-
RE: خستم
عزيز دلخسته سلام دوباره
فقط يه چيز مي تونم بگم همه ما كودكاني هستيم كه از نظر جسمي بزرگ شديم ولي توي ذهنمون هنوز هماني هستيم كه بوديم و چون يه حس دو بعدي به ما ميده با خودمون درگير مي شيم از درون مي خوايم كودك باشيم ولي چون افكارمون رشد كرده و قدرت درك بيشتري پيدا كرده مي خواد اون مدير عاقل باشه براي همين با كودك درونمون به ستيزه جويي مي پردازه ... درسته كه هنوز كودكي اما شايد بايد پاي درد دلش بشيني و دركش كني نه اينكه به صرف اينكه مي شناسي اش رهاش كني
دوستم به اراده اي كه داري قبطه مي خورم تو كه به اين قدرت يا علي را گفتي و همت بلند شدن را داري يه چيز را يادت نره ... اگر توكلت كم باشه مثل اون حواري كه پا به روي دريا گذاشت و گامهاي اول را برداشت ولي بعد در دريا فرو رفت ميانه راه در مشكلات غرق مي شي و تسليم سختيهاي راه مي شي پس همانقدر محكم كه ياعلي را گفتي توكلت را محكمتر و قويتر كن و در تمام وجودت احساس كن كه اعتماد داري به اوني كه بهش توكل مي كني و لحظه اي هم فكر شكست و نرسيدن به هدفت را نكن چون اين يعني توكلت را به خدا از دست دادي و متوسل به ديگر گزينه ها شدي
چرا فكر مي كني متحول شدن لزومش از دست دادن هست و از كجا اين از دست دادن باعث جلو رفتن بيشتر و صعود بهترتون نباشه ... از حكمت خدا در كارها غافلي عزيز يا اينكه مي خواي خلاف جريان آب شنا كني ... يا شايد هم مي خواي توي يه رودخانه خروشان قايقت را به ساحل برسوني ،هر كدوم كه باشه فقط بدون اون كسي كه همه چيز را مقدر كرده را نمي توني با تقديرش بجنگي و يا تغييرش بدي حتي اگر سالها بجنگي و مبارزه كني با خواسته اش موفق شايدبشي اما شايد بعدش خودت درك كني كه بهتر بود بهش اعتماد مي كردي و مي گذاشتي كاري كه درسته انجام بشه خوشحالم كه مرد عملي و خسته نمي شي از تلاش پس تا اونجا كه مي توني تلاش كن ولي در همه كار از خدا بخواه كه توي راهي كه بهت نشون داده كمكت كنه