-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
اونهایی را که موافقم سبز کردم. میانه ها را بنفش، مخالف هم ندارم.
1. به من خیلی احترام بذار و با یه چیز خوب صدام بزن
به نظر من خواسته ی معقولی است. مگه شما ایشون رو چطوری صدا می کنید که این درخواست را کرده؟
2. انقد احساساتی نباش سعی کن منطقی برخورد کنی.در یک کلام از رمانتیک بودن بدم میاد نمیخوامم واسه من رمانتیک باشی.ابراز احساسات ممنوع.از من انتظار تحویل گرفتن و محبت و عشقولانه بودن نداشته باش من نمیتونم این طوری باشم.خیلی رسمی و جنتلمن برخورد میکنیم!!!!!!!!
همه از خداشونه شوهرشون جنتلمن باشه. ایشون منظورش این نیست که در خلوت خودتون هم از ابراز احساسات بدش می آد. منظورش داشتن یه رفتار با کلاس و درخور شان هردوتون هست. شما دارین از آقایی با تحصیلات دکترای فنی صحبت می کنید. انتظار دارید مثل دوست پسر دوست دخترهای 15-16 ساله توی مهمونی با همسرش برخورد کنه؟ به نظر من اینقد بهش گفتی چرا مثل شوهر خواهرت تو مهمونی فلان نمی کنی و ... که گفته کلا دور این مسایل را خط بکشیم. یعنی بین ابراز احساسات در خلوت خودتون و در مهمونی مرز نذاشتی. ایشون هم نتونسته متوجهت کنه. گفته بهش بگم کلا ممنوع.
3. رفت و آمد با خونواده من حتی با خواهرم. هروقتم دو تا مهمونی باهم بود اولولیت با ایل و قبیله منه.
الان نمی شه. بعدا باید این درخواستش را تعدیل کنی. اولویت را در زمان خودش باید تعیین کرد. بین عروسی برادر شما و مثلا جشن تولد خواهرزاده ایشون، حتما اولویت با عروسی برادر شماست. به نظرم بهتره بهشون بگید که در اینگونه موارد سرجای خودش صحبت می کنیم. مناسبتها را هم تقسیم می کنیم. حتی برای این که اولش بتونید با هم کنار بیایید بگید دو تا مناسبت خونه مامان شما، یکی خونه مامان من. من نمی فهمم این مامان من ومامان شما را چرا اینقد زن و شوهرها سخت می گیرند.
اینکه تاکید کرده حتی خواهرم، نشون می ده چقد سرخواهرش باهاش بحث کردی. هرچی بیشتر بحث کنی خودت را از شوهرت بیشتر دور می کنی.
4. جایی میریم بعد گله نکن کی چی گفت کی نگفت .به من هیچ ربطی نداره.میگه خودتم جواب ندیا دعوا میشه تو نمیتونی قاطع و محترمانه جوابشونو بدی من مطمئنم دعوا درست میکنی اساسی.
مث بچه ها دایم بهش غر می زنی که خواهرت اینو گفت. مامانت نگام نکرد. فلانی بهم تعارف نکرد. خب اونم خسته می شه دیگه. مسول روابط شما با دیگران یا دیگران با شما که نیست. خودتون باید بتونید روابطتون را با دیگران شکل و جهت بدین.
5. منو کنترل نکن کی میای کی میری چرا دیر اومدی کجا رفتی؟ بهم گیر نده
همه روانشناسها می گن مردها از اینکه حس کنند دارن کنترل می شن بدشون می آد. زنها هم چون نگرانند دایم می پرسند. سعی کن کنترلت نامحسوس باشه. شک داری یا نگرانی؟ چرا می پرسی؟
بهش بگو که وقتی دیر می آد نگران می شی و هر وقت بیشتر از مثلا یکساعت قراره دیر کنی به من خبر بده که نگران نباشم.
6. اگه چادر بپوشی بهتره.آرایش نکن میری بیرون حتی یه کم.چی معنی داره؟
این قرار را باید قبل از ازدواج مشخص می کردین. به هر حال شرایط همدیگه رو پذیرفتین. مگه نه؟
7. ازم تعریف کن و قبولم داشته باش .بهم اعتماد کن.تو مسایل مالی هم خیلی به فکر نباش.واسه وام و همه چی برنامه ریزی میکنی.قبول دارم شمه اقتصادیت خوبه اما نمیخوام بگی!
خواسته ای کاملا مردونه! می خواد که باور داشته باشی که می تونه. می خواد مرد باشه. می خواد بهش تکیه کنی. می خواد قدرتش را به تو و به همه اثبات کنه. چرا نمی ذاری؟ چرا با این مساله مشکل داری؟
در مجموع خواسته های شوهرتون در جهت اثبات مردانگی و قدرتشه. احترام می خواد. اعتماد می خواد. از اولش هم ما هی تکرار کردیم که احترام بهش بذار حل می شه.
و اما نوبت مینا خانمه:
1. در جمع خونواده من هم مثل دوستات و خونواده خودت صحبت کن و سایلنت نباش.حرف زدن مالیات نداره.
طرز بیان درخواست در رد یا پذیرشون خیلی موثره. این جمله ی آخرت باعث می شه که اگر هم بخواد انجام بده لج کنه. علت سایلنت بودنشون چیه؟ خودت حتما یه چیزی می دونی. یا داره تلافی یکی از کارهای شما را می کنه. یا خجالت می کشه یا ... یه دلیلی هست. نمی دونی چرا؟
البته در کل خواسته ی معقولیه. همونطور که ایشون می خواد به دوستان و خانواده اش ثابت کنه که مرد موفقی است و خانمش مطیعشه و ... شما هم دوست دارید که بقیه بدونن که شوهر خوبی دارید و با سکوتش بقیه را به این فکر وا نداره که حتما شما مشکلی دارید و ...
2. افراد فامیل رو واسه شام ونهار تعارف کن و از مهمون نترس، من که گفتم سخت نمیگیرم.این بهترین راهه واسه خودمونی شدن. (البته در مورد خونواده خودش این کار رو بیش از حد میکنه)
برعکس جمله ی قبل این جمله را خوب نوشتی. نگفتی خانواده ی من. کلی گفتی. این بهتره.
اگر این کار را نکردند، خودتون یه جورایی در مقابل عمل انجام شده قرارش بدین. مثلا صبح 5 شنبه بگین که می خوام زنگ بزنم فردا مامانم اینا بیان اینجا. می خوای بگم مامان اینای تو هم بیان. دور هم خوش می گذره ...
هر دفعه یه جوری خودت دعوتشون کن. یه کاری کن با مامانت اینا دوست باشه و راحت. این هنر توست خانم مدیر خانواده.
اصل کارهای مهمونی قبل از اومدن مهمون و بعد از رفتنشونه. گفتی تو خونه کمکت می کنه. جلوی دیگران دوست نداره کار کنه. جلوی مهمون که کاری نیست. معمولا هم خانمها تو این چیزا به هم کمک می کنند. آوردن شام و چای و میوه و ...
بعد که مهمونا رفتن جمع کردن و شستن و اینها کار می بره که اون هم کمک می کنه دیگه.
مینا جان مرد 100 درصد دلخواهت که نمی تونی پیدا کنی. خوبه مرد تو کارها به خانمش کمک کنه. ولی اگه کمک می کرد و اهل چشم چرونی بود و دروغ می گفت و معتاد بود و کار نمی کرد و مسولیت زندگی به عهده تو بود و ... اونوقت می گفتی کاش جلو مهمونا چای می آورد؟؟ آخه اینم شد عیب؟؟
امروز یه جا خوندم خانمی گفته اینقد می گردم تا مرد مورد نظرم را پیدا کنم .بالاخره یه گوشه ی این دنیا یه مرد کامل پیدا می شه.
دوستش می گه بگرد تا خسته شی. زمین گرده، گوشه نداره.
3. با بقیه مشورت کن حتی تو کارایی که خیلی بلدی با هرکی که خودت قبولش داری(بازم همون غرور لعنتی)
مشورت نکنه. چوبش را خودش می خوره. فکر نمی کنم این خیلی به روابط شما دو نفر تاثیر بذاره. البته روی زندگیتون بله. مثلا ممکنه تصمیمی بگیره که تو کارش ورشکست بشه. ولی بازهم به نظر من زیاد دخالت نکن. مردا دوست ندارن تو کارهای مردونشون دخالت کنی. شوهر شما که دیگه یه خط درمیون میگی خیلی مغروره، بیشتر. دخالت نکن. بذار کارش را بکنه.
4. به من در جمع احترام بذار و اخم نکن، بهم گیر نده چرا با اون خیلی حرف زدی با اون یکی نه. چرا از من یادت رفت 10 دقیقه بود بهم نگاه نکرده بودی. داداشت از من بیشتر دوست داری خودم میدونم!!!
وقتی می گه دادشت را از من بیشتر دوست داری بهش چی می گی؟؟
5. وقتی میخوایم جایی بریم کوفتم نکن با ایرادگرفتن و نق زذن. 10 بار هی راهتو عوض نکن که حالا که این طوری گفتی من نمیام. اگه از منت کش خوشت میاد یه مراسم منت کشی میذاریم اما بدم میاد هروقت میخوایم یه جایی بریم موضوعاتی رو از هزار سال پیش وسط میاری و قهر و ناز.......
این کار را معمولا می گن خانمها می کنند. موضوعات هزار سال پیش را می آرن وسط و ... کلا این اخلاقش خیلی بده و من هم نمی دونم راه رفعش چیه. باهات موافقم درحد لالیگا ....
6. احساسات منو سرکوب نکن. من مثل تو مرد نیستم. نمیتونم. تو ذوقم نزن. خنکم نکن. مثل همون قضیه ماموریتش
7. اگه تویه بحث ودعوا دیدی تقصیر خودته کوتاه بیا و جلو بیا و از دلم درآر و بیخیال ناراحت بودن من نباش. به من اهمیت بده. قبول کن که اشتباه کردی پس باید جبران کنی.
8. سر هرچیز مسخره ای قهرنکن، از خونه نذار برو بیرون آخه قهرم حرمتی داره واسه خودش. میدونی من بدم میاد و میترسم سوء استفاده نکن.
شاید از خونه می ره بیرون که دعوا نشه. واسه کنترل عصبانیتش می ره. اگه این راهیه که انتخاب کرده، بذار انجام بده. اگه بمونه و دعوا کنید و داد و بیداد که بدتره. می ره آروم میشه برمی گرده.
9. بهم دروغ نگو.هرجا دوست داری برو این حقته اما دروغ ممنوع.(ساعت کلاساشو و کارشو بهم دروغ میگه)
10. بازم میگم بهم گیر نده. دو سانت جلوتر رفتی، فاصلت بامن کم بود زیاد بود. یواش حرف زدی. پاشو بشین احترام بذار. داد نزن میییییییییینا. اگه کار بدی کردم اومدیم خونه با مهربونی بهم بگو.
11. اگه دیدی مامان و خواهرت با من بد رفتار میکنن خودت انصاف و وجدان داشته باش و بهشون محترمانه بگو حتی اگه خواستی پشت سر من بگو. و جلوی خونوادت بیشتر از همیشه هوامو داشته باش و بهم احترام بذار تا اونا هم با من خوب باشن.
شما خودت مسول روابطت با خانواده ایشون یا هر کس دیگه ای هستی. بچه ی دو ساله نیستی که در ارتباط با دیگران نیاز به کمک یا پشتیبانی داشته باشی. ایشون نمی تونه بخاطر شما با خانواده اش دربیفته و دایم بحث کنه. خودت باید حلش کنی.
اما قسمت احترام را هستم. موافقم.
نمی ذاره ویرایش کنم:302:
شماره هفت مینا خانم سبزه. موافقم.
شماره یازده قسمت اول بنفشه. قسمت دوم سبز.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
دلارامـی کـه داری دل در او بـنـد. دگـر چـشـم از هـمـه عـالم فرو بند ...
دو سه بار به این جمله ات که گفتی شوهر خواهرش همه جوره از شوهر من سره برخوردم. راستش هی سعی کردم خودم را بزنم به ندیدن این جمله. بس که به نظرم جمله ی بعیدی بود از خانم با شخصیتی مثل شما. منظورتون را متوجه می شم و می دونم که خدای نکرده منظور بدی ندارید و اصلا قصد جسارت ندارم. اما در همین حد هم که فکر کنید ایشون مثلا پولدارتره یا خوش تیپ تره یا خوش اخلاق تره ... من نمی تونم هضم کنم که خانمی همسرش را اینگونه با کسی مقایسه کنه.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مرسی بهشت عزیز.ممنونم واسم وقت گذاشتی:46:
شما هیچ وقت ازدواج خودتو یا شوهرتو با کسی مقایسه نمیکنی؟؟جدی میگی؟اگه نه پس شاید من خیلی حسودم. چون راستش ته دلم که خیلی مقایسه میکنم (با دوستام با فامیل)
چه به اون دوستم که شوهرش پرزیدنت مغز و اعصابه به خاطر کلاس کاری شوهرش ،پولداریشون و از همه مهمتر تفاهمشون چه به اونیکی دوستم که شوهرش آبنبات پزی داره ولی واقعا خوشبختن !!!!تازه بعضی وقتا تو تنهایی خودم گریم میگیره.البته یه کمی تازگیها بهترم شدم.جواب سوالمو حتما بده عزیزم.
آقای تسوکه عزیز.بهشت جون،راست میگین، الان که فکر میکنم میبینم ما از اول راهنمایی سه تا دوست بودیم که مدام یا درس میخوندیم یا کلاس زبان میرفتیم یا نهایتش کلاس موسیقی.هرجا هم میرفتیم باباهامون میرسوندنمون و خلاصه زیر ذره بین اونا بودیم.فقط به شاگرد اولی فکر میکردم و بس.درسته تواین کارم موفق بودم و حتی تو دانشگاهم از این عقیدم دست بردار نبودم.هم تو درسم هم زبان و هم موسیقی .اما چه فایده.....خیلی چیزای مهمترو ندیدم. اینکه مامانم با بابام چطوری برخورد میکنه یا اینکه رفتارهای بقیه خانوما چطوره؟ از خیلی چیزایی که دخترا دوست داشتن متنفر بودم مثل عروسی رفتن فکر میکردم آدما خیلی مهمتر از این حرفان که وقتشونو واسه مثلا عروسی یا آشپزی تلف کنند .باید برنامه های توپ بنویسن، انواع زبونای برنامه نویسی رو بدونن، آرزوم بود اوراکل کار کنم، تو یه شرکت برنامه نویسی بین المللی استخدام بشم،
حرصم میگیره وقتی میبینم یه دختر خانومی که کلا توعمرش یه ساعت فکر نکرده، خیلی خوشبخت تر از من شده واسه همینم شوهر خواهرشو با شوهر خودم مقایسه میکنم. همین شرایط واسه شوهرمم بوده چون وقتی اومد خواستگاری با من صحبت کنه یه تومار درست کرده بود از لغتای زبان و تو جیب کتش گذاشته بود که تو راه که دارن میان خونه ما وقتش تلف نشه!!!!!!وای نمیدونین چقد خوشحال شدم دیدم مثه خودمه:311:شاید باورتون نشه تو سه ساعتی که ما باهم حرف زدیم مثلا واسه زندگیمون:311: لا اقل دوساعتش در مورد هوش مصنوعی و موضوع پایان نامه ایشون بود که از من راهنمایی میگرفت و دوست داشتم برم ببینم چیکار کرده و هردوتامون از خدا خواسته که تو پروژش منم برم!!!!!!!الان که یادم میاد خودمو لعنت میکنم چرا از همدیگه شناخت پیدا نکردیم.یه ساعت بعدیشم دررابطه با نماز خوندن و 27 جلدتفسیر قرآنای توی اتاق من بود که خیلی خوشش اومده بود و ازم تشکر کرد که اونو هم کمک کنم آدم با تقوایی بشه!
ما بیشتر عاشقه این حس مشترکمون شدیم تا همدیگه.
من هیچی به جز این سه موضوعی که گفتم در هیچ زمینه ای بلد نیستم.شاید باورتون نشه دلم میخواست شوهرم یه روبات باشه که بهش برنامه بدم،اگه این طوری بود فک کنید واااااااای چقد عالی بود.:311::311::311::311::311:
حالا من چی کارکنم این مهمه؟؟من از همتون ممنونم و دیگه سعی میکنم هیچ حرفی نزنم جز اینکه اگه راهنماییم کنید چی کار کنم ممنونتون بشم.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
ممنونم .دیشب پرینت این پست شما رو بهش نشون دادم واااااای باورتون نمیشه گفت کی اینارو گفته واقعا درسته در حالیکه بغض راه گلوشو گرفته بود و اونو قورت میداد ازم پرسید چرا چرا باید من وتو به اینجا برسیم؟!!!!!!هر دوتامون گریمون گرفت. :302:عکسای دوره ای رو که تو دانشگاه اون با هم کار میکردیمو اورد و چند بار به دقت نگاه کرد.نمیدونم توسرش چی بود ولی خیلی مهربون بود باهام!!!!!!:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
اما در مورد نامه ای که به هم نوشته اید. اولا که خیلی از خواسته های هر دوی شما بجا بود. حالا کدوماش به جا نبود، بعدا میگم. در ضمن خیلی از خواسته های شما هم بیجا بود، همچنین از همسرتون. :305:
باید از اول برین سر کلاس اول و خیلی چیزا را یاد بگیرین. :303:
میشه بگین چی کار کنم؟ راستی از نظر اون نمره ما حتی 9.5 هم نیست گفت خیلی معلم باانصافی بوده 9.5 داده بهمون.
خانم del خوبین؟ کجایین؟ از دست من ناراحتین؟:46:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینا جان
پرینت چی را بردی به همسرت نشون دادی؟
حالا دیگه همه رمز و راز کارمون را می دونه. هر کاری کنی فکر می کنه مصنوعیه. هر حرفی هم بزنی، فلسفه ی پنهان پشتش را می دونه ...
در مورد سوالت. من حتی اگه توی ذهنم هم مقایسه می کردم بدون ذره ای شک به این نتیجه می رسیدم که همسرم فلان عیب و فلان اخلاق بد را دارد، اما من با همه ی این بدیهاش لحظه ای نمی تونم تصور کنم که جز اون کس دیگه ای. ببینید مثل مادری که می دونه مثلا بچه ی همسایه از بچه ی خودش خوشگلتره یا درس خون تره یا با ادب تره یا ... اما هیچوقت فکر نمی کنه که کاش اون بچه ی من بود. در عشقش و علاقه اش به بچه اش ذره ای شک نمی کنه.
همسر من می گفت که دو چیز هست که مرد را از زنش دور می کنه و هیچوقت فراموش نمی کنه. 1- خیانت 2- مقایسه کردن با مرد دیگری.
هر دوی اینها از غرور مرد ناشی می شه. خانمها راحت تر می تونن خیانت همسرشون را ببخشند و گذشت کنند و زندگی کنند. اما مرد نمی تونه مرد دیگه ای را در زندگی زنش تصور کنه. در واقع دومی هم به همین دلیله. این که حس کنه زنش مرد دیگه ای را از اون بهتر یا برتر می دونه.
متاسفانه خانمها ناخودآگاه زیاد این مقایسه را می کنند. ببین شوهر فلانی برای خانمش فلان چیز را خریده، اندازه فلانی هم عرضه نداری که واسه زنش ... و ...
هیچوقت شوهرت را مقایسه یا تحقیر نکن.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
فقط پرینت حرفای آقای تسوکه رو که دعوامون کرده بود.(به هم گند زدین و...)
کار بدی کردم بهشت جون؟
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
من دیروز پست شما را خواندم و می خواستم جواب بدم. اما این چند روز گلودرد شدیدی داشتم و تا اون پست آخری را هم به زور نوشته بودم. دیگه دیروز حالم به شدت بد شده بود و فقط پستای جدیدتون را خواندم و گذاشتم تا امروز جواب بدم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
فقط پرینت حرفای آقای تسوکه رو که دعوامون کرده بود.(به هم گند زدین و...)
کار بدی کردم بهشت جون؟
کارت بیست بود. :104:باورت نمیشه اما گام بعدی ای که من ازت می خواستم همین بود. می خواستم نظرت را در مورد این کار بپرسم تا اگه خودت با شناختی که از همسرت داری صلاح بدونی حرفامو پرینت بگیری و بدی شوهرت بخونه. که خودت این کار را کردی. اما باز هم بدون مشورت با من یه گام جلو برداشتی که این خلاف قرارمون بود:305: و شما نباید بدون مشورت این کار را میکردی. اما این دفعه می بخشمتون. دیگه تکرار نشه. دیگه هر کار خواستی بکنی اول مشورت کن. باشه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
در حالیکه بغض راه گلوشو گرفته بود و اونو قورت میداد ازم پرسید چرا چرا باید من وتو به اینجا برسیم؟!!!!!!هر دوتامون گریمون گرفت.:302:
من هم دلم براتون می سوزه. آخه شما دو تا واسه خوشبختی همه چیز دارین. سواد، کلاس کاری، خانه، کار و ... . چیزایی که خیلی ها تو این مملکت به خاطرش شب و روز می دوند شما یکجا دارین. فقط بلد نیستین تا با اینا بتونین کنار هم کیف کنین. حالشو ببرین. مگه یه عمر درس می خونیم واسه چی؟ کار میکنیم واسه کی؟ استرس های کنکور را واسه یه زندگی خوب در آینده تحمل کردین دیگه؟ به امید این روزها اگه نبود مگه مرض داشتین اون قدر شب بیداری بکشین و زحمت؟ قطعا هر دوی شما دنبال خوشبختی هستین دیگه. مگه آدما از این دنیا چی می خوان؟ حالا هم اشکالی نداره. خدا را شکر قبل از این که این سرماخوردگی تبدیل به گلودرد بشه می تونین جلوشو بگیرین. اون وقت تازه میفهمین سلامتی زندگی تون چقدر باارزشه. :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
نمیدونم توسرش چی بود.
خیلی هوش نمی خواد که بفهمی تو سرش چی بود. همونی که تو سر خودت بود. نیاز به محبت و عشق همسر. نیاز به یه زندگی آروم. فکر می کنی همسرت از این اوضاع ناراحت نیست؟ فکر می کنی فقط خودت همش به بهتر شده روابطت فکر می کنی و اون بی خیاله؟ اون هم مثل تو عشق می خواد، همین.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
میشه بگین چی کار کنم؟
چی کار کنم نه، چی کار کنیم؟ هر دوتون باید با هم شروع به یادگیری کنین. در ضمن فکر نکنین که خیلی عقبین. همش با 2 یا 3 ماه راه میافتین. از زبان انگلیسی خیلی راحت تره. آخه زبان خیلی کیف نداره اما یادگیری زندگی زناشویی این قدر کیف میده که نگو. :311:بعد از این همه دعوا، قربون صدقه رفتن های فرداهاتون دیدنیه.:311:
چند تا کار را باید همزمان انجام بدین:
1) خوبه برای شروع، از اون لیست تقاضاها هر کس یکی را انتخاب کند و قرار بگذارین که از این به بعد، اون رو عملی کنین. اون لیستی که نوشتین هر کس 10 تا نوشته بود، نمیشه همه را یه دفعه اجرا کرد. فقط یکی. در ضمن هر کدومتون اونی را که براتون راحت تره انتخاب کنین. برای شروع به هم سخت نگیرین. آسون ترین را انتخاب کنین.
2) روزی نیم ساعت باید برای مطالعه ی دو نفره کنار بگذارین. اول از همه، کتاب "مردان مریخی و زنان ونوسی" را بخرین و با هم بخونین. این مطالعه باید دو نفره باشه و روزی هم نیم ساعت. کنار هم روی یه تخت دراز میکشین و یه مداد توی دست و کتاب را می خونین. جاهای مهمش را با مداد خط می کشین و هر نکته ای که تو زندگی تون عملا مشاهده کرده این را با ماژیک قرمز مشخص می کنین. مثلا توی اون کتاب نوشته: یه زن نباید به شوهرت راه حل ارائه بده. در این جا شوهرت باید مواردی را که شما این کار را کردین بگه و شما بفهمین که طبق این کتاب اشتباه از شماست. یا نوشته که هدیه ی یه گل برای یه زن، گاها از یه دنیا باارزش تره و اون وقت شما هم باید تایید کنی که آره، تا همسرت بفهمه که چی کار کنه.
3) شما جیب ما رو نزن، نمی خواد گام 3 را بری. همون 2 تاست.
خب، حالا این پست را هم کاملا پرینت بگیر و بده به شوهرت. بعد اگه اون هم موافق بود، از فردا برو اولین کتاب فروشی و ... .
ببینم چی کار می کنین تنبل ها.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینا جان منم اوایل ازدواج مشکلی شبیه تو داشتم ولی این ترفندو به کار بستم: اصلا و ابدا ایرادای خانوادشو بیان نمی کردم همونجور که بدم میومد از خانوادم ایراد بگیره تا تونستم سعی کردم بین خانوادم باهاش صمیمیت ایجاد کنم وهر موقع میخواستیم از خانواده ها احوال پرسی کنیم میگفتم اول به مامانت زنگ بزن یا تو مناسبتا میگفتم اول بریم پیش پدرمادر تو حتی چند بار دسته گلی که واسه مادر من خریدیم برداشتم و بردم واسه مامانش!!چند موردم که حرفای ناحقی بهم زده شد از اوناف فقط سکوت کردم البته کمی هم غمگین شدم تا حس کنه اما جوابی ندادم کم کم حس کرد محبت من به خانوادش از خودشم بیشتره و رفتارش کاملا تصحیح شده حتی ترجیح میده بیشتر خونه ما باشه تا اونا تو هم امتحان کن بعید میدونم جواب نگیری
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
باسلام به مینا خانم گل :72:
مینا جان این کار پرینت گرفتن را فکر کنم با دقت بیشتری انجام بدی بهتره. یه بار دیگه بهش فکر کن بعد اگه مطمئن شدی ادامه بده.
1. مهمترین دلیلم اینه که شوهر شما به شما خیلی حساسه و خیلی هم مغروره ( البته به علت علاقه اش به شما و زندگیشه و اصلا نشانه ی بدی نیست ). یکی دو بار ممکنه عادی برخورد کنه یا حتی علاقمند. اما بعد ممکنه فکر کنه که اصلا این افراد کی هستند که دارن واسه زندگی من نظر می دن؟ هر روز با خانم من راجع به مسایل خصوصی زندگیمون حرف می زنن؟ و ...
2. لطف خیلی از کارها به نگفته انجام دادنشونه. وقتی از طرفت بخوای و انجام بده، لطفش کم می شه یا حتی صفر. با کمی تفاوت، در مورد شما هم همینه. شوهرتون فکر می کنه که این رفتارها، رفتار خود شما نیست. یک عمل مصنوعیه که از اینجا یاد گرفتی. به دلش نمی شینه و مهمتر این که بهش اعتماد نمی کنه. تا اعتماد نکنه هم مشکلی حل نمیشه ( تکراری بود، می دونم ).
3. اگر ظرفیت پذیرشش را نداشته باشه، فردا هر حرفی پیش بیاد می خواد بگه تو زندگیمون را اینترنشنال کرده بودی و از من تو این سایتها می نوشتی و غرور من را نادیده گرفتی و ...
البته بخشی از این مساله برمی گرده به همون عدم مهارت و آشنایی شما در مورد چگونگی ارتباط با همسرتون که آقای تسوکه گفتند. شما صداقت و سادگی را با هم اشتباه گرفتید. صادق باش اما ساده نباش.
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینای عزیز؛ سلام! نه من از دست شما ناراحت نیستم؛ فقط یکی اینکه دوستان دارن خیلی خوب راهنمایی می کنند و یکی دیگه اینکه منتظرم ببینم شما بعد از 9 صفحه راهنمایی چه کاری انجام دادید و چه تصمیمی برای زندگیتون گرفتید؟!
پس؛ منتظر می شینم و از اقداماتی که مطمئنم درست ترین رو انتخاب می کنی استفاده می کنم و تحسینت می کنم!:46:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
از همتون ممنونم.اتفاقا کتابی که معرفی کرده بودینو یه سال پیش شوهرم واسم خریده بود اما همون طوردست نخورده تو کتابخونه مونده بود. تصمیم گرفتیم باهم بخونیم البته نگفتم پیشنهاد دوستان خوب همدردی بوده.
آره بهشت جان فکر کنم حق باشما باشه و بهتره از این به بعد دیگه از اینجا حرفی بهش نزنم.
رفتارش باهام خییییییییلی بهتر شده البته هنوزم از هرچیزی بهش برمیخوره وقهر میکنه. دارم سعی میکنم کار بدی انجام ندم ناراحت شه اما اگه الکی ناراحت شد و مثل دختر بچه ها قهر کرد تحویلش نگیرم تا بفهمه قهر هم حرمتی داره.خدا کنه بتونم بی تفاوت باشم.
راستی دیشب رفته باداداشم!!!!!!!!!یه ماشین خریدن ، ماشینی که من دوست داشتم و خودش مخالف بود.بیشتر از اینکه بالاخره ماشین خریدیم از اینکه با داداشم هماهنگ کرده و با اون رفته خییییییییییلی خوشحال شدم.:310::310: اما یه سوال ازتون داشتم ؟فقط 60درصد پول ماشین از من بود اما بهم امروز اس ام اس زد: قرار شده فردا بریم سند بزنیم یادت نره مرخصی ساعتی بگیری.میخوام کلا به نام تو باشه!
من چی بگم ؟قبول کنم؟ یا بگم نه نصف نصف باشه؟ بازم ممنونم:72:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
تصمیم گرفتیم باهم بخونیم.
یادتون باشه که خوندن این کتاب مهم تر از کتابای درسی و کاری تونه و باید زودتر شروع کنین و بعدش هم کتابای دیگه ای هم هست که اگه بخونین می فهمین اصلا از همدیگه و از خودتون چی می خواهین. :104:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
البته هنوزم از هرچیزی بهش برمیخوره وقهر میکنه.
ممکنه در همون مواردی قهر میکنه که هر مردی بدش میاد و شما چون اخلاق های یه مرد را نمی شناسین بهش حق نمیدین. :305:با خوندن این کتابها، اول می فهمین که حق و حقوق شما چیه و هر کسی کجاها به صورت طبیعی، بهش برمی خوره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
من چی بگم ؟قبول کنم؟ یا بگم نه نصف نصف باشه؟ بازم ممنونم:72:
خب خودش می خواد بعد از این همه دعوا، یه هدیه ای بهتون بده. قبول کنین و حتما حتما ازش تشکر کرده و یه جورایی بازخورد کار خوبش را تو رفتاراتون نشون بدین.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
سلام مينا جان .خيلي خوشحالم كه ميبينم داره زندگيت تغيير ميكنه .ميشه برامون بگي در حال حاضر چه تتغييراتي در رفتارت نسبت به همسرت وخانوادش ايجاد كردي كه اينقدر تاثير گذار بوده تواين مدت كوتاه .حتما براي افرادي مثل من كه رفتارهاي همسرم تا حدي مشابه رفتارهاي همسر شماست ميتونه مفيد باشه .ممنونم:72:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
نیلوفر جان مرسی اما منم هنوز اونقد که فکر میکنی نه زندگیم تغییر کرده نه خودم بلدم چطوری برخورد کنم.
به نظر من، نظر بقیه اهالی همدردی رو در این تاپیک از اول بخون،کتاب مردان مریخی... رو هم بگیر و مطالعه کن.
من فقط یه کم مهربون تر شدم و بهش گیر نمیدم.
دارم سعی میکنم بهش وابسته نباشم.
در رابطه با خانوادشم فکر میکنم همون طور که بچه ها گفتند باید بی اعتنا باشی و خوشبختی خودتو مدیون تایید اونا ندونی. "بهترین انتقام گذشته"
تهیه اون لیست هم خیلی خوب بود.این طوری خیلی دقیق انتظاراتتو میگی و انتظارات شوهرتم میفهمی و سعی میکنی که اونا رو انجام بدی.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینا جان خیلی خوشحالم که زندگی خوبت داره خوبتر می شه.
از اول هم معلوم بود کم و کسری ندارین جز همون بی سوادی که تسوکه گفت:311:
حالا هم الحمدلله کلاسهای نهضت سوادآموزی را ثبت نام کردین و انشالله به زودی اوضاع عالی می شه! :303:
ماشین هم مبارکه خانوم !!!!!!!! به سلامتی !!!!! :72:
ازش قبول کن. می خواد بهت بگه که من بلدم و می تونم.
توی مسایل مالی حواست را بیشتر جمع کن. مردها به این قضیه خیلی حساسند. شوهر شما هم که یکی از هفت مورد درخواستیش این بوده که اینقد منو بی عرضه نبین ( البته با لحن مودب تر و محترمانه تری گفتند. ببخشید که من تغییرش دادم فقط خواستم بدونی چقد براش مهم بوده ). دستش را پس نزن و لطفش را با کمال میل قبول کن. حرف از 60 درصد خودت هم اصلا نزن.
نگو من که نصف پول را دادم، چرا همش به اسم من باشه. این جمله را اینطوری می شنوه که : خیلی هم هنر نکردی، نصف پولش را خودم دادم.
پس بدون این که اصلا حرفی از پولش بزنی قبول کن. هیچوقت هم دیگه ازش حرف نزن. حتی اگه خونه ی مامانش اینا یا مامانت اینا گفت که ماشین را به اسم مینا کردم، نپر وسط حرفشو بگو من هم نصف پولش را دادم. وقتی این حرف را زد یک نگاه تشکر آمیز با لبخند بهش بکن. اگر هم اقوام از خودت پرسیدند همینطور. در مورد پولش هیچی نگو. اگر همسرت اونجا بود بگو دیگه این چیزاش را از ( اسم همسرتون ) بپرسید. مسایل مالی و مردونه ش به ایشون مربوطه!!
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
سلام باز من اومدم.
چند روزه شدیدا سرماخوردم. شوهرم میوه شلغم و کلی آت و آشغال دیگه واسم میخره سوپ درست میکنه و دکترم میبره منو اما اخلاقش شبیه...
اصلا نمیتونی باهاش حرف بزنی سریع دادمیزنه.تا اینکه بالاخره دیشب فقط بهش گفتم درسته هزارتا کار واسم انجام دادی اما چه فایده اصلا واسم یه ذره هم ارزش نداره چون با بداخلاقی مطلقه، کاش جای انجام این کارا باهام مهربون بودی و انقد سرم دادنمیزدی میبینی که حالم چقد بده، که آقا بدش اومد و مثل ننه فولاد زره هزارتا نفرینم کرد و رفت خوابید.
هیچ کدوممونم دیگه سوپشو نخوردیم و گشنه خوابیدیم.امشبم باز طبق معمول قهر میکنه و تا دیر وقت نمیاد خونه. دوست ندارم منتشو بکشم.
آخه با اینکه مریض بودم بازم با همون حالم نهار فرداشو درست کردم،تو کارای خونه هم به زور کمکش میکردم .چی کار کنم این اخلاقای احمقانه قهر کردنشو که تا هر حرفی میزنی اتفاق میفته کنار بذاره؟
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
تا اینکه بالاخره دیشب فقط بهش گفتم درسته هزارتا کار واسم انجام دادی اما چه فایده اصلا واسم یه ذره هم ارزش نداره چون با بداخلاقی مطلقه، کاش جای انجام این کارا باهام مهربون بودی.
