-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
من بیشتر تصور می کنم شما هر دو هنوز هم بچه هستید و عجیب که خود صاحب بچه شدید!
زندگی متفاوت با عروسک بازیست. شما مادر هستید و ایشان پدر. مقداری سعی کنید به خودآیید.
" من توقع داشتم، من توهین کردم،من لج کردم، من دانشگاه رفتم ، من بی محلی کردم " اینها روشهاییست که شما برای جلب محبت همسرتان و کاهش بی اعتنایی او انتخاب کردید!! شیوه خود را درست کنید و بعد بسنجید که همسرتان چه رفتاری را انجام می دهد. من با شادزی موافقم. همسر شما هم ناگزیر لجبازی بچگانه ای کرده و زندگی خود را به مخاطره انداخته. چرا نمی خواهید محبتی که او می خواهد را شما به او بدهید؟! این غرور عجیب شما برای من واقعا حیرت آور است
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
سلام به نظر منم این احساس که شما نسبت به همسرتون بی اعتماد بشید و دیگه نتونید راست و دروغش رو تشخیص بدید قابل درکه. اما چیزی که بیشتر توی این رابطه به چشم می خوره توقعات شما دو نفر از همدیگه بوده. دقیقا موقعی که هر دو به همدیگه احتیاج داشتید این رو ابراز نکردید بلکه منتظر موندید که از رفتارهای همدیگه متوجه بشید و این رفتارهای به قولی "بچه گانه" کم کم محبت و عشق بین تون رو از بین برده و حالا هم که هردو پشیمان از اشتباهات گذشته هستید باز هم تکرار همون رفتارها منتها این دفعه به شیوه های پرمحبت. نمی فهمم چرا؟ چرا؟
چرا با همسرت حرف نمی زنی رک و رو راست. چرا حرف دلت رو بهش نمی گی و توی یه خلوت عاشقانه وهمسرانه با هم حرف نمی زنید و تمام حرفهای همسرت رو و احساساتی که توی تموم اون روزها داشته رو نمی شنوی؟ بهش بگو نیاز به صحبت کردن در مورد اون روزها داری تا وقت احساس کنی که شنیده شدی؟ تا وقت احساس کنی که احساساتت تخلیه شدند؟ تا وقت در و دل کرده باشی؟ نه هیچ گله و شکایتی!
شاید این راه حل به نظر کمی ساده برای این مشکل به ظاهر بزرگ بیاد اما تو می تونی با حرف زدن با درک کردن احساسات خودت و همسرت و تخلیه کردن تمام احساس های بی محلی و بی اعتنایی رو از خودت دور کنی و بهتر و با فکر و قلب بازتر راه درست رو انتخاب کنی و به همسرت یه فرصت دیگه برای بخشوده شدن بدی؟
امیدوارم هر چه زودتر مشکلت رفع بشه!
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
سلام به دوستان مهربونم
از این همه محبتی که به من دارید واقعا ممنونم .نمی دونم اگه شما نبودید این چند روزه رو چطور سپری می کردم .راستشو بخواید شوهر من از این که در مورد این موضوع صحبت کنه بیزاره چون میگه برام یادآور خاطرات بدیه و ترجیح میده با عمل به هم ثابت کنیم که چقدر همدیگرو دوست داریم .من هم از تکرار گذشته زیاد سودی نبردم چون همیشه بین حرفهای شوهرم چیزی رو پیدا کردم که باعث آزار روحم شده.قلبم شکسته ،اما می دونم که نتیجه کارهای خودمه.اگه من اینطور رفتار نمی کردم این اتفاقات نمی افتاد ولی باور کنید می خوام بسازم اما یه چیزی تو وجودم آزادیه عمل رو ازم گرفته شاید اسمش بی اعتمادیه .پستهای شما به من آرامش میده وبهم یاد میده که واقعی تر به مسائل نگاه کنم .ممنونم از اینکه تنهام نمیذارید...
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
اما یه چیزی تو وجودم آزادیه عمل رو ازم گرفته شاید اسمش بی اعتمادیه
اصلا نگران نباش با تلاش مضاعف و مرور زمان این حس کم رنگ می شه .
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
من این چند روزه رو سعی کردم کاملا به شوهرم محبت کنم و نسبت به حرفها بی اعتماد باشم .همه چیز خوب پیش میره و انگار او به آرامشی که همیشه می خواست داره میرسه .می دونم که با کمک شما دوستان راه خوبی رو پیدا کردم اما با خودم هنوز کنار نیومدم ،قلبم درد میکنه ،صبحها به سختی میتونم روز رو شروع کنم و حتی سعی می کنم که به شوهرم نگاه نکنم.برام دعا کنید که بتونم کنترل احساساتم رو بدست بگیرم
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
سلام !
خوشحالم گلوریای عزیز که بالاخره به نتیجه حل مشکلت رسیدی /یه جمله ای نوشته بودی که خیلی منو به فکر فرو برد انوم اینکه:
"این همون شخصیه که تقریبا یک ماه به تو ابراز علاقه میکرد در صورتیکه با یه دختر دیگه دوست بود و همش تو رو فریب داد ...
نمیدونم کدومش درسته؟ دیگه فرق دروغ و راستشو نمی تونم تشخیص بدم ،می ترسم از اینکه بخواد فریبم بده تا زندگیش دچار دردسر نشه ،می ترسم از اینکه هیچ علاقه ای به من نداشته باشه ."
نقش این جمله را باید به یه طریق درست تو زندگیت کمرنگ وبعدش بیرنگ کنی عزیز دلم /چون تنها چیزی که موجب اوت کردن یه بیماری میشه باقی موندن مقداری از زخم قبلیه که با یاد آوریش تو بهترین لحظاتت هم عذاب بکشی خدای نکرده!
از دوستان خوبی که توی این تاپیک کمکای خوبی کردین هم متشکرم .باور کنید ما خیلی وقتا جواب پرسشهای مگوی خودمونو از همین جوابهای خوب و درک شده و کار شده ای که شما ها میدین دریافت میکنیم.یه همچین مشکلاتی تو دوره نامزدی هم وحشتناکه چه برسه دوره زندگی بعد 8 سال با یه بچه !
موفق باشید!
"خوب صبر کردن ،پیش درامد پیروزی است "
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
دوست عزيزم فقط شوهرت رو باور كن و همه چي رو فراموش كن.ببين چه قدر دوستت داره و بهش نشون بده تو هم عاشقش هستي.
كمي مثبت فكر كن و به عشق گذشتتون ايمان داشته باش و زندگيتو با افكار منفي خراب نكن.
مطمئنم از پسش بر مياي.موفق باشي.
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
شما هر دو اشتباه کردید، همسر شما از بدترین روش برای متوجه ساختن شما استفاده کرده است. اما بعد از فهمیدن این قضیه شما دو راه داشتید، اول اینکه از همسرتون جدا بشین و دوم اینکه به زندگی باهاش ادامه بدین. خوشبختانه شما راه دوم رو انتخاب کردین، اما شرایطش رو برای خودتون فراهم نکردین برای همین هم هست که الان آسایش ندارید.
این چیزی که من به شما میگم تأثیرش رو روی بهترین دوستم دیدم که اگه الان در تالار بود حتما به شما میگفت که این کار رو بکنید، اول از همه باید خودتون رو ببخشید، به خاطر تمام اشتباهاتی که انجام دادین و روشی رو پیش بگیرین که اشتباهات قبل رو تکرار نکنید. و بعد از اون باید از ته دل و از صمیم قلب همسرتون رو ببخشید، نباید سعی کنید که این قضیه رو فراموش کنید بلکه باید سعی کنید که همسرتون رو ببخشید.
راستش الان وجدانم اجازه نمیده که این حرفها رو بزنم چون این حرفها رو کسی به من یاد داده که در کمال آرامش با همچین مشکلی رو به رو شد و پشت سرش گذاشت، میدونم که راضیه بگم برای همین بهتون میگم، ببینید دوست من، اگه شما سعی کنید اشتباه کسی رو فراموش کنید، هر از چند گاهی با یاد آوری اون اشتباه دلگیر و دلخور می شید و رابطه تون خراب میشه، اما اگه کسی رو ببخشید، حتی اگه مجبور باشید روزی صد بار اون اشتباه رو به یاد بیارید، دیگه از دست اون شخص دلگیر و ناراحت نمی شید فقط به اون تجربه فکر می کنید و سعی می کنید درسهایی که توی اون اتفاق بود رو مرور کنید و یا کشف کنید.
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
سلام
در تائید حرف های زیبای روزن عزیز و دوست بزرگوار ایشون (شاد صبور)
آفرین بر شما خیلی زیبا بود فرق بین بخشیدن و فراموش کردن
...من هم خواهش می کنم از تقصیرشون بگذرید و ببخشیدشون.
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید
واقعا از همتون ممنونم،چقدر برام جالبه که شما دوستان عزیز با دانستن مختصری از زندگیه من به تقریبا تمام احساسات من واقف شدید و با راهنماییهای دلسوزانتون منو همراهی می کنید.
دلم می خواد با یکی درد دل کنم و سرمو بذارم رو شونش و تا اونجایی که می تونم گریه کنم.اما دیگه به خودم اجازه نمیدم که اشک بریزم،بقول شوهرم مگه چی شده !؟بچه ام که صحیح و سالمه شوهرم هم که بالای سرمه ،پس دیگه جایی برای ناراحتی نمی مونه .
باور نمی کردم یه روزی از خدا بخوام که برای یه لحظه هم که شده کمکم کنه که شوهرمو عاشقانه نگاه کنم و مثل گذشته به تمام حرفاش بدون هیچ شک و تردیدی گوش کنم و زندگیمو باور داشته باشم . شوهرم همیشه به من میگه برای اینکه به آرامش برسی به این فکر کن که شاید ممکن بود بدتر از این بشه اما دلم می خواد بدونم اگه من با اون این کارو می کردم دیگه این حرفها براش معنایی داشت یا نه ؟چطور می تونم کسانی رو که با ارزشترین چیزی رو که داشتم ازم گرفتن رو ببخشم ،چطور میتونم کسانی رو که باعث شدن یه مدت به بچه ام بدی کنم رو ببخشم.
بگذریم فقط می خواستم حرف بزنم و یکم خودمو خالی کنم .خدا رو شکر که شما دوستان مهربونم هستید. همیشه تو سختیها به خودم میگم این نیز بگذرد،امیدوارم زود بگذره .