RE: مرد : من دوست دارم که همسرم به این نکات اهمیت دهد
RE: مرد : من دوست دارم که همسرم به این نکات اهمیت دهد
RE: مرد : من دوست دارم که همسرم به این نکات اهمیت دهد
RE: مرد : من دوست دارم که همسرم به این نکات اهمیت دهد
mohat
صبر عزیزم و طی کردن راه به همان منوالی که در بالا به آن اشاره کردم والبته مشاوره گرفتن . دادن نظر بدون بکار گیری از واژه دیدی من که به تو گفته بودم ! یا من که ....! و زمان و کسب تجربه به آن آقا هم ثابت می کند که چه کسی ، چه توانایی دارد . شما به من خواهید گفت :فرصتها از دست می رود .و من به شما خواهم گفت : بله شاید یک فرصتهایی از دست برود ولی در همان زمان اتفاقات خوبی از جمله کسب تجربه به دست خواهید آورد . راه زندگی راهی است لاجرم از دست می دهی و چیز دیگری به دست می آوری . به همین سادگی .
RE: مرد : من دوست دارم که همسرم به این نکات اهمیت دهد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohat
سلام
روی صحبتم با عزیزانی که مراتب ادب را رعایت نمی کنند نیست.
خواهشا آن دسته از دوستانی که مایلند یک بحث منطقی کنیم تا به یک نتیجه معقول برسیم که هم خودمان و هم سایرینی که دچار مشکل یا سوال مشابه هستند، نیز بتوانند استفاده کنند، لطف کنند و راهنمایی کنند.
فرض کنیم چنین ازدواجی به هر دلیلی (فریب و ...) صورت گرفته است؛ زن از لحاظ پیدا کردن راههای پیشرفت اجتماعی، موفق تر از مرد است. ناگزیر برای پیشرفت درآن زندگی، می بایست راهکارهای زن را بکار بست. و متاسفانه مرد هم هنوز به آن بلوغ فکری نرسیده که زن را شریک زندگی خود بداند و بر این باورباشد که اگر تصمیمی در داخل منزل گرفته شد، در بیرون منزل تصمیم ماست و نه شخص زن یا مرد! لذا در مقابل تصمیمات زن مقاوت می کند.
حالا زن در چنین شرایطی چه سیاستی باید اتخاذ کند؟!
بایستد و تماشا کند که چطور مرد، برای پاسخگویی به حس ریاست طلبانه اش و گاه فقط از روی لجبازی، زندگی را به سمت درجا زدن سوق می دهد؟!
فرض کنیم ایده ازدواج یعنی شراکت دو فرد عاقل و کامل جهت رسیدن به آرامش و تکامل باطل است، و ازدواج یعنی همزیستی به صورت رئیس و مرئوس یا معلم و شاگرد! با این فرض شاگرد قصه ازدواج ما دوران ابتدایی و راهنمایی را در تجرد خود پشت سر گذاشته و به دبیرستان رسیده است، اما از بد روزگار متوجه می شود که معلمش هنوز در دوره راهنمایی است!
حالا تکلیف این شاگرد چیست؟!
در جا بزند و صبر کند تا معلمش به او برسد، پیشی بگیرد تا قادر به تعلیم او باشد(تازه اگر معلم قصد چنین کاری را داشته باشد!)؟! وانمود به نداستن آنچه می داند، کند و تکالیف بدیهی معلمش را فقط جهت خوشایند او، انجام دهد؟!
واقعا راه چاره چیست؟
به نظر من شما با رفتارتون می تونید اوضاع رو کاملا تغییر بدید.
به قول معروف " بشین و بتمرگ و بفرما" هر سه یک معنی رو دارند..
شما می تونید تمام افکار و برنامه هاتون رو برای بهبود زندگیتون عملی کنید
فقط باید طوری رفتار کنید که شوهرتون احساس سیادتش رو از دست نده.
ببینید مرد ها نیاز دارند که حس کنند فرمانده و تصمیم گیرنده خانواده هستند.
رمز موفقیت شما هم همینه. نباید این احساس رو ازش بگیرید.
می تونید کارائی رو که می خواید انجام بدید رو به جای اینکه بهش امر کنید ازش خواهش کنید.
باهاش بحث نکنید و اونها رو با محبت ازش بخواید..
با حرفهاتون این اطمینان رو بهش بدید که در نظر شما اون یه مرد قدرتمند و بزرگه و تکیه گاه شماست
بهش این اطمینان خاطر رو بدید که بهش "تکیه" دارید و حرفهاتون یک پیشنهاده..
گاهی ازش بخواید بهتون اجازه بده..
حتی وقتی در مورد چیزهای دیگه رف می زنید ، در طول روز و .. می تونید گاهی جمله ای بگید که مفهوم قدرت داشتن و فرمانده بودنش رو در خانواده بهش القا کنه.
فکر کنم اینطوری دیگه بیخودی باهاتون بحث نمی کنه..
بذارید ظاهر قضیه اینطوری باشه و در باطن ، تدابیر خودتون رو برای زندگیتون پیش ببرید. :72: