RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام آقا حامد
من مرتب پیگیر موضوع شما و پاسخ هایی که دوستان در رابطه با موضوع شما داده اند بودم به نظر من شما نباید از مشکلتان فرار کنید بلکه مردانه در برابر آن ایستادگی کنید و در پی حل آن. حداقل به خاطر پسر کوچولویتان. فکر می کنم مشکل شکل گیری شخصیت همسرتان به این گونه که شما تعریف کرده اید باشد پس باید به فکر چاره بود. من دوستی دارم که روانشناس خانواده و عضو هیئت علمی دانشگاه می باشد امیدوارم از طریق ایشان بتوانم به شما کمک کنم. خوشبختی شما آرزوی ماست
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
میشکای عزیز ممنون میشم این کمک را بکنید منتظر میمونم
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام بر آقا حامد ،
دوستان به نکات خیلی جالبی اشاره کردند . من هم با اجازه ی شما به چیزهایی اشاره می کنم که به نظرم مهم هستند .
حتما این ضرب المثل ها را شنیده اید که می گوید :
چو از دل برآید بر دل نشیند یا برای کسی بمیر که برات تب کنه و ....
به نظر من بزرگترین نقطه ضعف و همین طور نقطه ی قوت ادمها در اصطلاحی نهفته هست به نام "دوست داشتن" یا "عشق ". البته غالبا از این امر بی اطلاعیم .
ما آدمها برای دوست داشتن یا دوست داشته شدن چها که نمی کنیم ؟ ... بدون اینکه بدانیم ، در جستجوی محبت هستیم و اینکه باور شویم ... به هر دری می زنیم تا دوست داشته شویم و وقتی که دوست داشته می شویم ، دوست خواهیم داشت .
به نظر من حتی آدمهای مدعی ، سخت و یکدنده هم که اعلام برائت و بی نیازی از این امر می کنند با همین ادعا و رفتار در جستجوی این گوهر درخشان هستند ... و این امریست طبیعی ، بدیهی و بجا که انسان بدون آن بی معناست ...
از این بگذریم که شیوه های محبت کردن و محبت دیدن در افراد مختلف چگونه است . مهم این است که اگر محبت کنی محبت می بینی . اما چه محبتی ؟ قطعا محبت زوری ، سیاست مدارانه ، خودخواهانه و ... در جلب محبت و احساس دوستی مخاطب یا عمل نمی کند و یا دارای اثری مقطعی ست ...
خیال می کنم خیلی از دادها ،دردها، بحرانها ، خلاف ها ، بی مهری ها ، بیماری ها ، تنش ها ، استرس ها ، افسردگی ها و ... ناشی از عدم باور شدن است و عدم دوست داشته شدن و احساس ناشی از این امر ..
اینکه می گویند "چو از دل برآید بر دل نشیند " شاید اشاره به همین مفهوم دارد .
حامد عزیز ،
شما خیلی واضح از نیاز خود برای دوست داشته شدن و عشق در زندگیت حرف زدی و این شجاعت و فهم زیادی می طلبد . من می خواهم از شما سوال کنم : فکر نمی کنی این نیاز، نیازی ست که دقیقا همسرت هم در جستجوی اوست ؟ یعنی شاید رفتار او هم بازتاب و یا قیامی علیه شما برای دوست داشته شدن واقعی باشد . دوست داشته شدنی از سر خواستن و باور داشتن ، نه فقط به منظور تحریک او برای انجام بخشی از وظایف زناشویی ...
اگر جلب محبت با اهداف خاصی که خواستن واقعی را تحت تاثیر قرار می دهد صورت بگیرد به نظر من بیشتر جنبه ی توهین و تحقیر آن ، عمیقا بجا خواهد ماند که می تواند به نوع طغیانگری در رفتار منجر شود ... و او شما را باور نخواهد کرد همانگونه که شما او را باور ندارید ...
قبول کنید که حتی آدمهای دیوانه هم تفاوت یک توجه قلبی و واقعی با غیر از آن را خیلی خوب می فهمند . چه برسد به من و شما ...
از طرفی ما خانم شما را صرفا از زاویه ی دید شما می شناسیم . قطعا حرفهای او هم شنیدن دارد . من که فکر نمی کنم کسی دوست داشته باشد مدام مورد انتقاد و سرزنش قرار بگیرد و همیشه مقصر قلمداد شود و دفاعی هم نداشته باشد ...
مرا ببخشید اما شما در حال حاضر هم شاکی هستید هم بازپرس و هم قاضی .
همونطور که قبلا هم پیشنهاد کردم شما باید ابتدا ذهنتان را از پیش داوری خالی کنید . او را مقصر صرف ندانید . تا وقتی که با برچسب به همسرتان نگاه می کنید هر اقدامی هم که به نفع زندگیتان انجام دهید به نتیجه نخواهد رسید . هرچند فکر می کنم این برچسب زدن کاملا دوطرفه است و در حال حاضر هر دوی شما با پیش داوری به هم نگاه می کنید و این مانع تصمیم گیری و تاثیرگذاری بجاست ...
خودتان را و او را باور کنید ... از توقعاتتان بکاهید . نه ظاهری و با مظلومیت . بلکه دوستش بدارید . خودتان را نیز ...
او را مرجعی فقط برای پاسخگویی به نیازهایتان ندانید . او را انسانی بدانید ورای وظایفش ... با تمام نقاط مثبتش نه با تاکید و بزرگنمایی نقاط ضعفش .... در محبتتان صادق باشید و لطیف و باورکردنی ...
ضمن اینکه توصیه می کنم اینقدر حسرت نخورید . فردا در پیش است . و شما انسانی قوی ، سازنده و محکم . ممکن است 5 سال ، 10 سال و یا 15 سال از عمر شما اونطوری که خواستید سپری نشده باشه اما هنوز زندگی جریان داره . به خودتون و همسرتون اعتماد کنید ... به جای غصه خوردن و هی پافشاری کردن به اشتباهاتی که قبلا اتفاق افتاده از زمانتون و از انرژیتون بهترین استفاده رو ببرید .
تنها به دنبال تخلیه ی نیازهای خود و جلب توجه و برانگیختن حس دلسوزی و رافت دیگران نباشید . نمی خواهم یک جانبه قضاوت کنم اما شاید هم یکی از دلایل نوشتن شما از مشکلاتتان و تاکید مداوم بر آنها (صرف نظر از محبت و همدلی لطیف شما با سایر دوستان در تالار) برای این است که اگر فردا به سمت طلاق رفتید عذاب وجدان کمتری داشته باشید .
آقا حامد ؛
خیلی وقتها ما نمی دانیم تصمیممان در مورد زندگیمان چیست ؟
به نظر من اول تکلیفتان را با خودتان روشن کنید و مطمئن باشید که راه حل ها خودبخود پیدا می شوند.
امیدوارم از من نرنجیده باشید ...:72:
برایتان آرزوی موفقیت می کنم .:203:
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
طاهره عزیز شرمنده اینهمه وقت برای مشکل من صرف کردید.
فکر کنم چکیده صحبتهای شما این باشد که:
1 - شاید یک طرفه به قاضی رفته ایم که من از خودم راضیم.
2 - دوست داشتن من باید واقعی تر و عمیق تر باشد تا انعکاس آن برایم دوست داشتن و عشق اورا به ارمغان بیاورد.
ببینید من بعضی جاها از او و کارهایش ایراد گرفتم اما مهمترین نتیجه من این است که ما از دو دسته و دو گروه کاملا جدا هستیم با دو دید مختلف . این مشکل باید در دوران نامزدی کشف میشد که نشده و ادامه پیدا کرده و در واقع یک ترک کوچک که باید آن روزها یا از طرف من و او یا بزرگترها کشف میشد که امروز به حفره و شکاف عمیق تبدیل نشود.
متاسفانه امروز این شکاف نمایان شده و روز به روز عمیق تر میشود.مانند دو خط متقاطع که بعد از تقاطع هرچه دور تر شوند فاصله بینشان زیادو زیاد تر میشود. ما اگر دو دید نسبتا یکسان داشتیم مانند دو خط موازی بودیم که با گذشت زمان هرچه جلو میرفتیم از هم دور نمی شدیم .
من همه تقصیرها را بر گردن میگیرم من باید حواسم جم بود که نبوده و انتخاب اشتباه کردم . امروز چیزی که به شما و خودم قول میدهم کمال همکاری به جهت نزدیک شدن دیدگاهها را من در حد توانم انجام داده و پذیرفته ام اما ایشان نه سعی بر نزدیک شدن آن دو خطی که با سرعت از هم در حال دور شدن هستند را ندارند .مثال چادری بودن ایشان را پذیرفته ام اما اینکه مثلا زیر چادر مقنعه باشد یا روسری شلوار معمولی باشد یا لی ..... اینها را ایشان نباید نظر من را قبول کنند؟
در این مثال منظور این بود که میشود دیدگاههارا و خواسته هارا تعدیل و نزدیک کرد به شرطی که دو طرف بخواهند .
در مورد ماهواره ایشان به شدت مخالف بودند بنده به شدت دوست داشتم خوب ؟ نتیجه اینکه من پیشنهاد دادم که ماهواره میخریم بعد از 1000 کانال آن فقط 10 کانال را با هم انتخاب و ما بقی را حذف میکنیم . شاهد هستید که من خواستم نظر ایشان هم لحاظ شود و کانالهای بد اصلا دیده نشود اما آیا 10 کانال که نظر من هم تا حدی باشد زیاد بود؟
این وقایع اگر ایشان هم اینجا بود قبول داشت پس چندان یکطرفه قاضی نرفته ام .
در مورد دوم من از ابتدا خالصانه جلو رفتم و هرجا لازم بود پا روز خاسته های خودم هم گذاشتم اما از طرف مقابل این برخورد را ندیدم قبول کنید انسان کم کم خسته و دلسرد میشود با اینکه همچنان من با همه توان باقی مانده ام تلاش میکنم .
خوشحال می شوم که باز وقتتان را برای من و مشکل من و شاید سایر عزیزان صرف کنید . من به هر نوری و هر راهی امید دارم و با آغوش باز پذیرا هستم . دریغ نکنید . با تشکر فراوان
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
آقا حامد سلام :راهنمایی همه دوستان درست است ولی یک نکته را هم خواهرانه از من بشنو ، سعی کن در هنگام محبت به همسرت از اون هیچ انتظاری نداشته باشی ، معذرت می خواهم که رک می گم شاید تو هم از ان دسته مردهای باشی که در صورت عدم براورده شدن تمایلات جنسی خود پشتت را به خانمت میکنی این برای یک زن خیلی سخت که احساس کنه فقط یک ابزار است سعی مدتی در شرایط مختلف به نوازش خانمت بپردازی ودر عوض هیچ انتظاری از او نداشته باشی به او محبت کن ، نازش را خریدار باش ، وبه خصوص در هنگام خواب نوازشش کن ولی از او نخواه ... ، به احتمال زیاد کم کم نرم می شه به او ثابت کن که او را برای خودش دوست داری نه به خاطر جسمش و ارضا شدن خواسته هات ، به فرزندت فکر کن جدایی تنها راه نیست آخرین راه است که در هر صورت بد ترین راه است
موفق باشی و خوشبخت
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام اقا حامد توي توضيحات شما يك نكته براي من خيلي جالب بود اينكه گفته بوديد (من نتيجه گرفتم كه ما از دو گروه جدا هستيم ):305: اينكه شما به اين موضوع بصورت يك باور قطعي نگاه مي كنيد مهمترين عامل باز دارنده شما از نزديك شدن به همسرتونه شما كه همه راهها رو رفتين اين بار راه پيشنهادي اين خواهر كوچيكتون رو امتحان كنيد ممكنه انجامش مشكل باشه اما غير ممكن نيست فرض كنيد كه گذشتهاي وجود نداره شما و همسرتون تازه امروز به هم رسيديد همه خاطرات بدتون رو فقط براي يك هفته فراموش كنيد نمي دونم كارتون شرك2 رو ديديد يا نه فرض كنيد كه همسرتون شربت جادويي زيبايي و عشق جاوداني رو خورده و يك شبه تبديل به همسر ايدهالتون شده:43: تموم چيزهايي رو كه روز اول اشنايي توي همسرتون ديديد و دوستش داشتيد رو توي ذهنتون مرور كنيد حالا براي اين همسر عزيز چه كار ميكنيد ؟ چطور نگاهش ميكنيد؟ چطور باهاش حرف مي زنيد ؟ چه تلاشي براي بدست اوردن دلش ميكنيد ؟ فقط 1 هفته به عكس العملهاي اون كاري نداشته باشيد و فقط عشق بورزيد:228: عشق بي قيد و شرط و بدون چشمداشت مطمئنم كه شربط جادويي كار خودش رو ميكنه خواهش مي كنم امتحان كنيد فقط همين يك بار به خاطر تمام كساني كه توي اين انجمن دوست دارند شما رو خوشبخت و شاد ببينند:203:
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
ندا قزل عزیز چشم .
نتیجه هرچه بود همینجا به شما خواهم گفت.
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
یکی باید همین مسائل را به گوش خانم شما برساند آخر فهمیدن ما و دیگران چه فایده ای دارد؟ باید ایشان هم بفهمند که با شما چه میکنند بنظر من بهتر است با خودش صحبت کنید و بگویید چه میخواهید حداقل وقتی قهر کردید میفهمد که موضوع چیست و به چه چیز مربوط میشود .
امیدوارم همه چیز رو براه شود .
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
خيلي خيلي ممنون از طرف همه خانومهايي كه ارزو دارند زندگيشون پر از عشق و ارامش باشه ازتون متشكرم و دلم ميخواد دقيقا 1 هفته بعد از اين تاريخ ميشه 5 اسفند تو تالار همدردي ببينمتون كه دارين شيريني زندگي شيرينتون رو پخش ميكنيد
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی