RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
بعضی وقتها گذر زمان همه چیز رو درست میکنه . شما باید بزارید خانومتون با خودش خلوت کن و خودش رو پیدا کنه . انقدر نگران و مضطرب نباشید . به هر حال توی هر زندگی زناشویی این مسائل هست و به نظر من بعضی از مسائل رو باید ریشه ای حلش کرد . بزار شاید خانومت یه راه حل براش پیدا کنه . اون شما رو دوست داره مطمئن باشید.
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
خیلی نگران هستین برادر گرامی
اولین قدم اینه که خودتنو آروم کنین تا زمانی که خودتون نا آرومین چطور می خواین همسرتون رو آروم کنین
هرچی بیشتر اصرار کنین اون بیشتر انکار می کنه یکم آزادش بزارین سعی کنین کنارش باشین ولی کاری بهش نداشته باشین اجازه بدین خودشو پیدا کنه
خانومتون کمی بهم ریخته من فکر می کنم مشکلاتی که داشتین بیش از حد اذیتش کرده سعی کنین بهش ثابت کنین همراهشین نه مقابلش
خانمتون از شما برای خودش یه پناهگاه ساخته بود حالا اون پناهگاه یکم لرزیده آرامش شما باعث می شه که بازم به اون پناهگاه اطمینان کنه و بهش پناه بیاره
غرورتون رو خرد نکنین ولی دلش رو بدست بیارین و طوری برخورد کنین تا بفهمه حاضر نیستین از دستش بدین ولی اصرار نکنین
زمان خیلی بهتون کمک می کنه
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
نقل قول:
نوشته اصلی توسط cg art
سلام BABY عزیز. میشه راجع به خط آخر بیشتر توضیح بدی ؟ "اما اگه فرصتي ندي که همسرت قدرت پذيرش تو رو داشته باشه نتيجه عکس مي گيري.(مهم) "
دوست عزيز
همه دوستان شمارو به آرامش وصبر فراخوندن ، معني جمله بالا هم همينه. وقتي کسي ازت متنفر باشه اگه حتي بهش بگي دوسش داري ، برداشت اون اينه که داري بهش فحش ميدي.
الان کنترل کردن خودت برات از همه چي مهمتره. اگه کنترل خودت رو بدست بياري رفتار غير منطقي هم ازت سر نمي زنه. به خودت مسلط باش.
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
به نظر من شما يه نگاه از بالا به زندگيت بكن:
1. گفتي كه از نظر خانوادت اونا " سنتي " هستن. تفاوت فرهنگي شما با اونا چقدره؟
2. مهريه همسرت چقدره؟ نكنه كه طمع كرده اونو ازت بگيره؟
3. با توجه به تاپيك قبليت، فكر مي كنم پدر و مادرت راجع به زندگي شما زياد اظهار نظر مي كنن. هرچي هست بايد بين خودتون باشه. من تعجب مي كنم پدر مادر شما چطور از مسايل شما باخبر مي شن؟ ظاهرا اصلا شما تودار نيستي و به راحتي جلوي پدر و مادرت لو مي ري؟
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
برادر عزيز
به هر دليلي كه ناراحت باشه به هر حال شما رو دوست داشته وداره در اين كه شكي نيست
فقط تو اين چند روز كه پيش هم نيستين همينطور كه تا امزور از نظر روحي تنهاش نذاشتي ادامه بده تماس تلفني و مسيج هاي با محبت و عشقولانه و....رو قطع نكن
خدا بزرگه ان شاا...مشكلت به زودي حل ميشه(سوره انشراح رو با دل و جون بخون!):shy:
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
واقعا از همتون ممنون که اینقدر دلسوزین. دست تک تکتون رو میبوسم.
راستش خانواده من اصلا دخالت نمیکنن. به خدا طرفداری نمیکنم. ولی اونا اگه چیزی میگن دوست دارن ما به زندگی برگردیم.
و اما خبر مهم :
امروز دیدمش بر خلاف همیشه, ماشین از بابام نگرفتم تا برم دنبالش و بریم دانشگاه, پول نگرفتم تا چیزه اضافی واسش بخرم. خلاصه, رفتم خونشون مثه همیشه با مامان و باباش سلام و احوال پرسی با خودشم همینطور, (کاملا سرد بود) بعد گفتم عزیزم حاضری بریم. گفت چرا اینقدر زود (ساعت 3 بود و ما 4 کلاس داشتیم) گفتم آخه ماشین ندارم ! گفت ماشین نداری ؟ بابات بهت ماشین نداده ؟ گفتم نه عزیزم, اون میخواست بده اما من نگرفتم, میخوام رو پای خودم وایسم, میخوام از این به بعد با تاکسی بریم دانشگاه ( همیشه با تاکسی تلفنی میرفتیم ), میخوام سختی بکشم تا مردتر بشم, بشم اونی که تو دوسش داری, بشم اونی که هر زنی آرزوشه. امیررضا قبلی مرد (اسمم امیررضا) امیررضاعوض شده, میخواد خودش باشه. اینا رو که گفتم فوق العاده تعجب کرد. بعد از مدت کمی به روی خودش نیاورد. منم به روم نیاوردم. بهش گفتم چقدر دلم واسش تنگ شده بود. بهش گفتم چقدر بدون اون سخت خوابم برد. بهش گفتم ناهار از گلوم بدون اون پایین نمیرفت. اونم ناراحت بود. من مطمئنم که اونو پرش کرده بودند. آخر هم گفت. من با خانوادم تصمیم گرفتم همیشه ( تو دوران عقد) اینجا باشم. تو روزی 1 ساعت اگه خواستی بیا به من سر بزن منم اذیتش نکردمو کشش ندادم. گفتم هر چی تو بگی عشقم. خلاصه گذاشتمش خونه گفتم نذار کسی دخالت کنه, بذار خودمون زندگیمونو بسازیم و...
اون فهمید عوض شدم اما بازم سرد بود. امیدوارم که درست بشه. به خانوادم دوباره بی احترامی کرد من هیچی نگفتم. گفتم هر کسی یه جایگاهی داره. همه رو ول کن. حرف گدشته رو نزن. بذار خودمون باشیم عزیزم. من دوستت دارم.
بعد رفت خونشون منم اومدم محل کارم. بهش اس ام اس دادم که چقدر کار کردن برام لذت بخشه. چقدر پول در آوردن با هدف قشنگه.
اون همچنان سرده ! خانوادش خیلی نامردن. من خوب اونا رو میشناسم. اونا غیرتشون خیلی واسشون مهمه حاضرن زندگی دخترشون به هم بریزه ولی غرورشون برگرده.
=======
مهریه من 800 تا سکه هستش ولی اونجوری نیستن که بخوان مهریه بگیرن. تفاوت فرهنگی ما زیاد نیست.
منتظر راهنمایی های گرمتون هستم.
ممنون. دعا کنید برام.
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
دوستان واقعا نیاز دارم به کمکتون. راهنماییم کنید. با این حرفاش منظورش چی بوده !
الان واسش پیامک زدم : "شب بخیر عزیزم"
جواب داده : "مامانت اینا گفتن بهم پیامک ندی ؟ هه ! شب بخیر, خوب بخوابی."
منم در جوابش گفتم : "حتما باید اجازه کسی رو بگیرم تا به زنم شب بخیر بگم ! تو اگه خودت اینجوری هستی دلیل نداره بقیه مثه تو باشن, توهم خوب بخوابی, از این فکرام نکن."
گفت :" فردا ساعت 10 صبح کلاس داریم حتما بیای" منم تعجب کردم, احساس کردم غیر مستقیم داره میگه دنبالم بیا با هم بریم.
دوباره پیامک دادم :" تو خودت میری یا بیام دنبالت ؟ کتابای ساختمان گسسته رو بیار ( مربوط به درسمونه که قرار بود بهم بده) ممنون."
گفت :"نه میام, تو یه راست برو دانشگاه, Ok میارم."
گفتم:" شب بخیر عزیزه دلم"
گفت:" شب بخیر, ببخشید مزاحمت شدم".
دیگه هیچی نگفتم. بچه ها احساس میکنم هنوز که مدت کمیه که گذشته (2 شب) اون داره می فهمه که مثه قدیم من دیگه نازشو نمیکشم, بهش برخورده, اگه اینطوری باشه, خیلی واسش خوبه. بفهمه که منم عوض شدم.
نظر شما چیه عزیزان ؟
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
سلام دوست عزيز جناب امیررضا
راستش وقتي موضوعت رو خوندم خيلي جلوي خودم رو گرفتم كه گريه نكنم،
اگر غرور مردونگيم بهم اجازه ميداد زار زار گريه ميكردم،
به همين دليل كه اين گريه ها رو ريختم تو خودم از غروب داغونم،تپش قلب پيدا كردم و بغض داره گلوم رو ميتركونه،بدجوري ريختم به هم،
مخصوصا به خاطر اينكه نميتونم حرفي بزنم و خودم رو خالي كنم،
نميخواستم به موضوع شما هيچ جوابي بدم،
ولي از خدا ميخوام به صبر ايوب وار بهت بده،
من كه به هيچ وجه نميتونم اين شرايط رو تحمل كنم،
از خدا ميخوام كه سايه پدر مادرت هميشه بالا سرت باشه،
انشاالله خدا به همه مادر پدرها يه عمر با عزت و طولاني بده،
ولي هيچ وقت اين اجازه رو به كسي نده كه بهشون بي احترامي كنه،
واقعا ديگه بغضم داره ميتركه،
من جاي شما بودم اون دختر رو فراموش ميكردم،
آهاي اون آدمهايي كه اومدين و امیررضاو خانوادش رو مقصر دونستيد،
اگر يكي به پدر و مادر شما بي احترامي كنه ساكت ميشينيد و نگاهش ميكنيد؟
امیررضا،ازت ميخوام كه پستهاي من رو ناديده بگيري،
ولي اون دختر لياقت تو و خانوادت رو نداره!
دختري كه زبونش باز بشه تا آخر عمر سواره و ميتازونه.
اگر تا الان قفل دهانم رو نشكونده بودم و حرفي نميزدم فقط به خاطر اين بود كه ميترسيدم حرفي بزنم كه تصميم گيريه شما رو سخت كنه،
خود دانيد،
يا حق
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
با سلام خدمت دوست عزیز.
به نظر من وقتی طرف مقابلمون داره غیر منطقی میشه، زیاد نباید نازش را بکشیم تا قدر محبت را بفهمه. کمی آروم بذاریدش، به خودش میاد.
محبت افراطی شما در این زمان به مفهوم حمایت از بی احترامی های اوست.
موفق باشید.
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
ولی من هنوزم دوسش دارم. خدا کنه به خودش بیاد.