RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
زیییییییییییینگ
ای داد این دیگه کیه؟
کییییییییییه؟
منم
منم کیه؟
امیدم بابا باز کن
امید؟؟؟!!!
تالار همدردی
آهان به به بفرمایید امرتون (ای خدا نمیدونم چرا اعضا تالار جدیدا حضوری هم تشریف میارن!!! تالار کم بود تو خونه هم آدمو ول نمیکنند!!!)
هیچی .... دعوتم نمیکنید بیام تو؟؟؟!!!
(ای داد + یه لبخند مصنوعی) خوب بفرمایید. بشینید تا یه چایی هم برای شما بیارم
مگه قبل از منم واسه کسی چایی آوردید
بله
کی؟
خانم رز!!!
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
...
سلام مهربون آخی شمایید .چه خوب کردی اومدین:228:
اما ببخشید یه کم معطل شدید دم درو فک کردم نامحرمه
خوش آومدید صفا اوردید منزل خودتونه بفرما هر جاش راحتین بشینین.
شما خودتون همه ی چی هستین چرا زحمت کشیدین سیب اوردین در هر حال دستون طلا
پس چرو خانواده محترم رو نیووردید هوام که خداروشکر خوب شده اینهمه راه اومدین لااقل با خانواده تشریف می اوردید.
خب حالو ناهار چی میخورین واستون درس کنم؟
ببینید این جو خونه خودتونه راحت راحت باشینا بعد از ناهار می خوایم ببریمتون گردش و صفاها
خسته که نیستین حیفه به خدا توی خونه بیشینین.
بیبینید انای که رو میزو هستن واسه خودنه ها والا بخورین نگاشون نکنین تعارف رو بیذارین کنارا ... مشغول باشید خوشکل خانم:72:
...
حالو یه ی کمی استراحت کنین من برم یه چیزی درس کنم واسه ی ناهار
...
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
تق تق تق
بله
سلام ،منم استار
- استار! ببخشيد بجا نميارم.
- بابا استار 7، اون پيشي ملوسه با روبان قرمز ، تالار و...
-آهان (ولي من فقط تا استار 5 يادمه!!!)
خيلي خوش اومدي، ايشالله يه دفعه شامي ناهاري درخدمتتون باشيم!!
- بابا تو ديگه کي هستي ، هنوز درو بازنکردي بيام تو، 18 ساعت کوبيدوم ازشيراز اومدوم.
- خب کاکو بيا تو ، دفعه بعد حتما از خجالتتون تو شيراز درميام
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
بوم بوم بوم !!!
( خدایا خودت رحم کن ! این چه وضعه در زدنه . شاید زنگ درو ندیدن ! نکنه این پسره مسعود باشه که قرار بود فیلمشو پس بدم . حالا چجوری بگم دی وی دیشو شوهر دادم . برم باهاش منطقی صحبت کنم )
چیریک ( در باز می شود )
ای بابا اینجا که کسی نیست ( ملت چقدر بی کارند ها . نکنه این مسعود این پشت مشتا قایم شده می خواد خفتم کنه . چه استرسی . چه توهمی! )
ترق ( من بعد از اینکه فهمیدم کسی پشت در نیست در را میبندم)
بوم بوم بوم ( من دوباره سراسیمه به سمت در می روم )
چیریک
سلام
( من در حالی که دارم به شدت سرم را به چپ راست برای پیدا کردن منبع صدا تکان می دهم می گویم : ) سلام ( اما هنوز منبع مذکور را شناسایی نکرده ام )
(ناگهان صدای فریادی می شنوم و احساس می کنم چیزی را لگد کرده ام )
آقا هواستون کجاست منو له کردین !
آخی ببخشید شما کی هستین ؟
من baby هستم دیگه
آخی کوچولو . نوزادی ؟ چقدر جالب . ببینم شما احیاناً از نوادگان انیشتین نیستی ؟
هستم . از کجا فهمیدی
آخه با اینکه baby تشریف دارین ولی هزار ماشالا خیلی خوب صحبت می کنید . ببینم تا اینجا رو با پای خودت اومدی؟!
آره مگه چیه؟
( در این لحظه من به یاد پسر خاله کلاقرمزی می افتم و متعاقباً با یادآوری سی دی فیلم مسعود دلم سرشار از آشوب می شود )
هیچی . چقدر خوب . پس احیاناً با اون دونده معروف نسبتی داره . بی خیال . خب نگفتی از کجا اومدی . پدر مادرت کجان ؟
آقا مگه خودت پدر مادر نداری ؟
ای بابا عزیزم چرا شاکی شدی . بفرما بریم داخل .
( ناگهان مسعود سوار بر موتور 1000 خود با سرعت به طرف در خانه ما در حال تک چرخ زدن ، به پیش می آید . من از شدت ترس baby را بغل کرده و به داخل آورده و در را محکم می بندم . .baby از صدای بسته شدن در وحشت کرده و زیر گریه می زند .)
بابا چرا گریه می کنی . نه نه هیچی نبود . این فقط در بود . گریه نکن . ناز ناز . بریم تو بهت شوکولات بدم بیا . گوگولی مگولی ( من در حال انجام حرکات موزون هستم ) بیکیش پیلی بوبولی ( baby ناگهان می خندد و گریه اش متوقف می شود )
(خلاصه اینکه من و baby کلی با هم صحبت می کنیم و به تهدید های مسعود که در حال در آوردن پاشنه در می باشد توجهی نداریم و baby آدرس خانه اش را می دهد و من هم پس از خوراندن ناهار به وی ، ایشان را با آژانس راهی خانه می کنند . خوانواده وی پس از دریافت نوزادشان از اینجانب تشکر به عمل می آورند . در همین هنگام صدای پدرم از کوچه که در حال پیچاندن گوش مسعود ( به علت صدمات وارده به ساختمان و درب منزل ) است به گوش می رسد و بنده با کنال اشتیاق به سمت پدر می روم . )
چطوری بابایی . امروز که بچه خوبی بودی . مگه نه ؟( پدرم در حالی که مرا بغل کرده است اینها را می گوید .)
قصه ما بسر رسید baby به خونش رسید !
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
kocholo69 عزیز خیلی با مزه نوشتی کلی خندیدم.
زیییییییییینگ
ای هوار این بار دیگه کیه؟
قرار بود مهمون بیاد؟
نه برم ببینم کیه؟
.
.
.
کیییییییییییییییه؟
سلام حال شما؟ مهمون نمیخواهی؟
(نه مهمون داریم) خواهش میکنم بفرمایید. شما؟
kocholo69
بله؟
kocholo69 دیگه خودتو نزن به اون راه تالار همدردی
به به بفرمایید تو
ماشالله کوچولو نیستید ها. ماشالله ماشالله.
مهمون داری؟
بله
کیه؟ مزاحم نباشم.
نه غریبه نیستند.
ا من میشناسمش؟
بله پیش پای شما امید تشریف آوردند الان داخل منتظر هستند.
به به، جمعمون جمع شد!!!
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
زییییییییییییییییینگ
-بله کیه؟؟
- مثل من
- مثل من؟ مگه من شوخی دارم میگم کیه؟
- مثل من دیگه
- ای بابا عجب روزگاری شده مردم چقدر حال و حوصله دارن، بذار بیام در رو باز کنم من که کمر ندارم آخه...
- سلام
- سلام شما؟؟؟
- مثل منم
- مگه من گفتم مثل منی؟ مثل خودتی دیگه، میگم اسمتون؟ با کی کار دارین؟؟
- با روزن
-!!!! با من؟ بفرمایید، امر خیره؟؟ :43: :P من چند سالی هست ازدواج کردم، الان هم یه نی نی دارم که تو راهه..
- نه بابا از بچه های تالار همدردی هستم...
- آهااااااااااااااااااااااا تازه فهمیدم، چطوری خانمی؟ خوش می گذره؟ از این ورا؟؟ خبر می دادی جلوت گوسفندی گاوی سر می بریدم...
- من زیاد توقع ندارم یه چایی هم بذاری جلوم خوبه
- آخ شرمنده، چایی نداریم میخوای بهت شربت بدم
- دستت درد نکنه
- آخ تازه یادم افتاد شکر نداریم بذار یه لیوان آب خنک برات بیارم
- دستت درد نکنه پام درد گرفته
- زیاد معطلت نمی کنم همینجا وایسا الان میام
بعد از 1 ساعت ...
- ای وای هنوز وایسادی دم در؟ نرفتی عزیز؟ ببخش آب خنک نداشتیم سر کوچه یه سوپر مارکتی هست برو ازش یه بطری آب معدنی بخر بخور. برو قربونت.
- دست شما درد نکنه پس با اجازتون من زحمت رو کم می کنم
- خواهش می کنم، حالا میومدی تو! خداحافظ.. بازم بیا خوشحال میشم ببینمت، ولی قبلش خبر بده که یه گوسفندی گاوی جلو پات سر ببرم...
:D
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
توی پذیرایی مثل ماست ولو شده ام و هدفون را تا بیخ به گوشم فشرده ام . این اواخر ام پی تری ام بازی در می آورد . شاید گوش های من ضعیف باشد شاید .
ناگهان زلزله رخ می دهد من سعی می کنم به خاطر آورم که در این هنگام باید چه نکاتی را رعایت می کردیم .فهمیدم باید بروم در چهارچوب در ! اما پذیرایی که چهار چوب ندارد یکراست به هال وصل شده . هر چه فکر می کنم به نتیجه نمی رسم فلذا به طور ناخداگاه سرم را می کنم زیر مبل . با این حرکت احساس می کنم اموات معلم آمادگی دفاعیمان در آن جهان دچار نواسان شده اند . چند لحظه می گذرد و باز پسلرزه می آید . ناگهان مادرم می گوید : ( بچه مگه کر شدی ؟ ببین کیه داره پاشنه درو از جا می کنه ! چرا رفتی سرتو کردی زیر مبل ! خدا مرگم بده این بچه آخرش خل شد ! هی می گم این ام پی چی چی رو از اون گوش قناصت بیرون بیار . د پاشو با تو ام برو ببین این غول بی شاخ و دم کیه )
این مادر ما اصلاً بلد نیست چگونه با نسل جوان صحبت کند . من صد بار خواسته ام بروم معتاد شوم از دست اینها ولی هرچه می گردم رفیق ناباب نمی یابم .حالا اینها به کنار ، در این شرایط که ساختمان دارد روی سرمان هوار می شود ، گیر داده می گوید در را باز کن. ناگهان احساس درد شدیدی در ناحیه نشیمنگاه خود احساس می کنم . حتماً یکی از لوستر ها افتاده روی من . اگر زنده بمانم قول میدهم دیگر زیر لوستر ام پی تری گوش نکنم .
جیغ ناگهانی مادرم که گویا همچنان اصرار دارد که در خانه را باز کنم مرا به خودم می آورد و معلوم می شود که این مادر بوده که نشیمنگاه ما را مورد عنایت قرار داده نه لوستر .من مانند مارگزیده ها سریع پا می شوم می ایستم و با کمال تعجب می بینم که زلزله هیچ آثار مخربی بر خانه نداشته است . بار دیگر صدای مخوفی می شنوم و اینبار کمی به ماهیت بلایای طبیعی شک می کنم . دارم به این فکر می کنم که شاید آسمان قلنبه باشد ولی آفتابی که از پنجره توی صورتم می زند حقیقت این ادعا را زیر سؤال می برد . مادرم با نگاههایی التماس آمیز همچنان اصرار بر بازشدن در خانه دارد . این مادر من خیلی آدم با پشتکاری است . من خیلی تحسینش می کنم .
کم کم شعله هایی از حقیقت در دلم شروع به بالا گرفتن می کند و من خود را در شرف چشیدن طعم شیرین حقیقت می یابم . آری این حقیقت است که موجودی در حال کوبیدن به در خانه ماست . من باید با پدر صحبتی در مورد افزاتیش حجم زنگ در داشته باشم . دیگر شک ندارم که ملت قادر به دیدن آن نمی باشند که اینگونه ابراز احساسات می کند .
با ترس و لرز به سمت دری که ممکن است هر لحظه از جایش کنده شود می روم . گوشه حیاط یک عدد بیل می بینم سریع خود را به آن رسانده ، سر بیل را می کنم و با دسته بیل به سراغ در می روم . این دسته بیل که در دستهایم هست عجیب اعتماد به نفس مرا بالا برده است .
چیک
من هر لحظه منتظرم که اتفاق غیر منتظره ای رخ دهد . دست هایم از شدت فشاری که روی دست بیل آمده درد می گیرد .
ناگهان یک انسان یسیار متشخص و خوش تیپ را می بینم . از اینکه می بینم موجودی به آن نرمالی توانسته است چنین ضربات ویران کننده ای را به در وارد کند ، تعجب می کنم و بار دیگر به قدرت خداوند پی می برم که چه استعداد هایی در دل کائنات نهفته است .
آن اقای متشخص نیشش را تا بناگوش باز کرده و حالا هم دستهایش را از هم باز می کنم . گمانم منتظر این است که به آغوشش بروم . ناگهان یاد حرف های پدرم می افتم و قبل از هر چیز با کنار گذاشتن دست بیل به آن آقا می گویم
-سلام . ببخشید می تونم کمکتون کنم
-سلام کوچولو 69 . خوبی رفیق ؟ چطوری تو ؟ چرا ماتت برده ؟ منم روزنم دیگه .
( من که فکر نمی کنم آن دهانی که با این سرعت کلمه ها را یکی پس از دیگری بیرون می ریزد ، هیچ شباهتی به روزن داشته باشد )
- خوبید شما ؟ ممنونم ببخشید شرمندم . بنده هر چی فکر می کنم شما رو به جا نمی یارم . می شه خودتونو معرفی کنید ؟ البته روم به دیوار
- ای بابا کوچولو اذیت می کنی ما رو ؟ ( ناگهان تکه ای از لپم را از جا می کند . این آدم هر کسی هست خیلی محبت دارد . البته زورش هم زیاد است . دست می کشم روی صورتم . صورتم هنوز سالم است ) خب یا الله یاالله من دارم می آم تو . کوچولو جان لا اقل تعارف نمی کنی . برو یه یالا بگو من بیام تو . پام داره می شکنه از بس وایستادیم . اول که درو باز نمی کردی . حالا هم که ماتت برده . نکنه مریضی ها ؟ می خوای ببرمت دکتر . البته الان اینجا تاکسی زیاده . برو لباس بپوش وایسا اونور خیابون . بگو بیمارستان . درست دم در بیمارستان پیادت می کنن . من هم که می دونی کمر درست و حسابی ندارم . تا تو بیای من هم یه چایی می خورم و می روم . ( ناگهان انگار از چیزی نگران شده باشد ، صورتش تغییر رنگ می دهد ) ببینم چایی که دارین آره . نکنه نداشته باشین . ببین من خودم آخرشما . روزی 100 نفر از تالار همدردی میان من می پیچونمشون . ببین منو دیگه نمی تونی سیا کنی .
( اسم تالار همدردی که به گوشم می خورد ناگهان حقیقت مانند طوفانی سیل آسا بر من جاری شده و من تمامی ابعاد این انسان نازنین را با تمام وجود احساس می کنم )
- ا شما هستین تازه یادم اومد . بفرمایید بفرمایید . چایی چیه قربان اختیار دارید . باید گاوی گوسفندی یا نهایتاً خروسی جولوی شما سر می بریدیم ( و بلا فاصله چشمکی را حواله اش می کنم ) ( روزن که گویی از کسی غیر از خودش انتظار پر حرفی ندارد ، وحشت زده می نماید )
-ای بابا این حرفا چیه . ما که غریبه نیستیم یه آب خالی هم بدی به ما راضی هستیم . راستی ناهار چی دارین . شنیدم به baby یه حال اساسی دادی . آره؟!
-ای به روی چشم بفرمایید بفرمایید . مادر مهمان اومده
-( مادرم از پشت پنجره ) پیست پیست . این کیه اومده تو دعوتش کردی
-( بیچاره مادرم . با تالار و فرهنگ تالار نشینی آشنایی کافی ندارد ) نه مادر جان خواهش می کنم هر چه خوردنی و آشامیدنی داریم مهیا کن . ما جلوی بچه ها تالار آبرو داریم . ( مادرم اکی را می دهد . از این که می بینم پس از مدت ها مادر به من توجه نشان داده و مرا جدی گرفته احساس شعف می کنم )
خلاصه روزن ( روزن که چه عرض کنم ...) قصه ما پس از چند روز اقامت در خانه ما با کولباری از سوغات( چایی و قند و شکر و ...) به خانه خود رهسپار شد . پس شد آنچه شد .
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
عجب روزگاری شده چند وقت پیش رفته بودم خونه یکی از اعضا بیچاره جوون خوبی هم هستااااا اما نمی دونم چرا عینکش رو نزده بود! هی هر چی با صدای نازکم باهاش احوالپرسی می کردم که بفهمه بابا من خانم هستم نه آقا هی می گفت چطوری پسر!!
خلاصه در این فکر بودم که دیدم یکی در می زنه، من از توی حیاط داد زدم
-کیه؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟
یک صدای آشنایی اومد، مثل اینکه اومده بود بازدید، گفت:
- منم آقا روزن کوچولو
- ای بابا، باز هم گفت آقا، ببین داداش من آقا نیستم، این دفعه خوب چشماتو وا کن من خانم هستم اون هم از نوع متشخصش..
در همین حین در رو باز کردم، دیدم آقا کوچولو از خجالت کوچولوتر شده، حدس زدم زود اومده که تا چای و شکر و قندی که از خونه اش بردم تموم نشده دخلشون رو بیاره، واسه همین گفتم:
- آقا کوچولو قربون دستت، من امروز به لطف شما همه چی تو خونه دارم فقط دارم پیش پای شما میرم مهمونی جایی، میخوای بیا با هم بریم، می ریم خونه یکی از این اعضا تالار، نفر بعدی من میشه، بریم یه شام و ناهار حسابی بیفتیم، نظرت چیه؟؟
آقا کوچولو که منو میشناخت دید که از من چیزی بهش نمی رسه قبول کرد، منم اومدم بیرون و در و بستم و راهی خونه .... شدیم.
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
دیروز کوچولو بالاخره رفت خونشون اما امید جان هنوز تشریف دارند و در حالی که باز هم دارم با چای از امید پذیرایی میکنم صدایی آشنا را شنیدم . . .
زییییییییییییینگ
زییییییییییییینگ
ای وای این بار در را باز نمیکنم چقدر مثل کوچولو زنگ میزند
زییییییییینگ زییییییییینگ
در همین لحظه ی صدایه دیگه هم اضافه شد!!!
بوم بوم
یکی دستش رو از روی زنگ بر نمیداره یکی هم به شدت به در میکوبه تا در از جا کنده نشده برم در رو باز کنم
از پشت در: کیییییییییییییییییییییییی یییییییییییییه اومدم
ماییم باز کن
باشنیدن کلمه "ماییم" با صدای روزن و کوچولو قلبم به شدت میزنه . . .
در را باز میکنم
روزن: سلام چه طوری خوبی؟ داشتم می اومدم باز دیدیت سر راه کوچولو رو دیدم با هم اومدیم.
ا چرا خبر ندادی یه گاوی گوسفندی جلوتون سر ببریم؟ کوچولو جان یکی دو روز این جا تشریف داشتن تازه دیروز رفع زحمت کردند.
کوچولو: امید رفته یا نه؟
نه هنوز هست (گریه)
چه عالی روزن جان نمیدونی با امید چقدر خوش گذشت بیا بریم تو امید تنهاست. . .
در حالی که کوچولو مرا به عقب هول میده راه را برای روزن باز میکنه و هر دو وارد میشوند و من جلوی در جا میمونم و در بسته میشود!!!
و صدای خوش و بش امید با کوچولو و روزن را میشنوم:
امید: کوچولو چه خوب شد برگشتی تنهایی حوصلم سرمیرفت! چه عالی شد که خانم روزن رو هم آوردی جمعمون جمعتر شد! و صدای کوچولو که همچنان اصرار دارد که روزن مرد است به گوش میرسد کوچولو: داش روزن شما زحمت نکش صاحبخونه خودش چایی میریزه!!!
و من در حالی که سرم را در میان دستانم گرفته ام روی پله جلوی در مینشینم . . .
______
"مثل من"
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
زينگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ گگگ
آيفونو بر ميدارم . بفرمائيد.
- منم
- خب ميدونم هرکسي خودشه.
- نه من مثل منم!
- خب منم مثل منم.
-اما من تونيستم، مثل منم
- باشه ، مثل اينکه اينجوري نتيجه نمي گيريم، اگه نمياي تو الانه ميام دم در!
- سلام ،اما درو نزدي ببيني ما ميام تو يانه!
- شما مگه چند نفريد، اگه يه جمعيد که بايد بگي "مثل ما" ئيد، يا چون سال گاوه ديگه نمي گي "من" ميگي "ما"!
يه تيکه کاغذ رو زمين ميبينم که خودش وايساده. درحاليکه کاغذو ور ميدارم ميبينم يه ذره اي بهش چسبيده.
- اين ديگه چيه؟
مثل من -چيه نه کيه
من- کيه ، اما اين که يه ذره ست.
مثل من- همونيه که آدرست رو داد.
من- مي خواستم خفش کنم اما گردنشو نمي ديدم. تازه فهميدم همون کوچولوه که چند روز پيش رفته بودم خونشون و کلي گپ زده بوديم وحرفامو خوب مي فهميد وهم زبون شده بوديم و...
خب سر پا خسته شدم ، چون چند نفري خونه مثل من بودن ومنتظر اونا ، تصميم گرفتيم اونارو معطل نکنيم و با هم راه افتاديم به سمت خونه مثل من...