-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
واقعا از نظر شما حرف زدن من با يه همكار مرد جوابش اين بود كه تا سر حد مرگ منو عذاب بده . پس بخشش كجا رفته . مگه من با اون همكارم چي گفتم مگه باهاش دوست شدم يا عاشقش بودم .
به خدا آدم قتلم مرتكب مي شه بعد از اين همه شكنجه دادن بالاخره مي بخشنش . چرا نتونست ببخشه . من خيلي وقتا بهش محبت مي كردم خيلي وقتا بهش نشون مي دادم عاشقش بودم ولي اصلا انگار فقط بديهاي منو ديد و رفت .
عين خواب مي مونه واسم ديشب رفتم خونه مادرمينا خوابيدم صبح كه بلند شدم فكر مي كردم خواب مي بينم فكر مي كردم اين دعواها اين همه كشمكش ها تو خواب بوده بعد يه كم فكر كردم گفتم پس تو خونه مامانت چيكار مي كني . بعد به خودم اومدم ديدم خواب نيست عين واقعيته . ولي كاش خواب بود . كاش .
خدا گناهاي منو نبخشيد . من بدجوري تاوان گناهامو پس دادم . گوت تنم آب شد . روحم داغون شد . قلبم شكست . كافي نبود حتما بايد خدا اونم از من مي گرفت تا مي فهميدم عذاب يعني چي ؟
الان بهشش اس ام اس دادم كه يه كم فرصت بهم بده تا آرومتر بشم . بهش گفتم حتما بره و تمام وسايلشو ازخ ونه ببره بيرون . بهم گفت اينكارو مي كنه و گفت تو با اين كش دادن هات انقدر خودتو غذاب مي دي اگه همون يه ماه پيش كه مي گفتم طلاق مي يومدي براي طلاق نه تو انقدر عذاب مي كشيدي نه من . نه خانواده هامون . حالا بازم داري كشش مي دي . من به خاطر تو يه كمي هم صبر مي كنم ولي صبرم حدي داره . خودتو زودتر جمع و جور كن .
اين زندگي به هيچوجه دوباره شروع نمي شه . من اگه مجبور بشم برگردم به اون زندگي خودمو مي كشم . پس بهتره واقع بين باشي و ببيني كه زندگي ادامه داره و بري سراغ زندگي خودت . و من رو هم فراموشكني . بخدا مي شه . همونجور كه من تو رو فراموش كردم . تو فكر مي كني من آدم نبودم فقط تو آدمي . نه بخدا منم آدم بودم ولي ببين الان فراموش كردم و هيچ احساسي بهت ندارم . پس بدون تو هم عادت مي كني . طلاق آخر زندگي نيست . براي من وو تو يه فرصته براي يه انتخاب بهتر و زندگي شيرين تر .
با عينك بدبيني بهش نگاه نكن . تموم مي شه و مي گذره . خودتو اذيت نكن .
انقدر راحت اين حرفا رو ميزنه كه آدم احساس خفه شدن بهش دست مي ده . احساس آشغال بودن و اضافي بودن . احساس اينكه تو رو با اين همه احساس قشنگ و عاشقونه مثل يه آشغال پرتت كردن بيرون .
من مشاور خوبي رو انتخاب نكرده بودم . خود شوهرمم به شوهر خواهرم گفته بود اين مشاوره خيلي داغون بود فقط مي شينه اونجا پول مي گيره هيچ نقشي نداره . بهش بگو مشاورشو عوض كنه وگرنه فايده اي نداره. راست مي گه خودمم از همون روز اول كه رفتم پيش اون مشاور همچين حسي رو داشتم وقتي بعد از يه ساعت توضيحات من . فقط بهم يه جمله گفت كه خب طلاق بگير فهميدم هيچ نقشي نخواهد داشت ولي نمي دونم چرا نرفتم سراغ يه مشاور بهتر . شايد اگه مشاور ديگه اي بود شوهرمو راضي مي كرد و نمي دونم . همه اينها قسمت بود و بايد اتفاق مي افتاد .
نمي دونم شايدم بازم اشتباه من بود نه قسمت . شايد من بايد اول يه مشاور خوب انتخاب مي كردم بعد به اون مي گفتم بره پيشش . همه چيز مثل خوره افتاده به جونم . اين شايد ها اين كاش ها اين اشتباهات . همه و همه منو از پا انداخته ديگه .
ديدين وقتي بهتون گفتم با صبر كردن من اون بر نمي گرده من اونو مي شناسم .
شوهر خواهرم خيلي ديشب باهاش صحبت كرد تلفنو گذاشته بود رو آيفون . بهش گفت همين كه شنيدي داره خودشو مي كشه و نگران شدي يعني يه كمي دوسش داري برگرد سعي كن با هم زندگي گنيد بريد پيش مشاوره . اين دختر كه انقدر شاد بود و همه بهش حسوديشون مي شد الان مثل يه گل پژمرده شده . اگه مي خواستي درس عبرت بگيره گرفته اون ديگه به اشتباهاتش پي برده . چرا عين بچه ها لج مي كني .
مي دونين چي گفت . گفت چرا همتون به اون حق مي دين كه زندگيشو انتخاب كنه و به من نه . من فقط و فقط از روي وجدان انسانيم گفتم نذارين خودشو بكشه وگرنه من هيچ احساسي و مسئولتي نسبت به اون ندارم . خودشو بكشه چيكار كنم اين تصميم خودشه براي زندگي خودش من كه اونو مجبور نكردم خودكشي كنه به هيچوجهم من مسئول نيستم . به من چه ربطي داره . منم اگه بخوام مجبورم كنيد كه دوباره با اون زندگي كنم خودمو مي كشم .
من همون يه شب بعد اينكه از خونه رفتم بيرون قيدشو براي هميشه و هميشه زدم . الان 30 روزه گذشته چرا فكر مي كنين برمي گردم . من ديگه حتي يك اپسيلونم به اين زندگي فكر نمي كنم . ديگه هم بي خود فكر و ذكر خودتونو مشغول نكنين . من خيلي خوشبختم و دارم به آيندم فكر مي كنم و هر لحظه خودمو خوشبخت تر از قبل حس مي كنم . و تا حالا حتي يه ذره هم پشيمون نشدم . چون واقعا تازه مي فهمم زندگي خوب و با فكر راحت يعني چي .
من به آيندم خيلي اميدوارم و با درسي كه از زندگي اولم گرفتم مي دونم كه بهترين زندگي رو براي خودم درست مي كنم. اونم الكي داره خودشو عذاب مي ده .
خودكرده را تدبير نيست من بارها بهش فرصت دادم كه خودشو اصلاح كنه نكرد . و ديگه هم نمي دم . حتي اگه به قيمت جونم تموم شه .
ديدين كه خوب شناخته بودمش . ديدين گفتم اون اگه يه روز از خونه بره بيرون بمونه ديگه به زندگي فكرم نمي كنه . خيلي مغروره خيلي و هميشه رو تصميمي كه مي گيره به هر قيمتي وايميسته .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
حیف این همه راهنمایی و این همه انرژی که سایرین واسه تو گذاشتند
مطمئن باش تو اگه هزار بار دیگه هم با افراد متفاوت ازدواج کنی باز هم با این اخلاقی که تو داری همه ازت فرار می کنند ... مثل همین شوهرت که ازت فراری و حتی مردن تو واسش تفاوتی نداره
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
منم موافقم كه تو طلاق بگيري...جداً پتانسيل يك ذره تغيير رو نداري. انقدر زجه و آه و ناله مي كني كه جز صداي خودت صداي كس ديگه رو نمي شنوي.
متأسفم!
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
حالا كه ديگه مجبورم كه اين زندگي رو تحمل كنم . نمي دونم مجبورم به طلاق چه بخوام و چه نخوام بايد ادامه بدم اين زندگيه سگي رو .
از خدا بدم اومده ولي چيكار كنم اول و آخرش مجبوريم بازم به اون التماس كنيم . ما رو بدنيا آورده و با اينكه همه چيو در مورد خودمون و آيندمون مي دونه ولي باز با ماها مثل يه عروسك بازي ميكنه . اون كه مي دونست زندگي من و شوهرم به اينجا مي كشه اصلا براي چي راضي شد و ما رو با هم آشنا كرد كه اخرش اين بشه . همه اينا نقشه هاي خودشه .
همه رو بازي مي ده . دوست داره همه رو اذيت كنه . آخه مگه ما مجبورش كرديم ما رو بدنيا بياره كه انقدر زجرمون بده . خداييش كي حاضره به اين دنيا بياد ولي با اين فلاكت و زجر زندگي كنه .
يادمه تو يه مقاله اي خونده بودم كه خود ما آدمها مي خواستيم به دنيا بيايم و خدا از خودمون عهد گرفته تويه يه دنيايي كه بعدا مدرك بهمون نشون بده كه ببين خودتون خواستين . حتي آينده مون رو هم بهمون نشون داده و ما با وجود همه اين مصيبت ها قبول كرديم كه به اين دنيا بيايم . ولي حالا كه فكر مي كنم مي بينم همش دروغه .
آخه كسي كه تو اين دنيا آخرش به جايي مي رسه كه خودشو مي كشه و از اين دنيا خسته مي شه و مي ميميره . اين چه منطقيه كه با اينكه مي دونه مي خواد خودشو تو آينده بكشه اصرار كنه به خدا كه خدايا من مي خوام به اين دنيا قدم بزارم و آخرشم كم بيارم و خودمو كشم و اون دنيا هم به خاطر انجام دادن يه گناه كبيره كه قابل بخشش هم نيست بندازنم توي جهنم .
يكي جواب منو بده واقعا اين كجاش با منطق جور در مي آد .
اگه خدا مي خواد كه ما بدنيا بيايم پس چرا اينجوري داغ رو دلمون مي ذاره . خب براي چي اصلا بدنيامون مي يياره .
من نمي فهمم . واقعا نمي فهمم .
ممنون واقعا ممنونم .
چيزي ندارم كه بگم ممنونم .
حتما همينطوره كه مي گين .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سلام سبکتین عزیز .
فقط یه سوال دارم :
تو واقعا پست بچهها رو میخونی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
من نمي فهمم . واقعا نمي فهمم .
دقیقا این چیزی که همه دارند بهت می گن
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
دوستان خيلي ممنون كه دركم كردين . هميشه به اين روزا فكر مي كردم كه حتي اگه شوهرم طلاق بگيره همه حقو به اون مي دن . و منو مقصر مي دونن . به خاطر همين بود كه خودمو كشتم كه نره ولي حالا همه زخم زبوناي شما رو هم مي شنوم .
آره مي دونم حقم بود . از شما هم بايد معذرت بخوام ؟ ديگه از هر كي لازمه بگين كه معذرت بخوام ؟
از مدير سايت مي خوام كه اين تاپيكو ببنده . اينم به سرنجام رسيد .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
پنج شش تا پست قبل گفتي از ديشب اصلا ديگه ناي جواب دادن ندارم. اسمس داد جواب ندادم. پيش خودم گفتم چه خوب! سبكتكين مي تونه يه اسمسي رو جواب نده! تشويق كردم گفتم خوب شد جواب ندادي. جوابشو نده...ديدم دو تا پست اونورتر خانم سبكتكين خودش دوباره به شوهرش اسمس داده!!!!!!!!! اي خدا! هرچي ميگيم دو دقيقه بعد مي ري برعكسشو انجام ميدي!!! اعتراف مي كنم با اينكه نديدمت ولي به عمرم آدمي با خصوصيات تو در زندگيم سراغ ندارم! ما از در حرف مي زنيم تو از ديوار ميگي!!!! كلا همه چيزو برعكس مي بيني!
ديگه نمي دونم چي بگم! هنگ كردم!!
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
حتي اگه شوهرم طلاق بگيره همه حقو به اون مي دن .
و منو مقصر مي دونن .
به خاطر همين بود كه خودمو كشتم كه نره
واقعا مسخره هست ... بدبخت شوهرت
می خواهی با اینکار ها اون مرد رو پا بند خودت کنی که چی بشه؟
باز هم با این رفتارهای زشت و غلطت اون رو از دست کارهایت عاصی کنی ؟
که دیگران بهش بخندند
که مضحکه ی مردم بشه
که همه به شوهرت بگویند : دیدی حالا که زنت رو بخشیدی و یه فرصت دوباره بهش دادی
زنت اخلاقاش عوض نشده ...
باز هم داره با ندانم کاری هایش عاصیت می کنه
که بهش بگن دیدی ما گفتیم این دختره برای تو زن بشو نیست
ولي حالا همه زخم زبوناي شما رو هم مي شنوم .
آره مي دونم حقم بود .
از شما هم بايد معذرت بخوام ؟
ديگه از هر كي لازمه بگين كه معذرت بخوام ؟
معذرت خواهی کردنت به چه دردی می خوره ؟
فکر می کنی با یه معذرت خواهی
با یه التماس کردن
با یه به پای شوهرت افتادن
زجری که توی این سالها بهش دادی جبران میشه؟
خود کرده را تدبیر نیست
چقدر تو خودخواهی ...دلم واسش یه ذره شده می خواهم هر روز شوهرم رو ببینم
که بازم زجرش بدی
بری روی اعصابش
تو که عوض بشو نیستی ... سبک تکین همینه که هست ....
زندگی ات هم همینه که هست
صد بار دیگه هم از اول شروع کنی به همین جا می رسی
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
ببخشيد حال خوبي ندارم . سعي مي كنم بخونم و تحمل كنم .
فكر مي كردم همتون يه وقتايي مشكل داشتين و فرق آدمي رو كه تو يه موقعيت بد گير كرده مي فهمين . فكر كردم همتون مي فهمين وقتي يكي همه چيزشو از دست مي ده و هنگ مي كنه چه حالي داره . اما همتون فقط حرف مي زنين . هيچكس نمي فهمه من چه حالي دارم .
ديگه فحش خورم ملس شده . اگه اس ام اسشو جواب ندادم براي اين نبود كه صبر كنم يا بذارمش تو خماري . براي اين بود كه هنگ بودم . الانم هستم ولي مي دونم با اين صبر كردن ها و جواب تلفن ندادنها فقط هر دومونو زجر مي دم . البته هر دومون رو نه فقط خودمو . امروز به اين پي برم كه طلاق آخرين راه حله و ايد با اين مسئله كنار بيام . فردا صبح كه از خواب پا مي شم يه نقشه جديد مي ياد تو ذهنم . درگير شدم با خودم . مي خوام تموم شه تا بتونم زندگيمو بكنم و يه كمي مغزم استراحت كنه . اينطوري نمي تونم به هيچ چي فكر كنم .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
مي خوام تموم شه تا بتونم زندگيمو بكنم و يه كمي مغزم استراحت كنه . اينطوري نمي تونم به هيچ چي فكر كنم .
تموم نمیشه
به همین خیال باش
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
saboktakin
حتماً این لینکها رو بخون
http://www.hamdardi.net/showthread.php?mode=linear&tid=154&pid=840
http://www.hamdardi.net/thread-13679.html
امیدوارم ازش استفاده کنی و بفهمی که مشکلات شناختیت زیاده و احساس محوریت بیداد می کنه .
ما نباید همش دنبال مقصر از بیرون بگردیم ، نگاه کن ببین تو چقدر به حرف و فرصتهایی که خدا بهت داده گوش و توجه کردی بعد بنال عزیزم .
واقعاً لیست کن .
وابستگی
ترس
عجول بودن
اشکالات شناختی
ضعف عزت نفس
انتظارات زیاد
لجاجت
و ....... اینها را اگه از خود دور نکنی در همه زمانها با ناکامی مواجه میشی ، اینم که دست ماست ، می تونیم این نباشیم ، اما اگر نخوایم زحمت بکشیم و صبور باشیم و تغییر کنیم ، واقعاً خود کرده را تدبیر نیست پس باید هزینه دست بر نداشتن از این روحیات را هم بپردازیم و کسی هم جز خودمون را مقصر ندونیم .
.
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
من كه تا چند روز پيش بهتون مي گفتم ديگه نمي خوام زجرش بدم و مي خوام طلاق بگيرم و همون كاري رو بكنم كه اون مي خواد . من كه بهتون مي گفتم آخر و عاقبتم همينه و بالاخره بايد طلاق بگيرم پس چرا زودتر جواب گناهامو خودم ندم .
شما بودين كه مي گفتين صبر كن . شايد پشيمون شد . چقدر بي انصافين واقعا . حالا نظرتون عوض شد و مي گين بزار زودتر از دستت راحت شه .
خداي من . من چكار كنم .
اگه مي گم دوست دارم هر روز ببينمش منظورم اين نيست كه برم و اونم منو ببينه . من خودم عاشقشم و دوست دارم هر روز خودآزاري كنم . نترسين كاري نمي خواستم بكنم كه شوهرمو ناراحت كنم .
شما ها تا حالا اصلا عاشق بودين . حتما عاشق مادرتون كه تا حالا شدين . تا حالا حس كردين اگه بخواد شما رو بزاره و بره به خاطر كاراي بدي كه شما كردين چه حسي بهتون دست مي ده ؟ بخدا نمي فهمين چي مي گم . نمي فهمين چه عذابي دارم مي كشم كه اين حرفا رو مي زنين بي انصافا .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
شما بودين كه مي گفتين صبر كن .
چقدر هم تو به حرفمون گوش دادی و به قول خودت صبر کردی
شما ها تا حالا اصلا عاشق بودين .
نه توی تمام دنیا فقط تو عاشقی
تا حالا حس كردين اگه بخواد شما رو بزاره و بره به خاطر كاراي بدي كه شما كردين چه حسي بهتون دست مي ده ؟
نه تنها حس کردم بلکه پارسال هشت ماه توی بدتر از این شرایطش بودم
بخدا نمي فهمين چي مي گم . نمي فهمين چه عذابي دارم مي كشم كه اين حرفا رو مي زنين بي انصافا .
تو چقدر انصاف داری؟
انصاف تو کو؟
این همه راه حل این همه راهکار
این همه راهنمایی بعدش میایی می گی
" حالا نظرتون عوض شد و مي گين بزار زودتر از دستت راحت شه ."
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
[size=medium]سبکتکین عزیز .ناراحت نشو ولی همهٔ کسانی که اینجا برات پست میذارند نگران تو و زندگیتند همه میخوان راه
درستو بهت نشون بدن ولی متاسفانه شما اصلا حرف گوش نمیدین .
نمونش توی دو تا پست قبلی دوستان گفتند هیچ جواب تلفن وsms هاشو نده ولی تو باز کار خودتو کردی !!!!!! ببین
همه کسایی که تو این تالار در آستانهٔ طلاق بودند و مشکلاتشون حل شد میدونی به
خاطره چی حل شد ؟؟؟!!! اول از همه حرف گوش دادند بعدصبرکردند ولی تو به هیچ کدوم
اینا عمل نمیکنی .در ضمن هیچ کس با طلاق گرفتن نمرده .میدونم خیلی سخته ولی این
روزا هم میگذره .ولی خواهش میکنم بیا به حرف بچهها و فرشته جون گوش کن .دیدی
فرشته دقیقا از قبل همهٔ حرفاتو میدونست و
برات نوشته بود .حالا هم ضرر نمیکنی بیا از الان به حرفاش گوش بده [/size]
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
ما نباید همش دنبال مقصر از بیرون بگردیم ، نگاه کن ببین تو چقدر به حرف و فرصتهایی که خدا بهت داده گوش و توجه کردی بعد بنال عزیزم
خدا چه فرصتي بهم داد ؟
فرصت از دست دادن همسرم رو ؟ كه من عذاب بيشتري بكشم ؟ شما الان اينو فرصت مي بيني اما من يه عذاب مي بينم .
اين موردايي رو كه گفتي دارم و تا حالا كه نتونستم از خودم دور كنم . اميدوارم بتونم ولي با اين اتفاقايي كه تو زندگيم برام افتاده ديگه هيچي ندارم كه بخوام بهشون فكر كنم .
از بچگي تا الان همش بدبختي كشيدم . اعتماد به نفس ؟ كدوم اعتماد به نفس . تو بچگيم هر وقت خواستم سرمو بالا بگيرم كوبيدن تو سرم و جلومو گرفتن . روم نمي شد تو بين دوستام سرمو بالا بگيرم با داشتن چنين پدر و مادري .
وقتي هم كه ازدواج كردم همين بود . همه اعتماد به نفسمو ازم گرفتن .
از همه مي ترسم . از اينكه همه منو مقصر مي دونن . از اينكه من هر كاري مي كنم اشتباه در مي آد . از اينكه نمي دونم بايد دل خانوادمو بدست بيارم يا شوهرمو يا خودمو .
اصلا هيچوقت منو آدم فرض نكردن . تو بچگيم حرف حرف پدرم بود و اگه اجرا نمي شه خون به راه مي يوفتاد و بعد از ازدواجم همين .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سبکتنین عزیز درکتن میکنم واقعا که الان چه احساسی درین یا اون لحظه که مشاور داشته باهاتون صحبت میکرد پشت تلفن چه حسی داشتید.
بچها گفتن صبر داشته باش، شاید پشیمون شد و برگشت ، اما نگفتن که با ندانم کاریهای خودت التماسش کنی اونو به جای خودت بفرستی مشاور.
عزیز دلم، همه گفتن صبر کن، یه مدت کاری به کارش ناداشته باش، اینجوری با این ندانم کریهت رفتی رو اعصابش.
اگر میدونستی که مشاوره خوبی نداری پس چرا فرستادیش پیش مشورت!!!!
من که بازم میگم صبر کن.والا به قران خدا هست، خدا تورو میبینه، خدا میخواد تو به خودت بیای. چرا هر اشتباهی که انسانها میکنن فوری یقه خدا رو میگیرن....
این آخرین جمع ا زمان هست تو این تایپک:
اساماس نده بهش، زنگ نزن بهش، نرو ببینش، کاری بهش نداشته باش، التماسش نکن دیگه، حتا اگر ۱ سال ازش خبردار نباشی... بذار خودش بره دنبال تعلق نه توووووووو.... تو میخواستی خودتو بکشی که طلاق نگیری، چطوری میتونی بری توافقی طلاق بگیری. باهاش کاری نداشته باشششش
وسلالم
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
چرا همه منو لجباز دونستن و شوهرم رو نه . هر چي من گفتم مي گفت نه . آخه مگه من با آدماي ديگه دور و برم چه فرقي دارم .
چرا اونا انقدر راحت زندگي مي كنن . چرا من به خاطر حرف زدن با پسر همكارم بايد تا سر حد مرگ شكنجه بشم و اونا نه .
اونا آدم نيستن يا من .
آزاده جان .
مشاور مهربون من بهش ياد داده كه حتي اگه من نرفتم براي طلاق توافقي چجوري طلاقمو بده .
همونجوري كه قبلا بهتون گفتم اون وقتي از اون پسره كه اول باهاش دوست شدم مدرك داره چون رسم رفتيم و ازش شكايت كرديم . مشاورم بهم گفت الكي زور نزن راحت مي تونه با همون مدرك طلاقت بده و تازه آبروي خودتم مي بري . پس برو زودتر طلاق بگير و بچه بازي در نيار .
به شوهرمم همينو گفته . خود شوهرم به شوهر خواهرم گفته پشت تلفن . گفت هر كاري مي كنم بياد بريم طلاق توافقي نمي ياد مي گه من طلاق نمي خوام خودت برو دنبالش منم نمي دونم چيكار كنم و مشاورم بهش گفته خيلي راحت مي توني اينكارو كني . شوهر م پشت تلفن به شوهر خواهرم گفت اگه تا شنبه اومد خودش براي طلاق كه هيچ اگه نه من ازش شكايت مي كنم . به جرم بي ناموسي و اونوقت بايد پاي همه چيش وايسته .
آخه من بدبخت چيكار كنم اگه نرم كه آخرش فقط و فقط بي آبرويي مي مونه واسم . چرا انقدر منو محكوم مي كنين.
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
خانم عزیز، از این همه سوال جوابها خسته نشدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکمی به خدوت بیا. پستها رو درست بخون. اینقدر به نفع خدوت حرف نزن.
من تو پست قبلیم چی گفتم؟؟
خود دانی دیگه.
اگر واقعا میخوای شوهرت برگرده یا حداقل خودت آرومتر بشی این راهشه از نظر من.. اگر نمیخوای،،، و میخوای هنوز بشینی بگی چرا میگین لجبازم؟ چرا نمیگین شوهرم لجبزه؟ هیچی درست بشو نیست.
برو درست از اولین پستت که تو این تایپک نوشتی رو بخون ببین یکی یکی بچها چی بهت گفتن، از چی برات حرف زدن.
میدونم عصبانی هستی،، همین عصبانیتت و خود بینیت بوده که شوهرت حاضر نشده برگرده.
توصیه میکنمک به حتما پستها رو از اوال بخونی..
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
الانم فقط مي گه به خاطر وجدانم نمي خوام آبروشو ببرم . يه اشتباهي كرده چند سال قبل . من نمي خوام باهاش زندگي كنم ولي دوستم ندارم آبروشو ببرم . ولي حالا كه نمي ياد مجبورم اينكارو بكنم . بابا منم حق دارم و مي خوام برم پي زندگيم . اين دختره نمي ذاره .
حتي شوهر خواهرم بهش گفته بود تو چرا انقدر به اين اصرار مي كني .عقدنامه دست پدرشه . تو كه باباشو مي شناسي هيچكس حريفش نيست چرا اين بدبختو مي ندازي جلو مثل يه مرد زنگ بزن به باباش و بگو عقدنامه رو بده من نمي خوام با اين زندگي كنم . چرا همش با اعصاب اين بازي مي كني .
برگشت گفت به من چه . باباي اونه . براي چي اصلا اجازه داده عقدنامه دست پدرش باشه . باباش اگه قد باززي در مي ياره من از اون بدترم . به من چه اون و خانوادش بهم ريخته ان و زندگيشون مثل سگه . من نمي خوام ديگه با اين خانواده كاري داشته باشم . من با پدرش ازدواج نكردم كه من با اين زن ازدواج كردم و خودمون تصميم گرفتيم به ازدواج حالا هم خودمون بايد تكليفو يك سره كنيم . اگه نمي يادم به جهنم مي رم ازش شكايت مي كنم .
اگه تا حالا هم مراعاتشو كردم ديگه نمي كنم . مي خوام زودتر برم سر خونه زندگيم . اينا نمي زارن . مي خوان صبر كنن تا يه سال ديگه منو بازي بدن و عقدنامه رو ندن . من نمي تونم صبر كنم .
به خاطر 5 سال زندگيمون دلم به حالش سوخته و تا حالا صبر كردم . تا شنبه بيشتر صبر نمي كنم .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سبک تکین من نه تو رو دیدم نه تو رو می شناسم
با تمام صبر و حوصله ای که یاد گرفتم در راهنمایی دادن به مراجع داشته باشم
ببین چی کار کردی که به اینجا رسیده ام
نه تنها من ؛ بلکه تمام اونهایی که فکر می کنند و راهنمایی ها رو می خونند و بهشون عمل می کنند
ببین دیگه شوهرت که با تو زندگی می کرده از دستت چی کشیده
واقعا شما یکی از مراجعین نادر هستید که من توی این مدت توی تالار دیدم
سرافراز عزیز من هم هنگ کردم دیگه نمی دونم چه جوری با چه کلماتی با چه جملاتی باید به سبک تکین سخن گفت
از مدیران گرامی درخواست دارم چنانچه صلاح می دونند این تاپیک رو مسدود کنند
چون با روندی که سبک تکین در پیش گرفته این تاپیک به هیچ جا نمیرسه به
اصلا نمی دونم واسه چی سبک تکین عضو این تالار شده
بهتره بره توی بلاگفا واسه خودش یه وبلاگ بزنه
اون وقت از شاهکارهاش اونجا بنویسه و لینکش رو بده اینجا
هرکسی خواست معنای صبر نداشتن ، زود جوش بودن ، احساسی بودن، لج باز بودن را درک کنه بره وبلاگ سبک تکین عزیز رو بخونه و برایش درس عبرت بشه
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
من عصباني نيستم . من دلخورم از همتون و دلم گرفته .
من كه از اول بهتون گفتم شوهرم اين شكليه و مي شناسمش . همتون گفتين صبر كن . ديدين آخر صبرمو . اگه همون اول رفته بودم و طلاق مي گرفتم كار به اينجا ها نمي كشيد . من خودمو فقط از بين بردم . ذره اي احساس تو وجود اين آدم نسبت به من نمونده بود . همون حرفي كه هزار بار زدم و شما گوش نكردين گفتين بدتر از تو بودن كه شوهراشون برگشتن .
حالا هم همتون پاتونو كردين تو يه كفش كه تقصير تواه .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سلام
شمابااین بی صبریهایت بهش فرصت دادی تاازت زده بشه
تحمل داشته باش بنظرم1%امکان داره برگرده بانمدانم کاریات خرابش نکن یخورده غرور وعزت نفس داشته باش
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
بهم گفتين برو پيش مشاور . رفتم و بهم گفت زودتر طلاق بگير . حالا همتون با بيرحمي مي گين به هيچ حرف ما گوش نكردي .
به مشاور گفتم خب اصلا مي خوام به شوهرم فكر نكنم چه كار كنم . گفت هيچي زندگيتو بكن و به كارات برس .
اينم از مشاوره .
بهتون گفتم نمي تونم فكر شوهرمو از سرم بيرون كنم . گفتين بايد بيرون كني . گفتم همش زنگ مي زنه و مي گه چي شد گفتين حوالش بده به بابات .
اينم از حرفش در مورد بابام . شنيدين ؟ يا بازم من اشتباه فهميدم حرفاتونو ؟
صبرت خيلي زياده بالهاي صداقت . خدا ايشالله بيشترش كنه . ببخشيد از اينكه انقدر حرص و جوش خوردي . تو راست مي گي اصلا ادمي مثل من ارزش وقت گذاشتن و راهنمايي نداره . به قول شما بهتره يه وبلاگ واكنم .و توش فقط غصه بخورم و خاطرات بنويسم و گريه كنم .
نه اين كه وقت آدمهاي مهربون و دلسوزي مثل شما رو بگيرم .
مشاور بهم گفت كه حتي اگه الان آمادگي طلاقو نداري بهش نگو نمي خوام طلاق بگيرم بگو باشه ولي يه كم فرصت بده تا منم فراموشت كنم .
اونم اسم خودشو گذاشته مشاور شما هم هر كدوم يه جورايي دارين مشاوره مي دين . حرف كدومتون رو گوش كنم .
به شوهرم مي گم بهم فرصت بده تا منم فراموش كنم و با اين قضيه كنار بيام . آسمون و زمينو به هم مي دوزه كه بس كن خسته شدم من طلاق مي خوام .
اي خداي بزرگ چكار كنم ؟ به حرف كي گوش بدم ؟
آقاي ديويد
گفتم كه ايشون فرمودن اگه تا شنبه نياين بريم براي طلاق توافقي ازت شكايت مي كنم و آبروتو مي برم .
پدر و مادر و خانوادم قضيه اون پسره رو نمي دونن .اگه بفهمن كه اصلا طلاق و اين چيزا تعطيل مي شه و سرم مي ره زير گيوتين .
پدر من اگه همچين موضوعي رو بفهمه دارم مي زنه و مي كشدم . اون نكشه برادرم مي كشه .
هيچكس متوجه نمي شه از همه طرف درها به روم بستس .
من ديگه برام فرقي نمي كنه و مي تونم صبر كنم ولي در صورت صبر كردن بايد منتظر مرگ خودم باشم به دست خانواده بسيار بسيار غيرتي نه منتظر برگشت اون .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pardis81
[size=medium]سبکتکین عزیز .ناراحت نشو ولی همهٔ کسانی که اینجا برات پست میذارند نگران تو و زندگیتند همه میخوان راه
درستو بهت نشون بدن ولی متاسفانه شما اصلا حرف گوش نمیدین .
نمونش توی دو تا پست قبلی دوستان گفتند هیچ جواب تلفن وsms هاشو نده ولی تو باز کار خودتو کردی !!!!!! ببین :104:
همه کسایی که تو این تالار در آستانهٔ طلاق بودند و مشکلاتشون حل شد میدونی به
خاطره چی حل شد ؟؟؟!!! اول از همه حرف گوش دادند بعدصبرکردند ولی تو به هیچ کدوم
اینا عمل نمیکنی .در ضمن هیچ کس با طلاق گرفتن نمرده .میدونم خیلی سخته ولی این
روزا هم میگذره .ولی خواهش میکنم بیا به حرف بچهها و فرشته جون گوش کن .دیدی
فرشته دقیقا از قبل همهٔ حرفاتو میدونست و
برات نوشته بود .حالا هم ضرر نمیکنی بیا از الان به حرفاش گوش بده [/size]
سلام
سبکتکین اینجا بازخیلی خیلی اشتباه کردی که جواب دادی
نمونش توی دو تا پست قبلی دوستان گفتند هیچ جواب تلفن وsms هاشو نده ولی تو باز کار خودتو کردی !!!!!! ببین
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
خانواده من حتي اگه مجرد بودم و مي فهميدن با پسري دوست بودم درجا منو مي كشتن . حالا كه ديگه قطعا منو به جرم بي آبرو كردنشون مي كشن . شوهرمم چون مي شناسدشون تا حالا صبر كرده . خودشم بارها بهم گفته كه فقط داره بهم لطف مي كنه كه صبر كرده ولي تا يه جايي از خودش مي گذره نه تا هميشه.
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
بهم گفتين برو پيش مشاور . رفتم و بهم گفت زودتر طلاق بگير . حالا همتون با بيرحمي مي گين به هيچ حرف ما گوش نكردي .
به مشاور گفتم خب اصلا مي خوام به شوهرم فكر نكنم چه كار كنم . گفت هيچي زندگيتو بكن و به كارات برس .
اينم از مشاوره .
بهتون گفتم نمي تونم فكر شوهرمو از سرم بيرون كنم . گفتين بايد بيرون كني . گفتم همش زنگ مي زنه و مي گه چي شد گفتين حوالش بده به بابات .
اينم از حرفش در مورد بابام . شنيدين ؟ يا بازم من اشتباه فهميدم حرفاتونو ؟
صبرت خيلي زياده بالهاي صداقت . خدا ايشالله بيشترش كنه . ببخشيد از اينكه انقدر حرص و جوش خوردي . تو راست مي گي اصلا ادمي مثل من ارزش وقت گذاشتن و راهنمايي نداره . به قول شما بهتره يه وبلاگ واكنم .و توش فقط غصه بخورم و خاطرات بنويسم و گريه كنم .
نه اين كه وقت آدمهاي مهربون و دلسوزي مثل شما رو بگيرم .
مشاور بهم گفت كه حتي اگه الان آمادگي طلاقو نداري بهش نگو نمي خوام طلاق بگيرم بگو باشه ولي يه كم فرصت بده تا منم فراموشت كنم .
اونم اسم خودشو گذاشته مشاور شما هم هر كدوم يه جورايي دارين مشاوره مي دين . حرف كدومتون رو گوش كنم .
به شوهرم مي گم بهم فرصت بده تا منم فراموش كنم و با اين قضيه كنار بيام . آسمون و زمينو به هم مي دوزه كه بس كن خسته شدم من طلاق مي خوام .
اي خداي بزرگ چكار كنم ؟ به حرف كي گوش بدم ؟
آقاي ديويد
گفتم كه ايشون فرمودن اگه تا شنبه نياين بريم براي طلاق توافقي ازت شكايت مي كنم و آبروتو مي برم .
پدر و مادر و خانوادم قضيه اون پسره رو نمي دونن .اگه بفهمن كه اصلا طلاق و اين چيزا تعطيل مي شه و سرم مي ره زير گيوتين .
پدر من اگه همچين موضوعي رو بفهمه دارم مي زنه و مي كشدم . اون نكشه برادرم مي كشه .
هيچكس متوجه نمي شه از همه طرف درها به روم بستس .
من ديگه برام فرقي نمي كنه و مي تونم صبر كنم ولي در صورت صبر كردن بايد منتظر مرگ خودم باشم به دست خانواده بسيار بسيار غيرتي نه منتظر برگشت اون .
بنظرم بزرگترین اشتباهت همینجاست که به پدرومادرت وداداشت نگفتی
اونابایدبدونندبایدپشتیبان یت کنند
هرچقدربابات داداشت مادرت بهت حرفی میزنندکه ناراحت میشید اینو بدونیدبازخونوادتدندپوستوا ستخوننتون یکی اوناروحتمادرجریان بزارازاینم نترس که دعواشون بشه ازمن گفتن خواهرجان حتمادرجریان بزار نترس
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
خانم بالهاي صداقت شما كه ادعا مي كنين كه انقدر صبر و حوصله دارين . اگه خودتون تو اين موقعيت گير مي كردين چيكار مي كردين ؟ فقط دوست دارم بدونم چرا انقدر يه طرفه به قاضي مي رين و منو درك نمي كنين .
همين الانم كه بهش اس ام اس دادم فقط حرف مشاوره رو دوباره تكرار كردم و بهش گفتم بهم فرصت بده و اونم حرف خودشو زد فقط تا شنبه همين و بس .
قلبم انقدر درد مي كنه كه از دردش نمي تونم بلند شم ولي صدام در نمي ياد . همه چي و همه كسم رو از دست دادم .
مي دونم به خاطر اشتباهات گذشتم بوده . همون روز اول كه از خونه رفت بهترين كار همين بود كه مي رفتم و مسالمت آميز طلاق مي گرفتم . شايد اونوقت بعد يه مدت پشيمون مي شد و بر مي گشت ولي الان به خاطر اينكه يك ماه سر دووندمش ازم متنفره و مي خواد انتقام بگيره .
اينم نتيجه صبر يه ماهه من بود .
هيچكس تا حالا از پس پدر من بر نيومده . اون تمام زندگي من و خانوادمو ويرون كرد . پدرم وقتي بچه بوديم جوري ما رو شكنجه مي داد كه هنوز كه هنوز شبا خوابشو مي بينم . شما حتي اگه فيلم اون شكنجه ها رو هم ببينين تحمل نمي كنين و فيلمو خاموش مي كنين . اينو تعريف مي نم كه ديگه بدونين من تويه چه خانواده ايي بزرگ شدم .
خواهر من تويه دوره نوجووني عاشق يه پسره شد و اون اومد خواستگاري خواهرم . وقتي بابام فهميد مي دونين چيكار كرد .
خواهرمو بست به يه ستون توي خونمون با طناب . دهنشو هم محكم بست كه صداشو كسي نشنوه . بابام معتاده الان يه كم از دست و پا افتاده ولي اون موقع ها كسي جلودارش نبود . با قاشق داغ تمام بدن خواهرمو داغ زد و بعدش با سگك كمربند خونين و مالينش كرد خواهرم جيغ مي زد اما صداش در نمي يومد . ما رو هم تويه اتاق حبس كرده بود و درو قفل كرده بود . خواهرم يه دفعه از حال رفت ما همه خوشحال شديم كه مرد و راحت شد . يدفعه بابام يه پارچ آب يخ ريخت رو سرش و خواهرم دوباره لرزيد و بهوش اومد و دوباره روز از نو روزي از نو . تا 3-4 روزه تمام شكنجش مي داد و همه تلفن هاي خونه رو قطع كرده بود و به ما هم مي گفت اگه به كسي بگين همتونو مي كشم . انقدرم پارتي مارتي همه جا داشت كه حتي بعد از اينكه خواهرمو ول كرد ما نمي تونستيم ازش شكايت كنيم .
خاطرات بچگي من اينه . به هيچكس تا حالا اينا را تعريف نكردم . حتي به شوهرم . من زجر كشيدم و بعد از ازدواجم خوشحال بودم كه از اون قفس نجات پيدا كردم . اما حالا دوباره يه جور ديگه شكست خوردم .
مي خواين برم به بابام بگم . واقعا دلتون مي ياد ؟ شما بودين مي ذاشتين اين اتفاق بيوفته . ؟
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سبک تکین عزیز ...
شاید تا حالا تو تاپیک شما بنده پست ندادم ...ولی از اولش همیشه پیگیر قضیه شما بودم ...تا به امروز ..تا حالا پستی ندیدم چون واقعا دوستان دارند بهترین راهنمایی رو میکنند ...ولی الان میبینم که اوضاع روحی خیلی بدی دارید ..
ببین دوست خوب من واقعا درکتون میکنم ...وقتی نوشته هاتو میخوندم کاملا خودمو تو جریانت قرار دادم ....یه چیزی بگم !!
کسی اینجا شما رو متهم نکرده !!! کسی اینجا شما رو مقصر نمیدونه !!! ولی برداشت شما اینطوری بوده و میتونم بگم این برداشت شما برای فشاری هست که روی شماست ...
من نمیگم که همه ی اشتباهاتو شما انجام دادید ...مسلما همسرتون تو این مساله نقش پررنگی داشته ...!!
اینطوری فرض کن عزیز ...
همسرتون با یه چاقو روبروی شما قرار گرفته ...شما هم روبروش با چاقو هستید ...!! خب ...شما به جای اینکه با چاقوت از حملات ایشون در برابر خودت دفاع کنی ورداشتی چاقو رو به سمت خودت گرفتی و داری به خودت میزنی ...!! میفهمی چی میگم ...گفتم داری خودت خودتو نابود میکنی ...
همسرت کاملا بد ..کاملا مقصر ..خودخواه و بیخیال ..خب ..ولی یه نگته مثبت داره و اون آگاه بودن هست ...
اون کاملا به شما آگاهه و این برای شما داره بد تموم میشه /.... متوجه ایی یا نه ...این مساله به درک کردن ربطی نداره ...
این حرفم انتقاد نیست بلکه نشون دادن راه به گونه ایی دیگه ...پس توجه کن
شما با رفتاری که تو این ماه پیش گرفتی همانند اینه که داری به همسرت میگی عزیزم منو ببین ....با این گه تو داری علیه من قدم ورمیداری به خاطر همین من دارم خودم با این چاقو میزنم و داقون میکنم ...پس بیا پیشم ...در حالی که باید تاحالا متوجه شده باشی که همسرت از این رفتارت بدش میاد ...
اون نمیخواد شما خوارو ذلیل بشی ...دقت کن اکثر مردایی که دنبال همسرشون هستند زناشون به دست و پاشون نیفتادن بلکه یه اقتداری داشتند ...
در جایگاهی نیستم که نصیحت کنم ولی اینو میگم چرا اقتدارتو از دست دادی ؟؟
دارم ازت میپرسم !!!؟؟؟؟
چرا اقتدارتو از دست دادی به گونه ایی که خدای بزرگتو به خاطر یه بنده زیر سوال بردی ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چه ارزشی برات داشت ؟؟ جواب بده ؟؟
نگاهتو عوض کن ... اصلا خدا میخواد این جدایی شکل بگیره ...خب از کجا معلوم چند سال دیگه که باهم بودید و پای یه بچه وسط امد اونوقت جدا شدیدو اون بچه معصوم ویلون شد چی ؟؟؟؟ از کجا میدونی همین الان اتفاقات پشتش یه حکمت نخوابیده ...صبور باش ..درس بگیر از اتفقات نه اینکه خودتو خوار ذلیل کنی برای کسی که به نام همسر میشناسیش ...!!
بین گفتم شاید همسرت زنی میخواد قوی ..توانمند ...با اعتماد به نفس ..تو این مدت کدوماشو تقویت کردی ...!!! هیچ کدوم ..نه تنها بهتر نشد بلکه همونیم که داشتی از دست دادی ..خب اون اینا رو میخواد ...!!! الان برگرده میتونی بهش اینا رو بدی ؟؟؟ خب نه ...
تاحالا تلاش نکردی اشکال نداره ...ولی حتی اگه ۱ روزم به طلاقت مونده بود و اگه تو همون یه روز عوض شدی ..و اون ببینه ...کارت درست میشه ...
و درست شدن یعنی برگشت اون نیست بکله پیدا کردن راه درسته ...!!!
پس اروم باش ... خواهش میکنم به دور از احساسات وتفکرات ..به عنوان یه تحقیق بشین پستای دوستانو دوباره بخون ...ببین کدوماشو رسیدی ...
مطمنا راه گشایشی برات باز شده ....پس مطمین باش به امید خدا پیداش میکنی ....
لاقربطا
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
داداشم وقتي غيرتي مي شه عين بابام مي شه . حتي اگه بميره خودشو خالي مي كنه . هممون عصبي هستيم و زندگيمون داغونه همش هم تحت تاثير رفتاراي خانوادمونه . خواهرم يه جور برادرام يه جور مادرم يه جور .
ما محكوميم به بدبخت بودن و بدبخت زندگي كردن و بدبخت مردن .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
وقتی می دونم تو اصلا نمی خونی واسه چی واست بنویسم؟
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
صبر يكماهه؟ واقعا توي اين يكماه صبر كردي؟به نظر خودت صبر كردي؟ صبر اونم همش يك ماه؟؟
با اينحال خدارو شكر مي كنم كه لااقل اين چند تا پست آخرت در جواب پست هاي دوستان بود!!!! جاي شكر داره!
زندگي بالهاي صداقت رو خوندي؟ مطمئنم اگر اونم مي خواست مثل تو رفتار كنه زندگيش الان بر باد فنا بود. چرا نمي ري داستان زندگيشو دوباره بخوني؟ كسي داره كمكت مي كنه كه خودش اين راهو رفته!!!! لطف خدا از اين بالاتر؟؟
زندگي تو به يه تار مويي بند بود! همه ما خواستيم كمكت كنيم كه به سلامت از اين گذر بگذري ولي تو گوش نكردي. واقعا بايد خودتو سرزنش كني. مشكل تو ارتباط با اون پسره يا خنديدن با همكار مرد نيست! اينا فقط پوسته ماجراي توئه. مشكل اساسي جاي ديگه است! در درون خودت!
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
دوستان گرامی
وقتی مراجعی مانند ایشون تمایلی به تغییر نداره
وقتی اینجا را با چت اشتباه گرفته
چه کاری از دستمون برمیاد؟
بیایید همگی با هم همراه شویم و از زدن پست خودداری کنیم
پیشاپیش از همکاریتون سپاسگذارم
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
imoon عزيز .
شوهرمن يكي از چيزايي كه الان همش به همه مي گه اينه كه بابا اين كه انقدر ادعاي اعتماد به نفس داشت . چرا نمي ره پي زندگيش و دست از سرم بر نمي داره .
من آخرش نفهميدم كه اون دوست داره من اعتماد به نفس داشته باشم يا به خاطرش خودمو بكشم .
واقعا هر روز يه حرفي مي زنه يه روز مي گه من اصلا براش مهم نيستم اين اصلا به من فكر نمي كنه ولي وقتي يه كاري مي كنم كه بفهمه همه چيه من اونه و فقط اون تو دنيا برام مهمه يه جوري رفتار مي كنه كه براش مهم نيستم .
سرافراز جان . همتون به من مي گين پستاي ما رو بخون ولي انگار خودتونم اصلا پستاي منو نمي خونين .
چجوري صبر كنم وقتي اينطوري روبروم وايستاده و تهديدم مي كنه چجوري آخه ؟
دوستان خوبم مرسي .
مثل اينكه بالهاي صداقت خيلي شاكيه از دست من .
فكر كنم نه شما پست هاي من و مي خونين و به حرفام گوش مي دين نه من . پس بقول بالهاي صداقت بهتره بي خيال بشيم .
خيلي ممنون ازت بالهاي صداقت .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
خب قبول ...امیدوارم پست قبلیم رو خونده باشی ...
ولی حالا حرفم اینه که اقاجون ...همه ی ما که در جریان تو و احساساتی که داری نیستیم !!!
خودت بگو ..حالا میخوای چیکار کنی ؟؟؟؟؟
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نمي دونم . مشاوره بهم گفته طلاق بگير . شوهرمم مي گه چه بخواي چه نخواي طلاقت مي دم خودت تصميم بگير با آبروريزي طلاق مي گيري يا دوستانه ؟
شما جاي من بودين چه راهي رو انتخاب مي كردين ؟ من فوق فوقش تا شنبه فرصت دارم بهش جواب بدم وگرنه بعدش خون به پا مي شه .
فردا هم اينجا نيستم تا نظر شما رو بدونم . يعني فكر نمي كنم راهيم مونده باشه غير از اينكه مسالمت آميز ازش جدا شم .
الانم دارم مي رم خودتون رو بزارين جاي من . راه ديگه اي بود غير از اين راه ؟ بايد بهش زنگ بزنم و قبول كنم .
خانوادم هم خيلي اصرار دارن كه جدا شم . مي گن اين زندگي ديگه درست شدني نيست . دوستام هم همينو مي گن .
اگه راه ديگه اي مونده بگين چون من زودتر بايد از اينجا برم . براي ساعت 6 بعد از ظهر وقت وكيل گرفته چه من برم چه نرم خودش مي ره كه با وكيلش راه هاي طلاقو بررسي كنن .
امروز باهاش نرم شنبه بايد برم .
دوباره پست تو رو از اول خوندم . مي خواي كه من اعتماد به نفسمو حفظ كنم . باشه ولي بهم بگو چجوري اين اعتماد به نفسمو نشون بدم .
اين اعتماد به نفس رو براي خودم بوجود بيارم كه اون منو ببينه و بفهمه اعتماد به نفس دارم ؟ خب اون كه از خداشه مي گه من مي خوام تو به زندگيت با اعتماد به نفس ادامه بدي .
يا نه به خاطر خودم اعتماد به نفسمو بدست بيارم ؟
متوجه نمي شم . براي كي اينكارو بكنم براي شوهرم كه برگرده يا به خاطر خودم ؟
و آخرش اين كه چه كاري تو اين موقعيت نشون مي ده كه من اعتماد به نفس دارم ؟ چون من كه اين اعتماد به نفسو الان ندارم ولي مي خوام بدونم شما اگه طرف مقابلتون چكار كنه فكر مي كنين اعتماد به نفس داره ؟
برم پاي طلاق و دادگاه يا نه ؟
اگه مثل چت شده اين بحث ببخشيد چون در شركتو دارن مي بندن . و من منتظرم .
اگر هم تصميم گرفتين جواب ندين بهم بگين كه منتظر نشينم و برم خودم يه خاكي توي سرم كنم .
فقط بنويسين كه منتظر جوابتون نباشم .
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سبکتنین از حرفها ناراحت نشو، خودت میدونی که همهٔ بچها سلهتو میخوان
من خودم به شخص خدا میدون که چقدر برات سر نماز دعا کردم، خود به خود میومدی تو فکرم ، این کار خدا هست که تورو آورد توو گوشهٔ از فکر من که یادت کنم سر نماز.
عزیز دلم، خودت تو همین چند پست اخیر نگاه کن، بچها چی بهت میگن و تو چی جواب میدی. بچها از صبر حرف میزنن تو از طلاق و شکایت حرف میزانی. بچها میگن آروم باش اما تو دائم داری قر میزنی. الهی من قربونت برم بازم میگم میدونم عصبانی هستی ،میدونم چه حسی داری، میدونم ظله شودی از لجبازی شوهرت، از تعرض صحبتش پای تلفن با شوهر خواهرت. یکم آرومتر باش. حتا اگر شده ۱% به خدا اعتماد کن.
دیگه واقعا نمیدونم چی باید بگم
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
شوهرت داره از اون قضیه به عنوان برگ برنده استفاده میکنه ....
نگاه سبک تکین عزیز تو پست قبلیم هم گفتم ....شاید باید تو این ازدواج اول رو تجربه میکردی تا به اشتباهاتت پی ببری ...شاید بعد از این قضیه برات موردای بهتر پیدا بشه ...پس ببین خودتو ته خط نبین ....!! خیلی از زندگیت مونده ...نمیدونم ...
الان مهم اینه که بتونی دیگه اون اشتباهاتو تکرار نکنی ... ببین دیگه اگه میبینی که واقعا شنبه تموم میشه ...من اگه جای تو بودم باهاش یه قرار میزاشتم امشب ...میرفتیم بیرون ...اگه مخالفت کرد که نمیاد بهش بگو برای اخرین بار که اسم زن و شوهر رومونه بیا بریم بیرون ...وقتی رفتید اصلا اه ناله نکن ووو سعی کن ریلکس در کنارش باشی ...وقتی که کمی گذشت بهش بگو یکسری حرفا دارم که میخوام بشنوی ...
دیگه اونجا باید میختو بکوبی ....ببین دارم میگم ناله ...گریه ..اخم ..تو منو درک نمیکنی و از این حرفا ممنوع !!!!
فقط باهاش بشین بگو که از اول زندگیت اشتباهاتت چی بوده ...یعنی اعتراف کن ولی با افتدار صحبت کن ...همه تقصیرارم گردن خودت ننداز ..منصفانه ..بعد بهش بگو که دقیقا متوجه شدی که دیگه چطوری رفتار کنی ...اگاه شدی و اینو به کمک توفهمیده ...
اگه بهت گفت که دیگه برای ادامه دیره بهش بگو ...ok تو که این همه صبر کردی ..بیا من تعهد میدم روی کاغذ یا هرچیزی که خواستی فقط یک ماه زیر یک سقف زندگی کنیم ...فقط یک ماه ...بعد از یک ماه هرچی تو بگی ولی عین زن و شوهر باشیم ..
حتی بازم اگه قبل نکرد ....دیگه بحث و کش نده والتماسش نگن بهش بگو که حالا تا شنبه فکر کن ..
حتی نگاه کن ..نمیدنم قوانین طلاق چیه ولی شاید بتونی تو دادگاه شرط بزاری به شرطی طلاق میدم که یک ماه باهم زندگی کنیم وبعد از اون طلاق میدم ..اگه بتونی همچین سرطی بزاری موفق شدی که زندگیتو برگردونی ...اما به شرط تغییر ..
در ضمن اگه بیرون رفتنتون خیلی شرطه و مهمه که چگونه رفتار میکنید ...پس حواست باشه !!
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
آزاده جان . من ديگه عصباني نيستم ولي تو اگه فكر مي كني عصباني هستم قبول . تو از ديد خودت اگه تو شرايط من بودي چيكار مي كردي ؟
فقط يه كلمه بهم بگين چون بايد برم واقعا ؟
-
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
میدونم دیرت شده ولی
در مورد اعتماد به نفس ..وقتی بدستش بیاری برای خودت باشه ه برای اون ..چون اگه بره برای اون باشه با اونم میره پس برای خودت بدستش بیار ..
خب اگه بتونی باهاش قرار بزاری امشب یا فردا خیلی عالیه ..
از کجا میفهمه ؟؟ از رفتارت ... تمامی حرفایی که میخوای بهش بزنی رو قبلش روی کاغذ بنویس و تمرین کن ...لباس خوب بپوش و سفت صحبت کن ... سعی کن با اهنگای شاد و به اینده خوب فکر کردن ... روحیه تو بازسازی کنی ...