RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
دوست خوبم همسر شما هنوز اون رشد فکری و عقلی رو پیدا نکرده .هنوز بچه گانه فکر میکنه که البته اقتضای سن کمه ایشون هست .به نظر من ایشون هنوز باور نداره که شما همسرش هستی . هنوز فکر میکنه که شما دوستش هستی . یه مقدار مسئولیتهاشو توی منزل زیاد کن . کاری کن که وقتشو با فرزندتون بیشتر بگذرونه . یه کم سیاست زنونه داشته باش .
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
دوست عزیز تمام رفتارای شوهرتون نشان از ناپختگی ایشون و به اصطلاح بچگی میباشد . ایشون به واسطه سن کم هنوز درک درستی از زندگی مشترک ندارند و از پاسخهای اخیرشون در مورد بحث طلاق که بیشتر حالت تمسخر داشته نه جدی این موضوع کاملا مشهود است و شما نیز در ابتدا با علم به این موضوع تن به این ازدواج داده اید پس باید بیشتر صبر و تحمل کنید تا ایشان این دوران را پشت سر بگذارند البته سعی کنید که با کنترل ایشان از لطمه خوردن شدید به زندگیه مشترکتان جلوگیری کنید. خلاصه مطلب اینکه فعلا شما برای ایشان مادری کنید تا ایشان به بلوغ فکری برسند و آنگاه برای شما شوهری کنند. فلسفه بالاتر بودن سن مرد از زن در ازدواج بی شک همین موضوع میباشد(البته یکی از دلایل)
برای بهبود اوضاع هیچ وقت دیر نیست . امیدوارانه برای زندگیت تلاش کن .
موفق و پیروز باشید.
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
خیلی مشکلاتت بزرگه صبا جان
رفتی پیش مشاور؟
نمی دونم چی جوری داری تحمل میکنی؟ من که اصلا نمی تونم چنین وضعیتی رو تحمل کنم
به طلاق هم فکر می کنی؟
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
سلام به همه
سیاست زنونه چیه میشه راهنمایی کنید؟نفس خانوم تا کی مادری مگه من شوهر نمی خوام باور کن از ریخت افتادم از بس تحمول کردم با خدا تورو دوست داشت که زود طرفتو شناختی میدونی چی میشد اگه وارد زندگی میشدی بعد میرسیدی به الان نمیدونم مشکلت به کجا ر سید ولی خدا خیلی دوست داره. بعد تر از همه فکرش که کجا میره با کی میره یه وقت معتاد نشه یا با کسی رابطه نداشته باشه میترسم تا بیام برسم به زندگی بمیرم این سن بالا رابه خودشم گفتم واسش مهم نبود ولی فکر نمی کردم 1 سال تفاوت برابر با3 سال ؟بازم ممنون که کمکم میکنید ...وهم پیش مشاور که نه میدونم حرفشون چیه؟ یه بار زنگ زدم به یه مشاور گفت شوهرت بچه هست بیشتر از این توقعی نیست یا بساز یا بیارش پیش مشاور یا طلاق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باور کن دیگه صبرم تموم شده 1 ماهی هست دیگه بهش گیر ندادم چرا پیپ میکشی ولی اون خوب که نشوده بازم ادامه میده میترسم از روزی که راحت بشینه جلوم بکشه .......نماز که اصلا نمی خونه هیچ حالا میگه نمی خوام بخونم ..نه عزیز حرف طلاق رو میزنم به شوخی ولی اصلا نمی تونم دوریشو تحمول بکنم علاقه ی من بیش از اینهاس اینقدر که 5 سال تحمول کردم مگر اینکه کارد به استخوانم برسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
صبا جان ميدونم سخته اما سعي كن به يكي از افراد خونوادت بگي تا باهاش برخورد جدي كنن اين كه نميشه.
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
آخرش که چی؟ خودتم می دونی بچه است و هنوز بزرگ نشده! برو پیش یه مشاور که کمک کنه شوهرت بزرگ بشه عاقل بشه
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
مشاور میگه بیارش تا باهاش حرف بزنم ودرستش کنم ولی شوهرم قبول نمیکنه چند وقت پیش بهش گفتم .اعصابم ریخته بهم از بس درموردت شک کردم وبهت گیر دادم حتی بهش گفتم مشاور چی گفته ...گفت اره تو راست می گی من ایراد دارم نمی خواد بریم پیش مشاور درست میشم
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
سلام خانم صبا
خسته نباشید...
مطلبتون رو خوووندم..فکر میکنم ایشون هنوز دارن توو دوران مجردیشون سیر میکنن و البته، راجع به اینکه فرمودید تهدیدش میکنید به طلاق و اینطور پاسخ میده مطلبی رو عرض کنم خدمتتون..
پدر و مادر من، برادرم رو برای تنبیه تهدید به فلان کارو فلان کار میکردن که مثلا اینو ازت دریغ میکنیم و اونو... 100بار گفتم پدر من، مادر من، تهدیدی رو رو زبون بیار، تنبیهی رو اتخاذ کن که حتما عملی کنی.چون وقتی رو زبون اومد و انجام ندادی، برادر من رو بدتر کردی و فردا روز، حرف خودت رو بی اعتبار... همین هم شد.
شوهر شما فکر میکنم به شوکی نیاز داره... ایشون رو تهدید به طلاق و ... میکنید، با این ادبیاتی که فرمودید از پاسخ های ایشون، احساس میکنم خیالشون راحت هست که هیچ کدوم از اینکارا رو انجام نمیدید... یه جورایی براش رو شده اید.. به جای اینکه بگید بهش که طلاق میگیرد.. بگید دفعه اول 3 روز میرم خونه پدرم و با بچه تنهات میزارم... حتما یه پریود براش مشخص کنید، چون چنین شخصی دنبال شما نمیاد دفعات اول، و اگه فقط بگید میرید، احتمالا برگشتنتون باید با خودتون باشه و این شخصیتتون رو...، پس تنبیهی رو اتخاذ کنید تا پاسخ داد که راغب هست و خواست نشون بده که اهمیت نداره، فورا عملی کنید... دانشگاه، وقتی جزوه ام رو برمیداشتن دوستان، تنها جوابم این بود بهشون: چیزی رو بردارید که حداقل برام اهمیت داشته باشه، اونها که جزوه رو بی اهمیت میدیدن، اونو ابزار رسیدن به خواستشون نمیدیدن وپس میدادن در حالی که خیلی برا من اهمیت داشت.. ایشون هم به نوعی این بازی رو میکنن باش ما.. " ا طلاق؟ باشه همین فردا میریم ، خیلی خوبه" این جمله خیلی روشن، ایشون رو معرفی میکنه...
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
سلام اقای مهرداد و دوستان
ممنون از لطفتون این نظرتون رو قبول دارم و تصمیم دارم جدیش کنم من هر زمان که بحثمون میشد و کم محلی میکردم میذاشت سر فرصت و با یک کلمه یا یه حرکت رامم میکرد و من هیچ وقت حرفم رو جدی مطرح نکردم ..( طلاق؟ باشه همین فردا میریم ، خیلی خوبه" این جمله خیلی روشن، ایشون رو معرفی میکنه... ) منظورتون رو نفهمیدم میشه توضیح بدین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در ضمن یه کمک میخواستم دیروز زمانیکه شوهرم چت میکرد رفتم کنارش نشستم پشت سر هم یکی واسش جواب میفرستاد من خواستم مثل همیشه بخونمشون که به من گفت پاشو برو خصوصیه گفتم ببینم چی نوشته بعد میرم ایشون فرمودن به شما ربطی نداره منم از جام پاشدم در طول شب ازم سوال میپرسید و من با کم محلی جواب میدادم بعد یه اس ام اس دادم بهش: که فکر میکم ما به درد هم نمیخوریم و با این کارات معلومه نتونستم خوشبختت کنم.....تصمیمتو بگیر وتکلیفمو روشن کن اگه نمیتونی به خونواده هامون بگم تا اونا مشخص کنن. بعد از خوندن اس ام اس کلی خندید گفت: اینو تو گوشیم نگه میدارم یادگاری خیلی جالبه!!!!!!!!!! صبح خواست مثل همیشه رامم کنه که بهش گفتم جوابمو ندادی اونم پشتشو کرد بهم .. میخوام بدونم بازم ادامه بدم یا نه ..؟الن رفت سرکار فردا مییاد می خواستم بهش اس ام اس بدم که فکراتو بکن و جواب بده به نظرتون من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
عزیزم شرایط سخت تو را می فهمم و کاملاقابل درک است ، به همین دلیل هم با ازدواج در سنین کم مخالف هستم ولی عزیزم مطمئن هستم تو می توانی با تغییر رفتار خودت شوهرت را مجاب به تغییر کنی . قرار نیست شوهرت در یک آن متحول شود و رفتارش را تغییر دهد بلکه سکان دار تو هستی . تویی که می توانی با هدایت درست کشتی آرزوها وآمال خودت و شوهر ت رابه مقصدبرسانی . اگر شوهرت نیاز به مشاوردارد وهمکاری نمی کند . خودت با مشاورصحبت کن و راهکار بگیر و درست پیاده کن تا بستر برای همراهی شوهرت هم فراهم شود . امیدوارم روزی از خوشحالی هایت برایمان بنویسی و بنویسی که چقدر موفق بوده ای و چه میزان تلاش کرده ای و چه میزان خوشحالی به دست آورده ای .