما اول پرتم کرد که ازت بدم میاد"
چرا باید یه زن با گریه از همسرش دلیل بخواد؟ می ذاشتید بعد از افطار؛ با حالتی بین ناراحتی و محبت؛ از ایشون می پرسیدید که اتفاقی بین شما و خانواده ام افتاده که امروز این برخورد رو داشتی؟ و اگه حرف می زد؛ خوب به حرفاش گوش می کردی! مطمئنا ایشون از رفتارهای شما می گفت!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا چرا به حرفاي دوستان و جناب دانشمند گوش نمي دين. تا كي مي خواي به اين وضع ادامه بدي مينا؟؟؟ تا كي ؟؟؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
مینا داری خودت با دستات، احترام و حرمت خودت رو از بین میبری!چرا باید منت بکشی که اونها بیان خونه ی مامانت اینها؟ دقیقا از همین میسوزم. خودم کلی از مامانمینا خواهش کردم شما دعوتشون نکنید و بذارید فقط شوهرم بهشون بگه که اگه نیومدن ضایع نشیم، باز خودم گند زدم
همون لحظه که گوشیو گذاشتم فهمیدم چه اشتباه بزرگی انجام دادم.
خواهر خوبم خانوم دل تو رو خدا باور کن الان بیشتر از اینکه از رفتار مادر شوهرم ناراحت باشم از خودم عصبانیم، میدونم که کارم غلط بوده،اتفاقا چون دید من خیلی واسم مهمه نیومد،دقیقا میدونم اما
با این عذاب وجدانم چی کار کنم؟
چطوری این کار احمقانمو فراموش کنم؟
اگه مامانشو دیدم چی بگم ؟ اگه توضیح داد؟
چطوری برخورد کنم که بیشتر از این ازم سوء استفاده نکنه؟
چطوری نشون بدم که اصلا واسم مهم نیستی و نمیتونی منو زجر بدی؟
وقتی این ذات پلید مامانش واسم رو میشه چطوری حتی ظاهرا بهش احترام بذارم.
من هیچ وقت این کارو با کسی نمیکنم.سوء استفاده نمیکنم به هیچ وجه.
(ببخشید که دارم اینقدر رک حرف می زنم؛ اما شما داری از ناحیه ای آسیب می بینی که دقیقا اونها میخوان!) دقیقا موافقم.
چی کار کنم که خودش ضایع شه جای من؟ خودش زجر بکشه؟
چرا انقدر بدجنسه؟
"با گریه ازش دلیل رفتارشو پرسیدم و سرمو رو شونش گذاشتم اما اول پرتم کرد که ازت بدم میاد"
نه واقعا اون روز عصبی بود و بد برخورد کرد خیلی بد.
اگه شوهرم میفهمه رفتار بد اونو ولی چون دل خوشی از زندگیمون نداره دفاعی نمیکنه پس چرا میگه بیا بریم خونه مامانمینا؟در حالی که اون هنوز خونه نو ما رو ندیده؟به من و پسرش از هرجهت بی احترامی میکنه.میدونین این دفعه اولش نبود تا حالا تو هیچ مهمونی از ما نیومده و همیشه بهانه مهمون داشتن(دخترش)گرفته.
البته اینو هم بگم میدونه که نه من و نه شوهرم یه ذره از دخترش خوشمون نمیاد شاید عمدا همونو بهانه بی احترامیاش به ما میکنه که زجرمون بده!
دخترش یه بار طلاق گرفته و این دفه با کسی ازدواج کرده که از هرجهت خییییییییییییلی از خودش برتره از هرجهت که بگین.واسه همین با شوهر اون خیلی رودواسی دارن در حد تیم ملی و انقده بهش احترام میذارن که فقط خدا میدونه.
وقتی اون میاد خونشون به هیچ عنوان مادر شوهرم نمیتونه ظرف میوه رو بلند کنه بس که سنگینه، حداقل سه نوع غذا دو نوع دسر و........اما زمانی که ما میریم در حد همون املت و کوکوی سبزی!!!!!!!!!!!(اینا رو واسه حس تفاوتا گفتم)دختره هم اگه شوهرش بگه بمیر میگه چشم عزیزم.:316:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
مينا چرا به حرفاي دوستان و جناب دانشمند گوش نمي دين. تا كي مي خواي به اين وضع ادامه بدي مينا؟؟؟ تا كي ؟؟؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
مينا چرا به حرفاي دوستان و جناب دانشمند گوش نمي دين. تا كي مي خواي به اين وضع ادامه بدي مينا؟؟؟ تا كي ؟؟؟
کی گفته گوش نمیدم؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آقای sci و خانوم del اگه راهنمایی کنید ممنون میشم.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا، خواهر خوبم،
اصلا همه حرفاي شما درست در مورد خواهر همسرتون! به زندگيت برس خواهرم! رهاشون كن اونها رو... برات مهم نباشن!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مینا جان یه لحظه خودت رو بگذار جای خواهرشوهرت .
اگه خدای نکرده شما هم تو ازدواج اولتون شکست خورده بودین (که شما هم دنبال وکیل هستید!!!)و حالا زندگی موفقی داشتید و مادرتون به همسرتون احترام میگذاشت و... اگه زن داداشتون مثل خودتون به شما نگاه میکرد و اینجوری در مورد شما حرف میزد چه حسی بهتون دست می داد ؟
یادتون باشه هر عملی را عکس العملیست (قانون های فیزیک رو که شما بهتر از ما بلدید)
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
عزیزم وقتی نوشته هات رو می خونم احساس می کنم یک ادم تو یک بیابون داغ داره مدام می دوه و همینطور اب بدنش رو نموم می کنه و می خشکه.
بایست و ابی بخور تا شاداب بشی. خودت رو دوست داشته باش تا دیگران هم شما رو دوست داشته باشن و شما هم بتونی دیگران رو همانگونه که هستند دوست داشته باشی.
تا وقتی ذهن و دلت پر از ناراحتیه ، نه می تونی درست فکر کنی، نه می تونی درست توصیه ها رو بخونی، نه می تونی درست عمل کنی نه ....
یه مدت به خودت برس . ورزش کن. مطالعه داشته باش. برقص. اواز بخون. ...یک سوال در 24 ساعت چند دقیقه وقتت رو به خودت اختصاص می دی؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
[size=large]ممنونم اما سوالای پست 103 من هنوز بی جواب موندن.
[/size]
:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
مینا جان یه لحظه خودت رو بگذار جای خواهرشوهرت .
چه حسی بهتون دست می داد ؟
از مامانم میخواستم که منطقی باشه و به خاطر زندگی من زندگی برادرمو به هم نریزه.
داداشم و خانومشو به من حساس نکنه.
به اونا هم احترام بذاره .ازش خواهش میکردم تا با عروسش خوش رفتار باشه تا خونواده شوهر منم با من خوش رفتار باشن.
احترام شوهرم سر جای خودش اما این باعث نمیشد به خونواده خودم بی احترامی کنم به خصوص به برادر بزرگترم و به عروسی که برام مثله یه خواهر دلسوز بود.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
چی شد خانوم del.دیگه راه حل ندادین!!!!
آقای sci,.....................
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
خواهر خوبم،مينا
جواب سوالات رو قبلا داده بودم، گفتم تو هيچ چاره هاي نداري جز اينكه ضمن اينكه به نظرات ديگران احترام مي ذاري نظرات خودت رو هم اظهار كني و خودت رو قبول داشته باشي... و به خودت احترام بذاري و در يك كلام، رفتار جرات مندانه داشته باشي... بنابراين رفتار جرات مندانه رو مطابق توصيه قبلي بكار بگير و سعي كن حداقل در 50 درصد كارهات رفتاري جرات مندانه داشته باشي
ضمنا ما قرار نيست به خاطر كارهايي كه در گذشته انجام داديم خودمون رو سرزنش كنيم... پس به اون منتقدر درونيت كه هيچ ربطي به وجدانت نداره و داره خودش رو جاي عذاب وجدان جا مي زنه بگو: سكوت كنه لطفا! چون نمي خواي تو گذشته زندگي كني! قرار هم نيست به اون خانوم بفهمونيد كه براي شما اهميتي نداشته حرفش... هيچ عكس العملي نشون نديد! موضوع افطاري و ... رو همين جا پروندش رو مي بنديم و به بايگاني هم نمي فرستيم! تمام... مي ندازيم دور!
اگرم توضيحي داد.. بگيد گذشت... خوشحال مي شدم هيمن!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مینا جان من معمولا همه اتفاقاتت رو دنبال می کنم و گاهی صبوری و گذشتت رو تحسین می کنم ولی این اواخر دیگه شورش رو در آوردی
آخه دختر خوب هرچیزی حدی داره تو یه ریزه غرور نداری؟؟!!
چرا اینقدررررررررررررررررر خودتو کوچیک می کنی هااان؟
یه بارم شده امتحان کن این این چند تا کارو انجام بده قول میدم ضرر نمی کنی
1-گریه مطلقاااا ممنوع به خصوص به خصوص جلو شوهرت و خانوادهش.حتی اگه داری میترکی از غصه
2-خودتو شاد کن تو از هر کی و هرچی تو دنیا مهمتری اینو باور کن به خودت برس.به خودت جایزه بده موزیک شاد گوش کن .نرمش کن .بخند
3- حرفای خانواده شوهرتو بریز دور هر چی که هست همه رو هر وقتم یاد برخوردا و حرفاشون می افتی افوض امری الی الله...الی آخرو بخون وافکارو از سرت بیرونشون کن
4 به خودت تلقین کن ومدام تو دلت بگو من آدم محکمیم با هیچ چیز نمیشکنم
5 -واسه خودت هدف معلوم کن(هدف کوتاه مدت و دراز مدت)و بچسب بهش
6-حرفای شوهرتو مامانش اینا احمقانه و تلخه؟؟خوب تلخیشو بزار واسه خودشون فکر کن داری فیلم میبینی نزار روت اثر بزاره با خودت بگو من کاری به این خاله زنک بازیا ندارم یعنی وقتشم ندارم من هدفای بالاتر و مهمتری دارم من سطح فکرم بالاتر از این مزخرفاته
7-به هیچ وجه با شوهرت درمورد خانوادش بحث نکن به هیچ وجه
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
يك مورد هم من به صحبت هاي بهار 89 در پست 112 اضافه مي كنم:
8. مشكل رابطه جنسي با همسرت را در سريع ترين زمان ممكن حل كن.:305:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
لیلا کاملا درست می گه اون مسئله رو بزار تو ردیف اول
توصیه هامو جدی بگیر و بهم بگو نتیجه رو
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
و بالاخره مامان ایشون بعد از مدتها یادشون اومد پسری هم دارند و تشریفشونو آوردن اما بازم با همون حالت کوه فیس و افاده.واقعا نمیدونم چه دل پری از من دارند؟
آقایsci باز هم به محض دیدن ایشون تپش قلب گرفتم و شدم یه تیکه یخ و دستام به طرز کاملا محسوسی میلرزیدن.
با اون همه نامردی که در حق من کردن و بی احترامیهایی که گذاشتن بازم یه چیزی من بدهکار بودم فکر کنم.حتی یک کلمه باهام حرف نزد و من حتی از شنیدن صدای ایشون متنفر بودم و چیزی که این حس تنفرو بیشتر میکرد پاچه خواریهای شوهرم بود که اگه ببخشید خدا نازل میشد اون طوری خودشو کوچیک و بزرگ نمیکرد.
فکر کنم با ورود پدر و مادر ایشون من تبدیل به روح شدم چون هیچ کس منو نمیدید! به خصوص شوهرم!!!!!!!!!!!!
بعد از رفتنشون گفتم به نظرت بهتر نبود بعد از اون رفتارهای مامانت یه کم باهاش سرسنگین میبودی؟
یه ذره منو هم میدی و بهم توجه میکردی؟
حتی اگه نقش گارسونتم میداشتم یه تشکری ازم میکردی؟
چرا اصلا واست مهم نیستم؟
که بازم اعصاب اعلی حضرت خورد شد و برای هزارمین بار یه سیلی جانانه نوش جان کردم که هدیه ایشون بعد از کلی پذیرایی کردن از دشمنم بود!
گفتم که من نباید حرف بزنم نباید ناراحت بشم نباید توقع داشته باشم با مامانی که اونقد به من بدبینه که وقتی زنگ زدم که مهمونی دعوتش کنم سه بار تلفنمو قطع کرد که بذار من با این شماره تماس بگیرم ببینم تو داری از کجا حرف میزنی!!!نه خودتو با دخترم مقایسه میکنی؟واااااااااااای نگو. یه کم سرسنگین باشه. یه ذره واسه من احترام قایل شه حداقل پیش اونا .
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا به نظرم تو فقط كارهايي را كه خودت دوست داري را مي كني و به حرف هيچ كس هم گوش نمي كني وگرنه تا الان بايد مشكلت حل شده باشه.:305:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا، خواهرم،
مي دونم احساس خوبي نداري از ديدن يك مجموعه كمپلكس متحرك! تو بي شك آزرده شدي... تو بي شك دلت شكسته! احساست رو درك مي كنم و داغي جاي سيلي بي انصافي روي صورت گلت، داغم مي كنه.... اما واقعا بايد چي كار كرد؟ مي خواي مادر شوهرت رو عوض كني؟ مي خواي شوهرت رو براي اينكه با مادرش سر سنگين نيست! و متاسفانه اون هم مشكلات تو رو داره... سرزنش كني! خواهرم! شوهرت هم آدمه! اون هم ناراحت مي شه... گيرش ننداز بين خودت و مادرش! هيچ كاري در مقابل اين كمپلكس متحرك ازش ساخته نيست....
پستهاي قبلي رو بخون... دوست دارم تغيير رو تو چشماي يه خانوم موفق ببينم!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
واقعا از همدردیتون ممنونم.
اما آقای SCI
یعنی ایشون نمیتونه ازشون محترمانه خواهش کنه که در مورد همسرش بی انصافی نکنند؟نمیتونه دلیل ناراحتی مامانشو ازش بپرسه و بگه که من اصلا اون آدمی که اون دیو دو سر فکر میکنه نیستم؟
نمیتونه اگه مامانشو نتونست قانع کنه کوتاه بیاد اما لااقل احترام منو هم پیش اونا داشته باشه؟
تا وقتی اون به من احترام نذاره نباید توقع داشته باشم مامانش بهم احترام بذاره.درسته؟ حداقل اندازه یه گارسون میتونست که منو هم آدم به حساب بیاره.نمیتونست؟
من نمیتونم سکوت کنم.نمیتونم از حقم دفاع نکنم.من حیوون نیستم که تا اعتراض کردم سیلی بخورم.هستم اقای SCI?چرا باید سلامتیمو از دست بدم و تپش قلب داشته باشم؟چرررررررررا؟
من با یه وکیل صحبت کردم و قرار شده فردا دادخواست طلاقمو رد کنم.دیگه از این زندگی خسته شدم.
میخوام پرونده این زندگی مزخرف برای همیشه بسته شه.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا خانوم!
اين ماشيني كه شما سوار شدي و داري تو كوچه بن بست با 200 تا سرعت مي ري... ترمز هم داره! وقتي مي رسي به ته بن بست مي خوري تو ديوار و مطمئن باش دري باز نمي شه!
مي خواي زندگيت رو يادگاري بذاري براي كي؟؟؟ باشه بذار و برو... فقط چون يه مادر شوهري داري كه نمي توني تغييرش بدي!؟ اصلا چه اهميتي داره اون فكر مي كنه تو ديو دو سري يا سه سر؟؟ يه اصلا چهار سر؟؟؟ اصلا چه اهميتي داره اون چه فكري مي كنه!؟
خواهر گلم، نمي تونم مجبورت نمي كنم زندگيت رو ادامه بدي... اما خوب فكر كن!
نمي تونم جاي شما تصميم بگيرم... يا به كاري مجبورت كنم!
اما توصيه مي كنم به آرامش ، سكوت و فكر...
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
دیگه راه دیگه ای به ذهنم نمیرسه .خستم به خدا خستم.:302::302::302:
میشه لطف کنید سوالای پستن118 جواب بدین؟:72::72:
ممنون میشم مثل همیشه.:316::316::316: