هنر نويسندگي!

سمفونی گوشخراش و نازیبای خشونت در طول اعصار توسط انسانها نواخته شده است و در این اپیزود از تاریخ که هزاره سوم می خوانیمش مرگ به سادگی شلیک یک گلوله کالیبر به عنبیه کودکی بی گناه،لحظه به لحظه اتفاق می افتد.
و ما که ادعای میراث داری ذوالفقار علی را داریم،برای برقراری آرزوی بزرگ او که عدالت بود،آزادگی بود و ظلم ستیزی،چه کرده ایم؟

دمپایی کهنه-پاس بداریم-فارسی-آسانسور

مثل اینکه طاهره عزیز زودتر جمله ساختند .پس من هم کلمات ایشونو می نویسم

ساعت زنگدارمو خاموش کردم از جام پا شدم و گفتم خدایا به امید تو و رفتم خرید کاهو و کلم و ... برای سالاد ظهر.سر راهم خوردم به ترافیک پشت چراغ قرمز.رادیوی ماشینمو روشن کردم،صدای مجری بلند شد:ملت ما همصدا برای پیشرفت ایران فریاد می زنند:انرژی هسته ای حق مسلم ماست.نگاهم به دختربچه گل فروشی که سر چهارراه ایستاده بود افتاد.رادیو رو خاموش کردم و صداش کردم،یه دسته گل نرگس ازش خریدم.گلها رو بوییدم انگار بوی بهشت می داد.چراغ سبز شد...

دمپایی کهنه-پاس بداریم-فارسی-آسانسور

پارسی را پاس بداریم؛می دانید چگونه؟می توان به واژه بیگانه آسانسور آسان بر گفت و برعکس به دمپایی کهنه باید همان دمپایی کهنه گفت،زیرا نام آن کاملاً پارسی و بجاست!!!

باز هم کلمه یادتون رفت جناب گردآفرید

سلام آتنا
شما که خوب بلدید با هرچی جمله بسازی مثل امضاء و ....
حالا اگر راست میگی با امضاء گردآفرید جمله بساز تا حسابی پیچ در پیچ در هیچ بشی :58:

هااااااااااااااااااااا؟؟ا ین درسته!!آی حال کردم،آی حال کردم!!!!(باز شاکی نشی آتنا،داریم شوخی می کنیم ها!!!)

رفتم خونه ديدم نهار هيچ گفتم چي كار داري گفت هيچ گفتم بقيه كجاند گفتند همه هيچ گفتم اي بابا اين كه همش شد هيچ بر هيچ گفتند دنيا هم هست هيچ تو بر خود مپيچ

خجالت - گلابي - سلطان - باغالي -

یه باغ خیلی زیبایی بود که سلطان به اون باغ خیلی علاقه داشت ،در اون باغ گل زیبای ابی رنگی وجود داشت که سلطان اون گل رو خیلی دوست داشت.به جز سلطان هیچ کس حق ورود به اون باغ رو نداشت.
روزی سلطان به اون باغ رفتند که در اون باغ پسر بچه ای که تا حدودی اهل خجالت و اما خیلی بازیگوش بود ،مخفیانه وارد باغ شده بود .که سربازان سلطان اون رو گرفته بودن و نزد سلطان اوردند .سلطان نگاهی به ان پسر بچه انداخت و پیش خود گفت یک راه برای اون بگذارم تا بتواند خود را از مرگ نجات دهد.
رو به پسر بچه کرد و گفت :اگر بتونی با گلابی و باغالی جمله بسازی تو را ازاد خواهم کرد،
اون پسر بچه فکری کرد و پیش خود گفت بزار پیش سلطان هنر نمایی کنم تا او از من خوشش بیاید و مرا ازاد کند،او رو به سلطان کرد و گفت:من وارد باغ الی جناب شدم که نگاهم به گل ابی رنگی افتاد و اون رو کندم تا به شما تقدیم کنم.
سلطان با این جمله پسر عصبانی شد و دستور قتل این پسر رو صادر کرد.
بله عزیزان این طوری میشه که زبان سرخ سر سبز رو بر باد میدهد.

پدر بزرگ،قسطنطنیه،کابوس،زبان.

ی می گی هنرمند جان!!مطمئنی که سرت به جایی نخورده ؟؟!مجبور نیستی که بابا جانم!!!

پدربزگ عزیز من خیلی دوست داشت به قسطنطنیه سفر کنه و همه اش شبها کابوس که نه رویای سفر به انجا رو میدید ! هرچند هروقت میخواست اسم اونجا رو تلفظ کنه زبانش در دهانش نمی چرخید و با لکنت میگفت !


قاتل ، خانواده ، روسری ، گلدان ، رایانه همراه

خب گردافريد عزيز قرار شد قاطي پاتي جمله بسازيم كه خنده دار بشه
تازه من چي كار كنم كه تو كلمه نزاشتي مجبور شدم ابروت و حفظ كنم به حرف اقاي مدير با امضات جمله بسازم

1- گل های روسری ات را میان گلدان می کاشت
تا تو بپوشی و سر سبز شوی...
مردی که همیشه قاتل گلها بود
روزی این مهندس بی رایانه ، همراه خانواده اش به خواستگاری تو خواهد آمد ...



2- یک گروه مافیایی همه ی خانو اده اش رو کشته
و دختری که هیچ وقت روسری نداشت
حالا نشسته کنار پنجره و داره با مردی که فقط عاشق یک گلدانه تمرین تیر اندازی می کنه
تا بالاخره یه روز بشه یک قاتل حرفه ای...
این بود همه ی فیلم lion ... که اونو همیشه در رایانه ، همراه خودم دارم

قطار ، قورباغه، انقلاب، قلب، قاف

سلام.
در حرکت پر پیچ و خم قطار زندگی باید با حرف قاف برای خود قلبی بسازیم که در مقابل انقلاب های عاشقانه درون آرامش داشته باشد و به کوچکترین صدا [/color]همچون قورباغه از جا نجهد ....

نازنین ، شادی ، گریه ، موس کامپیوتر ، گربه

نازنین! شادی که گربه ساده لوح را در هوس این موس کامپیوترت به اشتباه انداختی!



اشتباه....... گریه

فضا ، قضا، غذا، لذا، تقاضا

دیشب خواب دیدم که از قضا دارم تو فضا سیر می کنم که یهو احساس گشنگی شدیدی کردم لذا از یک موجود فضایی که داشت از اونجا رد می شد تقاضای غذا کردم ولی اون بجای غذا یه اردنگی تقدیم من کرد چنانی که از خواب پریدم.
.
.
.
بچه نق نقو- عمو پورنگ- سفر- نشستن- همیشه

نشستن در كنار خانواده در فضاي سبز طبيعت وقتي كه به يك سفر پيك نيكي رفته باشين حس خوبي رو در انسان ايجاد ميكنه، اما واي به حال اون سفري كه يه بچه نق نقو همراهتون باشه. هيچ نگران نباشيد در اين شرايط ميتونيد با كميته امداد عموپورنگ تماس بگيريد تا در اسرع وقت اون بچه رو سر به نيست كنه!:D
.
.
.
.
در ضمن هميشه يادتون باشه از تمام كلمات براي نوشتن متن استفاده كنيد. جناب مدير "گريه" ْGeryehيادتون رفت!:58:

fnh63 - خيلي - گله - حرف - نداره

fnh63 خیلی با حاله
داد می زنه با ناله
از سایت هم گله داره
تاپیکهاش حرف نداره
شکر خدا که امروز
نداره دل پرسوز
.
.
.
.
ایمیل- طبع شعر- عاقل- بی تربیت- بستنی

تا پیش از اینکه برایت بستنی بخرم،فکر می کردم آدم عاقلی هستی؛اما با این ایمیل آخری فهمیدم که با اینکه طبع شعر داری،اما اشعارت پر از الفاظ رکیک است و این به من حکم می کند که به تو صفت بی تربیت را بدهم.

ثقه،لدنی،استفساریه،قاروره و امشاسپند.

شما جناب گرد آفرید عزیز یا کلمه نمی نویسید و حالا که نوشتید از لغات مهجور پارسی استفاده کردید .!!!!!!!!

واضحه که استفاده از لغات منسوخ شده همونقدر نچسب و نازیباست که استفاده از لغات بیگانه..
یا اینکه می خوای سواد ما رو امتحان کنید که اونم چاره ش یه فرهنگ لغته که همه جا پیدا می شه.
متاسفانه الان وقت ندارم وگرنه حتما با این کلمات نا آشنا متن می نوشتم

امروزه مردم کمتر ترجیح می دهند از لغاتی مانند ثقه،لدنی،استفساریه،ق اروره و امشاسپند و... استفاده کنند.




آب، عشق، نمک، دلبر، عقل

دلبرم
گمان ميكردم كه عشقت ابي است روي دل اتش گرفته ام
اما عقل نهيب ميزند كه از نمك هم سوزان تر است.

سلام نداغزل:72:
دلبر بانمک عقل به من می گه عشق اب نبود بنزین بود و شعله ور شد و باعث شد یاد ت بره کلمات بدی رو بگذاری .:P
دوستی -وفا -قایق -تنهایی -معرفت

نگو نمی شه،بگو نمی تونم جانم!!(بویژه تو مدیر جان که . . .=بگذریم)

گرد آفرین جان راست می گن دیگه..
تا وقتی معنی کلمه ای رو ندونیم و تو زمان حال هم از این کلمات استفاده نکنن خب خیلی سخته با این کلمات جمله بسازیم.

سایه، فروغ،وطن، دریا

خورشید بی فروغ وطن همچون سایه ای بر دریای جنوب می گذرد تا دوری اش را بیشتر حس کنند آنها که وطن را با خورشیدش گذاشتند و راهی ساحلی شدند که فقط اسم دریا را با خود دارد!!
نمک- راه- بال بال- ساختمان- شیپور

نمك زندگي اينه كه براي پيدا كردن راهي براي حل مشكلاتمون بال بال بزنيم
نه اينكه از بالاي ساختموني خودمون رو پرت كنيم پايين يا با شيپور مشكلاتمون رو جار بزنيم
پدر- قرن -پفك-استخوان-غمگين

سلام دوستان:72:
یه نفر هم اون بالا نوشته های من رو تحویل بگیره ×!
اب که تو هونگ نکوبیدم:302::47:
این ها رو می گم :D

دوستی -وفا -قایق -تنهایی -معرفت

اگر وفا و معرفت رو تنها نشونه هاي دوستي بدوني
هميشه تو قايق غم هاي خودت تنها ميموني
پدر- قرن -پفك-استخوان-غمگين

یک روز پدری غمگین بودوا ستخوان لای زخم داشت پرسیدم چرا غمگینی گفت:
یک قرن زحمت کشیدم اخر مزد زحماتم را دادند .اخه من فکر می کردم کودکم همیشه کوچک می ماند و همیشه پفک مورد علاقه ی اوست اما او حالا بزرگ شده و انتظاراتش از من زیاده!

ستاره جون
فكر كنم پدره به جاي استخوان تير اهن لاي زخم داشته چون اونقدر غمگين بوده كه يادش رفته كلمات بعدي رو بنويسه
منزلت-ايس پك- قبر- انشا- ابله مرغون

ن به علت ابتلا به آبله مرغون،تب کرده و دجار هذیانگویی شدم و در هذیانهایم سخن از خوردن آیس پک در کنار قبر یک شخص با منزلت و محترم می کردم.

قوز،گُسَل،هیدرات سدیم،لوله کش و پاندا.

وقتي به دليل اشتباه لوله كش محل از شير اب هيدرات سديم خارج شد و من ان را خوردم پشتم قوز دراورد و مثل پاندا سفيد و سياه شدم خدا كنه توي اين بدبختي حداقل گسل عباس اباد فعال نشه
پوز خند-انشعاب-هفت تير -رنگين كمان-وجدان

وقتی باران اشکهایم جای خود را به پوزخندی داد که با بی تفاوتی نثار وجدانم میکردم رنگین کمان عشق هویدا شد و انشعابی از آن دلم را لرزاند و هفت تیر ی که به سمت او نشانه رفته بودم از دستم افتاد. شانس آورد...نه؟
.
.
مارمولک- کفش- سیاه- مار- پولک

مارمولك كفش سياه مار را پوشيده بود و با پولك موهاي همسرش بازي مي كرد!:43:
شناسنامه-غار-چشمك-سفينه-لياقت

كسي كه براي كمك به اون غار رفته بود مثله سفينه نجات ، چشمك مي زد و به دنبال كمك خواهان مي گشت و در آخر توي شناسنامه خود عنوان لياقت را ثبت كرد.
سبزي- حيوان - كارگاه - جاده - شادي

حيوان با شادي كنارجاده كارگاه نجاري با اشتها سبزي مي خورد.
ملچ مولوچ- رايانه- خدا-پاركينسون-زايمان

از خدا خواستم كه اگر پاركينسون تو رو شفا بده كه با ملچ مولوچ غذا نخوري من هم روش زايمان بي درد رو از طريق رايانه به همه اموزش بدم.
رياضي- ني ني-انتخابات-متاهل-كشتن

دوست دارم با نگاهی دوباره به زندگی نگاه کنم .مانندکسی که با سفینه ای خود را از فضا به زمین رسانده ،این را درک کنم خداوند در وجود انسان چه گوهر و لیاقتی افریده .
دوست دارم با ارامش زیر این هفت اسمان بنشینم چشمه ای از بزرگی خدا رو با تمام وجودم درک کنم.ماه،سیاهی شب، چشمک ستارگان و...
روزی این تن خاکی من در زیر سنگ قبری خواه ارامید و صفحه اول شناسنامه ام ،نام،نام خانوادگی ،تاریخ تولدوتاریخ وفات را روی سنگ قبرم حک خواهند کرد .
خدایا کمکم کن.
مانند انسانی که تمام عمر فقط در غاری گذارانده و هیچ اثری از خود بر جا نزاشته نباشم و در همان غار هم از این دنیا رخت برکنده نباشم.

غروب،خالق،حقیقت،مخلوق،نور

سلام به همه دوستان پر تلاش وهمچنین پر سرعت،:72::43:
من تا اومدم فکر کنم و پستم رو قرا بدم:302: دیدم واااای دوستان سه پست به همین فاصله گذاشتند.:47: