-
RE: از دستشون خسته شدم
بابا مارال جان اينقدر با گفتن اين جمله ها و به ياد اوردنشون نخواه كه موضوع را براي خودت بزرگتر كني يك زندگي رو راحت تر بگير به نظر من مهمترين چيز اينه كه شوهرت دوست داره و حرفهاي تورو قبول داره بي خودي از اونها طرفداري نمي كنه
به نظر من با تكرار اين مشكلات براي خودتو و شوهرت زندگي رو تلخ نكن حالا ببين كي گفتم با گفتن اين چيزها براي شوهرت فقط كارو به جرو بحث هاي عميق تر مي رسوني
-
RE: از دستشون خسته شدم
سلام به همگی سال نو مبارک امیدوارم همتون سال خوبی داشته باشید هنر مند جان مرسی از راهنماییت عزیزم باور کن چیزی رو بزرگ یا تکرار نمیکنم اینا واقعیتهای زندگیه وهرچقدر بخوام بیخیال بشم نمیشه چون همیشه میبینمشون وچشم تو چشمشونم وانتظاراتشون همچنان پابرجاست درسته شوهرم از اونا طرفداری الکی نمیکنه ولی دوستم نداره که باهاشون قهر باشیم یا اونا ازما ناراحت باشن اگه به منم نگه از رفتاراش معلوم میشه که وقتی اختلاف داریم عصبیه منم از این میترسم این قهر واشتیها اخرش شوهرمم خسته کنه
امیدوارم موفق باشی
-
RE: از دستشون خسته شدم
وای تورو خدا یکی کمکم کنه چرا من اینجوری شدم قبلا خیلی راحت تر زندگی میکردم اگه مشکلم روحی یا افسردگیه یا هرچی هست لطفا بگید برم درمان کنم دارم دیوانه میشم شوهرمم دیگه خسته شده چرا وقتی جواب کسیرو نمیدم بعدش اینقدر حرص میخورم این عادی نیست خودم میدونم این رفتارم غیر عادیه چیکار کنم بهم بگید خواهش میکنم از دست خودم خسته شده به خودم میگم یا همونجا جواب بده یا بعدش اینقدر حرص نخور ولی نمیشه که نمیشه دیروز جاریم اینا اومده بودن عید دیدنی خونمون ازمن پرسید با تعجب خیلی تابلو جلوی بقیه مهمونا پرسید تلویزیونت جزو جهازت نیست منم گفتم نه گفت ای وای راست میگی چرا من نتونستم جوابشو بدم چون میدونستم ومطمئن بودم که داره به من تیکه میاندازه چون کارش اینه با همه همینجورییه ولی من در جواب بالحن ارام گفتم نه رسممون نیست تلویزیون جهاز بدیم بعدم حرف عوض کردم ولی بعد از اونا دارم دیوانه میشم نصف شب از خواب پریدم تا خود صبح این فکرا نگذاشت بخوابم که چرا جوابشو جوری ندادم که بفهمه ناراحت شدم همش توذهنم درگیرم که کی ممیبنمش واینبار جوابشو میدم من اصلا قبلا اینجوری نبودم خیلی ارامش داشتم از خیلی از حرفا به راحتی میگذشتم ولی الان خودمو نمیتونم قانع کنم که جواب ابله خاموشیه یا اینکه ایکاش بتونم همونجا جوابشو بدم که اینقدر حرص نخورم شما بگید من چیکار کنم توروخدا نگید که سخت نگیر و گذشت کن چون نمیتونم با خودم کنار بیام شاید بخاطر اینکه صبرم سر اومده ولی هرچی هست ارامشو ازم گرفته نمتونم راحت بخوابم درصورتیکه میدونم اینا موضوعات کوچیکیه شاید چون قبلا خیلی مارو اذیت کردن خسته شدم نمیدونم چمه تورو خدا منو راهنمایی کنید نمیدونم چیکار کنم
-
RE: از دستشون خسته شدم
سلام مارال
توصیه می کنم برای تمرین مهارتهای ابراز وجود و قاطعیت به یک روانشناس بالینی مراجعه کنی و بر اساس تمرین هایی که بهت میده ، بتوانی اینگونه روشها را بهتر در زندگی پیاده کنی.
-
RE: از دستشون خسته شدم
خیلی از راهنماییتون سپاسگذارم اقای مدیر من میدونم از جهت اینکه نمیتونم از خودم دفاع کنم مقصرم ولی بعضی جاها اصلا نمیدونم چیکار باید بکنم مثلا چند روز پیش برای اینکه دل مادر شوهرمو بدست بیارم باهاشون رفتیم مسافرت وقتی من از اتاق بیرون اومدم حتی نگذاشت من دور بشم تا نشنوم شروع کرد از من بد گفتن به جاریم ونم که از خدا خواسته تایید میکرد میگفت پسر منه که اینو نگه میداره این دختره لیقته مارو نداره من همه اینارو شنیدم ولی به روی خودم نیاوردم ولی از درون دارم میپوسم به هرکس گفتم گفت باید میرفتی وداد بیداد راه میانداختی اما من نکردم اخه من اهل این جنجالها نیستم شما بگید من اونجا باید چیکار میکردم
نخواستم مسافرتمون خراب بشه به نظر شما کار خوبی کردم یا نه ا
-
RE: از دستشون خسته شدم
من پيشنهاد مي كنم كه توي تالار يك گشتي بزني خيلي ها دلشون مي خوادكه از تجربه هاي شما استفاده كنند و خودت هم مي توني با خوندن تجربه هاي ديگران پي ببري كه توي همه زندگي ها اين مسائل هست و همه دارن باهاش دست و پنجه نرم مي كنند و فقط تو نيستي كه اين مشكل و داري پس بيا بيرون توي تالار و موضوعات ديگه و كمي هم با ما باش ببين ما چي مي كشيم و چي براي گفتن داريم
-
RE: از دستشون خسته شدم
سلام مارال جان من هم مشکل شما رو دارم که نمی تونم جواب خانواده شوهرم رو بدم و همش تو خودم می ريزم. با کمک اين سايت تونستم کمی از حساسيت هامو کم کنم ولی هنوزم خيلی موارد ناراحت می شم. همش من زنگ می زنم از وقتی اومدم اينجا خانواده شوهرم حتی يک بارم بهم زنگ نزدن حتی برای روز مادر يا عيد کادو گرفتم ولی يه تلفن هم نکردن و وقتی من زنگ می زنم گله می کنن که چه عجب؟ شوهرمم هم چيزی بهشون نمی گه که اونارو ناراحت نکنه و من بيشتر حرص می خورم اگر شما بوديد چيکار می کرديد باز هم زنگ می زديد؟ با اينکه اونا به من کم محلی مي کنن ولی من باز هم زنگ می زنم و وا نمود می کنم که همه چيز خوبه البته 2 ماهی يه باز يا ماهی يه بار زنگ می زنم ولی اونه نمی خوان اين رابطه باشه من به نظر شمه بايد چیکار کنم؟
-
RE: از دستشون خسته شدم
سلام به مارال عزيز
من مشابه مشكل تو رو داشتم و عذاب مي كشيدم وقتي مي رفتيم اونجا و بيرون ميومديم مثل يه بمب بودم كه هر لحظه منفجر مي شه و تمام روز و حتي چند روز رو عصباني و ناراحت بودم و تمام اينها باعث مي شد با شوهرم جر و بحثم بشه
با خودم كه فكر كردم ديدم دو راه دارم :
بي خيال شم هر چي مي گن بگذرم
يا همون لحظه هر چي به نظرم رسيد جواب بدم با اين كه كلا آدم كم رويي هستم و سعي مي كنم جواب كسي رو ندم ولي در اين مورد خاص ديدم چاره ديگه اي ندارم
حالا بسته به موقعيت يا بي خيال مي شم و وقتي از خونشون بيرون ميايم انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده گاهي هم جواب حرفاي نامربوط و رفتارهاي زشتشون رو ميدم البته ممكنه خيلي هم مستقيم نگم و يا شايد بيشتر از يكي دو جمله نشه و يا بعدا فكر كنم كاش اينو نمي گفتم و يه چيز ديگه مي گفتم ولي حداقل نتيجه اش اين شده كه ديگه حرفام توي دلم جمع نمي شه و حتي بعد از يكي دو هفته فراموش مي كنم در حاليكه هنوز كارها و حرفهايي كه در اوايل ازدواجمون بهم زدن تو ذهنمه و گاهي آزارم مي ده البته اگه جوابشون رو مي دي سعي كن مودبانه باشه و حتي المقدور در زمان حضور شوهرت باشه تا بعدا حرفات رو با تغيير و ...!تحويل شوهرت ندن و تو رو از چشمش بيندازن
ولي اينو بدون زندگي بالا و پايين داره اين تويي كه بايد بتوني مسير زندگيت رو درست و زيبا طي كني
-
RE: از دستشون خسته شدم
سلام
من کاملاً درکت می کنم .
خیلی سخت است .
ولی یک چیزی بگم آروم بشی : من یک نفر را می شناسم آنقدر مشکلات داره که شنیدنش تحمل می خواد ولی می دونی این شخص آنقدر تازه ، جوان ، خوشگل باقی مانده است چون همیشه میگه : من همه لحظات روز به آرزوها و اهدافم فکر می کنم .
تو هم کمی به خودت فکر کن، به رویاهات فکر کن ، به خودت برس، بسپار به خدا .
روی بینش فکری خودت فکر کن . سعی کن خودت را عوض کنی .
-
RE: از دستشون خسته شدم
سلام مارال جان:
باور کن من هم همین لحظات تلخ را داشتم(ازجانب خواهرشوهرم)، اما باید سپاسگزار خداوند باشی که شوهرت را در سمت خودت داری،و حداقل باتسلی تو جو را خراب تر نمیکنه .در صدد دلجویی ازت برمیاد