-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام:72:
بلو اسکای عزیز من از خوندن تاپیک های شما و این مسیج های رد وبدل شده بین شما و همسرتون به عنوان شخص سوم اولین چیزی که به ذهنم میاد اینه که شما, شوهرتون و خانوادشون رو دشمن اساسی خودتون میدونید و هدفتون اینه که این مساله رو به هر قیمتی شده اثبات کنید.
نقش دشمن این فرد و خانوادش رو هم بخوبی بازی میکنید حتی اگر ناخودآگاه و بدون منظور بوده باشه.
تو حرفاتون و رفتارتون هیچ ردپایی از دوستی و مهر و مصالحه نیست.
واسه هر عمل ما عکس العملیست این یه قانون فیزیک هست واکنش هایی که از همسرتون و خانوادش میبنید به نظر من زیاد هم غیر طبیعی نیست.
بیشتر دقت کن دوست عزیز:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آنی و صبای عزیز ممنون از توجهتون
میشه لطف کنید که پست 1،5و78 من رو بخونید. (ببخشید که وقتتون گرفته میشه)
آنی جان من تو حریم شخصی خانواده شوهرم دخالت نمی کنم و اصلا هم قصدش رو ندارم و برام جالب هم نیست. ولی می خوام از حریم شخصی زندگی خودم دفاع کنم. شوهر من متعلق به کدوم حریمه؟
شما نمی دونید چقدر توی جمع نسبت به من توهین و تحقیر می کنن! باور کنید تا حالا جواب ندادم بهشون!
مادرش می خواد جلوی برادرش خودشیرینی کنه، از زندگی من و شوهر من مایه می ذاره که بیا فلانی رو فلان جا برسون و ...
اولین باری که شهرستان رفتیم، مادرشوهرم مستقیم گفت که تا حالا حرف تو بوده و حالا باید حرف من باشه. شما نباید امروز برگردید و باید فردا برگردید و همه ما رو برسونید. حالا من شاغل بودم و برای روز بعدش اصلا مرخصی نداشتم و قبلا با شوهرم به توافق رسیده بودیم سر تاریخ برگشت! من نمی فهمم چرا باید روان پسرش و زندگی اون رو بهم بریزه، فقط برای اینکه نشون بده این پسر باید به حرف من باشه نه تو؟!
بابا هرکی یه زندگیه مستقل داره و بنا به معذورات همون زندگی تصمیم می گیره!!
چقدر شوهرم من رو ول کرده به امون خدا و رفته سراغ رفع و رجوع کارهای خانوادش!
تازه اونروز که گفت در مورد دیگران بد قضاوت کردی، من فکر نمی کردم ربطش بده به خانوادش!
فکر نمی کنی خانوادش دارن وارد حریم شخصی من میشن؟!
بخدا غیبتم رو می کنن و ذهن شوهرم رو نسبت بهم خراب می کنن و اگه من متقابلا حرفی ازشون بزنم، شوهرم می گه دروغ می گی.
صبا جون حقیقتش خوب در حقم دشمنی کردن. گاهی حتی به ذهنم می رسه که شوهرم من رو نمی خواد ولی از پس دادن مهریه هم بر نمی یاد. می خوان عاصیم کنن که بگم مهرم حلال، جونم آزاد!
قرار بود گذشته رو فراموش کنیم و از نو زندگی رو شروع کنیم. من تمام سعیم رو کردم. ولی مدتیه مدام گذشته رو به رخ می کشه. خوب منم مجبور شدم که دوباره تمام گذشته رو به خاطر بیارم که بتونم از خودم دفاع کنم.
شوهر من هم اشتباه داره فکر می کنه ولی نه فرصت می ده و نه قبول می کنه که توضیح بدم که برداشتش غلطه!
شوهر من میاد بعضی وقایع رو اونجور که دوست داره تعریف می کنه و بعد می گه به هرکی گفتم میگن حرفت منطقیه!!
اولا چرا واقعیت رو نمی گه و همه چی رو مطابق میل خودش و به نفع خودش تعریف می کنه؟
ثانیا اصلا چرا باید حرف زندگیمون ببره بیرون خونه و برای دیگران تعریف کنه؟
ثالثا چرا بجای بدست اوردن دل زنش و نجات زندگیش دنبال تایید حرف مردمه؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
[!
شوهر من میاد بعضی وقایع رو اونجور که دوست داره تعریف می کنه و بعد می گه به هرکی گفتم میگن حرفت منطقیه!!
اولا چرا واقعیت رو نمی گه و همه چی رو مطابق میل خودش و به نفع خودش تعریف می کنه؟
ثانیا اصلا چرا باید حرف زندگیمون ببره بیرون خونه و برای دیگران تعریف کنه؟
ثالثا چرا بجای بدست اوردن دل زنش و نجات زندگیش دنبال تایید حرف مردمه؟
عزیزم جواب این سوالها رو باید در اعمال خودت جستجو کنی. جواب همه این چراها فقط یک جمله است که قبلا هم بهت گفتم. "همسرت احساس مقبولیت در کنار شما نداره."اینو تو تک تک پستهات میشه فهمید. اینکه شما اونو قبول ندارید و ازش تعریف نمی کنید و به اندازه کافی تاییدش نمی کنید. حتی اگر به زبون هم اینکارو بکنید که بعید میدونم ( بر طبق این اس ام اس ها و حرفهایی که قبلا گفتی) باز تو دلت اصلا کارهاشو قبول نداری و مورد تاییدت نیست. این مساله ایه که هر مردی رو به زندگی سرد می کنه و به دنبال تایید از بیرون خونه میکشونه.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز سلام
امیدوارم به برکت این ماه عزیز هم مشکل شما حل بشه و هم ارامشی رو که باید به دست بیاری:72:
بلو جان حرفهای دلجو دلتنگ رو کاملا تایید میکنم چون نمونه ی بارز همسر شما پدر خود من هست و دقیقا رفتاری که شما اعمال میکنید رفتاری است که مادرم سی سال اعمال کرد و نتیجه ای نگرفت
علت اینکه برات پست میزارم این هست که من با این رفتارها یک عمر زندگی کردم
بلوجان همسرت رو بپذیر باهمه ی اشتباهاتش تاییدش کن و اصلا به دنبال این نباش که بهش اثبات کنی داره راه رو اشتباه میره که نتیجه این میشه که همسرت مصرانه ترمیخوادحرفش رو به کرسی بنشونه
اصلا دور از جونت خودت رو به کری و کوری بزن در مقابل کارها و رفتارش ، بزار یه مدتی حرف اون باشه تا این حساسیت ایجاد شده میان شما از بین بره
شما که به قول خودت همه راهها رو رفتی یه مدتی هم اینو تمرین کن
راستی یکی از پستهای قبلی بالهای صداقت هم خیلی کاربردیه :[color=#1E90FF]سعی کن منابع شارژ دیگری مثل رابطه داشتن با دوستان برای خودت پیدا کنی
موفق باشی خانومی:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
توجه كن عزيزم
من نمي گويم كه حق با آنهاست و آنها بي اشكال هستند اما حق با تو هم نيست . آنها كه در دسترس ما نيستند تو هستي و ما صداي تو را مي شنويم . تو دنبال راه حلي .
بعد اينكه چرا دنبال قاصر و مقصر مي گردي . هر مشكلي دو سر دارد . وقتي مشكل به وجود مي آيد قطعا دو طرف عدم مهارت و ...دارند . اگر حتي يك طرف درست عمل كند داستان به اين جاها نمي رسد .
تو و همسرت هر دو آدمهاي باهوشي هستيد اينكه بخواهيد در اختلافات هوش و ...همديگر را هدف بگيريد كار خراب تر مي شود .
چرا فكر نمي كني كه زاويه ي ديد و نگاه تو و تحليل هايت و....بر مبناي همان زاويه ديد شخص خودت هست و همسرت هم صاحب يك زاويه ديد و زوم لنز و تحليل و...است . هر كدام از شما از زاويه ي ديد خود به ماجرا نگاه مي كنيد و نقد و بررسي مي كنيد . خودت را بگذار جاي همسرت از زاويه ي ديد او به ماجرا نگاه كن .
چرا فكر مي كني نقدهاي تو مبني بر اينكه مادر شوهر ت قصد دخالت دارد درست است؟! ( اين حرف به معني طرفداري از او و درست بودن شيوه هايش نيست ) خودت را از جايگاه او ببين حتي تا پائين ترين حد و بيسواد و بي مهارت ترين آدم !!! خواهي ديد كه او را درك مي كني اما بعد از درك وي چه خواهي كرد ؟! قطعا با روشهاي بهتر مي توان اين آدم را كنترل كرد . قطعا مي داني كه ما نمي توانيم توقع داشته باشيم كه همسرانمان قيد خانواده را بزنند همانطور كه آنها نمي توانند . ( آنها هم مثل ما از زير بوته عمل نيامده اند ). مي بيني كه ما در انتخاب خانواده هاي خود نقشي نداريم پس بايد راه سازگاري و مصالحه را ياد بگيريم . دور انداختني هم نيستند .
اينكه فكر مي كني خانواده ي همسرت غيبت تو را مي كنند متاسفانه از نگاه من ، بر مي گردد به اعتماد به نفس تو . در خودت چه ضعفي مي بيني كه اينطور فكر مي كني ؟! گيرم كه غيبتت را كردند ! خوب ......! كه چي ؟! چه توانايي بار حرف آنها دارد كه تو فاقد آن هستي كه زندگيت را از راه سازنده حفظ كني و خلاف آنچه كه آنها دم گوش همسرت زمزمه مي كنند نشان دهي .
توهين و تحقير چيست ؟! به غير از يك سري بايد و نبايد كه براي من و تو تعريف شده . شايد اين چيزها براي تو معني توهين مي دهد و براي آنها نه .
به اين خاطره توجه كن .
در خيابان راه مي رفتم دو نفر با هم دعوايشان شده بود يكي از پسرها به ديگري فحش مادر داد ! پسر ديگر عصباني به وي حمله كرد و....دعوا بالا گرفت .
به نظر تو مادر آن پسر ي كه به وي ( اتيكتي ) چسبانده شده بود واقعا زني خراب و هرجايي بود و يا با اين حرف هر جايي مي شد كه نياز بود پسرش از ناموس مادر دفاع كند به قيمت زخمي كردن يكي ديگر و كشيده شدن كار به پليس و .....
اما يك روز ديگر در كوه
از همين دست صحنه ها ديدم . يكي به ديگري فحش داد تا جنگ را راه بيندازد مي داني واكنش پسرديگر چه بود ؟! مي خنديد و از كنارش رد شد و به ما كه رسيد شنيدم مي گفت : ديوانه !!!
خوب ؟! مادر اين پسر با مادر آن ديگري چه فرقي داشت ؟آيا واكنشهاي متفاوت آنها چهره هاي آن ها را متفاوت نمي كرد ؟! كدام راحت تر زندگي مي كرد ؟ و....
تو و همسرت مشكلتان اين است كه تمبرهاي طلايي باحالي از همديگر جمع كرده ايد كه خوب هم به سر همديگر مي كوبيد و خرج مي كنيد . تو كوتاه بيا. جور ديگر ديدن را تجربه كن . زندگي ميدان رزم نيست . لازم نيست همه چيز را معني و هجي كني . از اين كار دست بردار .
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلامی دوباره:72:
من خیلی کوچکتر از اونی هستم که بخوام به کسی مشاوره بدم ولی چیزایی که میبینم رو میگم امیدوارم جسارت نشه:316:
بلواسکای عزیز نگاه شما به دنیا و آدمهاش خیلی منفی هست .
از دید شما همه آدمای جامعه یه خصومتی با شما دارند و میخوان یه جوری بهتون آسیب بزنند . از محل کار و مشاور املاک و خانواده خودتون و همسرتون و خانواده همسرتون و ... و در تمام این موارد انگشت اشاره و اتهامتون به سمت بقیه هست و تقلاهای شما برای اثبات دشمنی دیگران مثل کسی می مونه که گوشاشو گرفته و مرتب در حال فریاد زدنه که کمک کنید اینا دشمنم هستند. متاسفانه انتقال حس نفرت و بی اعتمادیتون به دیگران هم از درجه بالایی برخورداره.
خودتون رو جای کسانی تصور کنید که توقع مهر و مهربانی از شما دارند ولی بجاش خشم و نفرت و ادله دشمنی دریافت میکنند. در هر فرصتی میخواین بهشون ثابت کنید که خودشون یا مرتبطینشون در حق شما بد کردن.
چند روز جای خودتون و همسرتون رو عوض کنید شاید به دلیل رفتاراشون پی ببرید!
من نمیگم خانواده همسرتون یا همسرتون معصوم هستند ولی رفتاراشون خیلی هم بی دلیل و دور از تحریکات و واکنش های شما نیست.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
در تائيد صحبت هاي صبا ي عزيز
اگر هر فردي با بيش از دو الي نهايتا سه نفر مشكل ارتباطي داشته باشد اشكال در افراد مقابل نيست بلكه در خود فرد است .
بي اعتمادي ( ديگران بد - من خوب ) و نقد و قضاوت و برجسب زدن و تمبر جمع كردن - اعتماد به نفس پائين ومعنا دار كردن حرفها و آلودگي هاي مختلف و وابستگي و كنترلگري و حق و حقوق ديگران را نديدن و ...از مباحثي است كه بايد روي آن كار كني و مشكل توست .
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ضمن تشکر از صبا و آنی عزیز، چند نکته رو لازم می بینم که یادآور بشم تا تاپیک و روند مشاوره گرفتن بی نتیجه و عبث نشه؛
- دوستان گلم من این تاپیک رو باز کردم، صرفا به این خاطر که تاثیر تصمیمات و نوع زندگی خانواده شوهرم که بسیار متمایز از من هست را در زندگی خودمون به حداقل برسونم.
من هرگز نگفتم خانواده شوهرم بد مطلق و من خوب مطلق هستم. می گویم ما متفاوت هستیم. در پست دومم همین را با مثال متذکر شدم.
چرا ما باید برویم با دل خوش حلقه عروسی بخریم و بعد خواهرشوهرم نظر خودش را در ذهن همسرم القا کند و شوهرم با من دعوا راه بیاندازد و ارزش کار خودش را هم از بین ببرد؟
چرا ما باید در خلوت خودمان توافق کنیم که به مالزی برویم ولی فردای آنروز خانواده اش چون مسافرت خارج را در اماکن زیارتی خلاصه می بینند، دخالت کنند و برنامه ما را بهم بزنند؟
و بسیاری از این دست چراها...
من می خواهم یاد بگیرم که به شوهرم تفهیم کنم که ما می توانیم ضمن احترام کامل به خانواده اش و در عین حال خانواده ام، حفظ حریم شخصی و استقلال زندگیم را بکنیم و مطابق رضایت همدیگر و نه دیگران، تصمیم بگیریم و زندگی کنیم.
صبا جان:72: سعی کردم هدفم را از ایجاد این تاپیک مجددا مشخص کنم. پس خواهش می کنم بحث تاپیک های دیگر را اینجا نکشانید چون روند تاپیک منحرف می شود. بحث یکی از مشاورین املاک از بین دهها فرد که قصد و نظر سوء داشت، کاملا قضیه ای متفاوت است و من هرگز اجازه نخواهم داد از ترس برچسب بدبین بودن و سوء ظن داشتن، احدی به حرمت خانم بودن من اهانت کند.
موضوع محیط کارم نیز اگر کمکی به ذهنتان می رسد بر سر بنده منت بگذارید و در تاپیک "چگونه بپرسم چرا" یا " احساس شکست می کنم" راهنماییم کنید. صبا جان من و امثال من در آنجا بازیچه دست یک مشت سیاست مدار قدرت طلب شدیم که تا قدرتشان را در خطر دیدند از شرف دیگران خرج کردند.
خواهش می کنم بحث یا کمکی در این رابطه به ذهنتان رسید، در تاپیک خودش بنده را مستفیض کنید.
- آنی گرامی ضمن احترامی که برای شما و نظراتتان قائل هستم، اجازه دهید یک انتقاد هم بنده نسبت به شما بکنم؛
همانقدر که یک فرد سوم در یک اختلاف از در حمایت از فرد حاضر برآید و اشتباهات او را بخاطر خوشایندش پنهان کند، هیچ کمکی به او نخواهد کرد نقطه مقابلش هم درست است. اگر شما یکسره شخص حاضر را نقد کنید و گناه تمام مشکلات را به گردن شخص حاضر بیاندازید، باز هم کمکی به او نخواهید کرد و صرفا عزت نفس و اعتماد به نفس او را هدف می گیرید.
من با جاری بزرگم هیچ مشکلی نداشتم، شوهرم مستقیم حتی صحبت تلفتی با او را قدغن کرد! با زن عمویش تازه آشنا شده بودم و صحبت می کردیم. خواهرشوهرهایم و حتی شوهرم خودشان را کشتند که با او حرف نزنم و بارها مستقیم جلوی جمع گفتند که بیا این طرف بشین! ظاهرا من با همه مشکل ندارم ولی نباید خودم باشم و باید بشوم برده زرخرید آنها که برای مکان نشستن، نحوه برخورد با دیگران و .... برایم تصمیم بگیرند!
- در انتها بی دل محترم فکر می کنم من و شما سنگهایمان را واکنده بودیم و قرار بود نه من پستهای شما را بخوانم و نه شما پستهای من را و ایضا در تاپیکهای هم شرکت نکنیم. من کاملا بخاطر می آورم، شما چرا فراموش کردید؟
مسلما وسعت همدردی آنقدر زیاد است که جا هم برای درددلها و مشکلات من باشد و هم شما.
من نمی خواهم بخاطر شاد نشدن دل شما، بیایم و صرفا از خوشیهای با همسرم بگویم که مسلما روزهای خوش هم داشتیم و اگر چنین نبود نیازی نمی دیدم که دنبال راه حل برای کاستیهایمان بگردم. همسر من این ارزش را دارد که نقاط ضعفش را برطرف کند و بشویم بهتر همسران و پدر و مادر برای فرزندمان.
بیا مثل دو انسان جوانمرد بر سر توافقمان پایدار بمانیم.
مجدد که پستم را خواندم، احساس کردم لحن نوشتارم کمی تند است. بابت این موضوع هم عذرخواهی می کنم و هم خواهش می کنم که آنرا با لحن مهربانانه بخوانید. :43:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیز:72:
اگر بنده در کلامم از مثال هایی استفاده کردم که شما اونها رو بی ربط به موضوع این تاپیک میدونستید قصدم فرافکنی نبود . قصدم این بود که تمام داده های ورودی رو یکجا جمع کنم و از همشون در جهت حل موضوع فعلی استفاده کنم.
دوست عزیز قراره موضوع ریشه یابی بشه نه یه راه حل موقت داده بشه .
پس مجزا کردن مسائل و بی ربط دانستن اونها به هم همیشه معنی طبقه بندی و نظم رو نمیده همیشه معنی عدم انحراف از موضع فعلی و به حاشیه رفتن رو نمیده.
نقل قول:
همسر من این ارزش را دارد که نقاط ضعفش را برطرف کند و بشویم بهتر همسران و پدر و مادر برای فرزندمان.
به این جمله خوب دقت کنید.حتی اینجا هم که قصد دفاع از حریم و همسرتون رو دارید . تو زمینه نقاط ضعف از همسرتون مایه میگذارید.
می تونستید بگید همسر من اینقدر ارزش داره که من نقاط ضعفم رو برطرف کنم (یا حتی ما) تا ....
من آخرین حرفم رو میگم و دیگه بیشتر مزاحمتون نمیشم :
همسر شما مشکل داره و خانواده همسرتون خرده شیشه دارند جامعه پر از آدم سودجو هست و ...
ولی بقیه افراد جامعه هم همسرانشون مشکل دارند . خانواده های همسرانشون شاید 100 پله از اطرافیان شما بدجنس تر و دخالت کننده تر و... هم باشند .
اگه جامعه پر از فرد سودجو هست پس در برخورد با شمای تنها نیستند اگه جامعه نا امنه و حریم خانواده ها داره تهدید میشه خانواده شما تنها نیست . اگه شما زن هستید 35 میلیون زن دیگه هم غیر شما هست که عفت و پاکدامنی واسشون مهم باشه .که زندگی و شوهر و مادر شوهر داری واسشون مهم باشه.
اگه همه بخوان فقط دیگران رو تغییر بدن و فقط ضعف های دیگران رو ببینند که سنگ رو سنگ بند نمیشد.
دوست عزیز در پی تغییر خودتون باشید نه دیگران , باور کنید به انرژی کمتری نیاز دارید.
به این فکر کنید که مادرشوهر شما که زن سالخورده و احتمالا کم سواد هست چطور تونسته قلب و روح همسرتون رو تصاحب کنه ولی شما که زن جوانی هستید و آگاه و تحصیلکرده و مفید واسه جامعه تون و با هزار جور جاذبه برای همسرتون چرا نمی تونید روح قلبش رو تصاحب کنید ؟
اگه روش مادرشوهرتون غلطه طبق قانون ادب از که آموختی از بی ادبان . شما پروسه معکوسش رو انجام بده .
اگه روششون درسته شما اون روش رو ارتقاء بده و تو قالب یه همسر ارائه ش بدین.
مادرم همیشه میگه آدمیزاد بنده محبته .
خودمم اینو یاد گرفتم که حتی کودن ترین و کم هوشترین افراد دارای روح و قلبی هوشمند هستند که فرق محبت واقعی و تظاهر رو درک میکنند. هیچ کس هم از این خوشش نمیاد که کسی بخواد واسش معلم باشه و روشی رو که 30 یا 40 سال تو زندگیش بکار می برده رو زیر سوال ببره و روش جدید یادش بده و مکررا بهش بگه که اشتباه میکنه یا اشتباه کرده(مثال عینیش حس شما پس از خوندن چند پست اخیر)
پس چاشنی مهر ومحبت یادتون نره.
من بازم عذر خواهی میکنم قصد جسارت نداشتم و می دونم که شما خیلی بیشتر از این حرفا رو از حفظید و می دونید و در مقام مشاوره خودتون استاد محسوب میشید ولی گاهی اوقات لازمه که دانسته هامون رو از زبان دیگری بشنویم.
با آرزوی بهروزی:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
"ای مومنان همگی در صلح و آشتی درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست" بقره 208 |
|
ماه رمضان است و در این شبها فرصت نماز شب و دعای سحر و تلاوت قرآن و...را سعی میکنم از دست ندهم. در همین لحظات هست که دست به آسمان میبرم و از خدا برای تمام مومنین طلب غفران میکنم و طلب خیر دنیا و اخرت. در دعاهایم مخصوصا سعی میکنم برای آنکه دلم را صاف کرده باشم و بر نفس ام غلبه کرده باشم و خود را مشمول رحمت الهی قرار داده باشم، کسانی را که احیانا رنجشی از آنها به دل داشته ام، بیشتر دعا کنم و برایشان طلب خیر کنم. بلو اسکای! دیروز که مطالبت را خواندم از خدا خواستم که تو را کمک کند آنطور که شایسته است مشکلات را پشت سر بگذاری و به نتیجه ای مطلوب در ارتباط با همسرت و خانواده ایشان برسی و همینطور با دیگران.
خیلی خوشحال شدم که دوستان (آنی و صبا) بدون تعارفات و قربان صدقه های معمول رک و راست مشکل را برای شما موشکافی کردند و خیلی خوشحال تر بودم وقتی تشکرهای شما را پای پستهای این دوستان دیدم و فکر کردم شاید اینطوری شما هم قصد داری در جهت حل مشکل ات از خودت شروع کنی.
اما برعکس امروز فوق العاده مایوس شدم وقتی بازهم بدبینی را چاشنی پست 88 شما دیدم. آنچه بی دل در این روزها از خدا میخواهد این است که این تاپیک هر چه سریعتر به نتیجه مطلوب برسد و روزی شما با خوشحالی تمام تاپیک را به نتیجه رسیده اعلام کنی. من به لطف و یاری خدا از کسی دلخور نیستم و ارزوی بدبختی کسی را ندارم. آنچه هم آنروزها باعث شد پیشنهاد بدهم که شما تاپیک مرا نخوانید بدلیل جبهه گیری و بدبینی شما نسبت به تمام همسران دوم بود که چوبش به تن بنده هم خورده بود. میخواستم اینطوری حداقل کنتاکتها کمتر شود.
در پایان باز هم اعلام میکنم که بنده نه از کسی دلخورم و نه غم دوستانم مرا شاد میکند.
با آرزوی بهترینها در این ماه عزیز
بی دل :72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ضمن احترام به همه ي ديدگاه ها و احساسات و واكنش ها
يك نكته به نظر م رسيد كه شايد بد نباشد آن را عنوان كنم
بلو اسكاي نازنين
اگر مشكلي هست مال شماست . همسر و خانواده ي همسر -همسايه - همكاري و....همه داشته هاي شما هستند . ميل خودتان است كه با افراد پيرامون خود چگونه برخورد كنيد و باز ميل شماست كه حال خوب را در تجربيات ارتباطي خود تجربه كنيد يا حال بد را و.....
من از باب خودم عرض مي كنم
كه برداشت من از مشكل شما به دور از فضاي قضاوت و تعيين قاصر و مقصر هميني بود كه گفتم هيچ ضمانتي بر درستي حرفهايم و و حي منزل بودن آن وجود ندارد اما سعي خودم را در منتهي درجه كردم كه با توجه به تجربياتم شما را به راه خلاف هدايت نكنم حال اگر شما آن را باور نداريد و خيلي دور از ذهن مي دانيد بشنويد و من را با همه ي حرفهاي اشتباهم رها كنيد .
اين حرفها هم صاحب هيچ انرژي و قدرتي نيست كه شما خود را مقيد به پاسخگويي و دفاعيه كند . شما اگر صاحب اعتماد به نفس و عزت نفس هستيد ، كه هستيد چرا بايد فكر كنيد حرفهاي من قدرت تخريبي دارند ؟!!!!و چرا اساسا فكر مي كنيد قصد تخريب داشته ام نه سازندگي ؟!!!
من را آدم بيكاري بدانيد كه آمده تا حرفي بزند و برود و ......
اگر حرفي زدم
دلم خواست كه از منظر و ديدگاه خود ، به شما توجه كنم و از باب دوستي خيال كردم اگر نظرم را بگويم كمك كننده است اگر نيست رها كن . در اين حرفها و برداشتهاي درست و غلط گير نكن . همين و به همين راحتي .حتي وقتت را بابت شنيدن گذراي حرفهاي يك ديوانه تلف نكن . باز همين و به همين سادگي .
ضمن اينكه كاملا در فضاي درك شما هستم
اينها را به اين علت گفتم كه بداني اين نمونه و اشل كوچك از زندگي واقعي است . باز همين و به همين سادگي .
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوستان عزیزم
ای کسانی که در این تاپیک پست می گذارید
آنی عزیزم که خیلی خوشحالم که دوباره در همدردی پرکار شده ای و دلم برایت تنگ شده بود...
بلو اسکای عزیزم که من می دانم پشت این ظاهر رک گو یک دل بسیار نازک نهفته است...
بنده از همه شما کوچکتر و تقصیر کار ترم و به قول معروف اگر لالایی بلد بودم که خود اکنون در خواب بودم
من این تاپیک را دنبال می کنم حتی اگر چیزی ننویسم و نقطه نظرات خوب دوستان را می خوانم تا شاید تاثیری در زندگی خودم هم داشته باشد، فقط یک پیشنهادی دارم، جسارتا، من احساس می کنم شاید بلو اسکای به دلیل باردار بودن که واقعا از دید من مقدس ترین اتفاق در زندگی یک زن است و دل را رئوف و حساس می کند، و از طرفی به دلیل اینکه سال هاست تحت فشار است، اکنون شاید همدلی می خواهد و تسکین، البته این حدس من است که عرض کردم مادر زادی EQ پایین هستم :311:
وگرنه نه پست های آنی و سایر عزیزان موردی دارد، نه جوابیه های بلو اسکای عزیز، و متاسفانه رفتارهای خانواده همسری بلو اسکای خودمحورانه و در جهت ایجاد تشنج است، و از طرفی برای حل این مشکلات چاره ای نیست جز اجرای پست هایی که دعوت به مدیریت و سیاست می کنند، حالا بیایید دست در دست هم نهیم به مهر...
سرافراز در تاپیک من یک پستی زده بود که به عنوان کسی که داخل گود هستم خیلی به دلم نشست، بلو جان شاید بهتر است تو هم مدتی به خودت استراحت بدهی ، به بازسازی اعتماد به نفس و شادمانی خودت بپردازی، برای گل پسرت خرید کنی، تا آرامش کافی را برای ادامه راه به دست بیاوری...
راستی بلو اسکای همیشه دوست داشتم اینو بگم چون شارژ ندارم مجبورم اینجا بگم ، شنیده ام که دعای زن باردار برآورده می شود،لطفا از ته دل همه ما رو دعا کن که کسایی که زندگیشون شیرینه شیرین تر بشه و کسایی که مشکل دارن مشکلشون برطرف بشه و خدا برای همه زن ها موقعیتی بوجود بیاره که طعم شیرین مادر بودن را بچشند
:72::72::72::72: این گل ها تقدیم به همه مهربانان همدردی
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
عزیزم جواب این سوالها رو باید در اعمال خودت جستجو کنی. جواب همه این چراها فقط یک جمله است که قبلا هم بهت گفتم. "همسرت احساس مقبولیت در کنار شما نداره."اینو تو تک تک پستهات میشه فهمید. اینکه شما اونو قبول ندارید و ازش تعریف نمی کنید و به اندازه کافی تاییدش نمی کنید. حتی اگر به زبون هم اینکارو بکنید که بعید میدونم ( بر طبق این اس ام اس ها و حرفهایی که قبلا گفتی) باز تو دلت اصلا کارهاشو قبول نداری و مورد تاییدت نیست. این مساله ایه که هر مردی رو به زندگی سرد می کنه و به دنبال تایید از بیرون خونه میکشونه.
دلجو جان این حرفت رو کاملا قبول دارم و فکر می کنم مصداق عملی تو زندگی ما داشته باشه. چراکه گاهی شوهرم هم این رو از من خواسته.
این حدستون درست بوده :104:
اما...
حقیقتش رفتار و کردار شوهرم و روشی که برای زندگیش پیش گرفته اصلا مورد تایید من نیست! خوب چطور تاییدش کنم وقتی دارم می بینم که داره خطا می کنه؟
البته بنظرم می رسه که بگردم و کارهای مثبتش (هرچند کم) رو پیدا کنم و بابت اونها تشویقش کنم! (؟)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
بلو جان شاید بهتر است تو هم مدتی به خودت استراحت بدهی ، به بازسازی اعتماد به نفس و شادمانی خودت بپردازی، برای گل پسرت خرید کنی، تا آرامش کافی را برای ادامه راه به دست بیاوری...
راستی بلو اسکای همیشه دوست داشتم اینو بگم چون شارژ ندارم مجبورم اینجا بگم ، شنیده ام که دعای زن باردار برآورده می شود،لطفا از ته دل همه ما رو دعا کن که کسایی که زندگیشون شیرینه شیرین تر بشه و کسایی که مشکل دارن مشکلشون برطرف بشه و خدا برای همه زن ها موقعیتی بوجود بیاره که طعم شیرین مادر بودن را بچشند
بنا به توصیه خاله سابینای عزیز، پسر گلم گفتش که بریم خرید. من عاشق گلم. برای پسرم یه دسته گل خوشگل خریدم و اوردم خونه که فضای خونه عوض شه.
در مورد دعاکردن هم اگه قابل باشم، حتما همگی دوستان گلم رو هم دعا می کنم.
انشاءا.. به زودی مادر شدن سابینا رو هم جشن بگیریم.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
بلواسکای عزیز نگاه شما به دنیا و آدمهاش خیلی منفی هست .
از دید شما همه آدمای جامعه یه خصومتی با شما دارند و میخوان یه جوری بهتون آسیب بزنند . از محل کار و مشاور املاک و خانواده خودتون و همسرتون و خانواده همسرتون و ... و در تمام این موارد انگشت اشاره و اتهامتون به سمت بقیه هست و تقلاهای شما برای اثبات دشمنی دیگران مثل کسی می مونه که گوشاشو گرفته و مرتب در حال فریاد زدنه که کمک کنید اینا دشمنم هستند. متاسفانه انتقال حس نفرت و بی اعتمادیتون به دیگران هم از درجه بالایی برخورداره.
خودتون رو جای کسانی تصور کنید که توقع مهر و مهربانی از شما دارند ولی بجاش خشم و نفرت و ادله دشمنی دریافت میکنند. در هر فرصتی میخواین بهشون ثابت کنید که خودشون یا مرتبطینشون در حق شما بد کردن.
صبا جان من این قسمت از پستتون رو به تاپیک "چگونه بپرسم چراگ که آدرسش در لینکم هست می برم و ازتون دعوت می کنم که یه سری به اونجا بزنید و از راهنماییهاتون من رو در اون تاپیک هم مستفیض کنید. :72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
امروز داشتم صندوق پیام های خصوصی ام رو خانه تکانی میکردم. بعضی پیام ها را دوباره از نو خواندم و یک مطلب جالبی از یک دوست عزیزم خواندم که فکر میکنم خیلی به درد این تاپیک بخورد. دوست قدیمی جان! دلم خیلی برای پیام هات تنگ شده ...:43:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ...
...مثلا اون چند وقت پیش در تاپیکی فکر کنم صحبت از جاری و بر خورد های جاری و ...بود baby
پستی زد که خیلی برای من آموزنده و تاثیر گذار بود.و بسیار نمونه های دیگه
نقل قول:
babyنوشته:
با همه اون کسانی که با ما رفتار بدی دارند ما نباید از چارچوبهای اخلاقی خودمون خارج بشیم
این مطلب اونقدر برای من تاثیر گذار بود که شاید یه کد یا یه راز مهم که فکر می کنم در مواقع احساس و تعارض کلید راه گشا باشه !
متوجه شدم به جای اینکه روی رفتار درست و غلط دیگران زوم کنم باید شش دانگ حواسم این باشه که خودم پام از چارچوب ها بیرون نره خود این قضیه باعث میشه که
دیگه چیزی برای پرداختن و غلط دیکته گرفتن باقی نمونه چون من باید همه ی حواسم به خودم باشه بقیه هر کار می خوان بکنن!
واز روی این مطالب باید روزی هزار بار بنویسم تا ملکه بشه برام:316:
می بینی !
بی دل جان عجب دانشگاهی ست این همدردی !
الهی بی نهایت شکرت به خاطر این نعمتت :323::323:
...
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
[quote=blue sky]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
عزیزم جواب این سوالها رو باید در اعمال خودت جستجو کنی. جواب همه این چراها فقط یک جمله است که قبلا هم بهت گفتم. "همسرت احساس مقبولیت در کنار شما نداره."اینو تو تک تک پستهات میشه فهمید. اینکه شما اونو قبول ندارید و ازش تعریف نمی کنید و به اندازه کافی تاییدش نمی کنید. حتی اگر به زبون هم اینکارو بکنید که بعید میدونم ( بر طبق این اس ام اس ها و حرفهایی که قبلا گفتی) باز تو دلت اصلا کارهاشو قبول نداری و مورد تاییدت نیست. این مساله ایه که هر مردی رو به زندگی سرد می کنه و به دنبال تایید از بیرون خونه میکشونه.
دلجو جان این حرفت رو کاملا قبول دارم و فکر می کنم مصداق عملی تو زندگی ما داشته باشه. چراکه گاهی شوهرم هم این رو از من خواسته.
این حدستون درست بوده :104:
اما...
حقیقتش رفتار و کردار شوهرم و روشی که برای زندگیش پیش گرفته اصلا مورد تایید من نیست! خوب چطور تاییدش کنم وقتی دارم می بینم که داره خطا می کنه؟
البته بنظرم می رسه که بگردم و کارهای مثبتش (هرچند کم) رو پیدا کنم و بابت اونها تشویقش کنم! (؟)
عزیزم می دونم اعمال همسرت مورد تاییدت نیست و من هم هیچ کدوم نظرات و اعمال همسرم مورد تاییدم نبود . اینم می دونم که شاید عمل کردن به نوشته های من برات سخت باشه اما این روشی که من در مورد شوهرم اجرا کردم و تا حدودی جواب داده که در دو پست قبلم برات نوشتم.
شما نه تنها در مورد خصوصیات مثبت همسرتون بلکه در مورد همه کارهایی که همسرتون می کنند باید ایشون رو تایید کنید. شاید بگید اگر من تاییدش کنم فکر می کنه کار درستی کرده و بیشتر انجام می ده اما مساله اینه که بعد از یک مدت که همسرتون رو تایید کنید ذهنیت همسرتون در بلند مدت نسبت به شما عوض می شه و چیزی که تو ذهنش می مونه اینه که همسرم منو دوست داره و نظرات من براش در ارجحیته پس منم نظرات اونو در ارجحیت قرار بدم.
دقیقا کاری که با یک بچه انجام می دید رو باید با همسرتون انجام بدید. من دو مثال از رفتارم با همسرم و فرزندم میارم تا به شما بگم چطور می شه همسرتون رو تحت تاثیر قرار بدید:
در مورد فرزندم: اون می خواد که از خیابون رد بشه و دست منو نمی گیره. وقتی بهش میگم خیلی خطرناکه باید دست مامان رو بگیری بدتر لج می کنه و خودشو وسط خیابون میاندازه زمین یا می پره وسط خیابون. اما اگر بهش بگم عزیزم بیا دست منو هم بگیرببر اونور خیابون این کار رو با کمال میل انجام میده چون فکر میکنه اون داره به من کمک میکنه و من اونو تایید می کنم.
در مورد همسرم . همسرم در مورد دیگران تو خونه حرف می زد. اوایل من می گفتم این کار درست نیست یا بهتره در مورد خودمون حرف بزنیم یا حرف رو عوض می کردم. اینجا بود که همسرم عصبانی می شد و می گفت تو فکر می کنی پیامبر خدایی و من ادم بدیم و .... اما بعد از اموختن سیاست لازم بهش می گفتم : اره راست می گی ادم ناراحت می شه اگر اینجوری به ادم بگن یا .... درکت می کنم. منم بودم ناراحت می شدم. جالا که همسرم فهمیده من درکش کردم دیگه وقتی منم حواسم نباشه و یه حرفی در مورد کسی بزنم شروع می کنه حرف رو عوض کردن یا تذکر دادن و دیگه خودش در مورد هیچ کس حرف نمی زنه. در واقع با این سیاست تربیت چندین ساله همسرم در خانوادش ( که این رسم خونوادگیشون بود ) رو عوض کردم. و خیلی چیزهای دیگه که اگر خواستی برات می نویسم.
پس همیشه سعی کن تاییدش کنی و اگرم دیدی نمی تونی تاییدش کنی باهاش همدلی کن و هیچ وقت تکذیبش نکن ( برای یک مدت نسبتا طولانی ) تا ذهنیت همسرتون نسبت به زندگیش عوض بشه و دیگه هیچ جایی جز خونش براش ارامش نداشته باشه. ( در مورد تایید کردن هم بحتهای اعتبار سازی اقای sci رو هم بخونی کمکت می کنه)
موفق باشی
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوستان گلم من بازم مشکل دارم:(
حقیقتش قضیه سر نوع دعوت کردن خانواده شوهرمه! اونها هیچ وقت بابت دعوتهاشون (که خیلی هم به ندرته) به من چیزی نمی گن و همیشه با شوهرم هماهنگ می کنن. اون هم برای خودش تصمیم می گیره و گاهی فقط یکی دو روز مونده به من خبر می ده!
بارها و بارها بهش گفتم که دعوت کردن و هماهنگیش جزء کارهای زنونه ست و در این مورد زنها باهم صحبت می کنن، چرا هیچ وقت من تو جریان نیستم. ولی همیشه وضعیت به همین منواله!
حقیقتش احساس بدی پیدا می کنم که مدام بگم و بی تفاوتی ببنیم. اینجوری خوب خیلی واضح دارن نشون می دن که تو برای ما بی اهمیتی و لذا بیشتر گفتنش برای خودم بده و از طرفی اینجوری خیلی سختمه که برم!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیزم؛ داری لحظات لذت بردن از زندگیت رو به خاطر دیگران از دست میدی!
اصلا حواست هست که دیگران دارن با روح و قلب شما چی کار می کنن؟
بابا! بخدا اصلا مهم نیست که خانواده ی شوهرت به شما زنگ نزن؛ گرچه درکت می کنم؛ اما مهم هست که شوهر شما با شما هماهنگ کنه!
یعنی اینکه اول به کی زنگ زدن؛ یا اصلا چه اظهار نظری در مورد شما دارن؛ چه اهمیتی داره! مهم اینه که بلواسکای بتونه با همسرش هماهنگ باشه و با محبت و مهر از همسرش بخواد که بخاطر خودش و زندگیشون، اصولا با هم هماهنگ باشن!:46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
[color=#0000CD
اصلا حواست هست که دیگران دارن با روح و قلب شما چی کار می کنن؟
[/color]
با اين بخش از صحبت دل مخالفم .
ديگران صاحب هيچ قدرتي نيستند مگر اينكه ما به ديگران قدرت بدهيم .
در اصل از نگاه من درست اين جمله اين است
اصلا حواست هست كه خودت با روح و قلبت چي كار مي كني ؟!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آنی جان اینکه ما دیگران را کلا صاحب هیچ قدرتی ندونیم هم اصلا درست نیست.
آدمها با اختیار کامل می تونن کسی رو دوست بدارند و یا ندارند. که تا اینجا همه صاحب اختیارند و هیچ مشکلی نیست.
اما مشکل از اونجا درست میشه یک عده از آدمها دوست نداشتنشون رو تو قلبشون نگه نمی دارند و تمام هم و غمشون رو جهت ضربه زدن به کسی می کنند که به هردلیلی دوستش ندارند.
حالا راه گریز از این دسته آدمها چیه؟ چجوری ما بهشون قدرت دادیم که حالا بخواهیم ازشون این قدرت رو بگیریم؟
اینکه بخواهیم خودمون، شخصیتمون، روال زندگیمون رو بخاطر دیگران تغییر بدیم که دوستمون داشته باشند و بدنبالش اذیتمون نکنن که منطقی نیست!
بعضی ها رو هم نمیشه حذف کرد!
من نمی تونم خانواده شوهرم رو از زندگیم حذف کنم! نمی دونم چی کار کردم که بهشون قدرت دادم که من بعد اصلاحش کنم؟
دیروز مادرشوهرم می گفت که یکی از اقوامشون برای افطار دعوت کرده بود و با برادرشوهر کوچکم رفتند. این رو هم اضافه کرد که البته شما رو هم دعوت کرده بود که من گفتم شما نمی آیید و اصلا بهتون نگفتم!!!
واقعا ما حق نداشتیم که خودمون تصمیم بگیریم که میریم یا نه! من بهش هیچی نگفتم، آخه از یه طرف تو جمعشون مدام بهم توهین می کنن و انگار هدفشون اینه که من تو جمعشون نباشم. و از طرف دیگه چند نفری که رابطه شون با من خوبه رو اصلا اجازه نمی دن باهاشون تماسی داشته باشم!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بازم دلم گرفته و تنها شدم، اومدم اینجا بنویسم...
امروز از صبح به شدت دندون درد داشتم و از یه طرف هم احساس می کردم که لازمه برم مطمئن شم که صدای قلب جنین شنیده می شه! به شوهرم هم گفته بودم.
از دیروز می گفت که پنجشنبه باید برم سرکار و قسط و اجاره خونه و ... هست. صبح هم که باید برم پیش دوستم ماشین تو رو بدم درست کنه! تو هم با مادرت برو دکتر!!!
نمی دونم من پرتوقع هستم که انتظار دارم شوهرم من رو دکتر ببره ؟!
دیروز پدرش می خواست بره مراسم ختم دوستش، شوهرم بردش و جلوی خانوادم می گه تو خواستی نیا! نسبت به باباش اینقدر احساس مسئولیت داره ولی به زنش و بچه نه!
من امروز از دندون درد آروم و قرار نداشتم و بخاطر بچه مون حتی یه مسکن هم نخوردم. هرجا زنگ زدم دکتر نبود. شوهرم صبح زود گذاشت رفت. توقع زیادی داشتم که می خواستم صبح دیرتر بره سراغ رفیقش و من رو ببره شاید یه درمانگاه دکتر داشته باشه! می گم نمی تونم رانندگی کنم، اهمیت نمی ده!
عصر زنگ زدم محل کارش و دیدم نیست. به موبایلش زنگ زدم میگه گفتن دیر میاییم. می گم خوب میومدی خونه لااقل ناهار رو تو خونه می خوردی!
سرم داد می کشه که چرا ازم بازجویی می کنی، من دیروز پیش تو بودم، فردا هم جمعه است و پیش توام و...
آخه بودن تو زندگیش رو با بودن در کنار رفیقاش چرا باید مقایسه کنه؟!
واقعا بنظرتون من توقع زیادی دارم؟!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
جالبه زنگ زدم محل کارش گفتن اصلا نمی یاد. بهش زنگ زدم که چرا نرسیدی میگه تو مسیر برگشتم (قبلش گفته بود تو مسیر رفتم. فاصله تا محل کارش خیلی زیاده). یه لحظه شک برم داشت، میگم رادیوی ماشین رو روشن کن. دیدم اصلا تو ماشین نیست!
میگه تو ماشین نیستم ولی الان می رم تو ماشین. شنیدم یه دری رو باز کرد.
میگم خونه کی بودی؟ میگه کارگاه دوستم بودم!
صدجور حرف میزنه! کدومو باور کنم؟!
اون از بی احترامی های خودش و خانوادش، اینم از دروغگویی هاش!
نمی دونم چرا اینقدر بهش شک کردم. اصلا نمی دونم باید چی کار کنم!
تو رو خدا بهم کمک فکری بدین.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
امشب شوهرم زنگ زد به خونشون و ظاهرا که مادرشوهرم دستش شکسته بود!
نمی دونم واقعا میشه ربطش داد به کارهای خودشو پسرش یا صرفا یه حادثه بوده؟!
آخه دیشب هم حسابی هردوشون چزوندنم!
چقدر حرف برای گفتن دارم ...
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام blue sky عزیز
به قول کامران اینجا بیشتر ازاینکه که بخواهیم راه حل ارائه بدیم بیشتر داریم درد دل می کنیم.حالا عزیز دل من راه
حلی به ذهنم نمی رسه.فقط می تونم حس همدردیمو بهت ابراز کنم و ازخدا برات طلب آرامش.
امیدوارم مشکلاتت هرچه سریعتر حل بشه.یه کمی هم سعی کن بیشترازاینکه به آدمهای اطرافت توجه کنی به
خودت برسی.می خوام بگم اینجا کلی گوش شنوا برای حرفات هست.هروقت دلت تنگ
شد همین جا خالیش کن.:43:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم ضمن اینکه درکت می کنم اما من درغگویی در صحبتهای همسرتون ندیدم. در راه برگشت به این معنی نیست که حتما در ماشین نشسته. ضمن اینکه مخفی کاری همسرتون می تونه به این مساله هم بر گرده که ایشون از بازخواست شدن توسط شما واهمه داره. سعی کنید طوری بازخورد نشون بدید که ایشون با خیال راحت بیاد و خودش بدون اینکه ازش بپرسید همه چیز رو براتون تعریف کنه. لازمه این کار هم این است که حساسیت ها تون رو به همسرتون نشون ندید (یعنی ایشون احساس کنه شما روی هیچ مساله ای حساس نیستید) و با زیرکی با شنیدن حرفهای همسرتون و صحبت کردن در جهت مثبت حساسیتهاتون رو خود به خود برطرف کنید.
حرفهای ناگفتتون رو هم بزنید اگر هم نتونیم کمک کنیم حد اقل می تونیم همدردی کنیم. خودتون رو خالی کنید تا نینیتون فشاری رو تحمل نکنه.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
می دونید چیه؟
حقیقتش من به شوهرم شک دارم. فکر می کنم بهم خیانت کرده! این فکر تمام ابعاد زندگی زناشوییم رو تحت تاثیر قرار داده. هم موقع داشتن روابط با همسرم و هم شراکت مالی و هم اعتماد و احساس!
دیگه نمی تونم هنگام س... لذت ببرم و متقابلا به لذت برسونمش!
نمی تونم از لحاظ مالی با آرامش خاطر تو زندگی باهاش شریک بشم!
نمی تونم تمام انرژی و احساسم رو براش خرج کنم!
درصورتیکه به همه اینها احتیاج دارم.
و متاسفانه فاصله گرفتن من از اینها ممکنه اون روهم نسبت به من و زندگی سرد کنه!
نگید به این موضوع فکر نکنم تا آرامش ازم گرفته نشه. چون امکان نداره!
یه بار یه مشاور بهم گفت که یه راننده بگیر و مشخصات شوهرت و آدرس محل کارش را بهش بده و ازش بخواه که چند روزی تحت نظرش بگیره، ولی متاسفانه گفتنش آسونه ولی نتونستم اجراش کنم!
دلم می خواد شوهرم رو بشناسم. ترجیح می دم برام مسجل بشه که بهم خیانت کرده یا نه، تا اینکه یه عمر با کابوس واقعی بودن شکم زندگی کنم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسكاي عزيز
يكبار تاپيكهايي كه باز كرده اي همه را از اول با طرح موضوعات مختلف بخوان ............
به نظرت الان كه دوران بارداري توست براي اين داستان و حكايت ها مناسب است ؟!جايي سابينا از شرايط بارداري تو صحبت به ميان آورده بود كه به واقع با سابينا موافق نبودم اما امروز و با پست آخرت به اين نتيجه رسيدم كه سابينا درست مي گفت و به نظرم بهتر است هم با دكتر زنان در مورد شرايط روحي ات صحبت كني و هم مشاوره حضوري بگيري .
به واقع در اين شرايط بايد تمام فكر و ذكرت انرژي مثبت - انديشه ي مثبت - افكار مثبت - اعمال مثبت باشد و سازنده .
آن بچه اي كه در شكم داري تمام اين احساسات و افكار و ........را درك مي كنه و به واقع گناه داره ........ميزاني از پيش نويس زندگي اش در دوران بارداري نوشته مي شه و اين احساسات و افكارت به نظرت سالم و سازنده است ؟!!!
شما كه مذهبي هستي و مي داني در دين اسلام تاكيد مي شود كه مادر در دوران بارداري وضو داشته باشد بهتر است و مستحب . اين فرامين اسلامي به واقع دلائل شگفت انگيزي دارد ...............دقت كن نازنينم ، تو مسئول آينده ي فكري و احساسي آن بچه هستي .
و از دريچه ي باورهايت به فرامين اسلام در مورد زن باردار و .....توجه كن و همانها را رعايت كن . از نوع تغذيه گرفته تا حتي همان وضو و.................
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آسمون آبی عزیز باز چی شده حالا یه دفه این فکر به ذهنتون رسیده؟!
به نظرتون الان با این شرایط شما این افکارتون صحیحه؟:46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام آسمان آبي عزيز
زن ها شامه شان در اين مورد خيلي قوي است.
چي شده كه به اين فكر افتادي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چيزي ديدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اتفاقي افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام. blue sky عزیزم. خوبی خانمی؟:72:
عزیزم منم مثل سایر دوستان می خوام تو رو به داشتن ارامش دعوت کنم. حیفه بعدا یه بچه عصبی داشته باشی. بعدا غصه می خوری که چرا این 9 ماه دندون روی جگر نذاشتی. تجربه ما رو گوش کن.
خود من در دوران بارداری اولم خیلی غصه می خوردم مشکلات زیادی داشتم البته بیشتر از ناحیه نامادریم. وقتی پسرم به دنیا اومد تقریبا از ماه 9-10 کارهایی می کرد که همه می گفتن چرا بچت اینقدر عصبیه؟ حتی همین نامادریم که عامل اعصاب خوردیای اون موقع بود.
تازه فهمیدم هیچ چیز اندازه ارامش خودم و ارامش پسرم ارزش نداشت که اون بلا ها رو سر خودم و اون طفل معصوم اوردم.
دوست عزیزم وقتی بچت به دنیا بیاد از گریه هاش کلافه می شی. پس سعی کن ارامش داشته باشی.
اما در مورد همسرت منم با این جمله دلجو موافقم که شاید همه ضد و نقیض حرف زدناش ترس باشه. به خاطر گیر هایی که شما می دی. در ضمن یه نصیحت خواهرانه:
اصلا تعقیب و گریز نکن تا به قول خودت واقعیت و بفهمی. شاید دونستن هر واقعتی خوب نباشه. در ضمن مطمئن باش شوهرت خیانت نمی کنه این افکار شماس که ناخداگاه جنبه منفی موضوع رو میبینه. شاید شوهر شما هم جزء اون دسته ادماس که خیلی دوست نداره از ریز کاراش شما رو مطلع کنه مثل همسر من و این باعث می شه شما به خاط سوالات مکررت جوابای ضد و نقیض بگیری.
ارامش داشته باش و از در دوستی با همسرت وارد شو. محبت و عشق و از خودت و همسرت و فرزند دلبندت دریغ نکن. چاره همه مشکلات عشق و محبت زن خونس که باعث گرمای خونه می شه و مرد و پایبند می کنه.÷
راستی بچه چیه؟ دختره یا پسر؟ انشاءا.. که قدمش خیره و همه شک و تردید ها با اومدنش از بین می ره.
به امید روزای خوب.
موفق باشی:72::46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سیسیلی جان مادر شدن مجدد شما رو هم بهت تبریک می گم. امیدوارم یه نی نی سالم و صالح خدا بهت بده.:72:
================
مینا و لیلای عزیز
بحث یه اتفاق خاص نیست و یک دفعه به ذهنم نیفتاده! بحث حرفها و رفتارهای شوهرمه در تموم مدت زندگیمون!
جریان مشاور که تو پست قبلیم گفتم، مربوط میشه به چند سال پیش.
اونروز هم واضح بهم دروغ گفت. گفت دارم میرم سر کار، درصورتیکه گفتن زنگ زده و گفته نمیام اونجا!
اما کلا این ظن من ربطی به این مساله اخیر نداره. فقط خیلی بهش شک دارم و ناخودآگاه این مساله کنترل روابطمون رو به دست گرفته و نه من کنترل این ذهنیتم رو!
دلم میخواد مطمئن شم ولی نمی دونم چطور؟! راه حل اون مشاور رو هم نتونستم عملی کنم!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام اسمان ابی مهربان:72:
راهنمایی خاصی به ذهنم نمی رسه و منتظرم ببینم بزرگان تالار چی می گن. اما می خوام یه صحنه رو برات مجسم کنم البته صحنه خوبی نیست و من پیشاپیش ازت معذرت می خوام.
فرض کن همسر شما خلافی می کنه که شما هم اون کار و دوست نداری و شک داری به انجام اون کار از ناحیه شوهرت. مثل خیانت.
راهی پیدا می کنی و مطمئن می شی که بله واقعا همسرت داره چنین کاری می کنه, چه اتفاقی میفته؟ تصمیم بعدیت چیه؟ جدایی؟ با بچه ای که در شکم داری! یا موندن و ساختن؟ یا اصلاح؟ یا .............
دیدی عزیزم دونستن بعضی چیزا خیلی جالب نیست. البته من عقیده ندارم تو بی خبری باشی و اجازه بدی دیگران هر کاری دوست دارن بکنن.
اما در مورد زندگیت و شوهرت شاید بی خبری بهتر از با خبریت باشه. حالا گرینه اخری رو که بعد از فهمیدن موضوع می خوای انجامش بدی اگر اصلاح روابط هست خب همین الان انجام بده.
می دونی برای یه مرد چقدر سخته بفهمه همسرش بهش شک داره.
یه بار شوهر من بهم گفت می دونی چرا هیچ وقت به فکر خیانت نیفتادم در حالی که دور و برم پره از زنای انچنانی؟ دلیلش اینه که تو خیلی به من اعتماد داری. حتی بیشتر از کارایی که من می کنم پس نمی خوام از این همه اعتمادت سوءاستفاده کنم.
ببین برای مردا چقدر مهمه اعتماد داشتن. فکر می کنی من بهش شک نکردم فکر می کنی پنهان کاری واسم نداشته. قطعا داشته اما من به روش یا نیاوردم یا گفتم و رد شدم.
نمی شه دوتایی با هم برین مشاور؟ یا اگه نمی شه خودت برو مشاور چند سال پیش و ول کن حالا برو. فقط کاش قبول کنه دوتایی برین. یه پروژه چند روزس که بتونی دل همسرت بدست بیاری که باهات بیاد مشاور.
تو زن قوی و بااراده ای هستی مطمئنم که موفق می شی.:72: :43:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسكاي عزيز يك سئوال
تو كه فكر و احساست در مورد همسرت اينگونه است چرا بچه دار شدي ؟!
قبل از اقدام به حاملگي و برنامه ريزي براي بچه بايد مشكلات زندگي ات را حل مي كردي و الان در اين شرايط فكر مي كني اين پيگيري ها گره اي از مشكلاتت باز مي كنه يا گره ها را به گره ي كور تبديل خواهد كرد .
الان تو و همسرت به شدت بايد افراد بالغ و مسئوليت پذيري باشيد به اين علت كه شما براي حضور اين بچه تصميم گرفته ايد او كه براي شما كارت دعوت براي حضور و تولدش نفرستاده بوده . و در ضمن اين تو هستي كه بايد رابطه ات را مديريت كني و آن هم با فاكتور عشق مادري
افرادي كه به واقع مشكل نداشته اند و براي بچه دارشدن برنامه ريزي كرده اند عملا بعد از چند سال بعد از تولد بچه به مشكلات زيادي خورده اند كه كار را به جدايي و يا طلاق زير سقفي و بستر ناسالم خانوادگي كشانده است واي از روزي كه بستر از ابتدا نامناسب باشد . دقت كن و مديريت احساسات خود را به دست بگير . حتي با فرض اينكه شوهر تو همه ي اين كارهايي كه تو مي گويي مي كند فكري اساسي براي بستر سازي سالم براي رشد و تربيت بچه ات بكن
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام عزیزم
من تمام نظرات دوستان رو خوندم حقیقتش همشون عالی بود ولی چندتا نظردیگه دارم و اونم اینکه همیشه سعی کن کنار خانواده ی شوهرت باشی حتی اگر شوهرت هم گفت که نیا بگو که می خواهم بروم چون بهشون عادت کردم و دوست دارم باهاشون خوش بگذرونم هرچی باشه ما زن هستیم و راحت می تونیم با هم کنار بیاییم و به دردودل هم گوش کنیم من با اونها راحتتر می تونم کنار بیام تا تو چون تو یک مردی هرچی باشه احساسات تو رو یک مرد می فهمه تا یک زن
دوم اینکه عزیزم تو گفتی با خانواده ی شوهرت رسمی هستی من نظرم اینه که تا الان هرچی بودی رو بزار کنار و خلاف اون چیزی رو که بودی رو از این به بعد رفتار کن چون تا الان که هیچ جوابی نداده و سعی کن از این حالت رسمی بیایی بیرون و یکمی باهاشون خودمونی و غیررسمی باشی و حتی اگه می تونی اونها رو با خودت بیرون ببر و باهاشون خوش بگذرونی و طوری باهاشون رفتار کن که کم کم دوری تورو تحمل نکنند و هروقت شوهرت رو دیدند سراغ تورو بگیرند اینجوری هم کم کم شوهرت خودش رو به کارهای مردونه مشغول می کنه و از این خاله زنک بازی ها دور می شه وقتی به این مرحله رسیدی سعی کن شوهرت رو به یک کلاس فنی بفرستی تا بتونه یک شغل دوم برای خودش ایجاد کنه
دوست عزیزم همه این کارها لازمه این رو داره که تمام فکرهای منفی رو از سرت بیرون کنی و مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده در ضمن اینکه نسبت به بارداریت مواطب خودت باشی و بهترین بهونه است که خودت رو بهشون نزدیک کنی
وبیشتر سعی کن مشکلات اونها رو گوش کنی و حتی بعضی مواقع راهنماییشون کنی طوری که اونها واقعا احساس کنند که تو ازشون حمایت می کنی و بهشون تعصب داری و از مشکلات خودت کمتر حرف بزن حتی می تونی پیش مادرشوهرت از طرز تربیت بچه هایش تعریف کنی و بهش احساس مثبتی رو بدی ...
موفق باشی
همیشه به خنده فکر کن وبه همه ببخش
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سیسیلی جان اگه من بدونم شوهرم بهم خیانت کرده ازش جدا می شم. البته پس از تولد پسرم. نگهداری پسرم رو هم می سپارم به خودش، خانواده اش و یا همسر بعدیش. و اون اندازه که قانون تعیین می کنه باید بیاره بچه مو تا من ببینمش.
وقتی چدر این بچه بهم خیانت کرده باشه، پسرش هم مثل خودش بهم خائن خواهد بود. پس همون بهتر که خودشون زحمت بزرگ کردن بچه بدون مادر رو بکشند.
اما قسمت دوم حرفتون رو قبول دارم. حس اعتماد به کسی اون رو از خطا باز می داره و برعکسش شک داشتن به خطا می کشونتش.
متاسفانه شوهرم حس کرده بهش شک دارم.
از طرفی هم این حس مثل خوره تو وجودم افتاده و راه فهمیدنش رو نمی دونم.
آنی جان من 35 سالمه. دیگه کی باید بچه دار می شدم؟
=========================================
شوهرم خیلی چشم چرونی می کنه! جلوی روم! چند روزه میاد تا اداره می رسونتم، خیلی بد جلوی اداره نگاه خانمها می کنه و گاها همکارام.
می دونم اعتراض بهش فابده ای نداره و بدترش می کنه و فقط داد و بیداد راه می اندازه!
امروز باهاش حرف می زدم و مقاله ای که تو همدردی راجع به چشم چرونی خونده بودم رو بهانه کردم و سر حرف رو باز کردم و ازش پرسیدم که چرا یه مرد چشم چرونی می کنه؟!
چندتا دلیل اورد و رو یکی تاکید داشت که: "ممکنه زنی خودش رو به مردی تحمیل کرده باشه یا به هر دلیلی مرد دیده باشه که زنش اون کسی نیست که می خواسته و اینه که با حسرت زنهای دیگه رو نگاه می کنه"
:47:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
سیسیلی جان اگه من بدونم شوهرم بهم خیانت کرده ازش جدا می شم. البته پس از تولد پسرم. نگهداری پسرم رو هم می سپارم به خودش، خانواده اش و یا همسر بعدیش. و اون اندازه که قانون تعیین می کنه باید بیاره بچه مو تا من ببینمش.
وقتی چدر این بچه بهم خیانت کرده باشه، پسرش هم مثل خودش بهم خائن خواهد بود. پس همون بهتر که خودشون زحمت بزرگ کردن بچه بدون مادر رو بکشند.
اما قسمت دوم حرفتون رو قبول دارم. حس اعتماد به کسی اون رو از خطا باز می داره و برعکسش شک داشتن به خطا می کشونتش.
متاسفانه شوهرم حس کرده بهش شک دارم.
از طرفی هم این حس مثل خوره تو وجودم افتاده و راه فهمیدنش رو نمی دونم.
آنی جان من 35 سالمه. دیگه کی باید بچه دار می شدم؟
=========================================
شوهرم خیلی چشم چرونی می کنه! جلوی روم! چند روزه میاد تا اداره می رسونتم، خیلی بد جلوی اداره نگاه خانمها می کنه و گاها همکارام.
می دونم اعتراض بهش فابده ای نداره و بدترش می کنه و فقط داد و بیداد راه می اندازه!
امروز باهاش حرف می زدم و مقاله ای که تو همدردی راجع به چشم چرونی خونده بودم رو بهانه کردم و سر حرف رو باز کردم و ازش پرسیدم که چرا یه مرد چشم چرونی می کنه؟!
چندتا دلیل اورد و رو یکی تاکید داشت که: "ممکنه زنی خودش رو به مردی تحمیل کرده باشه یا به هر دلیلی مرد دیده باشه که زنش اون کسی نیست که می خواسته و اینه که با حسرت زنهای دیگه رو نگاه می کنه"
:47:
عزیزم ببینید امیدوارم بتونم حرفهامو واضح بنویسم تا شما متوجه منظور من بشوید. برای همین اونها رو دسته بندی می کنم:
1- من دوران بارداری سختی داشتم . 2 سال پیش بود و تمام ناراحتی هام رو یادمه. من ادمی بودم که دوستانم منو سیب زمینی خطاب می کردن . از بس نسبت به مسائل اطرافم بی خیال عمل می کردم. اما دوران بارداری برای بعضی خانمها بسیار شاد می شن و بعضی حساس و بعضی ... و کسایی مثل من و شما دنبای قبر کندن . مدام دنبال این هستیم که مشکلات زندگیمون رو پر رنگ ببینیم. راه حلش که البته بازم نسبی جواب میده اینه که سعی کنی اینقدر سرتو شلوغ کنی (البته تفریح و استراحت هم داشته باشی) که یادت بره دور و برت چه خبره
2- شما که مذهبی هستی حتما می دونی که سوء ظن داشتن از گناهان کبیره است و می دونی که اینقدر این عمل بده که حتی وقتی زن و مردی رو با هم دیده باشند اما اونها رو در حال عمل گناه ندیده باشند باز هم نمی توانند به انها سوء ظن داشته باشند.
3- الان که نینیت رو ندیدی کاملا طبیعیه که احساس جندانی نسبت به اون نداشته باشی و راحت بگی اره میدمش به باباش اما امان از لحظه به دنیا اومدنش و یک لحظه بعد از در اغوش گرفتنش. دیگه حاضری دنیا رو بدی اما یک لحظه اونو ازت جدا نکنند.
4- اگر می خواهی این فکر از شما دور بشه باید به داشتن این فکر تظاهر کنی. یعنی چه؟ یعنی اینکه در ظاهر با همسرت رفتاری رو داشته باشی که یعنی من عاشقتم . کم کم این تظاهر تبدیل می شه به عادت و بعد به فکرت منتقل می شه و بعد به باورت.
5- همسر شما دقیقا متوجه شده شما روی چه مسائلی حساسی و سعی می کنه برای متوجه کردن شما در مکالماتش روی اون نقاط پا بذاره تا شما به کارش کار نداشته باشی و بهش گیر ندی. مثل همین بحثتون در مورد چشم چرانی . همسرتون می دونه شما حساسی که شوهرت شما روو نخواد دقیقا همینو به شما می رسونه . البته این حرفهاش عکس العمل طبیعی به عمل شماست. شما با اشاره غیر مستقیم می خواستی به او بگویی تو چشم چرانی . او هم به شما گفت من تو را نمی خواهم. قبلا هم در تاپیک دیگری به شما گفتم مواظب این عمل و عکس العمل ها باش و در جهت مثبت از اونها استفاده کن نه منفی.
6- همسر من چند روز گذشته بدون اینکه من جرفی زده باشم وقتب داشتم روسریم را می بستم به من گفت که چون تو خودت رو بیرون خونه زیبا نمی کنی من هم همیشه وقتی با تو بیرون می روم چشمانم دنبال زن های دیگر است. نمی دونی اون لحظه چه بر من گذشت. تا به حال به خودم می گفتم همسرم بدون نیت بد نگاه می کند. اما سعی کردم چیزی نگم و احساساتم رو کنترل کنم. بعد فکر کردم دیدم حالا یعنی حتی اگر من خودم رو زیبا کنم باز وقتی من در کنارش نیستم نگاه نمی کند؟. اصلا اگر من کار درست را از نظر خودم انجام بدهم باز مهم است که او چه می کند؟ می دونی به چه نتیجه ای رسیدم؟ اینکه همسرم این حرف را زد (روی نقطه حساس من پا گذاشت) چون می خواست بلکه با این حرفش من شیوه خودم را تغییر بدهم. ضمن اینکه برای خودم و شما می گم که صرف نگاه کردن به معنای خیانت نیست.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز
روی نگاه کردن شوهرت حساس نباش به نظرم اکثر مردها این رفتار رو دارن . من خودم اوایل میدیدم شوهرم به زنهای دیگه نگاه میکنه حالم ازش به هم میخورد
ولی وقتی دوستانه ازش سوال کردم گفت بخدا منظوری ندارم حتی از این همه قیافه یه لحظه هم چیزی یادم نمیمونه
خودش هم گاهی وقتا میگه خیلی کارم زشته
توی ماه رمضونی همش بهش میگفتم تو که داری روزه میگیری پس گناه نکن و چشاتو درویش کن . اونم بقول خودش میگفت سعی میکنم نگاه نکنم
ولی وقتی ماه رمضون تموم شد گفت آخیش مردم از بس به زنها نگاه نکردم:311: و دوباره روز از نو
ولی یه بار هم گفت نگاه کردن به این زنهای رنگارنگ توی خیابون آدمو نسبت به زنش سرد میکنه:163:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
همسره منم نگاه می کنه منم ازش دلخور می شم و چند بارم بهش گفتم.می گه دست خودم نیست منو ببخش بهش می گم من به خودم نمی رسم نگاشون می کنی می گه نه اصلا این طور نیست.می گه ما مردا هم این جوریم دیگه.باید قبول کرد جنس مردا اینطوره منم دارم سعی میکنم قبول کنم.
در ضمن مثل اینکه بحث از موضوع تاپیک دور شده:311:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
اسمان ابی عزیزم سلام:72:
دیدی خیلی از مردا نگاه می کنن. باور کن شوهر منم نگاه می کنه چندین بار دیدم. حرف دلجو رو قبول دارم نگاه کردن به معنی خیانت نیست.
اما نگرانیت و درک می کنم. شاید می ترسی یکی از همین نگاه ها کار دستش بده و بره دنبال کس دیگری. ولی عزیزم فعلا که نرفته. هر جا هم باشه شب برمی گرده کنار شما. پس از این موقعیتت استفاده کن و سعی کن رفتارهای خوبی باهاش داشته باشی. سعی کن جذبش کنی.
تو از یه طرف ترس از دست دادنش و داری پس یعنی دوستش داری و از طرفی با این رفتار هات خودت داری طردش می کنی.
خواهش می کنم بهش کمتر گیر بده. یه کم بیشتر بهش احترام بذار. و سعی کن نفهمه که تو بهش مشکوکی. باور کن همین احساس اعتمادی که تو بهش بدی تاثیر می ذاره و نمی ذاره اون خطایی کنه.
ببین عزیزم تو دوران بارداری یه ذره ادم از ریخت و قیافه میفته. سعی کن بیشتر به خودت برسی در مورد اومدن فرزندتون و تغییر و تحولات اون موقع زیاد با همسرت حرف بزنی. کلا مسایل مثبت و بیار تو زندگیت. یه مدت اداش و در بیار. باور کن معجزش و میبینی.
من مطمئنم وقتی پسرت به دنیا بیاد به زندگی دلگرم ترت می کنه نگاهت و مثبت تر می کنه حتی همسرت و دلگرم می کنه. تو نمی دونی چه لحظات لذت بخشیه وقتی فرزندتون و در اغوش می گیرین.
منتظر معجزه اون روز هم باش.
موفقب باشی:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم سلام
من به شما پیشنهاد میکنم که حتما این دوران بارداریت را در کمال آرامش در خانه مادری سپری کنی و 6فعلا فکر سازندگی رو از سرت بیرون کنی .چون بچه ای عصبی و خدای ناکرده بد به دنیا می آوری.
بعدش هم همه دوستان نظرات مفیدی دادند.
من هم این مشکل را داشتم و با محبت واقعی (چون خیلی دوستش داشتم ) والبته گذشت (که از خدا کمک گرفتم وگرنه نمیتونستم دوام بیارم) تا حدودی اون رو سربه راه کردم.
از خودتون خلاقیت نشون بدین و حتما استقلال خودتون رو حفظ کنیدو همراه با استقلالی که دارید هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ رفتاری قدرت خودتون را بهش اثبات کنید.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام من همه تاپیکها رو نخوندم ولی با نظر دوستان که خوندم موافق بودم
من خودم هم یه کمی همین مشکل رو داشتم ولی نه اینجوری، من ناراحت میشدم که همسرم منو میذاشت و مامانش و خاله اش رو اینور اونور میبرد اولا عصبی و ناراحت میشدم ولی کم کم هرجاخواست بره سیاست به خرج میدادم و انگار که خبر ندارم میگفتم عزیزم من باید فلان ساعت برم ...جا فراموشت نشه اونم اول منو میشوند تو ماشین بعدمیرفت دنبال اونا یا اگه کار نداشتم خودمو با یه چیزی سرگرم میکردم میگفتم خوش بگذره زود بیا منتظرتم اینجوری بیشتر تو دلش جامیشدم
ناگفته نمونه که فراموش نکنی و به همسرت و حتی خانواده اش احترام کافی بذاری و حتی براشون ناز بیاری و بچه هم موقعیت خوبی برای بها دادن به خودته
و اول نظرتو خودت راجعبه خودت تغییربده بعد توقع داشته باش دیگران باهات خوب رفتارکنن نظروحرفت راجعبه این حرفت (فکرکردن عروس کارگرشونه)واقعا اشتباهه و یه تلقینه که رو اونا هم تاثیر میذاره
ایشالا که زود حل میشه تو به فکر کوچولوت باش