من می خوام پیام خصوصی بذارم اما چون عضو نیستم نمیتونم. من الان باید با یکی خصوصی صحبت کنم .چطور میشه ایمیل اون که می خوام رو بدست بیارم. لطفا راهنمایی کنید
نمایش نسخه قابل چاپ
من می خوام پیام خصوصی بذارم اما چون عضو نیستم نمیتونم. من الان باید با یکی خصوصی صحبت کنم .چطور میشه ایمیل اون که می خوام رو بدست بیارم. لطفا راهنمایی کنید
توی پروفایل اعضا اگه ایمیل درج شده باشه میشه ازش استفاده کرد اما اگه خود شخص ایمیل رو در پروفایل قرار نداده باشه نمیتونی از راه دیگه ای گیر بیاری...
قارون جان ثمین هم که اینجاست؟؟؟؟ :227: الان فکر کنم خیلی بهتر بشه رابطه شما رو نگاه کرد... حرفای او هم خوندیه..... چقدر خوب که هر دو اینجا هستید!!!! :227:
آره برو حرفهای اونم بخون اینطوری خیلی از سوءتفاهمات برطرف میشه:303:
خبری ازت نیست قارون جان . زنده ای؟
چه تصمیمی گرفتی!؟ . ما صحبت های اون خانم هم خوندیم.من فکر می کردم تو یکم اغراق کردی. اما مثل اینکه همه اینها حقیقت داشته. برام جالب بود که اینهمه صبوری چطوری داشتی. درسته که اشتباهات فراوون بوده اما فکر می کنم واسه بدست اوردن زندگی جنگیدی پس این نشون میده که لیاقت زندگی خوب و داری.
سعی کن شناختت و بیشتر کنی و بعد تصمیم بگیری. چون واقعا نمیشه فقط با حرف فهمید که یکی پشیمون شده یا نه. آدما باید در شرایط خاص قرار بگیرن تا فهمید عوض شدند یا نه. اما اینم بگم که تغییر اخلاق و رفتار به نظر من همیشگی نیست. موقتیه !
من از نوشته های این خانم هم ترسیدم چون همون احساس تو در من بوجود امد که هنوز اون ته فکر خانم بر میگرده به گذشته. باید دید که این خانم اینقدر اراده رو داره که در نا ملایمات زندگی اینده باز مرتکب اشتباهی نشه و اگه کسی جلوی راهش سبز بشه چطور می خواد باهاش روبرو بشه. امیدوارم منظورم و فهمیده باشی.
و اما هنوز فرصت داری . پس عجله نکن . زندگی بازیچه نیست که بر اساس حرفهای من یا اون خانم ساخته بشه ! پس سعی کن از خانوادت و دوستانت و مشاور حتما کمک بگیری.
اون خانم به نظر که پشیمون شده و تصمیم به یه زندگی جدید گرفته اما تا چقدر این موضوع میتونه جدی باشه و نمیدونه کسی.
نوشته های حنان رو هم بخون. نکته های جالبی اونجا داره.
با سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط mohadeseh
وقتي كه دو نفر حرفهاي خود را خصوصي به هم بزنند و قانع نشوند. اينطور نيست كه اگر در اينترنت همان حرفها را عمومي بزنند قانع بشوند؟!
اينجا افراد مي آيند كه جوانب مختلف كارشان برايشان روشن شود.
اتفاقا چون هر دو اين افراد اينجا هستند، ممكن است كار مشاوره با مشكل بيشتري همراه باشه.
چرا؟
چون ممكنه خيلي از اين حرفها را فرد به خاطر طرف ديگر نزند، يا طور ديگر بزند و اين اطلاعات ناكامل منجر به راهنمايي ناكامل شود.
در جلسات حضوري، ما معمولا يكي از طرفين را به نوبت بيرون نگه مي داريم تا ماوقع را دقيق بگيريم. اما اينجا اين محدوديت را داريم.
منم موافقم. من فکر می کنم الان حرفهای قارون به واقعیت نزدیکتره . اما هر دونفر میتونن بیان حرفهای همدیگرو نقد کنند . و اونا با نقد همدیگه دیگران هم میتونن بیشتر کمک کنند. اما امیدوارم دو طرف بدور از احساسات واقعیت هارو بیان کنند و واقعیت هارو بیان کنند . اگر که دوست دارند کمک بگیرند.
من از اینده اینها بیم و هراس دارم . چون داره یه خاطره تلخ برام تداعی میشه !
اما دوستان و مشاوران عزیز خواهش می کنم راه حل اصولی رو نشون اینا بدین .
بچه ها این قضیه ثمین و اینجا بودن دوست قارون رو چجوری متوجه شدین که من نمی تونم بشم؟!
میشه به من هم بگین...
ولی خیلی بده که دنیای مجازی و واقعی با هم یکی بشن!
معذرت می خوام اما قارون تو مشکل داری .
چه مشکلی داره؟
قارون میشه بگی چرا سر نزدی به این صفحه؟.
من فکر می کنم در میان همه موضوعات , این بحث شما هم اموزنده تر و هم جدی تر از بقیه دنبال شده . اما من نمیدونم چرا دیگه نیامدی.
خیلی ها دوست دارند بدونند که چه تصمیمی گرفتی و یا خواهی گرفت و دلیلش رو بدونند. شاید کمکی باشه واسه کسانی که مشکل مشابه شما دارند.
میشه به من هم بگین... :Dنقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
با سلام
طبق قوانین تالار همدردی کسی حق ندارد با نام های کاربری متعدد مشکل در روند تاپیک ها ایجاد کند/
مراتب جهت تذکر به یکی از اعضا و جهت اطلاع رسانی به همه عزیزان جهت تاکید.
سلامالان اینجا ساعت 3 صبح.
از خواب پریدو در حالی که صورتم پر از اشکه !!!!! چرا من اینطوری شدم..
به خدا من تو زندگیم جایی خطا نرفتم. همه جا کمک این و اون کیردم . هر چی که از دیگران بدی دیدم به خوبی جواب دادم . اما چرا من از کابوس های شبانه رها نمیشم !
اگه این مدت نیامدم دلیلش این بود که میدونستم اون اومده. به خدا حتی وارد سایت نشدم که نکنه برم حرفای اون و بخونم.
تورو خدا کمکم کنید. من به جنون نزدیکم.
چرا یکی با زندگی من اینهمه بازی کنه !... بد کردی . بد . بد بد .
میدونم میای اینجا رومیخونی . اما جواب اینهمه محبت من اینا نبود . من اینهمه بخشیدمت اما...
من... من....... من .... باختم !
قارون عزیز، چرا اینقدر خودتو عذاب می دی؟؟؟؟
این همه فکر نکن، ذهنت رو آزادتر کن، تا اینجور کابوس نبینی.
تصمیمت رو گرفتی؟
اگر واقعا به این نتیجه رسیدی که تفاوت فرهنگی زیادی دارید، دیگه چرا خودتو عذاب می دی؟؟
دلیل اینکه این همه ذهنت رو درگیر کردی و مدام بهش فکر می کنی چیه؟ چیه که دقیقا بیشتر از همه عذابت می ده؟؟
نوع عکس العمل هاست؟؟؟
باز هم می گم، هر کسی با فرهنگ و منش خودش رفتار می کنه. (من نمی گم یکی تون خوبید، اون یکی بد. می گم مثل هم نیستید و کارهای هم رو نمی تونید تحمل کنید.) خوب فرهنگ هاتون با هم فرق داشته. تو انتظاراتی داشتی (از همسر آیندت) که اصلا ثمین عزیز اون خصلت ها رو نداشته (و البته من فکر می کنم بر عکسش هم صادق بوده)
اگر نمی تونی، رها کن. دیگه چرا این همه اذیت می کنی خودتو؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بشین با منطق، بدور از احساسات، فکر هاتو بکن؛ ببین می خوای چی کار کنی و به ما خبر بده تا بتونیم همراهیت کنیم.
اگر هم نمی تونی به نتیجه بررسی، بهمون بگو بیشترین چیزی که عذابت می ده چیه.
برد و باختی هم تو زندگی در کار نیست.هر اتفاقی، یک تجربست.
حالا خدا رو صد هزاااااار مرتبه شکر که این تجربه رو الان کسب کردی، نه بعد از ازدواج.
وقتی بازی زندگی ناجوانمردانست
وقتی هیچ داوری نیست که نا داوری نکنه حتی وجدان خودت
وقتی زیر پای زندگی روح و تنت له میشه و صدای شکستنت و می شنوی
وقتی می دونی این شکستن ها واسه اینه که می خوای قواعد بازی بی قاعدهء زندگی و رعایت کنی
وقتی تموم جمله های خوب و قشنگ مال کتابها و شعراست و کاربردی جز برای فریب دادن ندارن
وقتی دوست داشتن دلیل میخواد ، اونم دلیل منطقی، چون دلیل احساسیش فقط یه چیزه,که اونم از قبل معلومه
وقتی معیارهای عشق در رختخواب و با درجه حرارت بدن اندازه گیری میشه
وقتی تاریخ انقضای تمام ارزشها و مقدسات گذشته و بوی تعفنش راه نفست را بسته
وقتی می دونی طبق هر قاعده ای بازی کنی بازنده ای
چکار می خوای بکنی ؟
من تصمیم گرفتم لااقل بازندهء خوبی باشم . تو چطور ؟
با سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط gharoon
يكي از راههاي برون رفت از فشارها هنگام مواجه شدن با ناكامي ها و مشكلات، اينست كه به جاي اينكه با مرثيه خواني احساسي بيش از پيش روي آن موضوع تمركز كنيم، بياييم با تمركز زدايي ابتدا بر خود مسلط شويم، سپس راههاي منطقي مواجه شدن با مشكل را بپيمائيم.
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط gharoon
احسنت ، اين گونه روشها كه سعي ات در اينست كه مدتي مواجه شدن با مشكل را كاهش دهي تا بر خود مسلط شوي بيشتر جواب مي دهد.
خلاصه شما حتما بي شمار موضوع ديگر داري كه آنها هم در زندگيت مهم هستند.، بهتر است مدتي اين مسئله را مسكوت بگذاري و انرژيت را روي آن بگذاري.
براي پرداخت به اين مسئله هميشه وقت هست. اما توصيه مي كنم ، براي بازسازي روحيه ات جلسه حضوري با يك روانشناس باليني هم داشته باش.
اگر كمي در حال حاضر صبورانه تر و با خونسردي به خودت فرصت دهي، تصميمات بهتري مي تواني بگيري
آقای قارون هرچی بیشتر به این مسائل فکر کنید بیشتر ناراحت میشید و هرچی بیشتر ناراحت بشید بیشتر آسیب می بینید و به موازاتش کمتر برای حل مشکل تلاش می کنید چون دیگه توانی براتون باقی نمی مونه و وجودتون رو انرژی منفی پر میکنه.
اصلا هم سعی نکنید مطلبی رو خطاب به اون خانم اینجا بیان کنید چون مشکل بزرگتر میشه مطمئن باشید
سلام
من خیلی وقت بود که به اینجا نیامدم. راستش بعد از نوشتن اینجا ,من این سایت رو به اون خانم هم دادم و دیگه داخل این سایت نشدم. بعد احساس کردم که حرف های اون خانم پخته تر شده و باز یه فرصت دیگه به اون خانم دادم . پیش خودم می گفتم که شاید من اشتباه کرده باشم .
حدود 2 هفته ای نگذشته بود که دیدم باز اون خانم داره برمیگرده به عادت و روال قبل .باز به دروغ گفتن و ...
نمیدونم چرا همیشه موقتی احساس می کنم که عوض شده اما همین که احساس کرد که من داخل زندگیش هستم باز شروع می کنه به ادامه کارها و روال قبل خودش.
نمیدونم با اینکه مشاوران ,دوستان و خیلی ها به من گفتند که من باید این رابطه رو تمام کنم اما باز نتونستم.
بعضی شب ها یاد کار هاش که می افتم نصفه شب از خواب می پرم و اینقدر خشمگین و عصبی هستم خدا میدونه . اما دوباره خودم هم با خودم نمیتونم کنار بیام.
الان کاملا ازش بی خبرم و دارم سعی می کنم که فراموش کنم چون که موندنمون بی فایده بود و گفتم شاید اون هم بخاطر من موقعیت های زندگیش و از دست نده . اما با خودم که تعارف ندارم ,اما واقعا با همه بدیهاش با تمام خیانت ها و . . . اما من واقعا نمیدونم چطور فراموشش کنم.
به همین ماه عزیز قسم که من تا میتونستم باهاش راه آمدم.نصیحت کردم . دعوا کردم .... اما بی فایده بود.
من تمام حس های خوبم و به زندگی و ادم ها از دست دادم. یه حالت جنون گرفتم. .. همین
مقصر خودتی.تو که گذشته دختر برات مهمه،اینم که گفته دوس پسر داشته،چرا ادامه دادی؟
« اولين اشتباه شما اين بوده كه با ايشون رابطه جنسي برقرار كردي...و اشتباه بزرگترتون اين بوده كه تمام جزئيات رابطه
قبليش رو پرسيدين...و الان دارين با خودتون اون صحنه هارو بازسازي مي كنين...
اين دختر بيچاره دوبار به قصد ازدواج با دوستش سكس داشته...به نظر من ، شما ايشون رو مطمئن كرده بوديد كه با
هم ازدواج مي كنيد و ايشون به همين دليل تن به اين رابطه دادن پس تا حد امكان سعي كنيد خانوادتون رو راضي كنيد... » ( حق کپی رایت برای غزاله محفوظه 29 / 3 / 9)
توپو زدی به دیوار کمونه کرده خورده تو سرت.باید یه مدت دردشو تحمل کنی تا بر طرف بشه.
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
قارون گرامی
لختی تأمل.......
ریشه اصلی رنج شما بیشتر متوجه نارضایتی شما از خودتان است که چون درکش نکرده ای و نفهمیده ای آنرا ، نوک پیکانت متوجه طرف مقابل است .
به نظر میرسه این نارضایتی از خود در کنار احساسات رمانتیک و تصور جفا دیدگی به اضافه وابستگی احساسی و حتی جنسی . شما را غلیظ احساسی کرده و شاید میل به مرثیه سرایی و غوطه وری در دنیای احساس مورد بی وفایی و جفا قرار گرفتن و عاشق رنج دیده و.... بودن کشانده و نوعی لذت پنهان از این حال دریافت می کنید تا درون ناراضی از خودتان بتواند خود را مخفی نگهدارد .
کمی روی حرفهام تأمل کنید ، اگر چنین است به خود آیید که این وضعیت شما را آسیب می زند بی آن که بخواهید . لذا مراجعه حضوری به روانشناس و دریافت مشاوره حضوری برای تغییر احوالات را توصیه دارم .
اجالتاً از مطالعه اشعار رمانتیک بی وفایی محور ، توجه و تمرکز بر جفا دیدگی و عاشق دلخسته و... بودن و یاد آوردن طرف مقابل و خاطرات با وی با بهره گیری از تکنیک توقف فکر جداً دوری کنید .
موفق باشید
.
سلام فرشته مهربان
من درست متوجه منظور شما نشدم اما من خیلی وقته دارم سعی می کنم آدم خوبی بشم . سعی می کنم که خاطرات گذشته رو فراموش کنم .
اما از آینده می ترسم !
من در گذشته چیزهایی رو از دست دادم که دیگه نمیتونم بدستشون بیارم. من اینقد عوض شدم که بعضی وقتا حالم از خودم هم بهم می خوره !
خدایا کمکم کن !
تغییر درست ، درس گرفتن از واقعه را در پی دارد نه حال از خود به هم خوردن .
احساس گناه شما طبیعیه ، اما ماندن و پوسیدن در آن طبیعی نیست .
فکر کرده ای چرا خدا از ما می خواهد گناهانمان را به خود او باز گو کنیم و طلب بخشش کنیم ؟؟؟ آیا این از خود خواهی خداست یا خوشش می آید ؟
این که خدا توابین را دوست دارد و توجه خاصی به آنها دارد تا جایی که وقتی حضرت موسی (ع ) با هزار و یک اسم از اسماء الهی خدا را صدا زد ، در جواب هر اسمی که آن حضرت خدا را می خواند خداوند ندای " لبیک " سر می داد ، وقتی رسید به یا الله الآثیم خداوند پاسخ داد ، " لبیک لبیک" ، یعنی دو بار پاسخ داد ، حضرت را سئوال پیش آمد که این چه حکمتیه که با اسماء دیگر هر کدام یک بار حق متعال لبیک گفت و تنها در برابر این اسم ( ای خدای گناهکاران ) دو بار پاسخ داد ، ندا از طرف حق آمد که موسی ( ع ) بندگان گناه کار من کسی غیر از من را ندارند و....
فکر می کنی اینها چه می گوید ؟؟
می گوید وقتی بنده ای خطا می کند و و جدانش نهیبش می زند و شرمنده و احساس عذاب می کند از کاری که کرده ، احساس تنهایی او را در بر می گیرد ، غمگین و افسرده می شود نیاز دارد با کسی درد دل کند دردش هم گناهی است که مرتکب شده و بارها و بارها نزد خود می گوید کاش هرگز چنین نمی کردم و احساس آلودگی می کند .
خدا این بنده را نهی کرده از این که از گناهش با دیگران بگوید ، چون بیش از خود بنده آبروی این بنده اش را دوست دارد و نمی خواهد در مقابل بنده های دیگر سر افکنده شود ، نمی خواهد ورزی طعنه بشنود ، نمی خواهد با این گفتنها شیطان قیح زدایی کند برایش و گناه عادی شود و دوباره مرتکب شود و ..... لذا از ما خواسته که گناهمان را نزد خودش باز گو کنیم ( اعتراف ) و توبه کنیم .
چرا اعتراف ، مگر خدا خود نمی بیند ؟ این هم به خاطر خود ما هست ، چون نیاز داریم تخلیه شویم و درد دل کنیم و بگوییم که چه کرده ایم تا سبک شویم و آرام ، و خدا ما را گفته که برویم به درگاهش به گناهمان اعتراف کنیم و طلب بخشش کنیم . برای توبه هم پاداش قرار داده از جمله تبدیل گناهان به حسنه ( اگر گناه را تکرار نکند ) یعنی در پرونده اعمالش گناه تبدیل به صواب می شود و پاداش توبه کردن را هم می دهد و گفته که توابین را دوست دارد و وقتی صداش می کنند دو بار به آنها لبیک می گوید و....
می بینی چه خدایی داریم !! آیا ما بنده ها چنین رفتاری با هم داریم ؟؟ با کسی که نمک ما را می خورد و نمکدان را می شکند چگونه رفتار می کنیم ؟؟ و خدا با ما که این همه نمکش ( نعمتها ) را می خوریم و نمکدان را می شکنیم ( گناه ) چگونه رفتار می کند .
پس از رحمت خدا نا امید نشو . از این واقعه درسش را نگهدار و بقیه را با خدا باز گو و یه توبه عمیق داشته باش ( یعنی هیچ وقت با هیچ کس این تجربه را تکرار نکن ) مطمئن باش پاک پاک خواهی شد . و آرامش می یابی .
از فکر او خارج شو ، راه های ارتباطی را قطع کن ، و با خدا راز و نیاز کن و به او نزدیک شو
موفق باشی
ای خدای مهربون , یکی این گوشه ی دنیا دلش شکسته و امیدش به رحمت توست !
ای خدا , .... منتظرم ! همین !
سلام دوست عزیز
بحث خیلی طولانی بود اما ارزش خوندنشو داشت همه گفتنیها رو گفتن امیدوارم از راهنمائیهای دوستان استفاده کنی درسته که شما هم اشباهاتی داشته اما بزرگترین گناه ناامیدی از بخشش خداوند است فرق شما با چنین انسانهایی شاید در این باشد که از کرده خود پشیمان هستید وبه دنبال بازگشت وتوبه امیدوارم دیگه تا الان مشکلتون حل شده باشه این موضوع رو فراموش کن که اصلا سرانجام خوبی در ان نیست شک نکن ... خداوند هیچ زمان بندگانش را تنها نمی گذارد یادت باشه که خدااااااا غفار الذنوب است .ازصمیم قلب برایت آرزوی نجات سعادت وخوشبختی دارم [size=medium]
شما چطور حاضر نمیشی نامزد خواهرت با خواهرت بخوابن ولی خودت با نامردی تموم با دختر مردم بدون هیچ قیدو بندی س/س داشته باشی بعد حالا بیای بگی میترسم وفادار نباشه.:324:
واقعا که بابا تو دیگه کی هستی.
سلام ekia جان
عزیزم معلومه که وقت نکردی کلا بخونی این آقا از کار کردش پشیمونه و سعی می کنه راه درست رو پیدا کنه خوب بهتره کمک کرد وامیدواری داد لطفا دیگه از این حرفها نزنین همه حرفها رو دوستان گفتن با تشکر
منم مثل شما با اینجور فردی رابطه دارم تنها فرق من اینه که طرف من ازدواج کرده بعدش رفته سراغ دوست پسر قبلیش ولی الان ادعا میکنه که با هیچکس نیست ، کاری ندارم به نظر من ازدواج با این خانم برای شما درست نیست چون وقتی به تمام نکاتش فکر میکنی به بن بست میرسی من کاملا شما رو درک میکنم اون تونسته شما رو مجذوب خودش کنه به قولی براش وجود شما مهم نیست بهتر ازش فاصله بگیری ولی میدونم که رابطه جنسی که باهاش داشتی بعد وابستت کرده و بیشتر دلیل ازدواجتم همینه .
بیخیالش بشو چون اصلاً نمیتونی باهاش کنار بیای من الان خودم زدم به بیخیالی برام مهم نیست میخواد چکار کنه الان فقط دنبال سکس با اون هستم چرا دروغ بگم به خودم چون وقتی اون برای خودش ارزش قائل نیست چرا من بهش شخصیت بدم . تصمیم با تو فقط یه نصیحت بهت دارم به فکر ازدواج باهاش نباش یا دوستی یا ترک اون نگرانش نباش .
هیچ اتفاقی برای اون نمیافته . تا حالا از خودت پرسیدی چقدر برات وقت گذاشته ، چقدر آرومت کرده بیخیال ازدواج بشو تو هیچ گناهی در حق این دختر نکردی چون خودش خواسته پس خودتو سرزنش نکن
ثمین1360 جان
آخه بعضی چیزها فقط پشیمون بودن کافی نیست کسی که خودش اینکارو میکنه نباید دنبال دخترای پاک و معصوم بگرده.
سلام
از اونجایی که خواستگار منم بالاجبار با من رابطه جنسی داشته تا مثلا منو به خودش علاقمند کنه!!!! باید بهتون بهتون بگم که این رابطه اصلا موجب علاقه نمیشه البته اگه دختر واقعا نخواد. چون من بعد از این کار خواستگارم شدیدا ازش متنفر شدم چون احساس میکردم به من و احساساتم بی توجهی کرده و به من توهین شده.
به هر حال نظر من اینه که اگه این خانوم موقع تعریف کردن رابطه جنسی شون با پسر قبلی شرم و خجالتی نداشتن، این موضوع کمی قابل تامله و جای بحث داره چون یک دختر پاکدامن حتی اگه با قصد ازدواج درگذشته با مردی رابطه جنسی داشته باشه باز هم از یاد آوری اون لااقل کمی احساس ناراحتی و شرم میکنه. و گذشته از اون من با مطالعه تاپیک های شما متوجه شدم که همین الانشم زیاد به این خانوم اعتماد ندارین یعنی باید بگم به نظر من اصلا اعتماد ندارین و بهتره از این رابطه دست بردارین و دیگه ادامه ندین. فکر نکنین بهش علاقمندین و نمی تونین فراموشش کنین چون نادیده گرفتن حقایق گاهی اینقدر برای آدم گرون تموم میشه که حتی از طرف مقابلت بیزار هم میشی و اونوقت ممکنه در وضعیتی باشی که دیگه نه را پیش داشته باشی و نه راه پس.
البته باز هم اضافه می کنم که اینکه شما گفتین چطور خانوادتونو راضی کنین که دیگه حرفه!!!! چون پسری با سن و موقعیت شما دیگه باید تو خانوادش اینقدر مقبولیت داشته باشه که در مورد انتخاب همسر آیندش خودش تصمیم بگیره یا لااقل بتونه خانوادشو راضی کنه و به نظر من اینا دیگه بهانه است. اصلش اینه که شما به این خانوم شک دارین و این چنین زندگی آینده روشنی نداره.
این نظر منه. اما امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری و بهترین ها برات اتفاق بیفته.:310:
موفق باشی
برات متاسفم.شك نكن ك بعد ازد هم بهت خيانت ميكنه شك نكن:305:.................دختري ك هيچ چيز براش مهم نيست چطور توقع داري بهت وفادار بمونه؟اون ي دختر خرابه ك همه چيشو از دس داده و هيچ چي براش مهم نيس.......دختري ك بكارتشو از دس ميده ديگه هيچ چي واسش مهم نيس.ناراحت نشي ولي احساس ميكنم ادم كم هوشي باشي ميدوني چرا؟چون خودت خوب ميدوني ك جو گير شدي و خط قرمزاي خونوادتو زير پا گذاشتي.اون دختره خرابو بيخيال شو.ميدونم چون خشگله اسيرش شدي ولي ي چي بگم{تو دينمون داريم از زن زيبا در خانواده خراب بپرهيز چون مثل علف هرز مي مونه}و دقيقا مصداق همين قضيه س.
گوگولی اون دختری که مدنظرته به درد کسی می خوره که خودشو حفظ کرده باشه.این آقا با این دختر رابطه داشته.
پس همین یا یکی مثل این براش مناسبه.
هر كه بر ما ميرسد گويد كه يارت يار نيست
بار عشقش را مكش زيرا كه بارش بار نيست
ساقيا امشب مخالف ميزني اين ساز را
يا كه من مست شرابم يا كه سازت ساز نيست
سلام قارون جان
قارون جان من نيخوام ساز مخالف بزنم
ببين عزيز تو آخرش چي را ميخواي بشنوي تكليف خودت را مشخص كن
آيا اين همه دوست داشتن به خاطر اين نيست كه براي اولين بار با يك دختر رابطه سكس داري
آيا تمام معيارهايت را داره؟؟؟؟؟
با چشم بسته و بي دليل قدم از قدم برندا و تا زماني كه تصميم نگرفتي به هيچ وجه نبينش بيا با يكي ديگه دوست بشو ببين ميتوني كنار بياي با اين مسئله
موفق باشي
راستي قارون جان من دوستم تنهام گذاشت دو ماه زجر كشيدم و هنوز زجر مي كشم اما تونستم اگه نشد بدون تو هم ميتوني
سلام
تاپیک هاتون را خوندم . فکر کردم شاید بعضی از حرفام و یا تجربه تلخم بدردتون بخوره و دیدگاهتون را تغییر بده .
من راجب اون دختر چبزی نمی دونم و نمی شناسم جز حرفای خودتون !
راجب این که توضیح دادین ازش خواستین راجب رابطه گذشته اش براتون بگه و اون هم با جزئیات گفته می خواستم یه چیزی را تعریف کنم http://www.hamdardi.net/thread-12910.html
البته اگه وقت داشتین قبلش تاپیک من را بخونین چون می خوام خلاصه بگم .
طرف من هم خیلی راحت صحبت از چیزایی می کرد که لزومی نداشت بگه همون مواردی که خودتون گفتین اولین دفعه فکر کنم کم مونده بود سکته کنم ضربان قلبم به شدت می زد و واقعا تو شوک بودم که چطوری این حرفارو می زنه و نظرش هم این بود که ما الان نزدیک 4 سال با هم حرف می زنیم و قصدمون ازدواج و اونقدر اعتماد منو جلب کرده بود که به هیچ خواستگاری هم اجازه حرف زدن نمی دادم. و قرار بود شرایطش جور شه بعد بیاد خواستگاری...
می خواستم این را بگم راجب این که اون دختر اونطوری با اون کلمات بهتون توضیح داده شاید دلیلش بی حیایی نبوده و به خاطر اون اعتمادی بوده که شما بهش داده بودین برای ازدواج که البته می تونه نظر من اشتباه باشه چون هنوز رسمی نبودین اما نظر اون این بود که باید نیتت مشخص باشه و فکر نکن این گناه که واقعا اعصاب من از شنیدنش خورد می شد و حتی مجبورم می کرد یه حرفایی را بزنم که وقتی الان فکر می کنم دوست دارم بمیرم شایدم درست نباشه بگم مجبورم می کرد من عقل داشتم اما کار نمی کرد چون فکر می کردم واقعا مال اون می شم / خدارو شکر می کنم که تو یه شهر دیگه بود البته هر وقت بهم می گفت اگه بیامو یه جایی باشه تو حاضری و آخرش سر این موضوع دعوامون می شد ....
از شما هم متعجبم شما که اینقدر غیرت دارین چرا ؟ اینقدر سخته برای شما پسرا که صبر کنین بعد ازدواج البته شما خواستگاریش هم رفته بودین .
آخرین بار من بهش گفتم بی غیرتی راضی می شی که یکی با خواهرت بازی کنه که اونم گفت تو خودت را با خواهرم مقایسه نکن واقعا تپش قلب گرفتم تو این مدت که چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راجب توضیحاتی هم که درباره این خانوم میگین خوب باهاش یه مدت تماس نگیرین ببینین اصلأ دلش تنگ می شه براتون همون موقع هم امتحانش کنین البته من خودم با این کار مخالفم که وقتی یکی را انتخاب کردی حق نداری این مدلی امتحانش کنی اما موضوع شما باتوجه به چیزایی دیگه که گفتین فرق داره ببینین حاضر میشه زمانی که شما کمتر باهاش تماس میگیرین با یکی دیگه هم حرف بزنه بگین مشکلات کاری دارین و سرتون شلوغ جبران می کنم اگه دوست مورد اعتماد دارین از اون بخواین کمکتون کنه البته نمی دونم این کار درست یا نه فقط نظرمو گفتم برای این که ببینین فقط به خاطر تنهاییش نباشه که با شماست یا مسائل دیگه که شما کمکش می کنین
درضمن یه موضوع دیگه :
یکی از دوستان گفتن کسی که اشتباه می کنه حق نداره دیگه انتظار داشته باشه یه آدم پاک و سالم بیاد سراغش من این را قبول ندارم چون که آدم ها تو شرایط هم نیستن و بیرون دایره اند.
من همشه خواسته بودم تنها با کسی که اولین رابطه ام را شروع کردم تا آخرش با اون باشم اشتباهم همین بود چون وقتی نکات منفیه اونو می دیدم چون تو وجودم این بود که من این حق را ندارم اون را رها کنم چون تا الان با کسی رابطه نداشتم و این باید اولین و آخریش باشه وقتی یاد حرفای تلفنیمون راجب اون مسائل میوفتم الان می خوام بمیرمو زمان برگرده عقب...
می خوام این را بگم که اگه شما با اون رابطه داشتین که واقعا نباید اینجوری می شد .. ولی حالا شده اما دیگه برنگردین خونه اولتون و ودتون را سرزنش نکنین اگه واقعا اونقدر اعتقاداتتون محکم هست اگه می بینین از نظر خانوادگی اونها اینقدر آزادن زودتر عقب بکشین و خودتون را گول نزنین که اگرم ولش کنم در حقش نامردیه چون شما بعد اون اشتباهتون(با اون رابطه برقرار کردن ) پشیمونید و نباید کاری کنین که پشیمون شین
اما اگه نه این نفستون که تصمیم می گیره و دارین فقط به خاطر زیباییش و اون لذتی که قبلأ با هم داشتین نمی تونین کنارش بذارین و خودتون را گول نزنین و الکی توجیه نکنین که اگر ولش کنم اون نفرینم می کنه من این هارو به خاطر توضیحاتی که از اون و خودتون زدین می گم . ببینین اگر کسی بخواد عوض شه اول باید خودش بخواد ما خودمونم بکوشیم چییزی عوض نمی شه پس امتحانش کنین فکر کنین بهش شرایط بگین اصلا ببینین شما براتون چقدر مهم همسرتون تو جلوی فامیل نامحرمش حجابش را رعایت کنه ببینین اون حاضر میشه رعلایت کنه و خیلی چیزای دیگه .... البته اگر برای شما این چیزا مهم باشه من نمی دونم .
و اگر از ارتباط جنسیتون با اون ناراحتین و آزارتون می ده سعی کنین برای یک مدتی اگر با ایشون به تفاهم نرسیدین با دختر جدیدی رابطه برقرار نکنین و سعی بر فراموشی اون بزارین من هم به خاطر صحبتهام با اون هنوز عذاب وجدان دارم اما وقتی خدا در توبه را به روی ما باز گذاشته و راحت می بخشتمون به شرط وسوسه نشدن ما و تکرار نکردن اون ما آدما کی هستیم که نخوایم ببخشیم یا دیگه فکر کنیم لایق کسی که پاک نیستیم .من اشتباه کردم به اون اجازه اون حرفارو دادم که البته خیلی وقتا بحثمون می شد اما یه جا یکی بهم گفت طرف هی می خواد توبه کنه اما به خدا می گه می دونم خدا من لایق بخشش نیستم و من لیاقت هیچی را ندارم ... اما اون حتی این اجازه را نمیده که خدا ببخشتش درصورتی که ما هنوز خدارو نشناختیم . اگه الان تو چاه افتادین راحت تر می تونین بیرون بیاین قبول دارم که صدمه هایی هم دادین اما اینارو بزارین رو حساب پرداخت جریمه کاری که نبایست می کردین و اون لحظه شیطون و نفستون زورش بیشتر بود بزارین رو حساب بچه گیتونو نداشتن اطلاعات و اینکه چطوری باید رفتار کنین اما خدا نکنه که این راه را اگه اشتباه ادامه بدین و تو مرداب بیوفتین ...
(((البته مال قبلأ :گفته بودین : اگه یه روز عاشقانه یکی شما رو بخواد و مطمئن هم باشید انتخاب خوبیه , اگه مجبور بشید گذشتتون و تعریف کنید , ایا سعی می کنید مثل یه فیلم پورنو گذشتتون و بازگو کنید ؟ حتی اگه زور بالا سرتون باشه ؟ حتی مثلا شکنجه بشید ؟)))
من خودم با اون تجربه ام الته ما کاری نکردیم اما همون که از تلفنی هم اون حرفارو زدیم به شدت اعصابم خورده و تصمیم گرفتم تا 1 سال آینده هیچ کس را قبول نکنم چون واقعا برام سخت گفتنش اگر ازو بپرسه و از الان عزای اون روز را گرفتم ...
نمی دونم الان چه تصمیمی گرفتین با توجه به آدی هم که گفتین تنها کسی که می تونه تصمیم بگیره خودتونین درضمن از خدا من اینو خواستم واقعا می گم بعد اون حرفا تو فکر رفتم گفتم اگر به صلاحم نیست خودت کاری کن و خودش عقب بکشه .... و همینم شد . و منی که دخترم و واقعا احساساتیم شدیدأ .. با فکر کردن به خیلی مسائل که پاک بودن من را زیر سوال برد دارم سعی می کنم به قبلم برگردم ...
امیدوارو عاقبت کارت را ببینی و تو مردابی نیفتین ...
دقیقا این قضیه ای که شما تعریف می کنید واسه یکی از اقوام من اتفاق افتاد . دو نفر از دو فرهنگ کاملا متفاوت .با هم سکسم داشتن. پسره قبل از ازدواج از همه چی دختره خبر داشت وبا مخالفت شدید خانواده باهاش عقد کرد . ولی فقط 1 سال عقدشون دووم آورد .بعد از چند ماه انگار پسره و دختره تازه از خواب بیدار شدند و بعضی از رفتارای هم و نتونستن تحمل کنن و هر روز دعوا داشتن . خانواده پسره که منتظر همچین فرصتی بودن دنبال طلاق و گرفتن . پسره الان با یه دختره دیگه عقدکرده وتا 1 ماه قبل عقدش هنوز با دختره رابطه داشت .و بدون اینکه خونوادش بدونن با دختره رابطه داشت . تصمیمی که از روی هوس گرفته بشه همینه .بعد که پسر و دختر ازاین نظر کاملن ارضا شدن .شروع می کنن به دیدن عیب های همدیگه که قبلن ندیدن .مثلن پسره الان میگه نمی دونم با من چیکار کرده بود که میگفتم هر چی مردم بگن مهم نیست .الان دختره به عنوان یک زن مطلقه است .24 سالشم بیشتر نیست . تفاوت فرهنگ خیلی مهمه .
سلام
من با نازنین موافقم نمیشه واسه همه آدما یک الگوی ثابت داد چون آدما و شرایطشون با هم متفاوته.
ولی یک سوال آدمی مثل من که خواستگارم به زور ( واقعا به زور. اینقدر که من حتی گریه کردم. ولی خوب خدا رو شکرمانع اون ... شدم ولی بقه کاراش که دیگه از دستم خارج بود) با آدم رابطه جنسی داشته باشه، دیگه این آدم خرابه و کسی به دردش میخوره که قبلا سکس داشته باشه؟ یعنی به نظر شما الان منم یک آدم ناپاکم و خلایق هرچه لایق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟:302:
تعریف توبه بسیار جالبه اینکه "دیگه کار گذشته رو تکرار نکنی"
اگه شما واقعا از گذشتت پشیمون شدی باید فکر اون رو از سرت بیرون کنی چون هیچ تضمینی نداری که اون دوباره این کار رو نکنه.همونطور که برای تو هم تضمینی نیست.
یه نکته که در توبه مهمه اینه که آدم وقتی توبه میکنه تازه کارش شروع میشه یعنی باید دایم مراقب باشه تا دوباره در دامی که یه بار یک لذتی هم ازش برده نیفته.
به خاطر همین هم هست که امام علی میگن گناه نکردن از توبه کردن راحت تره.
مثل معتادها که ترک کردن براشون سخته.
سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط snow
Snow جان می خواستم یه موضوعی را بگم البته من کاملأ متوجه موضوع و شرایط شما نشدم اما حرف من این چرا آدمی که یه اشتباه کرده به خاطر خیلی چیزا شرایط زندگی اش مشکلاتش کم بودن اطلاعاتش سادگی زیادش و .... ( البته نمی خوام توجیه کنم که ما حق داریم اشتباه کنیم ) اما باید یه فرقی باشه بین کسی که متوجه اشتباهش شده و داره زندگیشو عوض می کنه حتی می خواد بهتر از قبلش شه بعد اون اشتباهش/ با کسی که هی اشتباه می کنه و توجهی نداره راجب اون که حق انتخاب و انتظار داشتن امدن کسی که پاک را نداره یا حتی کسی که می دونه این راهی که می ره اشتباه اما می دونه ولی هی ادامه می ده (میدونه گناه اما دست بردار نیست وقتی تنهایی می اد سراغش توان نداره و بی گدار به آب می زنه )
چرا بچه ها معتقدین کسی که اشتباه کرده ولی الان توبه کرده و نمی خواد اونو تکرار کنه شایستگی یه زندگی خوبو نداره من نمی خوام توجی کنم حرفم رو کسایی هست که می دونن و دیگه سراغش نمی رن مطمئن باشین همون عذاب وجدانش تاوانش هست.....snow جان به نظر من تو اول باید با خودت خلوت کنی نباید گفتن اینکه تو چون اشتباه کردی حالا دیگه باید دور خیلی چیزارو خط بکشی پس خدا توبه را برای کی گذاشته؟؟؟؟؟ منم اعصابم از دست خودم خورد اما به نظرت الان باید چی کار کرد ..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقای قارون بشین ببین چقدر با اون فاصله داری من راجب اعتقادات خودتون چیزی نمی دونم اما متعجبم ......
کاش ما آدما زود قضاوت نمی کردیم و خودمونو گول نزنیم ...
سلام قارون
مشکلت را خواندم و خاطر مشکل شما در این جا عضو شدم تا نظرم را بهت بگم.
عزیزم بلاخره تصمیمت را گرفتی؟می خواهی باهاش ادامه بدی یا این رابطه را کات کردی؟؟
اینجا هر کسی نظرش را برات نوشت. اگه دقت کنی یه نفر طبق نظریاتش آن خانم را محکوم کرد, یک نفر دیگه شما را محکوم کرد و نفر بعدی هر دوتان را محکوم کرد و مقصر شناخت..عزیزم بر میگرده به خودت و دلت که چه تصمیمی میگیری؛ببین اگه این خانم را به خاطر رابطه جنسی گذشتش محکوم میکنی که باید بهت بگم که داری اشتباه میکنی با این کارت چه را میخواهی ثابت کنی؟؟با این کار داری خودت را آرام میکنی؛به خاطر اینکه جلوت در های بسته شده میبینی و می خواهی با این کار خودت را از فشار راحت کنی...من نه شما را محکوم می کنم نه آن خانم را؛درست اشتباه کرده و همچنین شما هم اشتباه کردی..
گذشتش را بگذار کنار مثل یک مرد سنگ هات را با خودت باز کن و یک بار برای همیشه اگه واقعا میبینی دوسش داری . وفادار و واقعا شخص لایقی پس اشتباهش را بپذیر و برای همیشه بگذار کنار...
آیا این خانم بعد از اینکه با شما بود و وقتی مسئله ازدواجتان جدی شد به شما خیانتی کرد ؟؟؟یا اینکه فکر میکنی که کرده؟؟؟عزیزم همه جی بر میگرده به خودت.شما خودت رابطه جنسی داشتی پس هیچ وجه تمایزی با آن خانم نداری و کفه ترازویتان به یک اندازه سنگین؛فکر نکن چون مردی پس اشتباهی نکردی؛بلکه شما هم مرتکب اشتباه شدی.
در رابطه با تعریف کردن رابطه س ک س گذشتش؛اگه نشست برایت تعریف کرد مگه به این خاطر نبود که خودت ازش خواستی؟؟؟بازم اینجا مقصر خودتی نه آن خانم.
در رابطه با خانوادت؛فکر نمی کنی یکمی زشت که یک آقایی هم سن و سال شما هنوز بهانه خانوادش را پیش بکشه؟؟؟زندگی یک مسئله ای است که هر شخص برای خودش تصمیم نهایی را میگیره درست که خانواده هم نظاتشان مهم ولی آیا این شما نیستی که می خوایی یک عمر با کسی زندگی کنی؟؟؟اگه واقعا مشکلتان با خانوادست پس سعی کن هر چه زودتر این مشکل را حل کنی و بشین خیلی محترمانه و محکم خاسته ات را باهاشون در میان بگذاری..
دوست محترم؛برادرم درست احتمال خیانت آن خانم به شما است و همچنین احتمال وفادار ماندش است.. و در کنارش احتمال خیانت شما به آن خانم و احتمال وفادار ماندنتان هم است.
به خودت بستگی داره همه چی؛اگه محبت کنی محبت دریافت خواهی کرد؛اگه بهش احترام بگذاری او هم در کنارش بهت احترام خواهد گذاشت؛ و همچنین برعکس.
ما را از نظراتت با خبر کن؛بلاخره آیا رابطت را با هاش ادامه دادین یا از هم جدا شدین؟؟؟
در ضمن من با خانمم الان یک دختر کوچولو داریم و ایشان در زندگی قبل از من رابطه داشتن .از زندگیم راضی هستم و شکر خدا من و خاننمم همچنان مثل گذشته عاشقانه هم را دوست داریم و از با هم بودن لذت میبریم؛من با عشق و ایمان به خدا ازددواج کردم؛خودم از خودم مطمئن بودم به این خاطر بقیش را سپردم به خدا؛در همه حال همسرم را حمایت کردم همه جوره قبولش کردم در همه لحظات احترام و محبتم را ازش دریغ نکردم و هنوز هم این وضعیت ادامه داره..
قارون عزیز اگه واقعا از عمق دلت قبولش داری؛اگه واقعا به خودت مطمئنی پس اینقدر نه قضیه تردیدت را کش بده و نه اینقدر خودت را اذیت کن.یک بار برای همیشه تصمیمت را بگیر و بقیش را بسپار به خدا؛مطمئن باش خودت که خوب باشی خدا هم 10 برابر خانمت را خوبتر از خودت و وفادارتر از خودت برات قرار میده.مطمئن باش :305: