RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
آقای سورنا
خوب بهتون حق می دم که بهتون بر بخوره ولی پرتو جان ناسزا یا فحش ندادند .اینجوری که پرتو گفت باید بهش حق داد که به همه مردها بدبین بشه.ولی با این حال پرتو جان خیلی متاسف شدم با این حال همه مردها مثل هم نیستند.شاید اشتباه شما این بود که قبل از ازدواج رویاپردازی کردی و چون به اون رویاهات نرسیدی فکر می کنی شوهرت دروغت گفته ورفتارت باهاش تغییر کرده و رفته سراغ یه زن دیگه.ازدواج با اون چیزی که ما دخترها فکر می کنیم خیلی تفاوت داره.تو خونه بابا می خوریم و می خوابیم ولی با ازدوج حلقه مسئولیت و سختیها رو به دست می کنیم.از پسر انتظار داریم بهترین زندگی رو برامون مهیا کنه ولی آیا در مشکلات و سختیهایی که کمر پسر خم میشه ما در کنارش هستیم یا همش می گیم چی شد اون قول و قرارات هاها!!!! ازدواج کار اسونی نیست و مسئولیت خیلی سختی زوجین به عهده دارن و این میون اون عشق واقعی هست که بهشون نیرو می ده تا به هدفشون برسن. 95 درصد عشقهای امروزی فقط به خاطر منافع شخصی هست،یکی برای رفتن به خارج از کشور،خلاصه اینکه فقط رویاپردازی هست و با حقیقت خیلی فاصله داره.من اگر روزی بتونم ازدواج کنم از شوهرم انتظار ندارم رویاهامو به حقیقت تبدیل کنه بلکه ازش می خوام در کنارهم باشیم تا حقیقت زندگیمون رویایی بشه.واما آقای سورنا من برای شما احترام زیادی قائلم و از صحبتها و حرفهاتون لذت می برم پس با حرفهای قشنگتون ما رو راهنمایی کنید وبه خاطر دردو دل یکی مثل پرتو جان فکر نکنید بهتون توهین شده. از همه دوستان ممنونم که تاپیک منومی خونید.باز هم منتظر نظراتتون هستم
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
شادزی عزیز یه سوال؟؟
شما و همسرتون مگه عقد کرده نیستین؟؟
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
بلوم جان
من و به اصطلاح همسرم می خواستیم عقد کنیم که با مخالفتهای خانواده من و توقعات بیش از اندازشون از عقد و ازدواج پشیمون شدیم وفعلا با هم هستیم ولی زن و شوهر رسمی نیستیم(منظورم کاغذ بازی و رفتن اسم تو شناسنامه هست) ولی خطبه محرمیت رو خوندیم.گفتم که فعلا باهم هستیم و هر روز از دیدن هم خوشحال می شیم و زندگی به کاممون هست.مهم با هم بودن وازبودن باهم لذت بردن هست.تا موقعی که نامزد من یا شوهر من تونست با ماشین آنچنانی و جیب پراز پول بیاد شاید خانواده من قبول کنن البته اگر یه بهانه تراشی دیگه نکنن.راستش دوست ندارم برم یواشکی عقد کنم واعصاب خودمون رو بریزیم به هم.چون مشکلاتش اون قدر زیاد هست که هر چی عشق و دوست داشتن از یادمون می بره.بنابراین بهترین راه همینه.کسی هم نیستم که جلو پدر و مادرم وایسم چون احترامشون واجب.راهی به جز این برامون نمونده.کاریش هم نمی شه کرد.فقط اینو می دونم که زندگی رو دوست دارم و به خاطرکسی حاضر نیستم تلخش کنم.شاید بگید دختره از دست در رفته ولی برام مهم نیست.گفتم که زدم به سیم آخر.
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
شادزی عزیزم شرایطت کم و بیش شبیه خوده منه خانومی فقط جای خانواده ها با هم عوض شده
عزیزم منم دلم می خواد روهایی که همراه هم هستیم باهم خوش باشیم و بخندیم ولی همیشه یه غمی تهش هست
یه زمان هایی خیلی دلم می خواد که کنارم باشه ولی نمی شه من می دونم چی می گی و کاملا درک می کنم گلم و می فهمم وقتی می گی چاره ای ندارم جز این کار یعنی چی
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
عزیزم شادزی خانم! شوهر من نرفت سراغ یه زن دیگه اونزن از اول بوده و این آقا با دروغهاش تنها رویای منو که فکر میکردم در کنار هم لحظات خوبی رو خواهیم داشت کشت. دروغ خود این آدم! نه اینکه رفتار من باعث شه اون بره یه زن دیگه بگیره!
البته حالا که شما زدی به سیم آخر و کار خودتو کردی دیگه نمیشه چیزی گفت. به نظر من میرسه که اگه فقط پدر و مادرت بدونند که با این آقا تا کجاا پیش رفتی خودشون هر چی زودتر بساط عروسیتونو با شرایط حد اقلی فراهم میکنند. به هر حال هر که طاووس خواهد دعوای پدر مادر رو هم باید تحمل کنه! بذار بفهمن !حرفهات درست عین حرفهای من موقع ازدواجه اما امیدوارم هیچ وقت پشیمون نشی.
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
پرتو جان ببخشید اگه حرفی زدم و دلخور شدی .خیلی برام عجیب که نفهمیدی . معلوم میشه آدم پستی بوده که اینجوری با احساسات تو بازی کرده. راستش خیلی دلم گرفت و از ته دلم از خدا می خوام که شوهرت رو به راه راست هدایت کنه.باهات همدردی می کنم ومتاسفم.معلوم خیلی توپت پر که اینجوری حرف می زنی.یه سوال؟ شوهرت نماز می خونه؟خوشتیپ؟ خوشکل؟ خوش زبون؟
به هر حال من با شناخت کامل انتخابش کردم.نه با عشق.عروسی هم قرار نیست کسی برامون بگیره چون خودمون از پسش بر میاییم و در ثانی اگر بزارنمون عروسی هم نمی گیریم و میریم مکه یا پولش خرج خیریه می کنیم.من با پدر و مادرم کوچکترین درگیری ندارم و نخواهم داشت چون برام ارزش دارن و به احترام اونها سکوت کردم تا با شرایط بهتری دوباره بیاد.من برای ازدواج عجله ندارم گفتم که با هم بودنش برام بیشتر ارزش داره .همین الان هم با سیاست خودت می تونی دست اون زن رو از زندگیت بیرون بکشی.فکر کنم شوهرت ظاهر خوبی داشته و با همین ظاهر خوب دروغهاش باور کردی.
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
شادزی جان شما چیزی نگفتی که منو ناراحت کنه عزیزم! شوهر من آدم پستی نبوده و نیست نمار هم میخونه و انواع و اقسام کارهای خیر هم میکنه و البته عین همه مردهای ایرانی دروغ هم میگه اما من هم خیر سرم مثلا با شناخت ازدواج کردم و ...
ببین شوهر من اتفاقا در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما یکی از اون هدایت یافته هاشه! چون به فکر عدالت در زندگی دو همسری و این مزخرفاته. ایشون همه چیزای خوب و صفات خوبو داره جز اینکه مثل خیلی از مردهای ایرانی فکر میکرده حقشه برا بدست آوردن دختر مورد علاقه اش بهش دروغ بگه. بعد در مقابل عمل انجام شده قرارش بده. من با این مشکل دارم!
عزیزم فقط یه خورده واقع بین باش و پدر و مادرتو در جریان کارهات بذار و به خاطر ترس از برخوردهاشون خذفشون نکن. اینکه بدون اطلاعشون کار خودتو بکنی که احترام نیست. حد اقل برو پیش ی مشاور راهکارشو بپرس.
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
شادزی جان از ماست که برماست.
جامعه ای شده که اگر یک پسر رو بایک دختر دیدن ، متاسفانه هزاروصله به اون دختر می چسبونن.
من با اینکه پسر هستم ولی همیشه از این مساله رنج می برم.
چند بارهم برخورد فیزیکی و لفظی کردم.
همیشه چندتا گوجه گندیده داخل یک صندوق گوجه چیدا میشه.بدل نگیر.محکم باش.
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
شادزي جان سلام
از مشكلاتي كه داري خيلي ناراحت شدم اما مي گن سختيها انسان را مي سازند
نقل قول:
به هر حال من با شناخت کامل انتخابش کردم.نه با عشق.عروسی هم قرار نیست کسی برامون بگیره چون خودمون از پسش بر میاییم و در ثانی اگر بزارنمون عروسی هم نمی گیریم و میریم مکه یا پولش خرج خیریه می کنیم.من با پدر و مادرم کوچکترین درگیری ندارم و نخواهم داشت چون برام ارزش دارن و به احترام اونها سکوت کردم تا با شرایط بهتری دوباره بیاد.
خيلي خوبه كه هم با چشم باز انتخاب كردي و هم اينكه براي پدر و مادرت احترام قائلي:73:
اما گفتن حرفت و با احترام اعتراض كردن به آنها معني اش بي احترامي نيست.
مطمئن باش هيچكس به خوبي خودت نمي تونه براي آينده ات تصميم بگيره اما به شرط اينكه از تجربيات ديگران به خوبي استفاده كني.
پيشنهادات من اين است:
1- حتماً بهمراه نامزدت به يك مشاور ازدواج مراجعه كنيد.
2- با پدر و مادرت (هركدام راحت تري) با نرمي و ملايمت صحبت كن و سعي كن فقط بشنوي(شنيدن نشان دهندة تاييد تو نيست) و علت خواسته هايشان را جويا شو و از آنها بخواه كه صادقانه به تو بگويند چرا اين رفتارها را دارند و چرا مخالفت مي كنند.
3- به نامزدت بگو براي رسيدن به تو بايد نظر خانواده ات را جلب كند و تمام سعيش را بكند كه نقاط مثبتش را به آنها نشان دهد و نقاط منفي اش را اصلاح كند. اگر گفت من نمي تونم، خواستة اونها منطقي نيست و ... هزاران دليل ديگه آور مطمئن باش كه بدرد حتي فكر كردن هم نمي خوره چه برسه به زندگي اما اگر تلاش كرد و از هيچ تلاشي خودداري نكرد حتي اگر هم موفق نشد نشون مي ده كه واقعاً تو رو مي خواهد و حتماً خدا هم كمكتون مي كنه و موفق مي شيد.
مطمئن باشد هيچكس به اندازة پدر و مادرت خير و صلاحت را نمي خواهند فقط ممكنه بعضي وقتها معيارهاشون اشتباه باشه و تصور كنند خوشبختي تو در اين است.
برايت بهترينها را آرزو مي كنم
RE: از فرهنگ ایرانی حالم به هم می خوره
سلام
شادزی جان منم با شما موافقم وخودمم یکی از اون کسانی هستم که ضربه اش راخوردم وحالاکه به این سن وسال رسیدم وخانواده ام متوجه شدند اشتباه کردند میگویند می تونی با یکی دوست بشی تا بشناسی اورا ایا واقعا تو این سنو سال من نیاز به دوست پسر دارم البته خوشحالم که این سختگیری ها حالا کمتر شده وخانواده ها دیدشون باز شده