من هم با نظر ایشون موافقم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
در ضمن از قدیم گفتن گل با خار هست .
نمایش نسخه قابل چاپ
من هم با نظر ایشون موافقم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
در ضمن از قدیم گفتن گل با خار هست .
ویونا جاننقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
عزیزم چه کسی گفته کسی که روانشناسی خواند ه حتما باید صاحب ادب و شعور و .... باشد . او یک سری دروس آکادمیک خوانده واحد ادب و شعور اجتماعی که پاس نکرده که تو از او توقع ادب و تربیت و آداب و معاشرت داری . تو از خودت بپرس چرا در مقابل یک آدم اینچنینی باید حساس باشم و حساسیت نشان دهم و در نهایت هم دلخور و ...
عزیزم من به حرف هیچ کس کار ندارم چرا که وقتی گیر بیفتی همین آدمها که کلی هم حرف می زنند و نسخه می دهند یک قران کف دستت نمی گذارند .
در اصل از نظرمن این گروه افرادی هستند که از دست پدر شوهر تو به لحاظ رفتارهای ناشایسته اش عصبانی هستند و جسارت و شهامت قد علم کردن را ندارند و همه ی زخمهایی که از پدر شوهر تو خورده اند و ... باضافه حسادت و چشم تنگی را برای تو آورده اند و در اصل دارند با حرفهایشان تو را تحریک می کنند و بازی می دهند و بعدهم دل خودشان را مثلا خنک می کنند .
ani عزیزم لطفا از این حرفهای زیباتون بیشتر بنویسید تا ما بی تجربه ها استفاده بیشتری از وجود شما ببریم
سلام عزیزم اصلا این طور نیست وتو خودت استادی ولی تو صبور باش
سلام دوستان خوبم
بعد از حدود 11ماه من سر موضوع 12 فروردین که با خانواده شوهرم قطع ارتباط کردم هنوز هم در مرحله قهر کامل بسر میبرم البته توی این مدت روابطم با شوهرم مانند سابق خیلی خوب و عالی شده اما مشکل من اینه که شوهرم از آنروز همانطور که در تاپیک های قبلی ام گفتم گفت که دیگه تصمیم نداره به شهرمون بیاد علی رقم اینکه رابطه اش با خانواده من خوبه اما میگه عید فقط 3 روز اول رو میاد و بعدش ما رو میگذاره شهرمون و بر میگرده خانه خودمان که 14 ساعت فاصله داره! و دوباره هفته دوم عید برای برگرداندن من و بچه به شهرمان بر میگرده. اما من از اونجایی که خیلی به اون وابسته ام اصلا تحمل دور بودن از اون رو ندارم از طرفی توی فامیل ما هر روز حتی تا بعد از 13 هم رفت و امدها ادامه داره آخه من تنهایی بروم مهمانی و چه بهانه ای برای عدم حضور شوهرم بیارم؟ این نگرانی باعث شده که خیلی بی حوصله بشم . بنظرتون چکار کنم؟
البته اون به هیچ طریقی راضی نمیشه که بره خانه خودشان یعنی موضوع آشتی کردن با آنها منتفی است. منم که از اونروز تصمیم گرفتم تا خودشون پا پیش نذارند خانه شان نروم.
لطفا راهنمایی ام کنید ممنون
البته اینهم بگم شوهرم هم به من و دخترم خیلی وابسته است خودش می گه یه موقع دیدی 2 روزه بر گشتم دنبالتون اما فعلا سر موضع خودشه:325:
سلام
کسی نمیخواد یه کمکی هم به من بکنه؟ لطفا راهنمایی ام کنید.
خانم آنی
آقای نقاب و همه دوستان نظر بدید لطفا:324:
سلام ویونا جان
شرمنده عزیزم من مدتی از فضای تالار دور بودم برای همین در جریان مشگل این عید باستانی و زندگی شما نبودم .
این عید هم شده حکایتی برای این مردم که هر چه این روزها می شنویم از جنس همین داستانها ست!!
به هر روی
در مرحله اول عزیزم
چقدر خوشحال شدم که روابط خوبی با همسرت داری و زندگی به کام است . امیدوارم هر روز زندگی بهتر و سالم تری را تجربه کنی .
اما قبل از هر چیز یک فکری برای وابستگی خودت و شوهرت بکن و سعی کنید این وابستگی تبدیل به دلبستگی شود که از یک منتطق درست و سازنده برخوردار است .
در درجه دوم اینکه سال نو برای از بین بردن کدورتها فرصت خوبی است و طبق آئین ایرانی باید کدورت هارا به دست آب و با د و ...بهار داد و زندگی زیر سایه سار لطف الهی و قدرت وی ، عشق و دوستی و مودت را آغاز کرد و با نو شدن سال دلهایمان ، تن پوشی از عشق و محبت بر تن کنند .
اگر به لحاظ روحی آمادگی آشتی کردن با حفظ حریم ها و سیاستی جدید با خانواده همسرت داری این فرصت خوبی است . البته به واقع باید آمادگی نزدیک شدن و ارتباط گرفتن با آنها را داشته باشید .
و خدا را شکر تا عید زمان برای بررسی جدی این موضوع وجود دارد و شما هم خانم قابل و توانایی هستید . کدورت با خانواده همسرتان و اینکه چه کسی پا پیش بگذارد را رها کن . مراسم عید طبق آئین ایرانی حامل پیام احترام کوچکترها به بزرگ ترهاست . پس بهانه و فرصت خوبی است . تمبرهای کدورت رادور بریزید . خانواده همسر شما خیلی هم وحشتناک نیستند . یک بازنگری کنید .
سلان خانم آنی عزیز
برای من مایه افتخار است که از راهنمایی های شما و سایر دوستام استفاده کنم. لازم به ذکره که در طی این مدت هنوز نتونستم اون ناسزاها را برای خودم هضم کنم آخه من با رعایت ادب از او(پدر شوهرم) خواستم دلیل کارهایش و سردی اش را نسبت به من بگه اما اون این برخورد بی ادبانه را کرد. بنابراین احساس نمیکنم هنوز موقع اشتی کردن من با اونها فرا رسیده باشه . جند وقت پیش یکی از نزدیکان من فوت کرد اما اونها در حالیکه بهترین بهانه برای ختم موضوع بود نه تنها نیامدند بلکه پیغام دادند که دلیل نیامدنشان این است که پسرشان بفهمد چقدر بی کس و کار شده!!!
اما در مورد شوهرم چندین بار بهش پیشنهاد کردم تا اون اگه میخاد بره خونشون (عید) اما میدونید پاسخش چیه؟ میگه خانواده من مانند یک مرداب می مانند سعی میکنند افراد را به داخل خودشون بکشند و خفه کنند! اون حتی راضی نشد توی این مدت به مادرش هم زنگ بزنه چون توجیهش اینه که اگه مادرم میخواست بعد از اون آبروریزیها تماس می گرفت و حتی الامکان از دلمون در می آورد البته اینهم بگم قهرهای طولانی مدت حتی 20-30 ساله بین مادر و پدرش و خواهرها و برادرهای هر کدومشون یک چیز عادی است . شاید ما روهم به جمع خواهر و برادرهاشون اضافه کرده اند.
خانم آنی عزیز و باتجربه : مادر و پدری را سراغ دارید که تمامی هدایای ازدواج بچشونو حتی هدیه خواهرهاشو بردارند؟یا به پسرشون بعنوان رختخواب عروسی پتوی کهنه ای که دوران مجردی استفاده میکرده را بدهند؟؟!!!در حالیکه از نظر مالی مانند مادر و پدر من هر دو فرهنگی هستند یعنی توانایی خرید یک پتو را که داشتند؟نه؟
میدونم حالا همه دوستان میگویند چرا از گذشته حرف می زنی اما میخواهم بدانید ما با چه افرادی طرف بودیم
پدر و مادری را می شناسید که درب خانه را به روی فرزندشان باز نکنند و خواهر کوچکش را پشت در بفرستند که بگوید کسی در خانه نیست و در را باز نکند؟
پدر و مادری را می شناسید که هنگام تولد نوه شان کاملا بی تفاوت عمل کنند حتی به پسرشان هم تلفنی یک تبریک نگویند!!در حالی که این تنها نوه پسری شان است! و بعد از 3 سال که او را دیدند برای هدیه تولدش دوتا کاسه بلور ایرانی هدیه بدهند؟ که بچه من متاسفانه به هوای اسباب بازی کادو را باز کند و بیفتد به گریه؟
ببینید من و شوهرم تمایلی به آشتی نداریم چون بقول شوهرم اونها دوباره از فرداش دنبال بحث می گردند.
اما مشکل من اینه که با نماندن شوهرم در شهرمون طی این مدت هم به من خوش نمیگذره هم به اون اما متاسفانه بخاطر این مسائل دیگه تمایلی به رفتن به شهرمون نداره چکار کنم؟ من با دخترم بمونم یا منم باهاش برگردم؟راهنمایی ام کنید
سلام عزیزم
در مورد خانواده شوهرت خیلی حرف دارم که به تو بگویم اما در شرایط فعلی سکوت در مورد آنها را پسندیده تر می بینم و ....
و اما مسئله عید و مسافرت شما
به نظر من برنامه ریزی داشته باش تا با همسرت باشی و به هیچ عنوان همسرت را در تعطیلات نوروز تنها نگذار .
آنی عزیز:
نمی دانم منظورتان از سکوت به دلیل سطح نگرش فعلی من نسبت به خانواده شوهرمه یا به دلیل شرائط خودتون یا تالار که تصمیم به سکوت گرفتید. اما در مورد تعطیلات باید بگم من بعد از عید شوم پارسال فقط یکبار آنهم برای فوت فامیلمان بهمراه همسرم به شهرمان رفته ام و این امر اعتراض مادربزرگ، پدربزرگ و خاله هایم را موجب شده بخصوص بخاطر دخترم خیلی معترضند که چرا به شهرمان نرفته ام. از طرفی تحمل تنها ماندن را هم ندارم چون خیلی متاسفانه به شوهرم وابسته ام!!
پیشنهاد مسافرت را هم رد کرده میگه میخاد توی خونه خودمون همش به استراحت بپردازه. با این شرایط بازهم توصیه می کنید تنها 3-4 روز آنجا بمونم و باهاش برگردم؟:305: