RE: نداشتن دل مشترك با همسر
دانه عزیز ببخشید رک میگم به نظر من شما همسرتون رو روی ترازویی قرار دادید که یه کفه مردی که در رابطه قبلی و پیش از ازدواج شما بود قرار داره و کفه دیگر ایشونو این دو کفه اصلا با هم برابری نمیکنه شما دنبال داشته های رابطه قبلیتون میگردید ولی در همسرتون پیدا نمیکنید....من به شما حق میدم....به نظر من ارمان هاتو از نو ارزیابی کن....دوست خوبم شما هم حق داری خسته بشی حق داری دلزده بشی حق داری توقع داشته باشی حق داری بخوای شوهرت نازت رو بکشه ولی اون اقا الان شوهر شماست!!!!!!ببخشید اگر گستاخی کردم من کوچکتر از این حرفام شما راهنما و دلسوز ما همیشه بودی و بر همه چیز از من واقف تری!!!
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
حق با شماست. من ناچارم بنشينم و مباحثي كه اون تعريف مي كنه و اصلا خوشم نمي ياد صحبت كنم. البته حتما شروع كننده بايد من باشم چون اگر به اميد اون بشينم سه روز هم كنار هم باشيم حرف نمي زنه.
بعضي از خواسته هامو بايد بيشتر از ده بار بگم تا يادش بمونه. تازه بعضي وقتها مي گه من نفهميدم. كي گفتي؟!
يه سئوال رو هزار بار از آدم مي پرسه.
كل بعد از ظهر جمعه ما با برنامه شيرين تلويزيوني فوتبال سپري مي شه و وقتي مي بينه اعتراض مي كنم كه من حوصله ام سر مي ره چند دقيقه اي كانال رو عوض مي كنه و مي گه ببنن خانم تلويزيون هيچ چي نداره بعد دوباره مي شينه همونها رو نگاه مي كنه
مي دونم شايد اين گفته هاي من الان براي شما مسخره باشه اما باور كنيد به مرور زمان اعصاب آدمو به هم مي ريزه.
خدائيش من هر چي تا حالا داشتم از سر مادر شوهرم بود. مادر شوهرم بهش مي گه وقتي كه مريض هستم بياد عيادتم يا واسم چيزي بخره يا اينكه زنگ بزنه و ... اگر او هم نبود كه اين چيزها را بهش بگويد كه ديگر نمي دانستم بايد چه كنم.
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
دانه جان خوشحال باش که لااقل این مادرشوهر و داری
من چی بگم که شوهرم از ترس مادرش از خیلی چیزها کوتاهی میکنه
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
همين امروز امتحان كردم
وقتي بهش زنگ زدم خيلي گرم و عاشقانه باهاش حرف زدم. شوق رو توي صداش مي فهميدم. البته اون چيز خاصي نگفت ولي من تلاش كردم تا شايد اين روحيه به اون هم تأثير كنه.
اميدوارم بتونم موفق بشم.
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
الينا جون
همه مشكلاتت رو مي دونم
اميدوارم كه مشكل تو هم حل بشه خانمي
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
همين امروز امتحان كردم
وقتي بهش زنگ زدم خيلي گرم و عاشقانه باهاش حرف زدم. شوق رو توي صداش مي فهميدم. البته اون چيز خاصي نگفت ولي من تلاش كردم تا شايد اين روحيه به اون هم تأثير كنه.
اميدوارم بتونم موفق بشم.
:104:
حتما موفق میشید .
فقط باید با صبر جلو برید . این زندگی شماست و هر چه برایش تلاش کنید ارزش دارد . موفق باشید .
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
آره دانه جان زندگیه واقعیه تو اینه پس تا اونجایی که میتونی واسش وقت بزارو تلاش کنو
تو هنر عاشق کردن طرفه مقابلتو داری حالا وفتشه اونو به نمایش بزاری.
میدونم موفق میشی عزیزم.
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
دانه جان
امیدوارم روز به روز خوشبخت تر باشی:203:
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
سلام دانه خانم
من تاپيك هاي شمارا كم وبيش خوانده ام . شما من را بياد قهرمان هايي مي اندازد كه در فيلم ها با غول وديو و... كه چند برابر خودشون هستند با امكانات خيلي بيشتر از اون قهرمانها اما موفق شده اند.فقط با اراده انساني . شايد اين موجودات در واقعيت وجود نداشته باشه .امااا... در درون ما احساسهاي ما هيجانات ما خيلي بزرگترش وجود دارد و جنگيدن با آنها ... همان جهاد اكبر است . و شما موفق در يكي از اين جهاد اكبرها.
واما بعد خانم عزيز با تجربه 12 سال زندگي مشترك و گشتن تو اجتماع بهتون بگم اين آ قاياني كه از اين حرف ها بلد نيستند يك برتري خيلي خيلي بزرگ دارن وآن اينكه تا حالا به خانمي دوستي هاي نزديك نداشته اند. و دشگر اينكه اغلب در زندگي خيلي مرد هستند. اون آقاياني كه خيلي از اون واژه هاي زن پسند استفاده مي كنند براي خانم هاي مختلف هم مصرف مي كنند تا تو دل همشون قند آب بشه (و تو دل زن خودش بدتر از زهر)
ايشان ارتباط با خنم ها را بلد نيست يواش يواش يادش بدين و از اين آموزشتون لذت ببريد و بدونيد تا حدي كه براي شما لازمه ياد مي گيره و وفادار هم خواهد بود . بعضي وقتها نعمت ها در دست ماست اما ما در قله كوهي دور دستع دنبالش مي گرديم. شايد پاداش نيك انديشي شماست.
RE: نداشتن دل مشترك با همسر
درياي آبي
جوابي كه دادي با تمام جوابهايي كه در اين تاپيك به من داده شد متفاوت بود و اعتراف مي كنم كه مرا در فكر فرو برد.
يادم آمد كه مادر من هم تقريبا چند وقت پيش به من در همين مورد اشاره اي كرد.
بعد از جدايي از آن آقا خيلي ها به من گفتند به خاطر رابطه اي كه در اين چند سال داشتي نزد خداوند توبه كن اما واقعيت اينست كه من اصلا از كاري كه كرده بودم پشيمان و ناراحت نبودم بلكه مي دانستم خداوند براي گذشتن از خواسته چند ساله ام مرا بي جواب نخواهد گذاشت و در زندگي به من كمك خواهد كرد.
واقعيت اينست كه من شوهرم را بارها و بارها به طرفندهاي مختلف آزمودم و خوشبختانه صداقت و راستگويي و وفاي او مورد تأييدم بود و از او به خاطر صداقتي كه با من دارد بارها تشكر كردم.( البته مي دانم كه انسانها تا يك حد خاصي ظرفيت براي خوب بودن دارند و يك جايي ديگر توانايي نداشته و به بيراهه مي روند اما در حالت نرمال او را صادق مي بينم.)
زماني كه عاشق بودم بدون هيچ چشم داشت و توقعي عشق مي ورزيدم و هر روز عشق ورزي ام بيشتر و بيشتر مي شد بدون اينكه فكر كنم كه با عشق بيشتر معشوقم رويش زياد شده يا اينكه فكر مي كند وظيفه ام است و يا اينكه بعدا سوار من خواهد شد.اما امروز كه ازدواج كرده ام كمي كه محبت مي كنم سريع خودم را جمع و جور مي كنم كه مبادا پا را فراتر از حد گذاشته باشم و زيادي به او محبت كرده باشم. خود من هميشه به خيلي از دويتان در همين تالار پيشنهاد مي كردم تا در زندگي مشترك حد و مرزها را حفظ كنند اما امروز اين سئوال در ذهن من نقش بسته كه آيا بايد روي حساب و كتاب زندگي كردو ميزان محبتها محاسبه شده باشد؟! يا مي توان بدون حد و مرز عشق را تقديم همسر نمود و از او هيچ چشمداشتي نداشت و هر چه كه در زندگي پيش آمد رابايد به جون خريد؟!