من خيلي تنهام خدايا كمكم كن دلم پر از غصه هيچ چيز به جز گريه در خلوت خودم و خدا مرا آرام نمكيند
نمایش نسخه قابل چاپ
من خيلي تنهام خدايا كمكم كن دلم پر از غصه هيچ چيز به جز گريه در خلوت خودم و خدا مرا آرام نمكيند
گذشت را از درخت آموز
كه سايه از سر هيزم شكن هم بر نمي دارد
امروز روز دوستي و عشق است اميدوارم دلهاتون پر از شادي و عشق باشه و هميشه دوستدار همديگر و خودتون باشيد به اميد اينكه هيچ وقت هيچ كس مشكلي نداشته باشه و خداي مهربون كه سرچشمه همه عشقها و مهرباني هاست با محبت الهي اش همه مشكلات را از سر راه بندگانش برداره و كمكشون كنه تا با صبر بر همه سختيها فائق بشن يا حق
روز زيبايي داشته باشيد و سعي كنيد همه كس را دوست داشته باشيد و درست در اون زمان است كه دوست داشته خواهيد شد
من،تو،او،ما،شما، ایشان و همه دنیا غصه دارن. دوستان ما همگی در میدان جنگی هستیم که ناخواسته ما رو آوردن.همگی در حال جنگیدن هستیم.هیچ کسی تو این دنیا نیست که مشکل نداشته باشه.پس ما تنها نیستیم فکر نکنید که تنها کسی که اینجا مشکل داره من یا شمایی.من خودم مشکلا زیاد دارم ولی یک لحظه به این فکر افتادم : یعنی من اون قدر عرضه ندارم که جلو مشکلاتم بایستم و نزارن روی من سوار بشن.آیا تا کنون به این فکر کردم که چه نعمت بزرگی به نام سلامتی دارم.دوستان کم نیارین باور کنید شعار نمی دم. محکم وایسید جلو مشکلات تا از رو بره.دنبال چاره باشیم برای اینکه بهمون محبت بشه محبت نکنیم. برای اینکه بهمون عشق بورزن عشق نورزیم.برای دل خودمون برای ارامش خودمون برای زندگی خودمون.اجازه ندین مشکلات کوه برامون بشن.باور کنید مشکلات کاهی بیش نیستند ما کوهشون می کنیم.
مشکلات هیچ وقت آنقدر بزرگ نیستند که کمر ما رو بشکنند فقط آنقدر سنگینند که زانوهای مارو برای دعا تا کنند
امیدوارم با به نزدیک شدن به پایان سال مشکلات همه دوستان نیز کمرنگ و کمرنگتر بشه و بهار زیبا برای همه زیبا باشه بخصوص برای تازه عروس دومادای عزیزمون
عشق رازیست مقدس
برای کسانی که عاشقند عشق برای همیشه بیکلام میماند
اما برای کسانی که عشق نمیورزند عشق شوخی بیرحمانه ای بیش نیست
روز عشق فرصتی است جدید برای عشق ورزیدن
هيچ وقت به خدانگو مشكل بزرگي دارم ، به مشكلات بگو خداي بزرگي دارم كه هميشه ياور منه
دلتنگتم
دلم براي دلت تنگ است
دلم براي دلت مي سوزد
دلم براي دلم مي سوزد
"دلم براي باغچه مي سوزد "
كه باد سرگردان و يخ زده ي زمستان
جون پيراهن يوسف سرگردان
ميان تنه هاي لخت درختان باغچه ي خا نه ام مي گردد
دلم براي گنجشكهاي پشت پنجره مي سوزد
دلم براي گربه هاي ولگرد كو چه مان مي سوزد
دلم براي كاج هميشه تنهاي جلوي خانه ام مي سوزد
دلم براي دلت مي سوزد
دلم براي دلم مي سوزد
دلتنگتم
دلتنگتم .................... دلم بهانه ي تو را مي گيرد .
اگر دلم بميرد چه كسي براي گنجشكهاي پشت پنجره دانه مي گذارد
اگر دلم بميرد چه كسي براي گر به هاي ولگرد كوچه در اين سر سياه زمستان غذا ميگذارد
اگر دلم بميرد چه كسي به كاج تنها آب خواهد داد
البته این مطلبو زمستان گذشته برای دل خودم نوشتم اما حالا که بهاره و ادما بیشتر حس دلتنگی میکنن تصمیم گرفت اینجا بذارم :72:
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس…
(سهراب سپهری)
دلم برات تنگ شده جونم
ميخوام ببينمت نميتونم
بين ما ديوارهاي سنگي
فاصله يک عمر ميدونم
بغض ترانمو شکستم
ميخوام بگم عاشقت هستم
توعين ناباوري يک شب
خالي گذاشتي هر دو دستم
تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من
تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته ي من:302:
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام
من همه تن انا اللحقم ، کجاست دار ، خسته ام
در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام
کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام
در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام
به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ، ز روزگار خسته ام
دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا
من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام
همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار
از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام
به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام
قمار بی برنده ایست ، قمار تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ، از این قمار خسته ام
گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها
از این غبار بی سوار ، از انتظار خسته ام
همیشه یاور است یار ، ولی نه آنکه یار ماست
از آنکه یار شد مرا دیدن یار، خسته ام
حالا که قرار بر گفتن دلتنگی هاست می خواهم بگویم
پر شده ام از تنهایی و انتظار مترسک آرزو هایم شد، چه خوب بود ،توپ کودکی بازیگوش پنجره انتظار م را می شکست
می خواهم بگویم تا همگان بدانند چنان کلاه گشادی به سر دارم ، که دیدن ، و سر را یکجا از من گرفته است.
دل تنگم می گوید :
اگر آینه ها قد من بودند ، در عمق هیچ کوچه ای گم نمی شدم
اگر آینه ها قد ما بودند ، پلنگ هیچ شقاوتی در کوچه های احساس پرسه نمی زدند
دیگر آنکه دل تنگم فاش می گوید که خسته تر از باد ، بر باد می روم ، تا گرد بادی خاکم را هوا کند
اجازه است باز از دل تنگم بگویم ؟
نمی دانم کدام نفرین در ارتفاع روز های من ،
آسمان شده است
نه همینقدر کافی است .