RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
محمد صالح عزیز
یه حرفی رو می خوام بگم ، اما نمی دونم آیا می تونی انجامش بدی چون یه مقداری سخته.
یه رویه جدید ، مبنی بر احترام کامل به پدرتون (همچنین به مادرتون) - لازم نیست اگه قرار باشه به هر دو احترام بذارین از یکی از اونها جانب داری کنید-
سعی کنید یه پله که نه یه جهش بسمت بالا انجام بدید ، در کمال اطاعت قبل از اینکه پدرتون ازتون بخواد داروهاش رو بدید و.... یه بار شما دارو وآب و... رو برای شاد کردن دل پدرتون (که همان رضای خداست) انجام بدید. اگه حتی غر می زنه شما در خدمت پدرتون باشید.
یه هفته ای این کار رو انجام بدید نتیجه اش رو اگه دوس داشتین اعلام کنید.:72:
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
سلام بیبی عزیز
ممنون از راهنماییتون
من فقط یک مثال زدم. از اینجور موارد خیلی زیاد هست و من هم سعی خودم را کرده ام تا حد امکان اینجور موضوعاتی پیش نیاد ولی به نظر میرسه پدرم فقط دنبال بهانه ایی میگرده تا اعصاب خردی خودش را روی سر کسی خالی کنه.
مثلا من توی یکماه گذشته هر دو روز در میان یکروز کمک ایشان بودم ولی امروز صبح به خاطر یک مسئله خیلی(یک نظر کوچک) کوچک به من گفت که من عوض اینکه بهش کمک کنم ... میکنم و از درس خوندنم هم ایراد گرفت و با داد و فریاد چیزهایی گفت که من نمیتونم اینجا بنویسم.
خلاصه اینکه حرف فقط حرف خودشه و حتی تحمل اظهار نظر از طرف ما را نداره.
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
آقای محمد صالح گرامی
ممنون از توضیحات بیشترتون. ببینید! اگر شما توان کمک به پدر و مادرتونو ندارید در این سن و سالی که شما هستید بهتر است توقع زیادی هم از اونها نداشته باشید. البته اینکه شما نتوانید مشکلات آنها را حل کنید کاملا طبیعی است چون آنها ( پدر و مادرتان) تا خودشان نخواهند که برای حل مشکلاتشان اقدام کنند شما و هیچ کس دیگری هم نمیتواند کاری کند. و طبعا از آنجا که پدر و مادر محترم شما دو شخص کاملا سنتی ( با توصیفی که شما کرده اید) وبا یکسری عقاید خاص خودشان زندگی میکنند طبیعی است که طبق حساب کتابهای دو دوتا چهار تای ما و شما فکر نمیکنند و حتی به ذهنشان هم خطور نمیکند که شما با رفتارهای آنها چه آسیبی دارید می بینید!
اما از آنجا که طبق گفته دیگر دوستان شما نیز در مقابل رفتارهای خودتان و نیز در قبال زندگی خود مسوول هستید، بنده توصیه میکنم ضمن آنکه خوداری تان را حفظ کرده و احترام آنها را به جا می آورید، با کمتر وارد شدن در دعواهای آن دو و قدری تمرکز بر خود و برنامه ریزی برای آینده بهتر برای خودتان و دقت در اجرای آن برنامه ها، از حال و هوای خانه و خانواده پدری خود قدری ذهنتان را دور کنید تا هم از درس و برنامه ریزی برای آینده خود عقب نیافتید و هم اینکه تمرکز زیاد بر خانواده و رفتار پدر و مادر، خدایی نکرده شما را دچار سرخوردگی و یاس و متعاقب آن رفتارهای نسنجیده ننماید. در این میان برنامه های شادی هم برای خود تدارک ببینید و به فکر استقلال زندگی خود آنهم نه به شکل گرفتن خونه مستقل که اصلا به صلاح نیست، بلکه به شکل قطع وابستگی مالی و شخصیتی و آموزش یکسری مهارتها در سازگاری کردن خود و صبوری بیشتر در چنین موقعیتها است که اگر این اتفاق بیافتد میتوانید خود را برای ازدواج نیز آماده کنید و در آن صورت انشا الله از تجارب خوبی که کسب کرده اید برای اداره زندگیتان بهره ببرید.
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
سلام
بیدل گرامی از جوابتون ممنونم. منم نظر شما رو قبول دارم و فکر میکنم نباید زیاد توقع تغییر را داشته باشم.
به نظرم بهتر باشه که کمتر فکرم را روی این موضوع متمرکز کنم و بیشتر عمل کنم.
بیبی تصمیم گرفته ام که به حرف شما عمل کنم. فقط اگر دوباره بی دلیل دعوا راه انداخت چکار کنم؟
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
سلام بیبی گرامی
توی این یک هفته کمتر فکرم را روی رفتار پدرم متمرکز کردم. برای خودم خیلی بهتره ولی مشکلات سر جای خودشون هستند.
پدرم اینقدر اوضاعش خراب بود که بردیمش دکتر و دکتر گفت که اختلال شخصیت دوقطبی داره. مشکل اصلی ما این هست که بداخلاق هست و کوچکترین حرفی را تحمل نمیکنه(من نمیدونم بخاطر بیماریش هست یا شخصیتش همینه ولی از زمانی که یادم هست اخلاقش همینطور بوده)
پدرم با این وضعیتش میخواد همه چیز طبق نظرش باشه و اصلا برای ما جایگاهی قائل نیست و اجازه نمیده کسی روی حرفش حرفی بزنه قرص هاش را هم نمیخوره و با کلی دعوا باید بهش بدیم.
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
سلام دوستان
امروز بلاخره تونستم با پدرم منطقی حرف بزنم و قرار شد برای حل مشکل پدر و مادرم من نظر خودم را بگم و اگر هر دوتاشون موافق بودن پیشنهاد من را انجام بدن.
من توقع اینکه همه چیز درست بشه را ندارم اما باید سعی خودم را بکنم نتیجه دیگه هر چه خواست خدا بود من می پذیرم
از شما دوستان هم تقاضا دارم اگر نظری یا راهکاری دارید ارائه کنید. ممنون
یه سوال دارم:آیا این درست هست که من بین پدر و مادرم میانجی بشم؟
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
مثل اینکه دوستان نظری ندارند.
من دیگه سوالی ندارم ممنون که در این تاپیک راهنماییم کردید
سلام
چون شارژم تموم شده بود نتونستم توی قسمت ٫من دارم از تالار میروم ٫بنویسم.
من میخوام فعلا از تالار برم. نمیدونم بعدا بر میگردم یا نه ولی احتمالا دوباره برگردم.
از کسانی که به من کمک کردند ممنونم.
خداحافظ همگیتون و به امید دیدار.:72:
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
سلام
اقای محمدصالح برید یه استراحت و انشاء الله وقتی برگردید دست پر و با سوغاتی برگردید و هیچ سوغاتی برای هم تالاریهای شما بهتر از شادی و نشاط شما و شنیدن اینکه اوضاع خانواده بهتر شده باشه نیست .
فکر کنم نظر بقیه هم همین باشه:72:
موفق باشید:72:
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m.mouod
سلام
اقای محمدصالح برید یه استراحت و انشاء الله وقتی برگردید دست پر و با سوغاتی برگردید و هیچ سوغاتی برای هم تالاریهای شما بهتر از شادی و نشاط شما و شنیدن اینکه اوضاع خانواده بهتر شده باشه نیست .
فکر کنم نظر بقیه هم همین باشه:72:
موفق باشید:72:
البته نظر بنده همینه به اضافه کلمپه و از اون پسته های با حال و خندان رفسنجان ( بو نداده باشه بهتره)
RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان
سلام
من دوباره اومدم ولی متاسفانه نه سوغاتی دارم و نه اینکه مشکلم حل شده.
نمیخواستم اینو بگم ولی حالا دیگه مجبور شدم بگم. پدر من اختلال روانی داره.
به همه چیز بدبین و مشکوک هست. حتی به کتاب هایی که توی خونه هستند هم مشکوک میشه و شروع میکنه به پاره کردن کتاب ٫ دکتر بهش دارو میده یک هفته میخوره به محض اینکه کمی بهتر شد دوباره دارو رو سرخود قطع میکنه و میره توی خیالات خودش. با این احوال پدربزرگم هم که آلزایمر داره رو مراقبت میکنه و به برادر و خواهراش هم اجازه نمیده حتی یک لحظه از پدربزرگم مراقبت کنن.
من کنکور ارشد را دادم و فعلا کار خاصی ندارم و مجبور میشم همراه پدر و پدر بزرگم برم جایی که هیچکس دیگه نیست و از صبح تا بعد عصر فقط کارم شده این که نگاهم به پدربزرگم باشه که کی میخواد بره دستشویی که من ببرمش.
از تنهایی دارم دیونه میشم به خصوص بعد از مسئله ای که با نامزد قبلیم داشتم الان یکسال و چند ماه هست که کار من شده این.
ادامه شو بعدا مینویسم