RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
وقتی که شما به ایشون ابراز علاقه می کنید چه پاسخی می گیرید؟ بیشتر در بحثها ایشون از عدم علاقه به شما صحبت می کنن یا فرقی نمی کنه؟ تا به حال چند بار به طور جدی باهاشون صحبت کردین و نتیجه صحبت هاتون چی بوده؟ برنامه تون برای آینده چیه یعنی کی قراره ازدواج کنید؟
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
وقتي كه به اش ابراز علاقه ميكنم تشكر خشك وخالي ميكنه وديگه هيچي دوسه بار هم به طور جدي بحث كرده ايم حتي يه بار من پيشقدم شدم وپيشنهاد جدايي دادم كه بلافاصله عكس العمل نشون داد وخواست فعلا بمونه تا بعد دو طرف با هم تصميم بگيريم گفتش كه اين تصميم يطرفه بوده يه بار ديگه ايشون پيشنهاد جداي دادند من همون لحظه گفتم نه اما بعد كه ديدم اصرار داره قبول كردم وقرار شد خانوادهامونو در جريان بزاريم كه باز انصراف داد وگفت فعلن نگوبزار بمونه فقط يه برنامه داشته ايم واونم اگه بشه بهار عروسي بكنيم
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
اگه شما هیچ مشکلی در رابطه تون نمی بینین، باید به ایشون یه اولتیماتوم بدین، بگین که خودتون هیچ مشکلی با ادامه زندگی ندارید، بهشون چند روز یا یک ماه فرصت بدید تا به طور جدی به ادامه رابطه با شما فکرکنن، توی این یک ماه هم سعی کنید رابطتون رو کم کنید، شما اگر خودتون خواستار زندگی با ایشون هستین، پس باید سعی کنید طوری عمل کنیدکه ایشون هم واقعا خواستار این زندگی باشن وگرنه بعد از ازدواج هم ممکنه از ایشون بشنوید که نمیخواستن با شما زندگی کنن و ... پس این اولتیماتوم لازمه، خودتون هم توی این یک ماه بیشتر فکرکنید، اگه بعد از گذشت این زمان هر دو مایل به ادامه زندگی بودید، به هیچ وجه انقدر راحت کلمه جدایی رو به زبون نیارین و سعی کنید اصولی رو برای زندگیتون تعریف کنید. من احساس می کنم کلمه جدایی و طلاق مثل یک بازی بین شما رد و بدل میشه تا طرفتون رو محک بزنید!
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani2
وقتي كه به اش ابراز علاقه ميكنم تشكر خشك وخالي ميكنه وديگه هيچي دوسه بار هم به طور جدي بحث كرده ايم حتي يه بار من پيشقدم شدم وپيشنهاد جدايي دادم كه بلافاصله عكس العمل نشون داد وخواست فعلا بمونه تا بعد دو طرف با هم تصميم بگيريم گفتش كه اين تصميم يطرفه بوده يه بار ديگه ايشون پيشنهاد جداي دادند من همون لحظه گفتم نه اما بعد كه ديدم اصرار داره قبول كردم وقرار شد خانوادهامونو در جريان بزاريم كه باز انصراف داد وگفت فعلن نگوبزار بمونه فقط يه برنامه داشته ايم واونم اگه بشه بهار عروسي بكنيم
سلام!
من خودم تقربا مشابه این مشکل را با شخصی که چند سالی هست تصمیم به از دواج با همو داریم ولی تا اون موقع به طور خصوصی هیچ صحبت جدی با هم نداشتیم رو داشتم .ما هم اوایل رابطه جدیمون (اونی که برای آشنائی بیشتر خودمون شروع کردیم بعد از انکه خانواده ها تقریبا داشتند ما رو به بن بست میرسوندندو به جدائی همیشگی ما (بدون توجه به رابطه قبلی همکلاسی بودن و علاقه شدید ما به همدیگه وبدون احترام گذاشتن به حق طبیعی ما برای انتخاب شریک زندگی)راضی تر بودن/ رابطه مون با همه علاقه شدیدی که به هم داشتیم داشت کاملا به جدائی میکشید و دیگه هیچ جائی برای هیچ حرفی حتی معمولی و چه برسد به ابراز علاقه و ... باقی نمونده بود میدونید چرا؟
چون راه حرف زدن با همدیگرو بلد نبودیم.2 تا آدم عاقل و بالغ و اجتماعی که با همه دنیا میتونستم یه جوریائی ارتباط برقرار کنیم (و ار تباط فکری تله پاتی شدید فکری با هم داشتیم) باهمدیگه به صورت روبرونمی تونستیم صحبت کنیم!:302:شاید به نظرتون عجیب بیاد ولی این واقعیتی بود که با وجودیکه نمی خواستیم حرفهای ناراحت کننده و نا امید کننده مثل :بیا تمامش کنیم / مگه قرار نبود دیگه تماس نگیری(حالا کلی منتظر تماس همدیگه بودیما!)حرفای بد و تندی که ظاهرا توهین آمیز هم ممکن بود به نظر بیاد ولی منظور واقعیمون این نبود و...به هم بزنیم اون کلمات سردی که میگین بینمان جریان داشت و داشت کاملا کارمون به جدائی میکشید ...
تا اینکه هفته پیش رفتم با یه مشاور صحبت کردم(تنهائی) همه چیزو گفتم از اول آشنائیمون تا این رفتارای آخری /میونید چی گفت :گفت اشکال از خودتون (منه )که نتونستین رابطه ای درست و دوستانه بدون اینکه به من شخصیتون و غرور و... توجه کنید بوجود بیارین.شما ها فقط خواستین به تلافی رفتارای بد گذشته و یا رفتارای اطرافیان جلوی همدیگه کم نیارین!دنباله حرفای بد وسردی رو که به هم زدن رو گرفین و فراموش کردین اصل رابطه چی بوده:104:
شما هم اگه میگین اینطوریه و حتی برای بهار تصیم به ازدواج داشتین دنباله این راه به بن بست دائمی میرسه و اگه میگید شکالی نداره و هیچ کس اونیکی رو نمیتونه به زور نگه داره من میگم دوست داشتنی در کار نبوده چون آدم که مدعی کسی را دوست داره حداقل برای خواست خودش احترام قائله!:160:به راحتی حذفش نمیکنه!
من توصیه میکنم 2تائیتون قبل از اینکه تصمیم قطعی رو بگیرید برین پیش یه مشاور مجرب تو امور خانوادگی که هم قبل از جدائی هم بعدشو دقیقا براتون توضیح بده و از نیت واقعی رفتارای طرف مقابلتون هم مطلع بشین اون وقت تصمیم نهایتونرو بگیرید!در هر صورت همیشه میشه را آخر رو برای آخرین مرحله گذاشت:305:
پیروز و موفق باشین!:72:
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
دوستان خوب من هنوز به يه نتيجه نهاي نرسيده ام باز دوست دارم بيشتر كمك كنيد تا بتونم به يك تنيجه كلي برسم اين روزها سخت نيازمندم به مشاوره
از مدير همدردي هم خواهش ميكنم تو اين بحث شركت كنه
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
ببین دوست عزیز همسر شما اول کار که باید در اوج علاقه باشه اینجور سرد و بی محبته چه برسه به اینکه یه مدت طولانی از رابطتون بگذره و اون تب و تاب اولیه بخوابه . انوقت به مراتب رفتارش غیر دوستانه تر و سرد تر میشه. من اگر جای شما بودم تمومش می کردم و دنبال کسی می بودم که واقعاً دوستم داشته باشه . از کجا معلوم که جواب اولیه ی همسر شما به خاطر ترس از تنها موندن و نه به خاطر خودتون نبوده باشه؟ شما به عنوان یک انسان و کسی که فقط یک بار شانس تجربه ی عشق و ازدواج رو داره این حق رو داری که این تجربه رو به تحوی مطلوب داشته باشی. دخترا اگر از کسی خوششون بیاد از این ناز و نوز های الکی نمی کنن. بعضی از دوستان ممکنه در هر شرایطی شما رو به ادامه ی زندگی با وجود بی مهری و سردی تشویق کنند. ولی تصمیم بگیر که آیا می خواهی ازشانسی که یک بار در زندگی برات فراهم می شه چشم پوشی کنی و خودتو قربانی بی مهری و غروری یه نفر دیگه کنی در حالی که ممکنه صدها نفر دیگه باشند که بتونند تو رو عاشقونه دوست داشته باشن؟ همیشه مصلحت خودتو در نظر بگیر. موضوع یه روز و دو روز نیست بحث یه عمر زندگیه.
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
دوست خوبمWINTERSUN77ممنونم خيلي خوب بود خودمم تاحدودي مثل شما فكر ميكنم
ولي باز خوبه ميشه اگه باكمك شما آگاهانه تر تصميم بگيرم واستفاده خواهم برد ازنظرياتتون
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
خواهش می کنم دوست گرامی شما لطف دارید. ببینید همسر با دوست دختر فرق داره. اگر دوست دختر آدم برای آدم ناز و افاده ی بیش از حد داشته باشه ممکنه قابل اغماض باشه چون شما این آینده ای در این رابطه برای خودتون متصور نیستید و اونو موقتی و گذرا می دونید. اما یک انسان سالم و حتی صبور آیا تا آخر عمر میتونه تحمل بی مهری از طرف کسی که باید بیشترین الفت بینشون باشه رو تحمل کنه؟ این در صورتیه که تازه احتمال میره با گذر زمان این سردی با رنگ باختن جاذبه های اولیه افزایش پیدا کنه. آیا شما تا حالا این فکر رو کردید که ممکنه یاد یک مرد دیگه در ذهن همسرتون بر اثر یک رابطه ی قدیمی موندگار شده و همین عشق کهنه مانع از نزدیکی احساسی شما دو تا با هم شده؟ به نظر من شما همیشه یک آستانه ی تحمل برای خودتون قرار بدید و اگر رفتار نادرست طرف مقابلتون از آستانه ی تحمل شما فراتر رفت بیدرنگ این رابطه رو قاطعانه خاتمه بدید. این حالت منفعلانه و منتظر موندن تا اینکه همسرتون شما رو کنار بذاره خیلی نادرسته و حتی باعث میشه به بی علاقگی ایشون نسبت به شما دامن زده بشه. ممکنه همسر شما از اون تیپ خانم هایی باشند که از مرد مقتدر و مصمم خوششون میاد. پس حتی خاتمه ی این رابطه از طرف شما با قاطعیت و عدم تردید، هر چند هم که عاشق ایشون باشید میتونه شما رو در نظر ایشون جذاب جلوه بده. شما به طور مصمم رابطه رو خاتمه بدید و تا 3 هفته یا یک ماه به هیچ وجه به سوی همسرتون رجوع نکنید. یعنی طرد کامل. در این مدت ایشون زمان کافی دارن. اگر واقعاً محبتی به شما داشته باشند با واسطه یا مستقیم سعی در برقراری مجدد ارتباط میکنند. اگر چنین چیزی شد که سعی کنید با قول گرفتن از ایشون برای ترک رفتارهای قبلیشون زندگی خوب و با محبتی رو با هم شروع کنید. خاصیت این کار اینه که می فهمن در هر شرایطی و هر رفتار نادرستی نمیتونن شما رو در کنار خودشون داشته باشن و عشق شما مشروط میشه به رفتار صحیح ایشون. اگر هم بعد از قطع رابطه ایشون برای رابطه با شما علاقه نشون نداد شما چیزی و از دست ندادید چون می فهمید که مهر و محبتی در میون نبوده و الکی عمرتون رو خرج یک ارتباط نا صحیح و بی سرانجام نکردید.
RE: لطفا مرا راهنماي كنيد تا شايدخدا خواست وازهم جدا نشديم........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani2
شايد باورتون نشه مهريه نامزد من 14سكه است بخدا قسم بحث اين حرفها نيست من اگه ميخاستم رابطه مون قطع بشه با اين مهريه كم 11ما صبر نميكردم دوستان باتمام وجود آماده هستم واز خدامه كه مسئله ما هرچه سريعتر درست بشه وازتون ممنون ميشم كه بيشترمرا ياري كنيد چند صباحي نيست كه با اين جو آشنا شده ام ولي احساس خوبي دارم واز آشنايتون خوشحالم
شما بگيد من چه كار بايد بكنم چگونه رفتار كنم
من نمي گم بي تقصيرم اماميتونم جبران كنم ولي يه طرفه كه نميشه بايد اونم يه تكوني به خودش بده
به طور مثال
من روز اولم به اش گفته ام كه آدم احساسي وعاطفي هستم ودوست دارم كه زندگيم عاشقانه باشه شايد قبلا هم گفته باشم واقعا از دوره نامزديم هيچي نفهميدم در حالي كه از قبل براي اين ايام برنامه هاي خوشي تو ذهن داشتم اما متاسفانه به اش دست پيدا نكردم مخصوصا از اين بابت دلگيرم واحساس ميكنم همسرم دركم نكرده
خيلي دوست دارم ازايام نامزدي وچگونگي آن بحث بشه
نامزدي دوران خيلي خوبيه ،يه عشق ناب که با يه احساس احترام خاصي عجين شده ،طرفين سعي مي کنن همديگرو ناراحت نکنن و محبت زيادي رو نشون ميدن. البته ممکنه سوء تفاهمهائي هم پيش بياد. بهرحال يه مقطع خوبي از زندگيه. معمولا خاطرات خيلي خوش و عشقولانه مال اين دوره است. ( البته استثنائاتي هم وجود داره )
اول بايد ببينين مشکل از کجاست.
توقع وانتظاراتتونو معلوم کنين. مثلا برنامه هاتونو که عنوان کرديد رو باهمسرتون درميان بذارين. چه بسا توقعتون از نظر ايشون نابجا بوده.
شما پيش قدم بشين وسعي کنين بطورخود جوش لحظات وساعات خوشي رو برا همسرتون ايجاد کنين.
اونجوري که اون دوست داره ، نه اونجوري که شما ميخواين بهش عشق بورزين. (امتحان کنين)
من با نظر مينا 25 موافقم. اگه از موارد بالا نتيجه نگرفتين ، مشاوره حضوري راهگشاست.