-
RE: شوهرم فراموش می کنه
[align=justify]سلام :72:
به نظرم همسرتون داره علت آشفتگیش رو جستجو می کنه و فعلا اشتباه گرفته! (علت رو اشتباه تشخیص داده)
بهتره ازش سوال نپرسید، چون در این مرحله خودش هم نمی دونه دقیقا چی فکر می کنه و چی می گه!
از این حرفها هم ناراحت نشید، چون اینها نتیجه یک ذهن آشفته ست. آیا شخصی که یک ذهن آشفته و درگیر داره، اعماق قلب خودش رو حس می کنه؟ نه! پس این حرفها رو جدی نگیرید که جدی نیستند.
برای محافظت از احساسات خودتون و همسرتون، زیاد روی این وضعیت ایشون تمرکز نکنید. فقط یک محیط آروم فراهم کنید، اما خودتون رو خیلی درگیرش نکنید.
یادتون باشه اگه در این فاصله به خودتون نرسید، و از شادی هاتون غافل بشید و به خودتون فشار ذهنی و روحی بیارید، نتیجه این می شه که وقتی وضعیت همسرتون رو به راه شد، اونوقت نوبت شما می شه که افسرده و به هم ریخته بشید و خانواده تون وارد مرحله جدیدی از آشفتگی می شه!
حتی اگه کتاب "مردان مریخی و زنان ونوسی" رو قبلا خوندید، بهتون پیشنهاد می کنم که یکبار دیگه بخونیدش. در مورد این حالات همسرتون توضیحاتی داده که براتون مفید واقع می شه. :72:[/align]
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
ممنون از پیگیریت فیلوسارای عزیز
چشب حتما سعی می کنم به توصیه هات گوش بدم :72:
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
کتابی که فیلو سارا گفت رو شروع کردم به خوندن
سعی کردم محیط خونه رو آروم نگه دارم زیاد به پرو پای همسرم نپیچیدم
اونم خیلی آروم بود و در کل روز خوبی داشتیم عصری خودش گفت بیا بریم بیرون رفتیم یکم خرید شام بیرون خوردیم و اوومیدم خونه
تنها چیزی که منو نگران کرده اینه که همسرم اصلا سراغی از بچه نمی گیره
طوری رفتار می کنه انگار که از نبودنش احساس /ارامش می کنه
امروز بعد از کارم می خوام برم خونه مامانم بچه رو ببینم تاشب که همسرم میاد پیشش باشم
بعد برگردم خونه به مادرم گفتم احسان کار داره باران همش تو دست و پاشه نمی زاره کار کنه
واقعا دیروز همسرم آروم بود اما مگه میشه بچه رو حذف کنم
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
سلام
سعی کن به همسرت زمان بدی تا آروم بشه و خودشو پیدا کنه الان هسرتون بیشتر به مراقبت احتیاج داره تا فرزندتون
نگران کوچولوتون نباشین مامان بزرگا خیلی خوب ازشون پذیرایی می کنن
برای چند روز اتفاقی نمی افته
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
دوست خوبم
دو مورد به ذهنم رسيد كه نميدونم تا چه حد درست باشه....خودت روي اين موارد فكر كن و بعد تصميم مناسب بگير
مورد اول اينه كه احساس ميكنم شما بيش از اندازه از همسرت انتقاد ميكني....منظورم فقط الان نيست از اول زندگيت و ......احساس ميكنم همسرتون شما رو يه خانم(ببخشيد)غر غرو ميدونن و فكر ميكنن شما دائما دنبال انتقاد و اعتراض هستين...به همين دليل خيلي زود در مقابل شما جبهه ميگيرن.....
مورد دوم اين كه بازم احساس ميكنم با ورود بچه به زندگي شما مشكل قبليتون نه تنها حل نشده بلكه فقط شكلش عوض شده همسرتون به چشم يه رقيب به دخترتون نگاه ميكنه همين ديد باعث ميشه كه خودش رو بيش از حد درگير كاراش بكنه وهمين كار هم مستقيما باعث فراموشيش ميشه....همسرتون فكر ميكنه ديگه مثل سابق بهش اهميت نميدين و فقط با دخترتون سرگرم ميشين و براي اون وقت ميذارين به همين خاطر حس تلخ تنهايي در مقابل شما و دخترتون بهش دست ميده....در نتيجه با خودش ميشينه و مبينه كه سهمش از زندگي فقط شده كار كردن و پول در اوردن و كسي هم نيست كه ازش دلجويي كنه... تشكر كنه و.....(البته هيچ كدوم از اين تفكرات كاملا درست يا كاملا غلط نيستن)
خلاصه با مقايسه زندگي بقيه با خودش به اين نتيجه ميرسه كه توي زندگي فقط داره خودش رو پير ميكنه در مقابل زحمتش اصلا براي شما مهم نيست كه چه قدر درگيري داره فقط مجبوره كه همه چيو يادش نگهداره تا مبادا شما ازش انتقاد كنين........
راه حل(به نظر من):::::
بيشتر براي همسرت وقت بذار.....خودت زياد درگير بچه نكن كه نتوني به امورات همسرت برسي.....حس رقابت بين همسرت و دخترت رو تا حد امكان كمتر كن.....كمتر عيبجويي كن به جاش دلجويي كن{شعر گفتما:73:}
غر نزن چون مردا از غر زدن بيييييييييييييزارن.....دختر رو بيار پيش خودت اما تعادل بين دختر و همسرت رو فراموش نكن....بعد از برگشتن از سر كار با بچه ور نرو در حاليكه همسرت داره مثلا از گشنگي ضعف ميكنه....
براي كمتر شدن فراموشيش هم سعي كن از نوشتن ليست خريد ها و ليست كارايي كه بايد انجام بده اسفاده كن...حالت دستوري توي حرفات نباشه لحنت رو عوض كن حتي وقتي ميخواي بپرسي براي شام شب نون خريده يا نه....مواظب كلماتت باش..
مشكلت اصلا پيچيده نيست يه مشكل خاص هم نيست....اصلا نگران نباش....بذار پروژه همسرت تموم بشه فشار كارش كمتر بشه كليد اين معما دست خودته اول خودتو تغيير بده بعد به فكر تغيير ديگران باش:72:
واي خيلي حرف زدم...sorry.....
موفق باشي hony....:72::43:
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
ممنون gh.sana عزیز
مواردی که گفتی کامل خوندم و بعضی هاشو کامل قبول دارم مثلا در مورد غر زدن کاملا درست می گی همسرم از غر زدن بیزاره ولی این غر زدن مربوط به من نمی شه همسرم در خانواده ای بزرگ شده که مادرو خواهرش از ترک دیوار هم ایراد می گیرن و سر هر چیزی کلی بهانه گیری ممی کنن و غر می زنن به همین خاطر همسرم از غر عر کردن و بحث کردن بیزاره این قضیه در برادر شوهرم هم وجود داره اونم همیشه از بحث و غر غر فرار می کنه
اما من نمی خوام از خدم تعریف کنم ولی تا اونجایی که می تونم سعی می کنم همسر غر غرویی نباشم ولی گاهی اعتراض کردن سر بعضی چیزها واجبه وگرنه بعدا می شه مشکل
در مورد اون مشکل قبلی هم باید بگم مشکل خودم کامل برطرف شده و دیگه بی میل نیستم ولی همسرم انقدر خسته است که وقتی می آد تو رخت خواب بی هوش می شه
در مورد بچه هم من همیشه ساعت 10 بچه رو می خوابونم و توی اتاق خودش میزارمش چون همسرم وقتی بچه تو اتاق خودمون می خوابه معذب میشه منم برای اینکه اون راحت باشه بچه رو تو اتق خودش می زارم و این سختی رو به خودم می دم که شبی چند بار از رخت خواب بیرون بیام و بهش سر بزنم ولی همسرم راحت بخوابه
مشکل همسرم با بچه اینکه وقتی می آد خونه خسته است ولی به عکس دخترم پره انرژی و دلش می خواد با هاش بازی کنه و وقتی با بی محلی مواجه می شه گریه می کنه و همسرم اصلا حوصله ی گریه رو نداره و چون کارش برنامه نویسیه و به تمرکز احتیاج داره من مجبورم خودمو با بچه سرگرم کنم که کاری به پدرش نداشته باشه تا اون به کارش برسه
حالا شما به من بگین کجای کارم اشتباه ؟؟؟؟ اگه خودمو با بچه سرگرم کنم می گن به همسرت بی محلی کردی احساس تنهایی کرده خودش رقیب میدونه
اگه بچه رو ول کنم برم کنار همسرم اون موقع اون نمی تونه کار کنه می گه بچه رو ببر من کار دارم اگه بچه رو بخوابونم شب نمی زاره ما بخوابیم
باور کنین من همه جوره همسرمو درک می کنم یا حداقل سعی میکنم که درک کنم ولی اون اصلا با من راه نمی آد و اصلا نمی خواد قبول کنه که بچه تو این سن شیطونه و پر از انرژِی دلش می خواد وقتی می آد خونه بچه دست به سینه بشینه یه گوشه تکون نخوره
دیشب مامانش زنگ زد که کجایین احسان به من گفته بود که شب می آیین پیشمون منم گفتم یکم کار داره نشسته سر کاراش گوش با خودش حرف بزنین گوشی رو دادم بهش به مامانش گفت من نگفتم که می آییم گفتم اگه کارام تموم شد یه سری بهتون میزنیم بعدم به من اشاره کرد که گوشی رو بگیر من حوصله ندارم
بعد گوشی رو داد به من وقتی قطع کردم گفت حوصله ی غرغرای مامانو ندارم اصلا همش بلد از همه چیز ایراد بگیره
منم دنباله بحث رو نگرفتم آخر شب خودش گفت فردا برو باران و بیار دلم براش تنگ شده
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
mamfred عزیز :72:سعی کنید از دخترتون واسه رفع خستگی همسرتون و جلب توجه اون استفاده کنید
احتمالا دخترتون باید شیرین زبون باشه سعی کنید کلمات یا جملاتی رو بهش یاد بدید که رو همسرتون تاثیر بگذاره
مثلا وقتی همسرتون میاد خونه با دخترتون به استقبالش برید و از دخترتون بخواین و کمکش کنید که پدرش ببوسه با زبان کودکانه خودش خسته نباشید و دوستت دارم و ... رو بگه و مکررا ذکر کنید که باران دلش واسه پدرش تنگ شده و بهانه پدرش رو میگیره .
چون همسرتون واسه کارش به تمرکز زیاد نیاز داره ازش بخواین که واسه آروم شدن دخترتون نیم ساعت یا یک ساعت رو با اون بگذرونه و بعد از اون دخترتون رو کاملا ازش دور کنید.
مشکل فراموشی همسرتون رو هم جدی نگیرید این مشکل تو همه برنامه نویس ها شیوع داره.
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
ممنون از صبای عزیز
باران بوسیدن بلده ولی حتما سعی می کنم کارایی که گفتی انجام بدم
بچه ممنون از همتون که برام وقت می زارین ازاینکه تنهام نمی زارین
مشکل من شاید در برابر مشکلات دیکران زیاد حاد نباشه ولی همین که احساس می کنم کسی هست که به حرفام گوش کنه آرومم می کنه
ممنون از همه:72::72::72:
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
مامان خانم عزيز:72:.....نميدونم چرا وقتي پست 26 شما رو خوندم ناخوداگاه دلم خواست كاش بچه داشتم!!!:exclamation:شايد به خاطر وضعيت روحي خرابم باشه اما:47:.....بيخيال....مادر گلم دوست عزيزم فكر ميكنم مرور زمان مشل كوچيك شما رو حل ميكنه نگراني خودت رو بيشتر و بيشتر نكن.....سعي كن به همه خوبي هاي اين زندگي قشنگ كه من توي تصورم توش غرق شدم فكر كني.....زندگيت عاليه....قدرشو بدون:72:....مراقبش باش:72:......فداكاري شما قابل تحسينه:46:
-
RE: شوهرم فراموش می کنه
مرسی از gh.sanaعزیز
دیروز رفتم باران رو از خونه مامانم آوردم ولی انقدر اونجا بازی کرده بود که تا همسرم برسه بیهوش شده بود
همسرم تا اومد یه راست رفت تو اتاقش و بوسیدش بعدشم گفت درسته که شلوغ می کنه ولی وقتی نیست دلم میگیره
از این حرفش خیلی خوش حال شدم آخر شب گفت من کار دارم توبرو بخواب خوابیدم 5 صبح بلند شدم دیدم همسرم اصلا نخوابیده و هنوز داره کار می کنه
براش یه چایی آوردم گفتم اینجوری از پا در میآیی بخواب یکم
گفت الان تمرکز دارم کارم داره خوب پیش میره خسته بشم ولش می کنم
gh.sanaعزیز تو راست میگی من زندگیه قشنگی دارم و باید قدرشو بدونم
همین دردودلایی که گاهی با شما می کنم کلی آرومم می کنه
ممنون از همه
امیدوارم این آرامش همسرم پایدار باشه