-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام ازاده جان:72:
تایپیکت و دنبال کردم اوایل برات می نوشتم اما مدتیه می بینم دوستان خیلی بهتر راهنمایی کردن و من سکوت کردم .
نمی خوام زیر سوال ببرمت شرایطت و درک می کنم از این دوری خسته ای رفتارای شوهرت بیشتر ازارت می ده و احساس تنهای میکنی و ......
درکت می کنم ودرکت می کنیم.......
اما هر کدوم از ماها که اینجا برات می نویسیم واقعا دلمون می سوزه.
متاسفانه مثل یک نهال نازک می مونی که هر حرفی از جانب ما یا شوهرت یا خانوادت یا دوستانت و .... مثل بادی تو رو به هر طرف خم می کنه. از خودت ثباتی نداری.
بیشتر از این که لازم باشه مادر یا همسر خوبی باشی باید یاد بگیری انسان باشی انسانی که برای خودش ارزش قائله.
از این وابستگی خارج شو. خودت یه بار تایپیکت و تایپیک قبلیت و بخون. ببین چقدر وابسته ای. تو وقتی وابستگیت و به همسرت کم کنی و باور کنی خودت به تنهایی هم انسانی اون وقت حتی می تونی تصمیم بگیری این اقا همسر خوبی هست یا نه.
البته من وضعیت اون اقا رو هم درک می کنم به این بدی که نشون می ده نیست فقط خستس. از کارای تو خستس.
از گیر دادنات از بچه بازیات از لوس بازیت از کم صبریات ....خستس.....
می خواد خودش باشه میخواد ازاد باشه. چون ازاده برخلاف اسمش هم خودش ازاد نیست هم دست و پای اطرافیانش و بسته.
ازاده جان بچه بازی هم حدی داره. شوهرت دوست هم سن و سالت نیست که می گی تک بزن سه بار می زنم و .....
یه کم مثل یک خانم متشخص رفتار کن سادگی خوبه اما این رفتاری که شما داری و سادگی نمی گن ساده لوحی می گن (قصد توهین ندارم ببخشید:72:)
مدام باهاش در مورد رفتاراش حرف نزن او میدونه که هر بار به تو زنگ بزنه باید مثل شاگرد از معلمش چیزی بشنوه و باید یک چشم هم بگه
یعنی چی که هر بار زنگ می زنه بهش یاداوری می کنی این طوری رفتار کن بیا اون طوری رفتار کنیم و......
محکم و صبور باش تو یک ماه دیگه بر می گردی اما نه این ازاده بلکه یک ازاده محکم و قوی . فردی که بدون همسرش هم یک انسانه. اون وقت مراحل بارداریت و طی می کنی و بچه را هر جا که خوواستی به دنیا می اری بعدش باز بر می گردی و وقتی دیدی رفتارای همسرت همینه که الان تعریف می کنی تصمیم اخر و می گیری که باید باهاش بمونی یا باید ازش جدا شی.
ببخشید که دارم برات از جدایی می نویسم من به هیچ کس توصیه جدایی نکردم و نخواهم کرد به شما هم چنین توصیه ای ندارم فقط می خوام این غولی که از جدایی ساختی بشکنه. اگه جدا بشی هیچ اتفاقی نمیفته روزای اولش سخته و بعد تو دوباره می شی همون ازاده قبل دنیا ادامه داره و تو هم باید زندگی کنی پس کنار میای.
البته امیدوارم که همسرت رفتارش بهتر بشه و زندگی شما ادامه پیدا کنه و وقتی شما به سن 30-35 رسیدی به این روزای خودت هم می خندی و هم گریه می کنی که چرا روزای این چنینی و خوبی رو با بچه بازیات خراب کردی.
افرین تو به هیچ جا نباید وابسته باشی نه به این سایت نه به همسرت و نه به هیچ کس و چیز دیگه تو یک انسانی پس قبل از هر چیز خودت و دوست داشته باش و به خودت وابسته باش
امیدوارم تونسته باشم منظورم و بهت برسونم.
موفق باشی.:46:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده جان سلام
حالت چطوره؟ چیکارا میکنی؟:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خدا رو شکر،فعلا همه چیز آرومتر شده...
دیگه حرفی از اینکه بچهرو نمیخواد نمیزنه. دیگه جواب تلفنمو میده.
بلیطمو گرفتم بدون اینکه ازش اجازه بگیرم،چون هروقت سر هرچیزی حتی سر مثلا خونه مادر بزرگ رفتنم وقتی ازش اجازه میگرفتم همیشه جوابش منفی بود، ولی هروقت بدون اینکه اجازه بگیرم مثلا بگم خوب همسری من دارم میرم یه سر خونه مادر بزرگ حرفی نداشت که بزنه میگفت اوکی زود برگرد....برای ایران اومدنم هم همینجوری میکرد همیشه.من بلیط گرفتم و بهش گفتم ماه دیگه فلان روز میام ایران،گفت جدی؟؟ دیگه از اون روز هر روز باهم تلفنی صحبت میکنیم (ماشالله) ؛):323:
یه اتفاق بد هم که افتاد (پسر خواهرش فوت کرد)منم فقط کارم شده این روزا دلداری دادن، اما دیگه کم آوردم ،دیگه نمیدونم چجوری ارمش کنم. خلاصه که این روزا هم که این اتفاق بد افتاده به محض اینکه زنگ بزنم همون زنگ اول که میخوره گوشیشو جواب میده، که فکر کنم این نشون میده منتظر تلفنم هست تا یکم روحیه بگیر، آره؟
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
بهترین موقعیت الانه که به خودت وابسته اش کنی...بهش خیلی محبت کن و به آینده امیدوارش کن
در مورد بچه هم هی نیا رو اعصابش اصلا در موردش حرف نزن تا خودش پیش قدم بشه و پدر شدنش رو باورکنه.
اما بعدا مدام جلوش با بچه ات حرف بزن کتابهای بچه داری بخون براش اسم انتخاب کن و...
شوهرت فقط فعلا هنوز تو حال و هوای مجردیشه دلش نمیخواد از ازادی الانش دل بکنه اما باید با سیاست و به مرور به بچه اش دلبسته اش کنی.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خیلی خوشحالم ...
فکر نکنی یه وقت تاپیکتو دنبال نمیکنم ...نه اینطور نیست ...فقط بدون چیزی نمیگم چون دوستان با تجربه تر از من هستن همین !
خوشحالم که شوهرت داره نیاز به تو رو احساس میکنه ...
مراقب اون نی نی کوچولو ماهم باش خواهرجان ...:46:
به امید روزهای شیرین ...:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون iMoon عزیز، ایشالا که همینطور باشه و این کارش نشونهٔ این باشه که داره وابسته میشه بهم
خاله سوسکهٔ مهربون دارم سعی خودمو میکنم، فکر کنم دیگه قبول کرده که پدر شده! چون هر سری که زنگ میزنم سوال میکنه رفتی بیمارستان چی گفتن؟ یا حتا نگران تغذیه منم هست...
قبلان ۱۰۰۰ بر هم در روز زنگ مزینم زنگ نمیزد بهم، اما این روزا (مثلا همین امروز) زنگ زدم به موبایلش گفتم زنگ میزنم به تلفن خونه گوشی بردار گفت باشه.منم چند بر زنگ زدم خطا خراب بود نشدد،بد از ۱۵ مین خودش زنگ زد بهم باهم صحبت کرد. (در صورتی که قبلان اصلا اینکارو نمیکرد)
ایشالا این وضعیتی که پیش اومده ۲تا چیزو درست کنه
۱.بیاد تو راه دین که قبلان بوده (نماز،روز،.... یا حداقل خداو پیر و پیغمبر و قبول کنه):321:
۲.به من وابسته بشه،و قدر زن خوبشو بدونه :321::228:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده عزیز، تاپیکت رو دنبال میکنم. خیلی خوشحالم که اوضاع بهتر شده.
ایشالا که همیشه شاد باشی عزیزم:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده در چه حالی:exclamation:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده خانوم.چطوری؟
خدارو شکر. راستی نینیتون دختره یا پسر؟ واسش اسم انتخاب کردی؟
اگه بیای ایران در مورد اینکه کجا زندگی کنید حرفی نزدین؟اگه بری خونه خانواده شوهرت مشکلی نداری؟
به نظر من اصلا در مورد نماز و روزه و ...بهش چیزی نگی چون فقط لجبازی میکنه باهات ، بلکه با عمل بهش بفهمون. خیلی این طوری تاثیر داره.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون از اینکه تایپکم رو دنبال میکنید
بچه هنوز معلوم نیست که پسر یا دختر.در مورد زندگی تو ایران هم باهم صحبت کردیم، اون شهری که شوهرم کار میکنه یه شهر خیلی کوچیک و من اصلا مشکلی ندارم که اونجا زندگی کنم. من مستقیم بهش نگفتم که با خانوادت زندگی نمیکنم، اما توی صحبتم باید فهمید باشه. چون یکی از مشکل ما این هست که هنوز مستقل زندگی نکردیم، هنوز اخلاق همدیگرو نمیدونیم. خوب حق داریم،مثلا من وقتی میرم ایران نمیتونم جلو مادر، پدر و برادراش به خودم اونجوری که شوهرم دوست داره برسم یا باهاش اونجوری که میخوام و اون میخواد برخورد کنیم....
وقتی در مورد خونه باهاش صحبت کردم گفت صبر کن ببینیم امتحان رزیدنتی کجا قبول میشم،که هرجا شد ایشالا اونجا خونه بگیریم.
دعا کنید قبول بشه :323:
آهان اینو یادم رفت بگم، در مورد نماز و روزه = من به هیچ عنوان نمیتونم مجبورش کنم برا نماز خوندن یا با خدا بودن... چون وقتی میبینم خانوادش در مورد نماز خوندنش صحبت میکنن باهاش به کلی قاطی میکنه. اما وقتی اینجا بود من اصلاً چیزی نمیگفتم بهش ،اما خودش پا میشد نمازشو میخوند.
ایشالا که همه چیز درست بشه:323:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
:323: ان شا الله مشکلت حل میشه و سالهای سال خوشبخت در کنار هم زندگی میکنید
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون شاپرک جان، ایشالا که مشکله شما هم حل بشه.
خدا رو شکر فعلا همه چیز آرومه
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
مراقب کوچولو باشی خانوم گل !
:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده جون.
چه خبرا؟
فکر کنم الان حدوداً اون مدتی که گفته بودی گذشته. الان ایرانی؟
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام دختر مهربون. مرسی از اینکه تایپکم رو هنوز با اینکه چیزی نمینوسیم دنبال میکنی.
:72:
نه عزیزم هنوز ایران نیستم. ایشالا ۵شنبه همین هفته!!
خدا رو شکر، بزنم به تخته، گوش شیطون کرر... شوهرم کلی خوب و مهربون شده. هروقت زنگ بزنم چه موقعی که خوابه چه وقتای که داره مریض میبینه فوری جواب میده..
دیگه مطمئنم خدا صدامو شنیده:72::43:
هنوز میخوام بهتر بشه رفتارش، البته اینا از تغیراتی هست که در خودم به وجود اومده
انشالا ایران که رسیدم خبر میدم بهتون
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام به نظرم همه اینا از صبر زیاده.دعا کن خدا به ما هم همچین صبری عنایت کنه.واقعا به حالت غبطه می خورم. وقتی فکر می کنم چه طور با یه مشکل کوچیک چی کارا می کنم شرمم می شه.همیشه همسرم به من می گه صبرتو ببر بالا کو گوش شنوا. موفق باشی
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون آرام جان
خدا رو شکر میکنم از این نعمتی که خدا به همهٔ بندههاش داده اما من فهمیدم که چطور ازش استفاده کنم
مطمئنم شما هم میتونید. یه چیزی میگن ،حالا نمیدونم درست میگم یا نه ( گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی!!) درست بود؟ :163:
باور نمیکنین، بعضی وقتا خودم به خودم میگم نکنه این محبتای که جدیداً داره بهم میکنه فقط واسه این مدت باشه، یا میگم چرا اصلا یهو اینجوری شد اخلاقش،آخه خیلی بد شده بود خیلی زیاد.
ممنونم از همهٔ بچهای که رهنماییم کردن و پای درده دلم نشستن، بعضی وقتا آدم احساس میکنه غیر از اینکه اینجا سایت مشاوره هست سایت درددل کردن هم هست چون همینکه یک خط مینویسی دلت آروم میگیره انگار تمام عصبانیتت خالی شده، از تمام بچهای این سایت که با صبر و حوصله راهنمای میکنن ممنونم و از خدا آرزوی موفقیت تو تمام مراحل زندگیشونو خواستار:321:م.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده جون:72::72::72:
از وقتی عضو شدم تاپیکت و جوابهایی که برات فرستادند رو دارم می خونم
خوش بین باش عزیز دلم
به محبتش شک نکن و بهش مسئولیت بده
به عنوان یه خواهر کرچیکتر می گم
من خودم هنوز مجردم ولی در شرف ازدواج
از الان اونقدر به دوست پسرم مسئولیت دادم که می گه بعضی مواقع احساس می کنم متاهلم
به مرد باید مسئولیت داد
هم اون احساس غرور و مردونگی می کنه
هم خانمش احساس غرور و افتخار به مردش
بهش بگو یه خونه بگیره
بهش محبت کن اما ناز هم بکن
سعی کن تعادل رو ایجاد کنی
تو یکی از تاپیکام نوشتم من به دوست پسرم نمی گم خوشگله که واسم کلاس نذاره صدای همه در اومد اما خب وقتی بدونم یکی قراره سوء استفاده کنه در حدی قربون صدقش می رم که بی جنبه نشه, فقط هم در مورد جنس مخالف صادق نیست, من به مادرم هم وقتی زیادی محبت می کنم یه فکرای دیگه می کنه و از اخلاقم سوء استفاده می کنه.
برات آرزوی بهترین ها رو دارم:72::72::72:
تعادل یادت نره
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده عزیز
خدا رو شکر که با صبر و درایت از پس مشکلات بر اومدی
از این بابت خیلی خوشحالم :72:
با مطالعه مقاله های این سایت و خوندن راهکارها و مشاوره ها شک نکن که می تونی زندگی بسیار عالی از انظر کیفی و کمی بسازی
2تا نکته هست که خیلی وقته می خواهم برایت بگویم
اول اینکه توی زندگی ات در کنار این همه گذشت و مهربونی که داری قاطعیت توام با احترام رو از یاد نبر
یه جاهایی در رابطه با زندگی و همسرت قاطعیت شما خیلی نیاز هست
منظورم از قاطعیت دعوا و یک دندگی نیست
بلکه زمانی که مطمئن هستی راه شما درست هست بدون دلخوری و ناراحتی ، حرفت را همراه با احترام به همسرت بگو و تغییر موضع نده ( یکسری مقاله در این خصوص حتما بخون)
دوم اینکه طبق قانون متافیزیک و آیه های قرآن خودمون و توصیه های پیامبرمون یکی ویژگیهای انسانهای شایسته خوش بینی و پرهیز از گمان بد هست
اصلا به این افکار منفی مجال نده که به ذهنت خطور کنه
انسان به هرچی فکر کنه همون برایش اتفاق میفته
بنابراین همیشه مثبت فکر کن
دنبال دلیل و منطق هم برای خوبی های همسرت نگرد
دلیلی از این بالاتر که شما همسرش هستی؟ لزومی داره اگه تو رو دوست نداشته باشه ،با تو اینقدر مهربان باشه؟ و ابراز علاقه بکنه؟
یادت هم باشه "شک" بزرگترین خیانتکاره
وجود شک در زندگی یعنی داشتن یه شریک خیانتکار
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون از همگی
خانم بالهای صداقت ممنون از ۲ نکته مهم.واقعا قبول دارم حرفتون رو، چون از وقتی که محکم گفتم دیگه خونه باید بگیری و مستقل بشیم همش دنبال خونست و حتا در مورد مطب زدن توی روستشن با من مشورت کرد و من اجازه ندادم، چون چندتا دلیل با منطق براش آوردم،که هیچی نگفت فقط سکوت کرد که بد از چند وقت فهمیدم منصرف شده.
من بعضی وقتا که میگم یه فکرای میکنم (شک) همینکه سورهٔ والعصر رو میخونم آروم میشم که اینقدر خودم از این آرامش لذت میبرم که حد نداره.
شکی ندارم که شماها هم برام دعا کردین،ممنون از همگی...:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام مهربونم
روزی که فهمیدم شوهرم دوست دختر داره فقط گریه کردم و حلقمو ازش گرفتم و گفتم هر وقت فهمیدم لیاقت داری برش میگردونم ..از اون روز واسه یک هفته باهاش حرف نزدم فقط سکوت کردمو بی توجهی .تنها کاری بود که می تونستم انجام بدم .ازش دلگیر بودم حتی متنفر بودم .نمی تونستم کسی که به خاطرش با همه جنگیدمو با کس دیگه ای شریک شم ..ولی حالا 1 سال از اون جریان میگزره و همسرم بارها بهم ثابت کرده اشتباه کرده و دیگه تکرار نمی کنه..با اینکه هنوز فراموش نکردم و گاهی وقتی یاغدش می افتم از همه دنیا متنفر میشم ولی باید زندگی کرد باید فراموش کرد به خاطر عشقم دوست داشستنم آبروم
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام مینا جون منم دقیقا مشکل شمارو دارم و نمیدونم چیکار کنم تازه عمق فاجعه ای من خیلی بیشتر چون به خاطرش با من دعوا میکنه و میگه دوس دارم براش خیلی عادیه میگه اون جای خود تو هم جای خود فکرشو بکن من باید چه حالی داشته باشم
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خانوم یاس به انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر برید و با استفاده از دکمه موضوع جدید موضوعی رو برای خودتون ایجاد کنید و مشکلتون رو شرح بدید تا اعضا کمک کنند
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده ی عزیز.
قرار بود وقتی میای ایران ما رو در جریان بذاری.
چی شد پس؟ :)
حتماً و ایشالا اوضاع خیلی خوبه.
:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
:43:امیدوارم با خبرهای خوب برگردی عزیزم:72::46:.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام به همه. ببخشید که دیر نوشتم.از وقتی که اومدم ایران زیاد روزای خوبی نداشتم.هفته اول غیلی خوب بود کلی شوهرم مهربون شده بود بعدش سر یک سری هرف خاله زنکی دوباره شد همون اش و همون کاسه. خیلی اذیت شدم. کارم حتا به وکیل گرفتن هم کشید اما شوهرم نفهمید! تا اینکه خودش زنگ زد گفت معذرت میخوام.
برادرش بحث رو شروع کرد (به شوهرم گفت بود که زنت رفته گفت زن من با تو رابطه داره) منم که حمصهین حرفی نزده بودم هیچوقت اسبم ریخت بهم.اما شوهرم با مهربونی گفت اصلا خودتو ناراحت نکن،نگران نباش. ولی خانوادش اینقدر ادامه دادن که روی رفتار شوهرم تاثیر گذاشت.......
خیلی ناراحتم،خیلی زیاد.همش ناراحتم،نگرانم.میترسمروی بچّم تاثیر بگذره.هیچوقت نمیبخشمشون.نه شوهرمو نه خانوادشو.
کلی حرفا هست که بگم اما وقت نمیشه الان. فقط بگید با این شوهر چطور دیگه رفتار کنم؟؟؟؟
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
دوستای عزیز حالا من یکم زیادی جسور و بی کله ام...من هیجججججج وقت نه موبایل شوهزم رو چک می کردم نه ایمبل نه کی میری می آی...فقط روزی که ی کم مشکوک شدم ی چیزی بهش گفنم:
تو تخت بود و موقع خواب...بهش گفنم ببین مجید من فقط ی چبز بهت می گم: من نه حالشو دارم هی تورو بپام نه وقتشو ...فقط روزی که پات خطا رفت با هر موقع ی جا با ی دختری هستی یا حتی باهاش خوابیدی فقط ی چیزو بدون...گفت چی؟؟ گفتم که چیزی که عوض داره گله نداره...کسی که خودش حق صحبت و همسری و وفاداری رو نمی دونه دیگه نباید از من هم انتطاری داشته باشه...به یکی می گن ی کاریو نکن اگه کرد دیگه از منم نباید انتطاری داشته باشه...
خواهی که معشوق نگسلد پیمان،نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
در ضمن گفتن زن و شوهر باید رفیق باشن دیگه نه اینکه شوهرت بیاد ریلکس بگه بهت دوست دختر داره!
شما هم تو عالم دوستی می تونی بهش بگی دوست پسر داری؟؟؟ اسمشم بیاری می زنه تو دهنت ...پس اینقدر منفعل نباش و جدی برخورد کن...نزار قبح این کار بریزه...
دوست گلم ی واقعیتی که شاید حقیقت نیست اما عین واقعیته...اینکه آدمهای زیادی خوب و مهربون جذابیت خودشونو از دست می دن...تو زندگی اگه سعی کردی ناامیدانه نقش ی فرشته ی مهربونو بازی کنی بالهای نداشتت زیر پا له می شه...با واقعیت های زندگی زندگی کنی..متاسفانه بدی جذابیت می آره! بله درست شنیدی...واسه همینه هزاران بار این جمله رو شنیدی: که نمی دونم چرا با اینکه اینقدر بده و اذیتم کرده بازم دوسش دارم! وهزاران بار این جمله رو شنیدی که: با اینکه خیلی مهربونه و خیلی خوبیا در حقم کرده اما حس می کنم دوسش ندارم!
بله عزیزم...مهربونی جا داره حدو مرز داره ...که اگه بی جا بود حماقته...ایشون دکتر هست یا هرچی که می خواد باشه باید دست و پاشو جمع و جور کنه و پاشو از گلیمش بیشتر دراز نکنه!
حالا اگه شما می خوای ی شوهر دکتر رو به هر قیمتی از دست ندی این به خودت مربوطه و ابن ی دو دو تا 4 تای منطقی هست نه مهربونی...
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام به همگی.
بالاخره برگشتم، ببخشید خیلی طولانی شد...
سعی میکنم خلاصه بگم براتون... توی این ۳ ماه من خیلی سختی کشیدم خیلی زیاد، و واقعا خانواده شوهرم کریکردن که از برگشتن به ایران ترس و وحشت داشته باشم،، البته شوهرم هممقسر هست،چون کامل خودشو داده در اختیار برادرش و خانوادش... اینو اول بگم که توی خانواده شوهرم برادرش حرف اول و آخر رو میزنه بخاطر همین زنش هم خیلی مورد احترامه خانواده شوهرم و حتا شوهرم قرار گرفته (یعنی پدر شوهر و مادر شوهر هیچکا هستند این وسط)
توی این ۳ماه شوهرم خونه کرایه نکرد،جای نبود که منو خودش باهم باشیم،یا باید میرفتیم خونه برادرش یا خونهٔ پدرم،که هر دو شلوغ بود. اوایل که رفته بودم خیلی خوب شده بود،خیلی احترام میگذاشت،محبت میکرد،مواظبم بود.. اما بعد از یک هفته برادر شوهرم با یک مشت حرفای که یک ریال هم ارزش نداشتن کاری کرد که این ۳ماه به من و خانوادم و شوهرم تلخ بشه، آخر منو شوهرم رو به جون هم انداخت با اینکه شوهرم میدونست حرفش صحت نداره..مثلا به شوهرم گفت بود وقتی تو رفته بودی لندن موقع سوغاتی خریدن زنت بهات دعوا کرده تو خیابون که چرا واسه زن برادرت میخوای کیف بخری.!!!!!!!!! (در صورتی که اصلا اینجوری نبوده و خود شوهرا هم میدونست).اصلا انگار میخواست کاری کنه که من نرم خونش،چون من ساک لباسیم خونهٔ اونا بود،و یه روز فهمیدم که ساکم رو جمع کرده داده دست شوهرم،منم خیلی ناراحت شدم و اصلا دیگه نه باهاشون صحبت کردم نه خونشون رفتم.
شوهرم تا هرچی که سرکا رنبود خونهٔ برادرش بود و من خونه پدرم،مثل دوست دختر`پسرا شبا باهم قرار میذاشتیم که همدیگرو ببینیم بریم خرید یا بیرون.... :(
شوهرم اوایل خیلی خوب شده بود دیگه رفت آمد میکرد با خانوادم،میومد خونمون حتا با اینکه برادرش اینکارو کرده بود،به من میگفت تو خودتو نگران نکن،فکرشو نکن ،،،اما چند روز بود که رفته بود سر کار زنگ زد و شروع کرد به داد زدن که پاشو برو خونه مادرمینا.منم گذشتم ۲ روز بعدش رفتم،حدس زده بودم از کجا آب میخورده این رفتار شوهرم.
تا اینکه گذشت و شوهرم شد همون آدم سخت و بدجنس قبلی که بود..نه دیگه خونه پدرم میومد،نه زنگ میزد، تحویل نمیگرفت هیچکس از خانوادمو ...(بعضی وقتا وقتی دارم براتون مینویسم اعصابم خورد میشه که چرا این خانواده که هیچی نیستن در برابر خانوادم اینقدر پرو بازی در میارن)
خلاصه، یه روز با شوهرم رفتیم سونوگرافی،دکتر گفت بچه دختر هست،منم میدونستم که شوهرم ناراحت میشه اما خوب دیگه چیزی هست که خدا داده و خیلی هم ممنونم ازش،شوهرم زیاد خوشحال نشد. همون روز ظهر خونه عمم مهمون بودیم،موقهٔ غذا عمم پرسید که اسم بچهرو انتخاب کردین؟ شوهرم با بی ادبی گفت خودش انتخاب کنه من واسه پسر انتخاب کرده بودم،بعدش فهمیدم که عمم خیلی ناراحت شده بوده. فردا صبحش شوهرم دیگه رفته بود که بره سر کارش،من زنگ زدم بهش دیدم خیلی بد باهام صحبت میکنه،همش میگه برو با دخترت خوش باش،بگو باباش مرده،یا برو سقطش کن، من دختر نمیخواستم.... گوشی رو قطع کردم
داشتم گریه میکردم که مامانم فهمید گفت چی شده،منم براش همه چیزو گفتم حتا حرفای قبلان که نگفته بودم رو (شوهرم میشه پسر دایی مامانم).. شوهرم زنگ زد دوباره ،مامانم جواب داد،من فقط صدای بلند شوهرم که داد میزد رو از گوشی میشنیدم که همش داشت میگفت من دختر نمیخوام،بره بندزتش،مامانم هم کلافه شد تمام حرفای که توی این ۳ سال تو دل من موند بود و شوهرم براش مهم نبود رو بهش زد. مامانم بهش گفت دخترمان بچهٔ ۷ ماه رو سقط نمیکنه اگر میخوای اینکار رو بکنه باید بیعی شیراز رو یک برق بنویسی امضا هم بکنی که تو ازش خواستی بچشو سقط کنه، شوهرم گفت نه من اینکار رو نمیکنم،مامانم هم سر سخت گفت باید بیای سبهوا تکلیف رو معیّن بکنی،دیگه دید مامانم گیر داده بهش گفت باشه میم.فردا صبح نیومد،گوشیشو رجکت کرده بود تا ۱ هفته،منم دیگه برام مهم نبود چی میخواد بشه،چون واقعا کلافم کرده بود هم خودش هم خانوادش،منم شمارشو گذشتم توی رجکت لیست،بد از یک هفته یه روز ۱۰ بر پشت سر هم بهم زنگ زد،مانم گفت جواب بده شاید یه کاری داره،جواب دادم دیدم خیلی آروم انگار دارن دل یه بچهرو نرم میکنم باهم حرف میزنه،معذرت خواهی کرد فرداش هم زنگ زد به مامان معذرت خواهی کرد.
ما آشتی کردیم، و من برگشتم لندن،حالا حتا شده یک روز در میون هم میاد اینترنت،حرفای که تو این ۳ سال اصلا ازش نشنیده بودم رو میزنه (دوست دارم،جیگرم،مواظب بچمون باش...) حتا اسم بچهرو خودش انتخاب کرده. ولی نمیدونم این عذاب وجدان یا چیز دیگه.......
حالا همش میترسم از اینکه ۱ ماه دیگه میخواد بره واسه ۵ روز خونه مادرش،دوباره اخلاقش میشه همون آدم بدجنس و بر میگرد،کلافه شدم دیگه به خدا..
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده خانم:72:
دوباره بعد از این همه مدت، خوش اومدی:72:
(اول از همه بگم که تاپیک طولانی شده و ظاهراً مشکلی که در تیتر تاپیک هست، الان دیگه مطرح نیست.
اگه یه تاپیک جدید باز کنی، خیلی بهتر میشه بهش رسیدگی کرد. توی تاپیک جدید، یه خلاصه از وضعیت و مشکل الان هم بیار تا دوستان ِجدید هم بتونن نظر بدن. 11 صفحه خیلی زیاده برای خوندن.:72:)
نوشته ها رو خوندم.
اتفاقای خوب و بد زیادی افتاده.
اگه میشه به سوالای من (البته در تاپیک جدید) جواب بده.
توی این مدت 3 ماه که ایران بودی، شما به مشاور مراجعه نکردید؟
آزاده خانم، درس ت تموم شد؟
بعد از تولد دخترت:43: و در صورت تموم شدن درست، قراره چی کار کنی؟
برنامه آینده تون برای زندگی مشترک چیه؟ قراره زندگیتون چه جوری باشه؟ کجا باشه؟ ایران یا خارج؟
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام ازاده جون
من تایپیکتو دنبال میکنم و منتظرم تا خبر موفقیت و ارامش و رضایتتو ازت بخونم.
ببخشید که در حدی نیستم تا راهنماییت کنم فقط برات دعا میکنم:323:
خیلی حواست به کوچولوی درونت باشه... درسته که پدرش هم خیلی موثره اما کم نبودن ادمای بزرگی که به خاطر مادر خوبشون،درجات بالایی پیدا کردن...
اطلاعاتتو در مورد تربیت فرزند و رفتارهای حین حاملگی سعی کن بالا ببری:43:
موفق باشی عزیزم:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
این تاپیک به علت طولانی شدن قفل می شود
.
پاورقی
======
azadehh_mm عزیز
شما به جزئیات خیلی توجه داری . خیلی از موارد جزئی در زندگی باید نادیده گرفته شود . بیان آن هم به گونه ای که پست اخیرت حکایت دارد اصلاً جنبه مشاوره ای و راهنمایی خواستن ندارد عزیز دلم . بلکه نوعی گزارش نویسی است که به این شکل در واقع ریز بینی های شما را تشدید می کند و شما را به این کار و راهنمایی خواستن برای جزء جزء زندگی وابسته می سازد و مانع استقلال و خلاقیت است .
در اینگونه موارد توصیه مشاوره ای این است که با توقف فکر و اغماض و تجاهل و به شوخی برگزار کردن بعضی حتی تیکه و کنایه ها و .... از بزرگ کردن مسائل جزئی و تبدیل دغدغه ها به وسواس فکری باید جلو گیری کرد چه رسد به نوشتن آنها . بنا براین بخاطر خودت و آرامش بسیار ضروری خودت و فرزندت از این جزئی نگریها آنهم در خصوص مسائل ناخوشایند بیرون بیا ، اگر هم جزئی نگری میخواهی داشته باشی در خصوص مثبتها و خوشی ها باشد بهتر و مفید و آرام بخش است .
موفق باشی
.
-
آزاده جون میشه قسمت ارسال پیام خصوصیتو فعال کنی؟؟؟
دوست دارم باهات حرف بزنم
-
این تایپیک تاریخ گذشتست. دقت کنید:eagerness:
-