خب دیگه، وقتی میگم بی سوادین بگو خب. این چه طرز حرف زدنه.:161: واقعا اگه گفتی: اصلا واسم یه ذره هم ارزش نداره، خب حق داشته باهات اون جوری رفتار کنه. من کمتر دیده ام مردی را که برای سرماخوردگی همسرش این قدر کار انجام بده. بنابراین همسرت خیلی کارش درست بوده، حالا یه ذره بداخلاقی هم کرده که درست نیست. پس همسرت یه مثبت می گیره و یه منفی. اما شما فقط یه منفی می گیری واسه بد حرف زدنت. :101:
حالا درستش چی بود و چطور باید می گفتی؟ سوال خوبی کردی.:303:
باید خیلی مهربون بهش می گفتی: دستت درد نکنه که این قدر به فکرمی، خیلی ممنون، فقط اگه یه ذره مهربونی ات بیشتر بشه، من خیلی بیشتر ممنون میشم، آخه دیروز رفتم دکتر و اون برام یه شربت مهربونی شوهر تجویز کرد و گفت اگه بخوام خیلی زودتر خوب بشم، باید شوهرم هر وعده یه بار منو ببوسه.:46: بعد هم هر وقتی که باهات بداخلاقی می کرد، بهش می گفتی: آخ آخ حالم داره بدتر میشه، بیماری ام اود کرد، بوسم کن.:311:
اون وقت میدیدی که چطور باهات بهتر رفتار میکرد. وقتی داره کلی وقت میگذاره که برات خرید کنه و سوپ درست کنه و ... مطمئن باش که یه بوسه ی 5 ثانیه ای را از تو دریغ نمی کرد. خودت بلد نیستی. باید این جوری بهش میگفتی و بعد که باهات مهربونی می کرد؛ کلی ازش به خاطر هر مهربونی اش قدردانی می کردی. بعد از خوب شدن بهش یه نامه می نوشتی و می گفتی که توی این چند روز خیلی بهت زحمت دادم. ازت ممنونم که این قدر به فکرم بودی و باهام مهربون بودی. بیشتر از سوپ و شلغم و ... اون محبتات منو خوب کرد. اون بوسه ی اون روزت. خیلی این چند روز بهم خوش گذشت، الان از این که خوب شدم اعصابم خورده.:302: کاش من همیشه مریض بشم و تو هر روز بوسم کنی.:46: وای که دنیا با بوسه های تو برام چقدر شیرینه. راستی می خوام فردا لباس گرم نپوشم تا دوباره هم مریض بشم و تو بغل کنی و ببوسی. :199:
اون وقت این نامه را میدادی به همسرت. اون هم وقتی می خوند، اگه سنگ هم باشه، یه بوس گنده می خورد ازت. :227:
البته از شما انتظار ندارم که هنوز که ارتباطت با همسرت بهتر نشده، این جوری خوب باهاش حرف بزنی، اما می خواستم بدونی درستش چیه و خودت هم بیشتر مقصری. این جور حرف زدن اصلا درست نیست.
نیازت را به محبت به شیوه ی بالا بهش بگو و به محض کوچکترین محبتی از طرف او، کلی ازش تشکر کن. به نفع خودته. کم کم اون هم کیف می کنه که با یه بوسه این قدر تو را راضی می کنه. وقتی این جوری باهاش حرف میزنی، با خودش میگه من هیچ جوری نمی تونم همسرم را راضی کنم. فایده نداره. هر کاری کنم، باز هم نمی بینه. ماشین به نامش کنم، ازش پرستاری کنم، باز هم دیده نمیشه. زنم راضی بشو نیست.
ختم کلام: در این سناریو، مقصر شمایید. :305:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
سلام مينا جان .من مشكلتو از اول خوندم .برخي از خصوصيات شخصيتيت مثل منه . بعضي خصوصيات شوهرتم مثل شوهرمنه راستش من تا چند ماه پيش خيلي وضعيت بدي داشتم به طلاق فكر ميكردم . يك دختر احساسي وابسته با اعتماد به نفسه پايين .خودم تنها رفتم پيش يك مشاور .چندين جلسه تنها رفتم .باور كن تو همون جلسات اول شروع كردم به تغيير .من كه روزي 5 بار به شوهرم زنگ ميزدم حالا تو طول روز اصلن بهش زنگ نميزنم هميشه اونه كه به من زنگ مينه يا پيام ميده .مشاور بهم كمك كرد خودمو پيدا كردم اعتماد به نفسم خيلي بالا رفته تازه ميفهمم زندگي يعني چي .واقعا به آرامش رسيدم . هنوز هم جلساتمو ادامه ميدم گاهي هم با هم ميريم .
وقتي تاپيكتو ميخوندم ياد خودم افتادم .منم قبلا رفتارام خيلي اشتباه بود .وقتي بايد نازميكردم منت كشي ميكردم وقتي بايد محبت ميكردم باهاش دعوا ميكردم .ميدوني نميدونستم كجا بايد چه رفتاري داشته باشم چرا ؟ به خاطر احساسي بودن وابسته بودن واعتماد به نفس پايينم
ولي الان خيلي از مسايلم حل شده وهنوز هم دارم به تغييراتم به كمك مشاورم ادامه ميدم .همسرم هم گاهي مياد .
الان به جا محبت ميكنم به موقعش قهر ميكنم منتظر ميشم بياد ازم معذرت خواهي كنه .الان ديگه شوهرم خيلي مراقب رفتارشه چون ميدونه ديگه مثل قبل نيست من قبلا اصلا قهر كردن بلد نبودم .يعني نميتونستم .اگر اساعت باهان حرف نيمزد ديوانه ميشدم .اونم سوئ استفاده ميكرد وبه انتظارات وحساسيتهام توجه نميكرد چون ميدونست من هميشه هستم هيچ وقت هم قهر نميكنم . وقتي بهم محبت ميكرد هم رفتار درستي نداشتم به محبتش پاسخ مناسبي نميدادم .عكس العمل هام همه اشتباه بود .به رفتارهاي خانوادش حساسيت نشون ميدادم همش ازشون انتقاد ميكردم .اونم ازشون دفاع ميكرد .ازم حمايت نميكرد .
به كمك مشاور شروع كردم به تغيير خودم مدت كوتاهي جواب داد رفتارهوعكس العمل هام كه تغيير كرد متوجه شدم رفتارهاي شوهرم هم داره عوض ميشه .باور كن توي سه سالي كه باهاش زندگي كردم سابقه نداشته بود بياد ازمن معذرت خواهي كنه ولي بعد از تغيير من چندين با راين اتفاق افتاده .
مينا جان اين همه گفتم كه به اين برسم تا خودمونو تغيير نديم هيچي عوض نميشه .تا براي خودت احترام قايل نشي كسي بهت احترام نميگذاره [size=medium][color=#0000CD]
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مرسی دل انگیز جان. راستشو بخوای منم خیلی پیش مشاور رفتم اما بازم نمیتونم تغییر کنم یعنی تئوری رو به عملی برسونم. حتی جزوه هاشو دوباره مرور کردم ولی ....آره تقصیر خودمه میدونم از ته دلم میدونم. به نظر خودم که تموم ریشه اختلافات ما همین بیسوادیه من در این موارده که آقای تسوکه گفتن و به قول شما:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دل انگيز
من قبلا اصلا قهر كردن بلد نبودم .يعني نميتونستم .اگر اساعت باهام حرف نيمزد ديوانه ميشدم .اونم سوئ استفاده ميكرد وبه انتظارات وحساسيتهام توجه نميكرد چون ميدونست من هميشه هستم هيچ وقت هم قهر نميكنم . وقتي بهم محبت ميكرد هم رفتار درستي نداشتم به محبتش پاسخ مناسبي نميدادم .عكس العمل هام همه اشتباه بود .به رفتارهاي خانوادش حساسيت نشون ميدادم همش ازشون انتقاد ميكردم .اونم ازشون دفاع ميكرد .ازم حمايت نميكرد .
راست میگی!!!!!!! چقد شبیه رفتارای من:163:
ازت میخوام بهم بگی مشاورت چی گفت و چی کار کردی که انقد تغییر کردی!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟ آفرین:104:
حتما بهم بگو خیلی خوشحال میشم. ممنون میشم:72:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
ببين عزيزم به نظر من رفتن پيش مشاور وقتي ميتونه موثر باشه كه ادم خودش بخاد تغيير كنه (بايد اراده قوي داشته باشي) دوم اينكه به مشاورت ايمان داشتي وبهش اعتماد كني .
ببين مشاور به من كمك كرد كه داشته هامو به عنوان يك زن بشناسم زيبايي تحصيلات خانواده شغل چيزيهايي كه قبلن هم بود ولي من اونها را درك نميكردم .وقدرش وارزشش را نميدونستم .بهم فهموند كه اول از هر كاري بايد خودت را دوست داشته باشي تا ديگران هم دوستت داشته باشن اول خودت بايد براي خودت ارزش قايل بشي تا ديگران برات ارزش قايل بشن .راستش من توي اين سه سال خيلي متمركز شده بودم روي شوهرم تو جاهي مختلف ازش انتظار داشتم بهم توجه كنه حمايت كنه .زندگيم وهمه حواسم بود به اينكه فلان جا چه رفتاري با من ميكنه .مخصوصا پيش خانوادش .بهم توجه ميكه ازم حمايت ميكنه يا نه ؟خيلي دوره بدي بود نتيجش شده بود يك زندگي خراب وداغون گير دادن من ازيك طرف طاقچه با لا گذاشتن اون وبي محلي هاش يك طرف ديگه.
به من گفت به جاي تمركز روي اين رابطه روي خودت متمركز شو
من شروع كردم به توجه به خودم اول از ظاهرم شروع كردم كلي تيپم بهتر كردم قبلن خيلي به سرو وضعم سركار اهميت نميدادم خود اين روي اعتماد به نفس توي محيط كار تاثير ميگذاره .خوب اين خيلي ازم وقت ميگيره وخيلي هم بهم روحيه ميده شوهرم هم خيلي خوشش مياد .به تغذيه هم خيلي اهميت ميدم به ورزشم براي ورزش وقت ميگذارم .براي خودم يك رژيم غذايي تنظيم كردم هم وقتمو پر ميكنه هم برام اين كار جذايه . براي تفريحم هم همينطور .گاهي آماده ميشم بعد از سركار تا وقتي اون بياد با هم بريم سينما نزديك خونه .توخونه براي خودم آرايش ميكنم ميرقصم .قبلن به شوهرم گير ميدادم ازش انتقاد ميكردم يا باهاش بحث ميكردم مثلن چرا ديروز مامانت به من اين حرفو زد توهيچي نگفتي ؟اصلن به اين مسايل فكر نميكنم .الان كه من حساسيتم كمتر شده ميبينم اون ديگه كمتر به خانوادش بها ميده .فعلن دوباره ميام
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مرسی من بازم منتظرت هستم:72::72::72::72::72::72:
چطوری تونستی این ذره بینو بذاری کنار و بیخیال شی؟ که کی چطوری برخورد میکنه.
یا اینکه چطوری دیگه طاقت قهر کردنو پیدا کردی؟
بازم آفرین:104:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
وقي آدم اعتماد به نفسش بالا باشه ديگه رفتارهاي ديگران اذيتش نميكنه.مثلن من ادمي بودم كه وقتي مادر شوهرم يا خواهر شوهرم بهم بي محلي ميكردن ناراحت ميشدم حتي تورفتارم با شوهرم نشون داده ميشد اونها هم نقطه ضعف منو پيداكرده بودن از اين را ه منو اذيت ميكردن ولي ديگه با اين چيراي كوچيك ناراحت نميشم واصلن برام مهم نيست اونها هم فهميدن من ديگه اون آدم حساس نيستم .اون روزي كه خواهر شوهرت بهت گفت مزاحم برادر شوهرت نشو تونبايد اين قدر ناراحت ميشدي خيلي با اعتمادبه نفس رفتار ميكردي مثلن ميتونستي بري صداش كني يا اينكه صداش نميكردي وبي اهميت غذاتو ميخوردي .وبهش به موقش بي محلي ميكردي .به شوهرت هم گير نميدادي .
من چند ماهه به توصيه مشاورم اصلن هيچ انتقادي راجع بع خانواده همسرم به او نكردم ودر مورد رفتارهاي خانوادش اصلن بهش گير ندادم .ازش نخواستم ازمن حمايت كنه .نتيجش اين بوده كه رفتار شوهرم خيلي باهام بهتر شده خودم هم بيشتر آرامش دارم .به خودم ميگم اين آدمهاي سطح پايين كين كه من اعصابمو براشون خرد كنم .چون شوهرم ميبينه من با اونا مشكلي ندارم ورفتار من خيلي خوب شده ديگه كمتر ميگه بريم اونجا انتقاد كردن از خانوادش باعث حساسيتش شده بود. نميدونم چرا ولي من توصيه هاي مشاورمو موبه مواجرا ميكنم انگار منوهيپنوتيزم كرده .همه حرف هشو ميپذيرم وقبول دارم .خيلي آرومم ميكنه.
در شرايط عادي خيلي بهش محبت ميكنم كتاب چراغ دل شوهرت را روشن كن را بخون اين كتاب خيلي منو آگاه كرد
وقتي رفتار بدي با من ميكنه باهاش سرسنگين ميشم واونو از محبت خودم محروم ميكنم .اوايل اون فكر ميكرد مثل قبله ومنو تو ذهنش يك اآدم وابسته ميدونس كه سريع منت كشي ميكنه ولي من تونستم اگه آدم عزت نفس داشته باشه براي شخصيت خودش ارزش قايل ميشه واجازه نميده شخصيتش خرد بشه .
تواول بايد اعتماد به نفست را ببري بالا به خودت اهميت بده .به ظاهرت به روحت به شخصيتت همه اينها باارزشن واز همه چيز بايد برات مهمتر باشه
روي وابستگيت هم بايد كار كني اگر كاملن اون مقصره با سرسنگين بودن وصحبت نكردن بهش نشون بده كه ناراحتي به كارهاي خودت برس براي خودت يك تفريحي يك مشغله اي ايجاد كن مثلن كتابي بخون بروتواينترنت يا مثلن جدول حل كن اگرهم بي دليل اون خودش قهر ميكنه اصلن منت كشي نكن تو كاراهاي خودتو انجام بده غذا درست كن ورزش كن به خودت برس خودش خسته ميشه مياد آشتي الان شوهرت ميدونه تو وابسته اي به خاطر همين از اين سوئ استفاده ميكنه مثل شوهرمن البته قبلا .اما الان كه ميدونه من ديگه وابسته نيستم قهر نميكنه ومن هم قر كنم مياد منت كشي ومعذرت خواهي كاري كه قبلا اصلا نميكرد
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مرسی خواهر خوبم حتما به توصیه هات عمل میکنم بازم ممنون که وقت گذاشتی واسم.:46:
راستی دوتا سوال. 1.اگه مثلا به خاطر یه رفتار بدش باهاش سرسنگین بشی ولی اون هم دست پیش بگیره پس نیفته و اصلا قهر شما واسش مهم نباشه چی کار میکنی؟ شوهر من در قهر خیلی ماهره اونقد قهر میکنه تا دادت دربیاد. اصلا به قهر منم اهمیتی نمیده.
2.اگه بیاد منت کشی سریع قبول میکنی؟ این باعث نمیشه خیلی به نظرش بد نیاد و دفعه دیگم تکرار کنه؟
:72::72::72::72:
چقد زمان برد که صددرصد خودتو تغییر بدی.
و چقدر طول کشید تا بفهمه که دیگه اون ادم وابسته قبلی نیستی و قهر کردن دیگه براش فایده ای نداره؟
تعجب نکرده بود؟ بدون بهانه گیری وقتی مقصره میاد منت کشیت.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
دو سه جلسه اول رو خودم تنها رفتم پيش مشاور بعد مشاور ازم خواست تا شوهرم هم بياد .با هاش صحبت كنه .تغييرات رفتارم براش عجيب نبود چون ميدونست من پيش مشاور ميرم البته خيلي هم راضي بود چون تغييرات من بار ياونم خوب بود بالا رفتن اعتماد به نفس من وكمتر شدن وابستگي من در كل باعث بهبود روابطمون شده بود .مشاوره براي اونم خوب بود اونم بعضي رفتاراهاشو تغيير داد.حتي هزينه مشاوره هاي منو همشو خودش ميده .الان رفتارهام خيلي منطقي ترشده .اگه رفتار بدي باهام داشته باشه ناراحت ميشم عكس العمل نشون ميدم ودر مقابل رفتارهاي خوبش ازش قدرداني ميكنم .حساسيتهام خيلي كمتر شده .به رفتارهاي خانودش گير نميدم اونم حسايتش كمتر شده.
بار اول صحبت نكردن من باهاش 4روز طول كشيد همش منتظر بود من برم جلو مثل قبل منت كشي .وقتي ديد خبر نيست اومد جلو .الان ديگه قهرمامون مدتش كم شده حداكثر چند ساعت اون مياد جلو البته من بي دليل قهر نميكنم اگر خيلي از دستش ناراحت بشم .اون قبلا هميشه قهر ميكرد باهام صحبت نميكرد چون ميدونست من تو اين مسال ضعف دارم وخيلي ناراحت ميشم به خاطر همين از اين نقطه ضعفه يك جورايي سوئ اتفاده ميكرد ام الان ميدونه حتي اگه چند روزم باهام حرف نزنه برام مهم نيست خودش اين كارو نميكنه .
تو هم سعي كن وابستگي تو كم كني .به دليل اين وابستكي من اصلا قبلا آرامش نداشتم .خيلي اذيت ميشدم .ولي تو اين چند مدت خيلي آرامش داشتم از زندگي مشترك واقعا لذت بردم زندگي با عزت نفس
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
سلام دل انگیز جان.:72:
احساس میکنم خیلی از قبل بهتر شدم. دارم وابستگیمو کم میکنم.در برابر کارای خوبشم قدردانی میکنم و الکی معذرت نمیخوام و....
امیدوارم روز به روز بهتر بشم.
اما یه سوال دیگه دارم که تا بهش فکر میکنم حرفای شما دوستام فراموشم میشه: من خیلی حساسم خیلی زیاد.مثلا یه بار که یواشکی گوشیشو چک میکردم دیدم اسم داداشای منو و حتی بابامو با فامیل ذخیره کرده اما عموها و پسرعموهاشو همه رو با عمو و جون و...
( که به خدا نمیدونین انقده عموهاش حسودن که خدا میدونه اما باور کنید راست میگم و رو حسه ناسیونالیستیم نیست، داداشای من حتی از باباش خیییییییلی بیشتر بهش میرسن. از نظر عاطفی مادی از هر نظر بگین واسش کم نذاشتن باور کنید حتی داداشام در حق خودشون که باهم داداشن انقد لطف نمیکنن تا حدی که من خودم تعجب میکنم و دوست دارم انقد تحویلش نگیرن و باهاش مثل خودش رفتار کنن(غد))
باورت میشه سر همین کلی واسه خودم تو تنهاییم گریه کردم.
فکر میکنم آدم بی منظوریه، خیلی هم اهل تعارف و بگو بخند باهاشون نیست و با اینکه اینم جزء همون درخواستای من بود ولی اصلا تغییری نکرده رفتارش.
مثلا همون داداشم ،شوهرم بهش واسه ماشین یواشکی از من بهش گفته بود چون خودش کار داره اون دنبال باشه و داداش بیچاره من با اینکه هزارتا گرفتاری داره دو هفته هر شب واسه ما میرفته دنبال ماشین. اما همین که تموم شد باز حالا باهاش سرسنگین شده.!!!!!!!!!!!! بهش گفتم بیا بریم خونه داداشم تامنم ازش تشکر کنم گفت نمیخواد خودشو که نکشته وظیفشه!!!!!!!!!!!!!1:302::302:
خونه هیچ کدومشون نمیاد بریم یه بهانه ای میگیره.حالا اگه باهاش بد باشن یه چیزی بهش حق میدم اما نمیدونین به خدا ....
اصلا زورش میاد باهاشون حرف بزنه. اوناهم خلن که اینجور آدمی رو تحویل میگیرن.
وقتی به اینا فکر میکنم باز به هم میریزم و میشم همون آدم قبلی (دوست ندارم بهش محبت کنم).
چی کار کنم ؟
حالا من بدبخت با این که همیشه پیش خانوادش دست به سینم و حتی جواب تیکه هاشونو نمیدم با من سرسنگینن.
این از وضع من این از وضع اون:302:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:46::72:
:325::303:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
خانم محترم، مینای عزیز،
شما چی کار داری به روابط برادرت و همسرت؟ اونها مردند و زبان همدیگه رو خوب می فهمند. حتما برادر شما تشخیص داده که ایشون مرد خوب و لایق و قابل احترامی هست که احترامش را دارند. ( البته من هم فکر می کنم همینطوره و شما یه مقدار زیادی حساسی). احتمالا شما داری اشتباه می کنی و برادرهاتون هم اون چیزی را که از ایشون انتظار دارند، میگیرند. برای همین هم مشکلی باهم ندارند.
در مورد سیو کردن اسمها هم شاید به خاطر احترام است. یه حس خاصی که الان کلمه ی مناسبش را پیدا نمی کنم. اما شما ممکنه علیرغم این که یکی را خیلی دوست داری و براش احترام قائلی، اما به خودت اجازه نمی دی که با اسم کوچیک صداش کنی.
چرا به زور دنبال مشکل توی همسرت می گردی؟
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
بالاخره دوباره آشتی کردین یا نه؟ این دفعه که ایراد از شما بود معذرت خواهی کردین یا نه؟
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
آره اتفاقا همون شربت محبتو بهش گفتم. خیلی عالی بود راهتون ممنون داداش خوبم.
اما در مورد رفت و آمد و برخورد با خانواده من هیچ فرقی نکرده راهیم به ذهنم نمیرسه میشه در این مورد هم نظرتونو بگین.:72:
خانوم بهشت:46: باور کنین این طوری نیست که من به زور دنبال مشکل تو ایشون بگردم. قبول دارم زندگی ما با همه آدمای دیگه فرق داره (عجیبه).اما این مورد فعلا از همه بیشتر منو اذیت میکنه. رفتارمون باهم خیلی بهتر از قبل شده و یه خورده از عجیب بودنش کم شده اما روابط عمومی و رفت و آمد با خونواده منو کاملا کنار گذاشته اونم بدون هیچ بهانه ای. همین دوروزم منو هیچ جا نبرد خودمم تنها نذاشت برم از ترس اینکه دعوا نشه قبول کردم.
اگه رفتار اونا هم با ایشون خیلی عالیه چون میشناسنش اگه کوچکترین بی احترامی یا کم محلی بهش بذارن سر من خالی میشه،چند روز قهر میکنه و خونه نمیاد و بقیه .....(البته اگه اخلاقش مثل گذشته باشه 6ماه قبل)
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
ميتا جان منم دقيقا مشكل تورا داشتم .از خانواده همسرم ذلخوششي نداشتم بهم بي احترامي ميكردن .همسرم زياد ازم حمايت نميكرد اصلا بي احترامي اشونو نميديد .من همش ازشون انتقاد ميكردم ازش ميخواستم ازم حمايت كنه .تو خونشون بهم محبت وتوجه كنه در برابر اين خواسته من اون موضع ميگرفت از خانوادش دفاع ميكرد گير دادن من باعث شده بود ازمن دور بشه به اونا خيلي نزديك تر بشه .از طرفي خانواده من كه خيلي بهش احترام ميذاشتن وبهش محبت ميكردن .ولي اون زياد قدر داني نميكرد .منم ازش ميخواستم به خانوادم بيشتر احترام بگذاره ولي اون كار خودشو ميكرددقيقا مثل شوهر تو .حالا كه فكر ميكنم علت اين رفتارشو ميفهمم.انتقادهاي من از خانوادش باعث شده بود اون فكركنه من اونا رودوست ندارم به خاطر همين رابطشو با خانواده من كم كرد تا تلافي كنه .
من طبق گفته مشاورم شروع كردم به اقدام .به اين صورت كه اول براي 10روز قرار شد كه اصلا هيج انتقادي از خانوادش نكنم حالا هررفتاري كه با من داشته باشن .و به رابطش با خانوادم هيچ كاري نداشته باشم هرجوري خودش خواست با اونا رفتاركنه .قبلا بهش ميگفتم بريم خونمون .به خونمون چرا زنگ نميزني واز اين جور حرفا .
ببين من خيلي حساس شده بودم روي خانواده هامون به خاطر اين حساسيت ها اونم حساس شده بوذ يك جورايي خيلي از رفتارهاش به خاطر لجبازي با من بود .وقتي كه ديد من بي تفاوتم و حساس نيستم باور كن از اين رو به اون روشده خودش ميگه بريم خونتون .خيلي هم رابطش با خانوادش كمتر شده .به نظر من توهم براي خودت برنامه بگذار مثلا بگو يك هفته اصلا به لين موضوع خانوادش ورفتارش با خانوادم فكر نميكنم بعد نتيجشو ببين ودو مرتبه اين زمانو براي خودت تمديد كن .تو هم مثل من خيلي حساسي وتا حساسيت هاتو از بين نبري به نظر من مشكلت حل نميشه.
من اونقدر الان به آرامش رسيدم كه حاضر نيستم ديگه حتي يك لحظه آرامشمو به خاطر اين چيزها از دست بدم .
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
ممنون سعی میکنم بی خیال باشم و حساسیتمو کم کنم اما فکر نکنم خیلی درمورد شوهر من جواب بده. اون از خدا میخواد من هیچی نگم و اون هرکاری خودش دوست داره انجام بده.
الان رفت و آمدت با خونواده شوهرت چطوریه؟ زیاد میری اونجا؟برخوردت با مادر شوهرت ؟
رفتار اونا باهات خوب شده؟ شوهرت با خونواده شما چطور؟:46::72:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
در حال حاضر مهمترين نتيجه براي من آرامشم بهتر شدن روابطم باشوهرم منطقي شدن رفتار خودم وشوهرم
واحساس استقلاله. من هم اول فكر ميكردم اگه به كار شوهرم كاري نداشته باشم واز اين روش استفاده كنم اون از خداشه وخيلي خوش به حالش ميشه .شوهرمن خيلي آدم بي خياليه وقتي كاري انجام ميداد كه من ناراحت ميشدم اصلا معذرت خواهي نميكرد ومنم نهايتا نيم ساعت باهاش سرسنگين ميشدم بعد ازش منت كشي ميكردم از ترس اين كه باهام قهر نكنه وتو خونه تنها نشم خيلي كوتاه ميومدم در حاليكه كاملا حق با من بود وقتي رفتم پيش مشاوروروي اعتماد به نفسم كار كردك كم كم احساس كردم اين ترسها كمتر ميشه و هر چقدر بيشتر به مشاورم ادامه ميدادم احساس قدرت واستقلالم بيشتر ميشد واقعا رو رفتارهم تاثير گذاشته بود .ديگه ازاينكه باهام حرف نزنه نميترسيدم واحساس عجز وناتواني نميكردم خيلي افسوس خوردم كه چرا توي اين 3 سال هميشه دنبالش بودم و از ترس اينكه قهركنم نياد جلو و آشتي كنه سريع خودم ميرفتم وخودم آشتي ميكردم من غرورمو ميشكستم خودمو كوچك ميكردم براي خودم ارزش واحترام قايل نبودم
به نظر من تو هم مثل گذشته من اعتماد به نفست پايينه از اينكه باهات حرف نزنه يا از خونه بره بيرون ترس داري واحساس ناتواني ميكني .مناين دوره را گذروندم ميدونم كاملا چه احساس ي داري وكاملا دركت ميكنم .من راههاي مختلف را امتحان كردم ولي فقط اين روش بهم كمك كرد .
من در حال حاضر انتظار ندارم كه رفتار خانواده شوهرم با من تغيير كنه .من تغيير خودمو تازه شروع كردم رفتارهاشون برام مهم نيست چند ماهه در برابر رفتاهاشون هيچ گله يا انتقادي به شوهرم نكردم . به خاطر همين هيچ بحثي راجع به خانوادش توياين چند ماه نداشتيم .
قبلا شوهرم خيلي سنگ خانوادشو به سينه ميزد ولي الان كه من ايرادي ازشون نميگيرم وگله نميكنم انگار خودش حساسيتش كمتر شده .نسبيت به قبل ارتباطمون يك كم كمتر شده .
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینا خانم سلام،
تازه چه خبر؟
خوب با دل انګیز نشستین کنار هم و ګفتګوی دوستانه می کنید برای بهبود زندګیتون!!
البته به نظر من هم ایشون درست می ګه. راهکارهاش را استفاده کن.
در ضمن در جواب پست قبلی من نوشته بودی که زندګی ما یه کم عجیبه! به نظر من که اصلا عجیب نیست و خیلی هم زندګی خوبی داری. یه کم رو خودت کار کن تا زندګیت خوشګلتر از اینی که هست بشه. یه بار دیګه روز اولی که این تاپیک را زدی با امروز مقایسه کن. ببین چقد زندګیت بهتر شده. فکر کنم خیلی خیلی جلو رفتی. یه کم دیګه سعی کنی تمومه.
البته هیچوقت تموم تموم نیست. برای زندګی خوب همیشه باید تلاش کنی و به روز باشی. ولش کنی از دستت در می ره.
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
شما میخواین فکر کنید من الکی میگم زندگی عجیبی دارم یا دنبال بهانه میگردم اما به خدا این طوری نیست.:302::302:
چندروز بود که همه چی خوب بود عالی بود اصلا بهش گیرنمیدادم اونم با من مثله یه فرشته بود ولی الان که دارم اینا رو مینویسم بزرگترین آرزوم اینه که آخرین نوشتم باشه و برای همیشه از این دنیای لعنتی برم.
دیشب تا ساعت 9.5 بیرون بودیم وقتی رسیدیم خونه پرسیدم فردا نهار میای خونه یا تو دانشگاه میمونی گفت معلوم نیست.گفتم تعارف نکنیا. جای اینکه تشکر کنه با اون حالم از نهار اون یادم نمیره گفت تو اصلا همینی همه محبتاتم از روی زرنگی و بدجنسیه معلومه این وقت شب من نمیگم برو غذا درست کن الکی میگی که بعد بگی من که گفتم اصلا تمام پیشنهادای تو از روی بدجنسیه.گفت میخوام کلاغ بگیرم البته منظور این حرفشو نفهمیدم. خلاصه واسش توضیح دادم و قسم خوردم.اومدم بوسش کنم دعوا نشه کلش محکم تو چشم من خورد باورکنین چشام سیاهی میرفت اول خوب برخورد کردا اما همینکه از درد زیاد گریم گرفت گفت چرا گریه میکنی خودت زدی هیچی نشده اه و ار اتاق رفت بیرون(فکر میکنه دروغ میگم تعارف الکی میکنم خودمولوس میکنم!!!!!!!!!)
بعد از چنددقه باز مثه بد بختا رفتم واسش توضیح بدم که این طوری نیست که اون فکر میکنه و ازش گله کنم (دادمیزد هیچی نگو نمیخوام بشنوم) بهم گفت تو زنجیری هستی روانی هستی دست خودت نیست و همین طور ادامه پیدا کرد یکی اون یکی من تا ساعت 11.5 شب.کتکم زد دستام هردوتا کبودن:101:.البته هر وقت میزنه میزاره منم تلافی کنم و بزنمش من این کارو کردم. دیدین عجیبه. آخه نمیدونین چه دردی داره کتک خوردن :302::302::302::101: واز این عجیب تر رفتار منه احمقه که هیچ وقت آدم نمیشم. تازه بعد از اون همه دعوا رفتم میگم دیگه دعوارو تموم کن بیا آشتی کنیم. دستشو بوسیدم پاشو و هزار جور منت کشی دیگه هم شب هم صبح قبل از اینکه بریم سرکار و اون همش دادمیزد ازت متنفرم آرزوی مرگتو میکنم آخه چرا نمیمیری برو گمشو نمیخوام منتمو بکشی :161::97: حتی زمانی هم که با هم ظاهرا خوبیم ازت متنفرم فقط دارم تحملت میکنم.
بعد از اون همه منت کشی :316:وقتی میبینم فقط بهم فحش میده میگم اصلا خوب کردم اصلا تقصیر من نبود اصلا مگه تو کی هستی؟:302:
خیلی میترسم خیلی .
میترسم امشب نیاد خونه یا چند شب نیاد خونه. یا اصلا به فکر طلاق و جدایی باشه. میدونم این کارو میکنه.
آخه چرا من باید وضعم این باشه. اگه بره خونه مامانش که حتما میره وای نمیدونین بیشتر از همیشه تحویلش میگیره
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
یادم رفت بگم وقتی رفتم واسش توضیح بدم و گله کنم دیدم داره راحت کتاب میخونه خیلی عصبانی شدم گفتم دلمو میشکنی واسه هرچیزی بدبینی میکنی گریم میگیره ناراحت میشی ازناراحتی داشتم منفجر میشدم اما اون بی خیال منم گفتم پس نمیذارم تو هم کتاب بخونی و کتابشو از جلوش برداشتم اونم گفت تو روانی هستی و.... بقیه
میگه اگه تو به فکر غذای من میبودی باید از عصر میومدی خونه نه حالا بگی. بعد از ده روز با همهانگی خودش رفتم خونه مامانم گفت ساعت 7 میام دنبالت وقتی اومد اصرار کردن شام واستادیم .اما فکر کنم از رفتنم ناراحت بود با اینکه خودش گفته بود.
بهش زنگ بزنم یا قطع میکنه یا فحشم میده میدونم. چی کار کنم؟ اگه نیومد شب زنگ نزنم بهش؟
واقعا خداکنه هرچی ادم منت کشه بمیره. حالم از خودم به هم میخوره:316:
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
من یه مدت با یه آقایی بودم که فکر کنم از لحاظ رفتاری خفیف شده رفتار همسر شما بوده. پیش مشاور رفتم و روانشناس درباره رفتارای اون آقا نکات جالبی رو بهم گفت. آدمهایی مثل شوهر شما از لحاظ عاطفی خیلی نابالغ هستند و کلا از توجه زیاد زن به خودشون بدشون میاد. مثلا اون آقای دکتر روانشناس بهم می گفت هیچوقت نباید از این جور مردا بپرسی چته؟ ناراحتی؟ از دست من ناراحتی؟ چیزی شده؟.... چون اونا درآینده مسئولیت همه اتفاقات ناخوشایند رو گردن شما می اندازن. اونا مثل یه بجه می مونن که باید آروم آروم دستشون رو بگیری تا راه رفتن رو یاد بگیرن. (البته ایشون خیلی نکته های دیگه هم گفتن که من بدلیل معذوریت از ذکر اونها خودداری می کنم).
به طور مختصر به نظر من شما به هیچوجه نباید منت کشی این آقا رو بکنی و هی نباید توی دست و پای این آقا بپیچی چون توانایی هضم اینهمه احساس(چه خوشایند و چه ناخوشایند) رو از طرف شما نداره. بخصوص که وقتی گریه می کنی شدیدا جبهه می گیره. به موضع بی خیالیت ادامه بده و هر از چند گاهی که باهات یه ذره مهربون شد برنگرد به عقب و همون زن قبلی نشو و آروم آروم به همین راه ادامه بده.
یه نکته جالبترو بگم و اینکه من از اون مشاور پرسیدم مگه من مجبورم با یه همچین تیپ آدمهایی زندگی کنم؟ گفت شما در شرایطی هستی که با یک آدم خشن نمی تونی زندگی کنی و آدمهایی رو انتخاب خواهی کرد که از لحاظ اجتماعی در سطح بالایی هستن و مهربونند اما خوب این مسائل چیزهایی هستند که شما در برخورد با یک آدم اینچنینی باید بدونی. خیلی جالب بود. به نظرم یک روانشناسی خوب در زندگی آدم می تونه معجزه کنه.
باسپاس
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
خیلی میترسم اگه دیگه برنگشت؟
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
همه موفقیت های ما در آن سوی ترس قرار دارند.
حالا اینهمه رفتی منت کشی خیلی موفق شدی؟!؟
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
دیشب لباساشو پوشید بره کلی التماسش کردم و به پاش افتادم تا نرفت به شرط اینکه یه کلمه باهاش حرف نزنم.
سوء استفاده میکنه. چی کار کنم ؟ به نظرتون دیگه نمیاد؟ اگه آره چی کار کنم؟ چطوری بهش زنگ نزنم چون اگه بزنم بدتر میکنه نه؟
اول با یه کارش یا حرفش که مخالفم ناراحت میشم داد میزنم بعد منت کشی میکنم و گدایی اونم چون دادزدم ناراحته اصلا تحویلم نمیگیره و باز از اینکه منت کشیدم و خنکم کرده عصبانی تر میشم. کار به زد و خورد و تلافی میرسه لباساشو میپوشه بره من موش میشم و منت کشی و اون ناز و قهر. و این سیکل......
تورو خدا بگین میترسم اگه نیاد اگه بگه طلاق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
چرا هیچکس هیچی نمیگه؟:316: