-
RE: کار درست چیه ؟
با توجه به رابطه ای که دارید، و ارسال های دیگه ای که خوندم، میتونید با تصمیم خودتون مدتی رابطه رو در حد 0 کم کنید..
اگر این شرایط براتون مشکل هست و به ادامه این رابطه نیاز دارید، مطمئناً با خانواده در میان بزارید... مادر، خواهر...
اگه فکر میکنید بقیه شرایط رو دارید، و نه فقط خواستن و خواستن.. ولی حتی اگه شرایط هم جور نبود، دوست عزیز، محسن هم فرمودن، رابطه پنهانی، خیر.
-
RE: کار درست چیه ؟
سلام
وقت بخیر !
من بارها از سعید خواستم که برای مدتی هیچ رابطه ای باهم نداشته باشیم :
1) با تمرکز بتونیم درسامون و کارامون رو انجام بدیم
2) نشه که هرباز که خونوادم متوجه میشن کلی بی اعتمادی و ناراحتی بوجود بیاد
3) بهتر بتونیم تصمیم بگیریم
4) کلا فزصتی باشه برای هردومون
ما 18 سالمون بود وقتی برای اولین بار باهم آشنا شدیم
ولی به هیچ وجه سعید قبول نمیکنه
یا بیشتر از یک هفته رو قبول نمیکنه ، مگر اینکه شرایط من قمر در قرب باشه و با بغض بگه باشه تا هر وقت که تو بگی ولی بعدش باز نمیشه
ولی یه چیز دیگه ؛ از یه طرفم می گم که چی ؟! خب یک سال دو سال جدا باشیم بعد باز همون آش و همون کاسه . آیا خونواده من راضی به ادامه رابطمون میشن ؟ خب مسلمه که نه ، چی تغییر میکنه مثلا چی درست میشه ؟؟
من ترم اول دانشگاهورودی بهمن بودم و سعید از ترم بهن قرار بود بره
هنوز به هیچی هیچی از پآنده فکر نمیکردیم اولش
به هیچی از زندگی
من اولین پسری هست که خواستم باهاش رابط دوستی داشته باشم و البته آخرین پسر
بعد از مدتی که به هم وابسته شدیم و علاقه مند و تعهد برای همیشه باهم بودن
بحث شغل آینده و تحصیل و اینکه خونمئن کجا باید باشه بهتره (ایشون از شمال تقریبا شمال شرق و من از شمال غرب ایران هستیم)
هر کاری که می کردیم و هر جایی که می رفتیم
تو این مدت زندگیمون حتی کارهای عادی روزمرمون بخصوص مال من خیلی تغییر کرده ، اگه 10 عروسی و جشن و تولد این مجالس توی خونواده و آشنا ها باشه من به زور شاید یکی رو اونم به اجبار برم ، از اینکه برای گردش و تفریح میریم مسافرت و جایی دیگه مثل قبل بهم خوش نمیگذره ، همش تو فکر سعیدم ، اینا میگم کم مدتی نیست از 84 تا الان ...
دوس دارم تو خونه بمونم ولی با سعید حرف برنم
خواهرم میدونه و رادر کوچیکم که 12 سال بیشتر نداره
مامانم مشکوکه ولی سپرده دست داداش بزرگه ایشنوم بیشتر وقت روز رو سر کار هستن ومن با نهایت خجالت از خودم و شما و خونوادم میتونم از فرصت استفاده کنم و رابطه ام رو با سعید حفظ کنم
خیلی بافهم و شعور و مهربونه دل بزرگی داره و آرومه درک فوق العاده ای داره
من خیلی دوستش دارم
چکار میتونیم بکنیم ؟
اگه یه مدت جدایی درست میکنه کارارو پس
من چطور باهاش حرف بزنم و راضیش کنم
خودم چطور با خودم تواین مدت کنار بیم
؟
-
RE: +کار درست چیه ؟
سلام
خوبین همه ؟
من حالم خیلی بد ِ
-
RE: +کار درست چیه ؟
سلام
خوب میشه تعریف کنید چی شده و چرا حالتون بد هست ؟
تو این یک سال چه اتفاقاتی افتاده ؟
-
RE: +کار درست چیه ؟
سلام دوست عزيز:305:..مخالفت خانوادت يك دليل داره..اين كه پدرت دوست نداره دخترش رابطه داشته باشه..با احترام به نظر ديگر دوستان..من بهت توصيه ميكنم كه كاري نكني خانوادت ازت برنجن..من قبلا اينكارو كردم..چوبشم خوردم..پدر و مادر وقتي رو چيزي مخالف باشن انجام دادن يك طرفش به سود تو نيست..گيرم شما به هم برسيد ولي وقتي رضايت پدر مادر پشتت نباشه ممكنه خيلي چيزا برات اتفاق بيفته..شما سعي كنيد زياد با هم وابسته نباشيد..يه مدت كمتر بهش محل بذار..يكدفعه قطعش نكن..چون هم به ضرر خودته ..آروم آروم رابطه خودتون رو با هم كم كنيد..منطقي فكر كن..چيزي كه رضايت پدر و مادرت توش بهتره يا نباشه..كاري نكن بعدن پشيمون باشي..:323::302:
-
RE: +کار درست چیه ؟
اون هیچ وقت قبول نمی کنه جدا بشید چون می ترسه تو این فاصله یکی بهتر از خودش پیدا بشه تو رو مال خودش بکنه.
اگر می خوای فعلا"باهاش نباشی فقط به تماس هاش چواب نده.بعد یه مدت خسته می شه دست بر می داره.
-
RE: +کار درست چیه ؟
یک سال از طرح مشکل mahdyeh گذشته ، و نیازه ایشون وضعیت کنونی خود را بیان کنند تا دوستان راهنمایی مطابق موقعیت داشته باشند .
mahdyeh عزیز
منتظریم به قول باران بفرمایی چی برشما گذشته که اعلام کردی حالت بده ؟؟
دوستان عزیز هم صبر کنند تا ایشون از وضعیت کنونیش بگوید بعد راهنمائیهای مفیدشون را داشته باشند
با تشکر
.
-
RE: +کار درست چیه ؟
سلام
اووو خيلي اتفاقا افتاده نمدونم از کجا...
خلاصه ميگم اگه نياز شد بعدا مفصل تعريف ميکنم ...
سعيد از 1 دي پارسال رفت خدمت سربازي
باز باهم در ارتباط بوديم (روزي 2 يا 3 بار زنگ ميزد از پادگان) ارديبهشت 10 روزي مرخصي داشت اومد ديدنم چنروزي اينجا تو هتل موند همديگه رو دانشگاه ميديديم
بعداز رفتنش 2 روز بعد خانواده من فهميدن که من باز با سعيد رابطه دارم
از سال 84 تا ارديبهش امسال بارها اين اتفاق افتاده و با تهديد و تنبيه مواجه شدم
البته بابا فقط دفعه اول که 2 ماه بيشتر طول نميکشيد از آشناييمون خبر داشت
بعدش ديگه نه
اين بار خيلي بدتر از هميشه باهم برخورد کردن
مامان
داداش
مامان که حرفاايي ميزد که واقعا دوسداشتم بميرم ولي هيچوقت اينارو ازش نشنوم(دوسداشت بميرم ، برمو ديگه برنگردم)
داداشم که فقط ميزدو اذيتم ميکرد
...
وقتي بابا فهميد طبق معمول آروم برخورد کرد اولش ...
بسعيد زنگ زدم که خونوادش بخونمون بزنگه و حرف بزنه با خونوادم
فرداش مامانش زنگ زد به بابا
بابا گفت : کار پسرتون شغل ندارن و هم چنين خدمت
همين
1تيرقرار بود تموم شه و خونوادش پاپيش بذارن
ولي 1 تيرکه شد سعيد گفت بذا من من کا پيدا کنم بعد به آموزش پرورشم اميدوار بود
من خيلي ي ي ياصرارش کردم که بايد زنگ بزنين
باز مامانش زن زد
با گفت ميخوام با باباي سعيد حرف بزنم اگر امکانش هست
ولي باباي سعيد حاضر نشد ( الانم نست ) که زنگ بزنه
سعيد تا قبل اين ماجراها هميشه ميگفت مامانش هميشه ميخواد زنگ بزنه خونمون و ... ( همه ي خانواده سعيد حتي از فاميلو دوستاشم از رابطه خبر داشتن ...ولي از خانواده ما نه )
من هم همينطور فکرميکردم و ميگفتم نه ه ه ه زوووده برا 96 من ميگفتم باشه
تا هر 2 درسمونو تموم کنيم و بريم سر کار
سعيد ميگفت نه ه ه خيلي دره من نمتونم تحمل کنم
هه ه
خب 1 تير نشد
گفتم باشه برا 20 مرداد قرار گذاشتيم ( خونه به من سخت ميگذشت ميگفتن سر کارت گذاشته و ... منم ميگفتم ف ق ط سعيد اصلا حال خوبي نداشتم )
من خيلي تو خونوادم بد شدم خووووووووووووورد شدم
من توو اين سالها خيلي محدوديتها داشتم
همه خواهر برادرام شهراي ديگه درس خوندن من قبول شدم ولي اجازه نداشتم برم تا شهر خودمون قبول شدمو رفتم
از دانشگاه ميبرن جايي من اجازه ندارم برم
خيلي چيزا ديگه
الان هيچکدوم چشم ديدنمو ندارن
به سعيد بخاطر اينکه پاپيش بذارن خيلي اصرار کردم
له ه ه ه ه ه ه ه شدم
تو اين مدت خواستگارم داشتم که حتي بهش فکرم نميکردم
خونه از دستم ذله بودن
همه ازم بدشون مياد...
داشتم خفه ميشدم نفسم بند ميومد ( مثل الان )
چنروز به 20 مرداد بود که مامان سعيد بهم زنگيد و گفت به سعيد گفتي تا 20 مرداد بذا بمونه برا اول مهر تا جواب مرحله 2 آموزش پرورشم بياد بعد ( همه مطمئن بوديم قبول ميشه )
من خيلي کوچيک کرده بودم خوم رو پيش خونواده خودم و سعيد
مامانش ک اينو گفت
گفتم باشه
چه بهتر که چنماه هم بره سر کار پس اندازيم داشته باشه خودش بعد ... گفت خوبه
بعش که باسعيد حرفيدم قرارمون همون 1 مهر شد
هه ه
چنروز به 1 مهر ...
سعيد انگار نه انگار ...
خونه من واقعا خيلي اذيت ميشدم و ميشم
ازينکه سعيدينا اصلا جدي نيستن ، باباش حاضر نيست صحبت کنه ، و من همچنان آويزونه سعيد ...
ديونه شده بودم حالم خيلي بد بود
زنگ زدم بسعيد و گفتم ( نه از ته دل ) :
گفتم خانوادم راضي نيستن پس من مطمئنم که نمتونم با تو خوشبخت شم من 1مامان بابا بيشتر ندارم . خداحافظ )
اونم گفت هرطور شده امشب مامانم زنگ ميزنه خونتون ( هه ه که چي بشه طبق معمول من داشتم ... کوچيکتر ميشدم )
{هميشه بايد از جدايي بگم يا حالم تا حد مرگ بد بشه يا خوووووووووووود شم تا سعيد بخواد ماااامااانش ( که باباي من حرف زن رو قبول نداره و من بسعيد م گفتم ميدونه ) بزنگه و همون آش و همون کاسه ...}
از مرحله 2 هم سعيد قبول شده بود ولي بعش گفتن نه . چرا ؟ چون بايست خدمتشو (اگه اشباه نکنم ) تا خرداد تموم ميکرد که سعيد تير ماه تموم کرده
درباره زنگ نزدنه باباش سوال ميکردم
ميگفت بابا ميگه کار نداري سرمايه نداري اگه زنگ بزنم باباش ميگه نه پس زنگ نميزنم
سعيد ازم خواسته بود و من بازخودمو ...کردمو با مامانينا حرف زدم که الان عقد کنيم وقتي کار پيدا کرد عروسي مي کنيم ميريم سر خونه زندگيمون ....
ولي سعيد ...باباش ...
2 روز به 1 مهر م ا م ا نش باز زنگيد به بابام و بابا گفت باب پدرش بايد صحبت کنم سعيد هم کار نداره و لي بهتره با باباش حرف بزنم
مامانش هه ه گفت باباش کار داره وقت نميکنه زنگ بزنه
الان همچنان باهم در ارتباطيم منو سعيد
2هفته پيش خواستگاري داشتم که شرايط شغلي و اجتماعي ... مناسب بود
خوانده همه راضي ولي ميدونن که من دلم پيش سعيد ِ
ازينکه اصلا تنخواستم دباره خواستگاره فکرکنم و هيچ اهيميتي ندادم به حرفاشو نخواستم درباش بشنوم داداشم خيلي اذيتم کردو ميکنه
به سعيد گفتم
هه ه واقعا که
اونم هزار تا قول و قسم که دست داداشتو ميشکنم بزرگترين دشمنمه ديگه اسمشو نيار از متنفرمو ...
بابا ميگه اينا که 5 سال باهم بودن لابد واقعا مو ميخوان
ميگه بذا کار پيدا کنه من اجازه ميدم بهش باهاش باشي
ولي ديگه بعدا نمياي بگي من اشتباه کردم شما چرا راهنماييم نکردين چرا نزدين تو گوشم
ميگن همه مسئوليت کاري که ميکني با خودتهگفتن ميدوني که 100 کيلومتر باهم فاصله دارين و ... از سختياش واسم گفت
الان مثلا سعيد بايد کار پيدا کنه بعد بياد...
با مدرک کارداني کجا کار پيدا ميشه ...
کله گنده ميگه زياد داريم تو فاميل و خيليم اميدواره
هه ه کووووو پس ؟؟؟
خيلي وقته خنده رو لبام نيومده
اعصابم خوورده
تو خودمم
حوصله هيچيو هيچکسو ندارم
حالم بده
حالم خيلي بده
;
-
RE: +کار درست چیه ؟
mahdyeh جان به خوبی میشه درک کرد که چه رنجی را متحمل شده اید .
بهتره برای حفظ سلامتیتون تمرکزتون رو از روی ایشون بردارید .
ایشون تعهدی در رابطه با شما ندارند شما هم سالهاست در بلاتکلیفی به سر می برید ، به راستی چه نتیجه ای گرفته ای ؟؟؟ یک حال بد... . پس بهتره به خود و سرنوشتتون جدی و عقلانی فکر کنید و از این وابستگی و احساسات بیرون آیی و به ایشان هم اعلام کنی و زمانی مشخص را به وی بدهی و اطمینان دهی بعد از این زمان شما وی را کنار نهاده و بهخواستگارانت فکر خواهی کرد .