-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
ای خدای بزرگ چه گناهی به درگاهت کردم که باید این قدر عذاب بکشم خدایا بازم شکرت خدایا پدرمو ازم گرفتی شکرت کردم با فلاکت زندگی میکردم شکرت کردم از15 سالگی رفتم سر کار شکرت کردم مادرم اذیتم میکرد شکرت کردم تنها بودم شکرت کردم الانم شکرت میکنم ممنونم از این زندگی خوبی که بهم دادی شوهرم مثل قدیم شده بازم شکرت تکلیف منو مشخص نمیکنی شکرت باشه به خاطر تو زندگی میکنم اما فقط به خاطر تو تا زمانی که باید زندگی کنم پس شکرت فقط کاش میفهمیدم زنده بودن من چه حکمتی داره:323:
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
happy عزیز اصلا نیاز نبود این حرف و بزنی اینا رو ننوشتم که سرزنشم کنید ضمنن ادم هر موقع بخواد راجع به راه رفتن کسی قضاوت کنه باید قبلش یه بار با کفشای اون راه بره مثل اینکه خیلی دلت خوشه نه عزیزم تو موقعیتی که من بودم بهتر از این انتظار نمیرفت کی اونجا بود که بگه اشتباه هر کسی ام میگفت واسه منافع خودش بود الان نمیتونم چیزی بنویسم سرم از شدت درد داره منفجر میشه دارم دستی دستی زندگیمو میبازم حالا دیگه با همسرم عین یه غریبه شدیم از همتون خواهش میکنم اگه نمیتونید باهام همدردی کنید توی دعاهاتون یادی از من بکنید فقط سرزنشم نکنید کار من از این چیزا گذشته
:323:
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
:302:ازاده خانم من خیلی مشکل احساسی دارم.بعضی وقتا انقد بغضم میگیره که میخوام بمیرمو این حسو نداشته باشم این ایدیه منه بهم ایمیل بده و راهنماییم کن اگر کسیم هم از اعضای محترم مطلبه منو ببینه و راهنماییم کنه ممنون میشم.من زیبایی دارم ولی مورد قبول دختری که دوسش دارم قرار نگرفتم حالا من اونو دوست دارمو نمیتونم فراموشش کنم ولی اون با یکی دیگه دوسته و به این احساس من اصلا اهمیت نمیده:72::72:
shomila janمنم احساس تو رو دارم هر راهیو رفتم به بن بست خوردم و حالا هم کاملا نا امیدم و نمیدونم کسی میتونه راهنماییم کنه یا نه؟:316:
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
محمد جان، شما باید مشکلتون رو در صفحهٔ جدید برای خودتون بنویسید که دیگران بتونن رهنماییتون بکنن!!
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
چون تازه اومدم بلد نیستم.چطوری میتونم صفحه ی جدید ایجاد کنم
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
برادر عزیز شما اگه با اون خانم ازدواج نکردی هیچ مشکلی نداره با کمی تلاش میتونی جریانو فراموش کنی.
ازاده عزیزم ازت ممنونم ای دی تو ادد کردم :303:
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
منم مثل شما احساس پوچی میکنم.منم فکر میکنم ممکنه هدفی توو افرینش من نبوده باشه.من مطلبمو کامل با موضوعه دیگه امیدی ندارم گفتم اگه دوست داری بخونش تا بدونی ناراحتیم واسه چیه؟؟؟؟ فراموش کردن ممکنه ولی با خاطراته 9 ماه دوستیه با محبت تمام چیکار کنم؟؟؟ آیا اونم به راحتی تموم میشه یا فراموش شدنش به قیمت سلامتیه روحیم تموم میشه؟؟؟؟
به مطلبم یه سر بزنید!!!!
مرسی
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
سلام از اقای مدیر همدردی خواهش میکنم تاپیک منو حذف کنند امروز وقت مشاوره حضوری دارم :227:ممنونم ازتون
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
عزیزم... خدت این رو انتخاب کردی.... شما میگید که میدیدکه با خانم ها رابطه داره ولی سکوت کردید... دیگه نمی تونی توقع کنی که نجیب و پاک فقط برای شما بمونه....
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
به جدایی فکر میکنم دیگه تحمل ندارم چه قدر بی خیال بهش میگم این دفعه من بیام هزارتا بهانه میاره که بذار من بیام لعنت به من که تنها کاری که کردم دوشیزه گیم از بین رفت توان چی رو پس میدم از یه طرف تلاش میکنم زندگیم شاد باشه زندگیم خراب نشه از یه طرف یه حرفی که میزنه تمومه انگیزه هام از بین میره بهش میگم بذار این دفعه من بیام پیشت تنها باشیم بعد 8 ماه ازدواج احساس کنم واقعا متاهلم میگه بذار من بیام کلی کار نکرده دارم 2بار دیگه اومد کار نداشت الان یادش افتاده کار داره میگه وجدانم اجازه نمیده مادرم غصه بخوره که من واسه 48شعله ندم خودش که ازاده چرا ازادیو از من گرفته واسه کدوم کارش غصه بخورم وجدانش اجازه میده زنش غصه بخوره
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
اقای مدیر همدردی ازتون خواهش میکنم موضوع منو حذف کنید دیگه نمیخوام کسی اینارو بخونه شاید یه موضوع دیگه باز کردم اما با یه متن و نوشته های دیگه
-
RE: هرچي ديدم دم نزدم
سلام به همگی وعیدتون مبارک ببخشید دیر تبریک گفتم امیدوارم همتون عیدیتونو از امام علی بگیرید ضمنن دعا واسه من یادتون نره.
خب اگه موضوعم حذف نمیشه ایرادی نداره,فقط خواستم جلو چشم خودم نباشه مهم نیست.
من پیش مشاوره حضوری رفتم اما از دست اونم چیزی بر نمی اومد این دفعه اولم نبود که می رفتم مشاوره دست خالی بر میگشتم بارها این اتفاق افتاده بود حتی قبل ازدواج واسه مشکلم با مادرم,واسه افسردگیم واسه احساس سرشکستگیم,واسه احساس پوچیم و......... .اما مشاور نتونست کاری کنه شاید راه کاری ارائه می داد اما به درد من نخورد...یعنی تقصیر خودم بود خودم نمی خواستم بهتر شم.پس وقتی خود ادم نخواد هیچ کس نمیتونه هیچ کاری کنه واسه حل مشکلات اولین قدم خواستن خود فرد خواستن عین داشتن و اراده:104:
با خودم تصمیممو گرفتم باید بخوام باید قدمی بردارم من نشسته بودمو غصه میخوردم که چرا همسرم اینطوریه
اما حالا می خوام تلاش کنم واسه بدست اوردنش واسه اینکه میدونم خیلیا میخوان بهم بزنن زندگیمو
چند روز با خودم کلنجار میرم اخه جدیدا رف
رفتارش تغییر کرده نه اینکه بهتر بشه نه,اما بدم نیست.
من وقتی غصه می خوردم فکر میکردم بدبخت ترین ادم روی زمینم چون از خدا فاصله گرفته بودم چون فکر میکردم کسی و ندارم زندگیم ارزش تلاش نداره اما حالا میگم زندگیم ارزش تلاش که هیچی ارزش جنگیدن با سختی هارو هم داره:227:وقتی حس میکنم خدا داره تلاشهای منو میبینه وقتی فکر میکنم خدا هم منو همراهی میکنه بهم انرژی میده :227::310:زندگی با همین پستی بلندیش قشنگه
خدا خیلی مهربونه خیلی بهم لطف کرده من زنده ام سلامتم پا دارم واسه رفتن واسه دویدن واسه تلاش کردن و....
پس چرا ایستادن
من به کمک خدای بزرگ مهربون زندگیمو از اول شروع میکنم بادید بهتر و مثبت :227:
وقتی میبینم واسه چی حرص میخوردم به خودم میخندم فقط فرست لذت بردن از زندگیو از دست دادم اما دیگه اجازه نمیدم زمان از دستم بره حیف این لحظه ها نیست که خرابشون کنم,شاید از نظر خیلیها سختی زیاد کشیدم اما از نظر خودم خدا بهم لطف کردو پخته ام کرد تجربمو زیاد کرد توانم و سنجید 3سال پیش کم اوردم باز شروع کردم
تا اینکه وارد دوران متاهلی شدم باور نداشتم همه چیزو سرسری گرفتم از خدا دور شدم اما بازم شکر خدا زود به خودم اومدم سنم کمه اما زندگیه متاهلی یعنی طرز فکر بزرگ یعنی فقط کسی میتونه از عهدش بربیاد که توانشو داشته باشه صبر داشته باشه پس من میتونستم که ازدواج کردم و بله گفتم الان به اهدافم فکر میکنم چقدر زندگی در عین ناملایمت هاش قشنگه:72:
به امید روزهای زیبا فقط من یه سوالی داشتم که اینجا جاش نیست ان شااالله توی تاپیک دیگه میگم وباز هم از همه کسانی که وقت گذاشتند برام ممنونم:72: