RE: تمام شدن رابطه؛ به دلیلی که نمی دانم
سلام دوستان
خیلی وقته که از زدن این پست می گذره.
تو این مدت رابطه خاصی با هم نداشتیم، اما بی خبر هم نبودیم.
قبل از عید، توی یک جلسه ای هم رو دیدیم. یه سری کتاب پیشش داشتم که پایان اون جلسه بهم داد بعلاوه یک کادو. گفت به عنوان تشکر از خوبی های این مدت. بعد پرسید می تونی این قضیه رو فراموش کنی و هم چنان دو تا دوست عادی باقی بمونیم؟ منم صادقانه گفتم شاید تا 30 سال دیگه فراموش کنم.
گفت دیگه نه به خاطر فشار خانواده که به خاطر خودش دیگه نمی خواد. چون از اون روز تا حالا به خاطر خود خواهبش من رو می خواسته (مثلا اینکه من می تونم همیشه شادش کنم) و الان می خواد خودخواهیش رو بگذاره کنار و اگر کسی رو می خواد کاملا به خاطر خود اون فرد باشه، نه خودخواهی خودش.
از حرفاش نتیجه گرفتم احتمالا در حال تغییر نوعی دیدگاه هاش باشه.
اما سوال من اینه. از اون روز که بهش گفتم شابد تا 30 سال دیگه فراموش کنم، دیگه حتی جواب سوال های علمی رو هم نمی ده. میل های عادی رو هم نمی زنه. اما تو بلاگش، تماما از خاطراتی می نویسه که بین من و اون بوده.
چیزهایی می نویسه که فقط من و خودش می فهمیم پشت اون حرفا چیه.
برای یکی از متن هاش، کامنتی گذاشتم که اصولا منتظر جواب بودم. چون اون متن کاملا مربوط به خودم و خودش بود.
اما عکس العملی نداد.
معنای این کارها چیه؟
از یه طرف می ترسم سکوت کنم (توی بلاگش) و فکر کنه کامل فراموش کردم و حالش بدتر از این بشه (البته برای من خوشحال می شه که تونستم فراموش کنم و به قولی زندگیم رو خراب نکرده باشه) و از طرفی می ترسم حرف بزنم و اون محتاج سکوت من باشه الان.
واقعا گیج شدم.معنای این سکوت و این بلاگ ها چیه؟ عکس العمل من چی باید باشه؟
RE: تمام شدن رابطه؛ به دلیلی که نمی دانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط reihaneh
سلام دوستان
خیلی وقته که از زدن این پست می گذره.
تو این مدت رابطه خاصی با هم نداشتیم، اما بی خبر هم نبودیم.
قبل از عید، توی یک جلسه ای هم رو دیدیم. یه سری کتاب پیشش داشتم که پایان اون جلسه بهم داد بعلاوه یک کادو. گفت به عنوان تشکر از خوبی های این مدت. بعد پرسید می تونی این قضیه رو فراموش کنی و هم چنان دو تا دوست عادی باقی بمونیم؟ منم صادقانه گفتم شاید تا 30 سال دیگه فراموش کنم.
گفت دیگه نه به خاطر فشار خانواده که به خاطر خودش دیگه نمی خواد. چون از اون روز تا حالا به خاطر خود خواهبش من رو می خواسته (مثلا اینکه من می تونم همیشه شادش کنم) و الان می خواد خودخواهیش رو بگذاره کنار و اگر کسی رو می خواد کاملا به خاطر خود اون فرد باشه، نه خودخواهی خودش.
از حرفاش نتیجه گرفتم احتمالا در حال تغییر نوعی دیدگاه هاش باشه.
اما سوال من اینه. از اون روز که بهش گفتم شابد تا 30 سال دیگه فراموش کنم، دیگه حتی جواب سوال های علمی رو هم نمی ده. میل های عادی رو هم نمی زنه. اما تو بلاگش، تماما از خاطراتی می نویسه که بین من و اون بوده.
چیزهایی می نویسه که فقط من و خودش می فهمیم پشت اون حرفا چیه.
برای یکی از متن هاش، کامنتی گذاشتم که اصولا منتظر جواب بودم. چون اون متن کاملا مربوط به خودم و خودش بود.
اما عکس العملی نداد.
معنای این کارها چیه؟
از یه طرف می ترسم سکوت کنم (توی بلاگش) و فکر کنه کامل فراموش کردم و حالش بدتر از این بشه (البته برای من خوشحال می شه که تونستم فراموش کنم و به قولی زندگیم رو خراب نکرده باشه) و از طرفی می ترسم حرف بزنم و اون محتاج سکوت من باشه الان.
واقعا گیج شدم.معنای این سکوت و این بلاگ ها چیه؟ عکس العمل من چی باید باشه؟
همش میگه تا وقتی من از زندگیت کامل نرم، تو نمی تونی به کس دیگه ای فکر کنی و با این وضعیت من به شدت عذاب وجدان دارم
محمد هم فوق العاده احساساتی یه (البته تو زندگی کردنش بسیار منطق بهش حکم فرماست، تو این مدت هم اون همیشه ترمز احساسات رو می گرفت و یادآوری می کرد باید منطقی بود
سلام،
معنای این متنها در وبلاگ ایشان تعارض بین احساس و منطق ایشان هست،
به نویی سوگواری برای علاقه خودشون نسبت به شما هست که در حقیقت تقابل منطق و احساس ایشون رو نشون میده،
منطقی که میگه ادامه این رابطه بی نتیجه خواهد بود و احساسی که نمیتونه به این راحتی این رابطه و خاطراتش رو ندیده بگیره،
و به نظر من محمد با نوشتن در حقیقت خودش رو تا حدودی تخلیه میکنه،
این برداشت من با توجه به حرفهای شما در مورد شخصیت ایشان هست،
این تماس ها(کامنت گذاشتن و ...) از نظر ایشون تنها یک معنا داره و در حقیقت نشانه وابستگی شما به ایشان هست و این ایشان رو آزار میده،
چرا که ایشون فکر میکنه، شما با بهانههای مختلف به این دلیل که به ایشون از نظر احساسی وابسته شدین، میخواهید این رابطه را به هر شکل ادامه بدین،
رابطهای که ایشون با توجه به اتفاقاتی که افتاده بهتر از هر کسی میدونه سر انجامی برای شما نداره و بنابرین،از آنجا که نمیخواهد بیش از این، در این رابطه صدمه ببینین، ترجیح میده هر چه سریع تر به اتمام برسه...
در حال حاضر، تنها راه حلی که به ذهن ایشون میرسه، همین سکوت و پاسخ ندادن است که از نظر ایشون به شما کمک میکنه این رابطه رو راحت تر فراموش کنین،
حالا من یک سوال از شما دارم، هدف شما از ادامه این رابطه چیست؟ از این کامنت گذاشتن ها؟
با ادامه این تماسها میخواین به چی برسین؟
ادامه این تماس ها، بیش از آزار احساسی برای این آدم چیزی نخواهد داشت، چرا که از نظر ایشان با توجه به شرایط حاضر،
این رابطه به نا کجا آباد ختم خواهد شد و نتیجه آاش جز وابستگی و صدمه روحی بیشتر به خصوص برای فرد شما چیزی نخواهد بود،
یه لطفی هم در حق خودتون و هم ایشان بکنین،
یک بار دیگه حرفهای خودتون رو مرور کنین و بعد راحتش بگذارین تا راحت تر فراموشتون کنه،
خوشبخت باشین،
Kamran2007!!!!
RE: تمام شدن رابطه؛ به دلیلی که نمی دانم
ریحانه ی عزیز سلام
فقط یه چیزی رو خواهرانه بهت بگم دست پا نزن چون بیشتر فرو می ری تو این رابطه
امید نداشته باش که با گذشت زمان اون برگرده باور کن این امید باعث می شه زندگیت متوقف بشه همه جا امید خوبه ولی تو این یه مورد اصلا خوب نیست کاملا قطع کن و موضوع رو کامل تمام شده بدون و حتی اگه زنگ در این رابطه میزنه پاسخش رو نده و نگران این نباش که ناراحت میشه و یا دلش میشکنه به خاطر داشته باش که این چیزی بود که خودش خواسته اتمام رابطه از طرف ایشون بوده پس شما کاری نکردی که بخوای بخاطرش خودت رو سرزنش کنی
این راه انتخاب خودش بوده پس حتما براش بهتر بوده دست پا زدن شما فقط باعث میشه اتمام رابطه سخت تر باشه
باور کن احساساتت رو با تمام وجودم حس میکنم و می دونم خیلی سخته ولی خودت بگو آیا چاره ای جز قبول واقعیت داری؟؟؟
اگه دلت گرفت گریه کن مطمئن باش بهد از نیم ساعت یکم آروم میشی ولی اون زنگ نزن یا حتی اس ام اس نده چون حالت رو بدتر میکنه و نیازت رو بیشتر یه مدت باید با خودت بجنگی تا بتونی محکم بشی
حرفای کامران را چند بار بخون خیلی کامل و با دقت بهت پاسخ داده
RE: تمام شدن رابطه؛ به دلیلی که نمی دانم
سلام ریحانه ی عزیزم خوبی؟
ببخشید من تازه امروز این تاپیکتو دیدم
ریحانه جانم خیلی ناراحت شدم از این همه بی فرهنگی این خانواده ...
من مطمئنم شما هیچوقت در زندگی با این خانواده راضی و خوشبخت نمیشی چون سطح تفکر و فرهنگ شما بسیار بالاتر است.اولا اینکه قد تو مناسب یک خانم است و کلا این روزا پسرا خیلی خیلی قد کوتاه تر شده اند و دقیقا قد تو کاملا مناسب است و اصلا اصلا اصلا این باعث نشه که اعتماد به نفستو کم کنی. من دوستای زیادی دارم که هم قد تو هستند و حتی کوتاه تر و کلی هم طرفدار دارند و هیچ کسی هم تا به حال همچین حرفی بهشون نزده است! پس صد در صد این تنها بهانه است مطمئن باش.ببین دیگه هیچ چیزی نتونستن پیدا کنند و به قدت گیر دادند! واقعا ببین هیچ چیزییییییییی نبودهههه!!!!!! اون مسئله ی پسر عمو هم بهانه بوده. الان میگن دیگه بچه از پدر و مادر و خواهر برادر مستقل است و باید مستقلا در موردش حرف زد چه برسه به پسر عمو!!! همش بهانست
به نظر من محمد خیلی به خانوادش وابسته است و این اشفتگیش به خاطر این است که توانایی رویارویی با خانوادش را ندارد و مطمئن باش زندگی با همچین کسی خیلیییییی سخته.فردا میخواد بگه بریم خونه ی مامانم اینا زندگی کنیم هرجا مسافرت میریم مامانم اینا بیان هر مهمونی که میریم مامانم اینا بیان یا اینکه هرچی اونا بگن انجام میدیم هر روشی اونا بگن زندگی می کنیم...
به نظر من هم بهتره که این رابطه را قطع کنی