شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل ها
نمایش نسخه قابل چاپ
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل ها
امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ماه و ستارگانم
میم
ملامت گو چه میداند میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نامحرم خصوص اسرار پنهانی
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
دعاي صبح و آه شب كليد گنج مقصود است
بدين راه و روش مي رو كه با دلدار پيونديست
تاب بنفشه میدهد طره ی مشکسای تو
پرده ی غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
ی
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود
در بزم دور یک دو قدح در کش و برو
یعنی طمع مدار وصال مدام را
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها