RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
بى رحمى و ترحّم
رسوا اکرم (ص):
«إِطَّلَعْتُ لَيْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَيْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقيلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْكُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِكَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَيْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً يَعنى زانِيَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقيلَ إِنَّها مَرَّتْ بِكَلْب يَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»:
در شب معراج از دوزخ آگاهى يافتم، زنى را ديدم كه در عذاب است. از گناهش سؤال كردم. پاسخ داده شد كه او گربه اى را محكم بست، در حالى كه نه به آن حيوان خوراكى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نكرد تا خود در روى زمين چيزى را بيابد و بخورد و با اين حال ماند تا مُرد.
خداوند اين زن را به خاطر آن گناه، عذاب كرده است. و از بهشت آگاهى يافتم، زن آلوده دامنى را ديدم و از وضعش سؤال كردم. پاسخ داده شد اين زن به سگى گذر كرد، در حالى كه از عطش، زبانش را از دهان بيرون آورده بود، او پارچه پيرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حيوان سيراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر اين كار بخشيد.
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
سلام mashogh Haminjast
این پست را به خاطر تشکر از ارسالهای با محتوایت آورده ام. چه آن وقت که حضورت پررنگ بود و چه اکنون که خودت کم پیدایی ولی با پستهای اندکت اما پرمحتوای خودت به تالار ما عمق بیشتری می بخشی...
امیدوارم بیش از پیش از قلم و انتخاب و افکارت بهره مند گردیم.
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
پیامبر اعظم (ص) :
ابن آدم عندك ما يكفيك وانت تطلب ما يطغيك لا بقليل تقنع ولا بكثير تشبع .
فرزند آدم ، آنچه حاجت تو را رفع كند در دسترس خود داري و در پي آنچه تو را به طغيان وا مي دارد روز ميگذاري ، به اندك قناعت نميكني و از بسيار سير نمي شوي .
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
پيامبر بزرگ اسلام مي فرمايد :
« مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهيـدًا.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا.
أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَكْمِلَ الإِيمانِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ يَوْمَ الْقِيمَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَأْيُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ يَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»:
كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، شهيد مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، آمرزيده مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، توبه كار مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، باايمان كامل مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، در حالى به صحراى قيامت مىآيد كه بر پيشانىاش نوشته شده: نااميد از رحمت خدا.
آگاه باشيد كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، بوى بهشت به وى نمىرسد.
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
حضرت علی نهج البلاغه
« بر امت اسلام ، نه از مومن ونه از مشرک هراسی ندارم ،زیرا مومن را ایمانش بازداشته ، ومشرک را خداوند به جهت شرک او نابود می سازد ، من بر شما از مرد منافقی می ترسم که درونی دو جهره وزبانی عالمانه دارد کفتارش دلپسند ورفتارش زشت وناپسند است »
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
علم خود را ندانی ویقین خود را شک وتردید مپندارید ،پس هرگاه دانستید عمل کنید ،وچون به یقین رسیدید اقدام کنید .
حضرت علی «نهج البلاغه »
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
حدیث شریف عنوان بصری :
مرحوم عارف کامل علامه قاضی (ره) شاگردان خود را بدون التزام به این حدیث نمی پذیرفتند .
براي گذشتن از نفس امّاره، و خواهشهاي مادّي و طبعي و شهوي و غضبي كه غالباً از كينه و حرص و شهوت و غضب و زياده روي در تلذّذات بر ميخيزد، روايت عنوان بصري را دستور ميدادند به شاگردان و تلامذه و مريدان سير و سلوك إلَي الله تا آنرا بنويسند و بدان عمل كنند. يعني يك دستور اساسي و مهمّ، عمل طبق مضمون اين روايت بود. و علاوه بر اين ميفرمودهاند بايد آنرا در جيب خود داشته باشند و هفتهاي يكي دوبار آنرا مطالعه نمايند.
اين روايت، بسيار مهمّ است و حاوي مطالب جامعي در بيان كيفيّت معاشرت و خلوت، و كيفيّت و مقدار غذا، و كيفيّت تحصيل علم، و كيفيّت حِلم و مقدار شكيبائي و بردباري و تحمّل شدائد در برابر گفتار هرزهگويان، و بالاخره مقام عبوديّت، و تسليم، و رضا، و وصول به أعلي ذِروة عرفان و قلّة توحيد است. فلهذا شاگردان خود را بدون التزام به مضمون اين روايت نميپذيرفتهاند.
شيخ شمس الدّين محمّد بن مكّيّ (شهيد اوّل) گفت: من نقل ميكنم از خطّ شيخ احمد فراهاني رحمه الله از عُنوان بصري؛ و وي پيرمردي فرتوت بود كه از عمرش نود و چهار سال سپري ميگشت.
او گفت: حال من اينطور بود كه به نزد مالك بن أنس رفت و آمد داشتم. چون جعفر صادق عليه السّلام به مدينه آمد، من به نزد او رفت و آمد كردم، و دوست داشتم همانطوريكه از مالك تحصيل علم كردهام، از او نيز تحصيل علم نمايم.
پس روزي آنحضرت به من گفت: من مردي هستم مورد طلب دستگاه حكومتي (آزاد نيستم و وقتم در اختيار خودم نيست، و جاسوسان و مفتّشان مرا مورد نظر و تحت مراقبه دارند.) و علاوه بر اين، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، أوراد و اذكاري دارم كه بدانها مشغولم. تو مرا از وِردم و ذِكرم باز مدار! و علومت را كه ميخواهي، از مالك بگير و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنانكه سابقاً حالت اينطور بود كه به سوي وي رفت و آمد داشتي.
پس من از اين جريان غمگين گشتم و از نزد وي بيرون شدم، و با خود گفتم: اگر حضرت در من مقدار خيري جزئي را هم تفرّس مينمود، هر آينه مرا از رفت و آمد به سوي خودش، و تحصيل علم از محضرش منع و طرد نميكرد.
پس داخل مسجد رسول الله صلّي الله عليه و ا´له شدم و بر آنحضرت سلام كردم. سپس فرداي آن روز به سوي روضه برگشتم و در آنجا دو ركعت نماز گزاردم و عرض كردم: اي خدا! اي خدا! من از تو ميخواهم تا قلب جعفر را به من متمايل فرمائي، و از علمش به مقداري روزي من نمائي تا بتوانم بدان، به سوي راه مستقيم و استوارت راه يابم!و با حال اندوه و غصّه به خانهام باز گشتم؛ و بجهت آنكه دلم از محبّت جعفر اشراب گرديده بود، ديگر نزد مالك بن أنس نرفتم. بنابراين از منزلم خارج نشدم مگر براي نماز واجب (كه بايد در مسجد با امام جماعت بجاي آورم) تا به جائيكه صبرم تمام شد.
در اينحال كه سينهام گرفته بود و حوصلهام به پايان رسيده بود نعلَين خود را پوشيدم و رداي خود را بر دوش افكندم و قصد زيارت و ديدار جعفر را كردم؛ و اين هنگامي بود كه نماز عصر را بجا آورده بودم
پس چون به درِ خانة حضرت رسيدم، اذن دخول خواستم براي زيارت و ديدار حضرت. در اينحال خادمي از حضرت بيرون آمد و گفت: چه حاجت داري؟! گفتم: سلام كنم بر شريف.
خادم گفت: او در محلّ نماز خويش به نماز ايستاده است. پس من مقابل درِ منزل حضرت نشستم. در اينحال فقط به مقدار مختصري درنگ نمودم كه خادمي آمد و گفت: به درون بيا تو بر بركت خداوندي (كه به تو عنايت كند). من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشين! خداوندت بيامرزد! پس من نشستم، و حضرت قدري به حال تفكّر سر به زير انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: كنيهات چيست؟! گفتم: أبوعبدالله (پدر بندة خدا)!
حضرت گفتند: خداوند كنيهات را ثابت گرداند و تو را موفّق بدارد اي أبوعبدالله! حاجتت چيست؟!
من در اين لحظه با خود گفتم: اگر براي من از اين ديدار و سلامي كه بر حضرت كردم غير از همين دعاي حضرت هيچ چيز دگري نباشد، هرآينه بسيار است. سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه ميخواهي؟! عرض كردم: از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منعطف فرمايد، و از علمت به من روزي كند. و از خداوند اميد دارم كه آنچه را كه دربارة حضرت شريف تو درخواست نمودهام به من عنايت نمايد. حضرت فرمود: اي أبا عبدالله! علم به آموختن نيست. علم فقط نوري است كه در دل كسي كه خداوند تبارك و تعالي ارادة هدايت او را نموده است واقع ميشود. پس اگر علم ميخواهي، بايد در اوّلين مرحله در نزد خودت حقيقت عبوديّت را بطلبي؛ و بواسطة عمل كردن به علم، طالب علم باشي؛ و از خداوند بپرسي و استفهام نمائي تا خدايت ترا جواب دهد و بفهماند. گفتم: اي شريف! گفت: بگو: اي پدر بندة خدا ( أبا عبدالله )! گفتم: اي أبا عبدالله! حقيقت عبوديّت كدام است؟ گفت: سه چيز است:
1-اينكه بندة خدا براي خودش دربارة آنچه را كه خدا به وي سپرده است مِلكيّتي نبيند؛ چرا كه بندگان داراي مِلك نميباشند، همة اموال را مال خدا ميبينند، و در آنجائيكه خداوند ايشان را امر نموده است كه بنهند، ميگذارند؛
2- و اينكه بندة خدا براي خودش مصلحت انديشي و تدبير نكند؛
3-و تمام مشغوليّاتش در آن منحصر شود كه خداوند او را بدان امر نموده است و يا از آن نهي فرموده است.
بنابراين، اگر بندة خدا براي خودش مِلكيّتي را در آنچه كه خدا به او سپرده است نبيند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالي بدان امر كرده است بر او آسان ميشود. و چون بندة خدا تدبير امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشكلات دنيا بر وي آسان ميگردد. و زماني كه اشتغال ورزد به آنچه را كه خداوند به وي امر كرده و نهي نموده است، ديگر فراغتي از آن دو امر نمييابد تا مجال و فرصتي براي خودنمائي و فخريّه نمودن با مردم پيدا نمايد. پس چون خداوند، بندة خود را به اين سه چيز گرامي بدارد، دنيا و ابليس و خلائق بر وي سهل و آسان ميگردد؛ و دنبال دنيا به جهت زيادهاندوزي و فخريّه و مباهات با مردم نميرود، و آنچه را كه از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مينگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجة خويشتن طلب نمينمايد، و روزهاي خود را به بطالت و بيهوده رها نميكند.
و اينست اوّلين پلّه از نردبان تقوي. خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد:
آن سراي آخرت را ما قرار ميدهيم براي كسانيكه در زمين ارادة بلندمنشي ندارند، و دنبال فَساد نميگردند؛ و تمام مراتبِ پيروزي و سعادت در پايان كار، انحصاراً براي مردمان با تقوي است.
گفتم: اي أباعبدالله! به من سفارش و توصيهاي فرما!
گفت: من تو را به نُه چيز وصيّت و سفارش مينمايم؛ زيرا كه آنها سفارش و وصيّت من است به اراده كنندگان و پويندگان راه خداوند تعالي. و از خداوند مسألت مينمايم تا ترا در عمل به آنها توفيق مرحمت فرمايد.
سه تا از آن نُه امر دربارة تربيت و تأديب نفس است، و سه تا از آنها در بارة حلم و بردباري است، و سه تا از آنها دربارة علم و دانش است. پس اي عنوان آنها را به خاطرت بسپار، و مبادا در عمل به آنها از تو سستي و تكاهل سر زند! عنوان گفت: من دلم و انديشهام را فارغ و خالي نمودم تا آنچه را كه حضرت ميفرمايد بگيرم و اخذ كنم و بدان عمل نمايم. پس حضرت فرمود:
>امّا آن چيزهائي كه راجع به تأديب نفس است آنكه: 1) مبادا چيزي را بخوري كه بدان اشتها نداري، چرا كه در انسان ايجاد حماقت و ناداني ميكند؛2) و چيزي مخور مگر آنگاه كه گرسنه باشي؛ و چون خواستي چيزي بخوري از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حديث رسول اكرم صلّي الله عليه و آله را كه فرمود:
هيچوقت آدمي ظرفي را بدتر از شكمش پر نكرده است. بناءً عليهذا اگر بقدري گرسنه شد كه ناچار از تناول غذا گرديد،3) پس به مقدار ثُلث شكم خود را براي طعامش بگذارد، و ثلث آنرا براي آبش، و ثلث آنرا براي نفَسش
>و امّا آن سه چيزي كه راجع به بردباري و صبر است: 1) پس كسيكه به تو بگويد: اگر يك كلمه بگوئي ده تا ميشنوي به او بگو: اگر ده كلمه بگوئي يكي هم نميشنوي!
2) و كسيكه ترا شتم و سبّ كند و ناسزا گويد، به وي بگو: اگر در آنچه ميگوئي راست ميگوئي، من از خدا ميخواهم تا از من درگذرد؛ و اگر در آنچه ميگوئي دروغ ميگوئي، پس من از خدا ميخواهم تا از تو درگذرد.3) و اگر كسي تو را بيم دهد كه به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت، تو او را مژده بده كه من دربارة تو خيرخواه ميباشم و مراعات تو را مينمايم
>و امّا آن سه چيزي كه راجع به علم است: 1)پس، از علماء بپرس آنچه را كه نميداني؛ و2) مبادا چيزي را از آنها بپرسي تا ايشان را به لغزش افكني و براي آزمايش و امتحان بپرسي.3) و مبادا كه از روي رأي خودت به كاري دست زني؛ و در جميع اموري كه راهي به احتياط و محافظت از وقوع در خلافِ امر داري احتياط را پيشة خود ساز. و از فتوي دادن بپرهيز همانطور كه از شير درنده فرار ميكني؛ و گردن خود را جِسر و پل عبور براي مردم قرار نده.
اي پدر بندة خدا (أبا عبدالله) ديگر برخيز از نزد من! چرا كه تحقيقاً براي تو خير خواهي كردم؛ و ذِكر و وِرد مرا بر من فاسد مكن، زيرا كه من مردي هستم كه روي گذشت عمر و ساعات زندگي حساب دارم، و نگرانم از آنكه مقداري از آن بيهوده تلف شود. و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند براي آن كسي باد كه از هدايت پيروي ميكند، و متابعت از پيمودن طريق مستقيم مينمايد.
التماس دعا
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
آنچه راکه نمی دانی مگو و همه ی آنچه را که هم می دانی نگو وکارهای بزرگت رابه دیگرا ن نگو (حضرت علی )
مانند یک کبوتر ساده ومانند یک مار هوشیار باشید(انجیل )
اگر بین دوامر واقع شدی که تردید ودودل بودی آنچه که به نفست نزدیک تر است انجام مده (حضرت علی )
اگر کوه ها بلرزه در آمدند تو پابرجا باش (حضرت علی )
مردم دشمن آنچه هستند که نمی دانند (حضرت علی )
RE: آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
امام علی ( ع ) می فرمایند :
سزاوار است که انسان مسلمان ؛ از دوستی با دروغگو بپرهیزید .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
هرکسی که کار خود را نیکو انجام دهد . به آرزویش می رسد .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
خشم ؛ فرد خشمگین را پست می کند و عیب های او را آشکار می سازد .
امام علی (ع ) می فرمایند :
هر که با مردم مدارا کند از مکر آنها ایمن گردد .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
توفیق برای انجام کارهای خوب و شایسته ؛ از سعادت است .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
نیرومند ترین مردم کسی است که با حلم خود ؛ بر خشمش چیره شود .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
هر کسی هدایت را از غیر ره یافتگان بطلبد ؛ گمراه می شود .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
بدی را از سینه دیگران با کندن از سینه خود ؛ ریشه کن نما .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
از یک دیگر گذشت کنید تا کینه های میان شما از بین برود .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
هیچ کاری با تقوای اندک نیست و چگونه اندک باشد آنکه پذیرفته می شود ؟
امام علی ( ع ) می فرمایند :
دو گرسنه هرگز سیر نشوند : جوینده علم و جوینده دنیا ( مال ) .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
روزی اندک خدا را برای خود فراوان شمار ؛ تا بدین وسیله شکرش را گزارده باشی .
امام علی ( ع ) می فرمایند :
بزرگترین عیب آن است که چیزی را که در خود داری ؛ بر دیگران عیب بشماری ؟
امام علی ( ع ) می فرمایند :
اکتفا به اندازه ؛ زیور تهیدستی و شکر گزاری ؛ زیور توانگری است .