RE: گذشت و صبر تا چه میزان ؟؟؟؟
خوب عزیزم برای اینکه این نیاز رو بر طرف کنی چه کار هایی کردی ؟ چرا انقدر به خودت داری فشار میاری به خدا لازم نیست چیزی رو به کسی ثابت کنی . تو خیلی مهمی چون داری یک تنه خیلی کارها می کنی . چرا با شوهرت حرف نمیزنی و مشکلت رو از اون نمی پرسی خانم ؟ ببین چی می گه ؟
RE: گذشت و صبر تا چه میزان ؟؟؟؟
سلام دوست عزیزم،
من هر چیزی که در مورد خودت و زندگیت نوشتی رو خوندم.
مشکل اولیه ی شما این بود: جو سنگین خونتون . همسرتون نمی خواست بگه که از چی ناراحته.
بعد یک دفعه گفت که دیگه نمی خواد با شما زندگی کنه.
ولی همه چی رو در همون مرحله نگهداشت.
تاپیک بعدی شما وظایف زن و مرد نسبت به همدیگه بود. می خواستی بدونی چطور همه چی رو به حالت مطلوب برگردونی.
بعد هم این تاپیک.
انگار خسته شدی. می خوای برگردی به همون روند سابق که بهش عادت داشتی. البته این می تونه یه حس طبیعی باشه. کشش ما به سمت سکون!
کسی رو در نظر بگیر که تو قطب گیر افتاده. وسط سرما. تو فیلما دیدی که این اشخاص بعد از اون همه راهپیمایی، خسته و خواب آلود می شن و می خوان بخوابن. اگه کسی باهاشون باشه، مدام تذکر می ده که : نخواب! نخواب! اگه بخوابی دیگه هیچوقت بیدار نمی شی!
دوست خوبم شما در یک وضعیت بحرانی هستی.
همسر شما یک مشکل اساسی داره: انفعال! ایشون به تدریج دلخوری هاش رو به شما منتقل نمی کنه! سعی نمی کنه که اون مشکلاتی که باعث عدم رضایتش از زندگی می شه رو مطرح و برطرف کنه. بعد یک دفعه می گه طلاق! و اون موقع هم حاضر نمی شه بگه چرا این تصمیم رو گرفته!!
البته الان مسئله اصلی این نیست که این رفتار درسته یا غلط! مهم اینه که این شخص همسر شماست! شما باید با این شرایط سازگاری پیدا کنی. و طوری همه چی رو مرتب کنی که هر دوتون در احساس خوشبختی غرق بشید.:43::228::43:
ازدواج مشابه زندگی دنیوی ماست. هرکدوم از ما در شرایط خاصی پا به این سیاره می ذاریم. یکی پولدار یکی فقیر، یکی زیبا یکی زشت، یکی تو آمریکا یکی تو ویتنام... و در عین حال این هیچ منافاتی با عدالت حاکم بر کائنات نداره!
چون ما تحت هر شرایطی، در هر فرهنگی، در هر کشوری، در هر خانواده ای، با هر درجه ای از امکانات، حتی با وجود نقص عضو و ... توانایی پیدا کردن راه راست رو از دست نمی دیم. چون فطرت خالص ما که ابزار جهت یابی ماست، هرگز تحت تاثیر شرایط کور نمی شه!
در ازدواج هم وضع به همین صورته. هر کدوم بین انبوهی از مسائل قرار می گیریم که باید به موقع و درست حلشون کنیم. هیچ زندگی ای بدون مسئله نیست. هرچند شکل مسائل متفاوتند.
ولی در عین حال همین مسائل هستند که زندگی رو شیرین و دلچسب می کنند.
مثل کوهنوردی کردن می مونه. از تمام توانت برای صعود استفاده می کنی. خسته می شی، ولی کدوم انسانیه که از لذت فتح کردن قله مسحور نشه و فکر کنه که کاش همون پایین خوابیده بودم؟!!
کدوم انسانیه که بعد از رسیدن به خوشبختی بگه کاش این همه تلاش نکرده بودم؟!!
دوست عزیزم تو در حال صعودی، از همه ی ماهیچه های روح و ذهنت استفاده کن. اینکه چی می خواستی و چی شد و ... الان اهمیت چندانی نداره. چیزیکه مهمه اینه که با چشمهای باز، با ذهن باز، و با قلب باز همه چی رو از اول بررسی کنی و اشکال های کارت رو پیدا کنی و به بهترین شکل ممکن برطرفشون کنی.
و یک چیز دیگه:
راه درست همیشه به معنای راه سخت نیست. گاهی مشکل در نوع مدیریت کردنه یا ...
دقت کردی که کارگرها حقوقشون نسبت به مدیرها چقدر کمتره؟ علت اینه که یک مدیر انرژی فکری بیشتری می گذاره و یک کارگر انرژی جسمی بیشتر!
شما تا حالا مثل یک کارگر زندگی کردی، از این به بعد بشو مدیر! (نباید از این حرفم دلخور بشی، چون تو قلب سارا هیچی نیست غیر از آرزوی خوشبختیت)
راستی شما به مشاور مراجعه کردی؟ به توصیه هاش عمل کردی؟
چشماتو بشور عزیزم ، جور دیگری به زندگیت نگاه کن.
:72::72::72:
RE: گذشت و صبر تا چه میزان ؟؟؟؟
سارای عزیز مرسی از اینکه وقت گذاشتی تمام تاپیک های مرا خواندی و نظرات خودت رو به من گفتی
مشکل اصلی من اینه که شوهرم نه اعتراض می کنه نه تایید می کنه نه انتقاد می کنه نه تشویق می کنه بعد یهو منفجر می شه یا من منفجر می شم
به نظر شما برای حل این مشکل چه کار باید بکنم
شاید همسرم فکر میکنه اگه از من انتقاد کنه من ناراحت می شم ولی اون هیچ وقت منو تشویق نمی کنه یا محاسن ام رو به من نمی گه
چه کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟
RE: گذشت و صبر تا چه میزان ؟؟؟؟
دوست خوبم،
من کتاب "مردان مریخی و زنان ونوسی" رو خوندم، این اخلاق همسرتون با اطلاعاتی که از این کتاب در مورد اخلاقیات کلی آقایون گرفتم، مطابقت داره. (شما این کتاب رو خوندی؟)
پس شما تنها نیستید و خیلی از خانمها مشکل شما رو دارن.
البته منظورم این نیست که مقصر فقط آقایون هستند. فکر می کنم اخلاق ما خانمها طوریه که باعث می شه آقایون نتونن راحت باهامون صحبت کنند. شاید شدت احساساتمون باعث می شه این اتفاقات بیفته یا شاید هم ایده آل گراییمون ... نمی دونم.
به هرحال از اونجایی که این مشکل در خیلی از خونواده ها هست، و مشاورها هم فرمول بندیش کردن، مطمئنا مراجعه به یه مشاور خوب، و البته اجرای مو به موی راهکارهایی که ارائه می دن، درهای مخفی ی زیادی رو به روتون باز خواهد کرد.
حتی مطمئنم از طریق "پرسش مراجعان، پاسخ مشاوران" تالار هم می تونید تغییرات چشمگیری در زندگیتون ایجاد کنید.
اما نظر خواهر کوچیکتون که قلبش برای حل مشکلات شما می تپه:
تصوری که من در کل این مدت از زندگی شما دارم اینه که : شما شناخت درستی از همسرتون ندارید.
انگار اخلاق هاش دستتون نیومده. نمی دونید هر کاری رو به چه دلیلی انجام می ده. نمی دونید تو دلش چه خبره.
شاید همین دور بودن شما از قلبشه که باعث شده که ایشون نتونن از شما انتقاد کنند یا احساساتشون رو با شما در میون بذارن. یعنی یک جورایی احساس امنیت نمی کنند.
مردها برخلاف ظاهرشون موجودات حساسی هستند. برخلاف تصور عامه، من فکر می کنم آقایون بیشتر از خانمها به توجه نیاز دارن.
همسرت مثل یک گل ه. گل خیلی به مراقبت نیازمنده. اگه به اندازه ی کافی بهش توجه کنی، می تونی از زیبایی و طراوتش بهره مند بشی، وگرنه پژمرده می شه، و دیگه خیلی سخته که نشاط سابق رو بهش برگردونی. (البته سخت به معنای نشدنی نیست. و همسر آدم همواره اونقدر ارزشمند هست که برایش نهایت تلاشت رو بکنی. اینطوری هم خدا ازت راضیه هم خودت طعم خوشبختی رو می چشی.)
عزیزم مبادا درس و کار و ... و برآورده نشدن توقعات قبل از ازدواج و رفتارهای زشت مادر شوهرت و ... باعث شده باشه از دل همسرت غافل بشی!
:72::72::72: