RE: دعوای من و همسرم ( شما چه راه حلی دارید ؟ )
دوستاي خوبم من با خوندن اين تاپيك واقعا به هم ريختم هيچ راه حلي به ذهنم نميرسه!!!!راه حل هاي ارائه شده رو هم اصلا قبول ندارم يعني صبر و سكوت رو توي اين مشكلات(وقتي خودمون رو در جبهه مقابل خانواده همسر ميبينيم)مساوي با مرگ ناشي از خفگي ميدونم!!!!خدايا.......
اگه يه روزي اين مشكل رو پيدا كنم!؟؟؟؟نميدونم.....هنگ كردم....:302:.....:303:
ممنون موضوعات چالش برانگيزي مطرح ميكنين:72:
RE: دعوای من و همسرم ( شما چه راه حلی دارید ؟ )
سلام به دوستان عزیز تایپیک خیلی جالب و جذابیه به شخصه ممنونم از lord.hamed و sara عزیز
در مورد دعوای اول اگر از قبل راجب این شکل مسائل با همسرم صحبت کرده بودم و نظرشو میدونستم و اینکه مخالف این شکل پوشش هست و از قبل با ایشون توافق کرده بودم که حجابو اون طور که ایشون میخوان رعایت کنم اولا حتما رعایت میکردم ولی اگر رعایت نکردم بعد این که مهمونا رفتن اعتراف میکردم که اشتباه کردم عذر خواهی میکردم و میگفتم چون پسر خالمو مدت زیادیه که ندیدم خیلی ذوق زده شده بودم به همین دلیل حواسم نبوده و نمیتونستم وسط مهمونی هم روسری بپوشم....
اما راجب اینکه مثلا مردی سیگار میکشه قبل ازدواج به شخصه چون با این مسئله خیلی مخالف هستم ازدواج نمیکنم چون تغییر افراد خیلی سخته و همین طور که بار ها و بارها دیدیم اوائل خیلی از شرطو شروط پذیرفته میشه اما بعد از مدتی روز از نو روزی از نو.... چون اگر بپذیرم اولا در طول زندگی حتی اگر طرف مقابلم هیچ وقت سیگار نکشن ولی خودم دائما میترسم "که نکنه وقتی بیرون از خونست یت بت دوستاش هست بکشه" این نگرانی و ترس ناخود اگاه تاثیر منفی روی من میذاره و رابطمو احتمالا خراب کنه و خودم هم ازار میبینم و موجب آزار طرف مقابلم میشم و موج منفی احساساتمو به سیوی ایشون روان میکنم....
راجب داستان دوم حق رو به مرد داستان میدم و به نظرم خیلی از خانوم ها اگر این فکر رو دارن باید فکر اساسی کنن!!
.
RE: دعوای من و همسرم ( شما چه راه حلی دارید ؟ )
[align=justify]سلام دوستان :72:
خوشحالم که در تحلیل این ماجرا شرکت می کنید. :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط roya
زوجهای شادکام و ناراضی از لحاظ نوع راهحلهایی که در نظر میگیرند فرق میدارند. زن و شوهرهای ناموفق در اغلب اوقات به راهحلهایی میرسند که در آن یک نفر برنده و دیگری بازنده مطلق است. در زوجهای شادکام احتمال استفاده از مصاحبه بیشتر وجود دارد. در این حالت هر دو نفر تا حدودی تسلیم میشوند. و در عین حال به قسمتی از آنچه میخواستند میرسند. حالت دوم آن است به توافق دو جانبه دست یابند یعنی بکوشند پاداشهای هر دو طرف را به حداکثر برسانند. علاوه بر این ، زوجهای شادکام دریافتن راههای کاهش تنش یا حل مشکلات معزل غالبا ابتکار و خلاقیت بیشتری دارند.
با این حساب من تصمیم گرفتم مسئله رو هم از بعد فرزاد بررسی کنم، و هم از بعد نیلوفر (موافقید اسم خانم قصه هامون رو نیلوفر بگذاریم؟) که زوج قصه مون کاملا شادکام بشن. :43:
نظر شخصی من اینه که فرزاد برای "نه" گفتن با مشکل مواجهه. و این مسئله از 2 جهت باعث مشکلاتی در زندگیش شده.
1:: انسان سالم کسیه که تصمیماتش رو براساس منطق و قوه شناخت خودش می گیره. کمتر تحت تاثیر دیگران و بیشتر تحت کنترل خودشه.
این شخص اگه به کسی کمک می کنه، به این خاطره که منطقا به این نتیجه رسیده که طرفش محتاج اون کمک هست و "راه درست" کمک کردن رو هم تشخیص می ده، یعنی کمکش آگاهانه و نتیجه انتخاب خودشه، نه بخاطر گیر افتادن در شرایط خاص و از سر ناتوانی!
2:: لازمه خوشبختی یک زوج اینه که سکان زندگی در دست هردوشون باشه، و برنامه ریزی های زندگیشون تحت اراده هردوشون و با همفکری و همدلی صورت بگیره.
این دو نکته برداشت اولیه من از وضعیت فرزاد بود، نظر شما چیه؟ لطفا راهکار هم فراموش نشه، فرض کنید که فرزاد هم عضو تالار همدردیه. چه پیشنهاداتی براش دارید؟
و در مورد نیلوفر، تشخیص شما رو قبول دارم که عصبیت و تندخویی اولین نکته ایه که به ذهن می رسه. و این نقص باعث شده که حتی درحالیکه مشکل همسرش رو به درستی تشخیص داده، باز هم در ساختن یک رابطه سالم و بانشاط ناتوانه. با وجود اینکه بیش از هرکسی فرزاد رو دوست داره، در اثبات همدلی و همراهیش ناتوانه، و با پرخاش گری وضعیت زندگیشون رو بحرانی تر هم کرده!
اما نیلوفر چطور باید مشکلش رو حل کنه؟ چطور از شر این عصبانیتی که گرفتارش شده خلاص شه؟
چه راهکارهایی رو بهش پیشنهاد می کنید؟
پس این ماجرا هم مثل همه دعواهای زن و شوهرها از 4 زاویه می تونه مورد بررسی قرار بگیره.
الف) اشتباهات رفتاری زن.
ب) اشتباهات رفتاری مرد.
ج) اشتباهات رفتاری زن نسبت به مرد.
د) اشتباهات رفتاری مرد نسبت به زن.
فکر می کنم اگه هر زوجی، هر کدوم از دعواهاشون رو صادقانه و بدور از تک روی و خودخواهی، از این 4 زاویه بررسی کنند، و راهکارهای ارائه شده توسط خودشون و مشاور رو جدی بگیرند و عملی کنند، اونوقت هر دعوایی تبدیل می شه به یک پله برای صعود به سمت شخصیت هایی کامل تر و خانواده ای خوشبخت تر.
همچنان منتظر نظراتتون هستیم. :72:[/align]
RE: دعوای من و همسرم ( شما چه راه حلی دارید ؟ )
با سلام:72:
داستان شماره 3:
تمام تحلیل های دوستان درست و دقیق بود
اما راهکارهای من به عنوان نیلوفر :
1- کلیه ویژگی های مثبت همسرم رو مرور میکنم و مطمئن میشم که فرزاد به اندازه کافی ویژگی مثبت داره که هنوز واسه من دوست داشتنی باشه و سعی میکنم به صورت شفاهی و عملی نیز فرزاد رو متوجه این موضوع کنم( بویژه در هنگام عصبانیت )
2- به صورت دوستانه و منطقی در حالی که یکی از ضعف های خودم رو بیان میکنم و از فرزاد میخوام که کمکم کنه تا بتونم حلش کنم به فرزاد هم پیشنهاد کمک در زمینه مشکل نه گفتنش میدم و سعی میکنم متقاعدش کنم که میشه بر این مسئله فائق آمد و با حل این مساله بسیاری از مشکلات زندگیمون حل میشه.
3- ارتباط خودم رو با خانواده فرزاد بیشتر و صمیمی تر و در عین حال حریم زندگی شخصیم رو واسشون تنگ تر میکنم
تلاش میکنم که نشان بدم استقلال فرد بعد از ازدواج دلیل بر بی حرمتی ,کم توجهی ,... نیست . و سعی میکنم بطور آشکار نشان بدم که زندگی شخصی دیگران هم واسه من بی اهمیت هست
4- سعی میکنم در پاره ای مسائل با مشورت فرزاد به خواسته های خانواده اش از طرف من نه گفته شود (مزیت این مساله : *- فرزاد از نزدیک با مزایای نه گفتن آشنا میشه
*- خانواده فرزاد متوجه میشن که فرزاد دیگه تنها نیست و واسه تصمیم گیری هاش نیاز به مشورت و تبادل نظر با شریکش هست و رضایت نیلوفر هم مهم می باشد)
5- به کمک فرزاد موقعیت هایی رو واسش فراهم میکنم که بتونه نه بگه و برای کسب این مهارت تمرین کنه.
6- در حین انجام کلیه مراحل سعی میکنم از مشورت با یه مشاور یا فرد با تجربه هم کمک بگیرم
همه این راهکارها در صورتی میتونه مثمر ثمر باشه که فرزاد بپذیره که نیلوفر قصد کمک بهش رو داره و بپذیره که مشکل نه گفتن او باعث لطمه به زندگیشون هست. و همچنین فرزاد نیز باید ارتباط صمیمانه خودش رو با خانوده اش حفظ کنه و در مقابل واکنش های غیر معقول آنها از نیلوفر حمایت کنه و نشون بده که نظر و احساسات نیلوفر براش مهم است و احترام به افراد و حریم شخصی 2 مقوله از هم جداست.
RE: دعوای من و همسرم ( شما چه راه حلی دارید ؟ )
سلام به همه دوستان
در مورد داستان اول به نظر من خانم می دونسته که فرزاد به این موضوع ها حساسه چون اخم و ناراحتی فرزاد رو که می بینه می فهمه موضوع از کجا آب می خوره. شاید هم چون فامیل فرزاد جلوش اینجوری می اومدند می خواسته تلافی کنه که کار درستی نبوده.