RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
خوب صداقت جان کاملا درکت می کنم وبرات آرزوی صبر می کنم. ببین عزیزم با قهر کردن هیچ مشکلی که حل نمی شه هیچ بدتر هم میشه پس قهر نکن که کینه ها رو دو برابر می کنه.بعضی از آدمها دلشون پاک ولی چون توی خانواده ای بزرگ شدن که فحش تکه کلامشون هست متاسفانه باید بگم ترکش تا حدودی امکان نداره و این عمل رو زشت نمی دونن.بیشتر از اونی که فکرش کنی باید رو این مسئله وقت بذاری فکر نکن با 5 یا 6 سال درست میشه. بیشتر روی خصوصیتهای مثبتش انگشت بذار و اونهارو بارورکن و تشویقش کن و زیاد اهمیت به فحشهایی که میده نده.مستقیم ازش انتقاد نکن.با این کارت بهش میگی من بهتر از توام و فهمیده تر از توام و تو بی ادبی و نمی فهمی و این نتیجش میشه لجبازی شوهر شما.شوهر شما خیلی خوصیصیات خوبی داره.من یادم پسر خالم که بچه بود فحشهای زشت و ناموسی یاد گرفته بود و خالم اومد فلفل کرد تو دهنش. این بچه نه تنها فحش دادن فراموش نکرد بلکه لجبازی کرد و همچنان ادامه میداد. البته الان آقایی شده و فحش نمی ده منظورم اینه که راه درستش رو نرفتی.تو خانم فهمیده ای هستی و باید با صبر زیادی این مشکل شوهرت رو حل کنی.گذر زمان همه چیز رو درست مینه.ولی کاملا فحش دادن رو نمی تونه بزاره کنار شاید کمترش کنه خدا رو چه دیدی شاید کاملا ترکش کرد.
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت جان يه كم صبر داشته باش. كارهاي بدش رو هي بهش گوشزد نكن. هر حرفي مي زنه كه بهت برمي خوره تو كاري كن كه فكر كنه عينه خيالت نيست و بهش اهميت نده. در عوض كارهاي خوب و اخلاق هاي خوبش هي بهش گوشزد كن. يه چند وقت اين كارها رو بكن شايد به راه راست هدايت شد. كاري نكن كه فكر كنه تو از اون بالاتري. مردها از چنين فكرهاي به شدت بيزارند. موفق باشي عزيزم.
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت جا ن
من دركت مي كنم ولي پيشنهاد مي دم با همسرت به يك مشاور خوب برين نذار به راحتي همه چيز خراب بشه خراب كردن هيچ كاري نداره ساختنه كه اجر داره ....
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
بله ممنونم
اخه پیش مشاور رفتن هم بدبختی داره .همه مشاوره ها درست فکر نمی کنند . قرار نیست همه اندش باشن . بعضی هاشون اشتباه هم می کنند یک روز رفتیم مشاوره . در بعضی موارد که من مقصر بودم شدیدا روش مانور داد و در بعضی موارد که اون مقصر بود عکس العملی خاص نشون نداد . با اینکه از نظرش بسیار مهم بود و نباید شوهر من اینگونه رفتار می کرد . به هر حال وقتی اومدیم بیرون هنوز که هنوزه دو سال از اون زمان می گذره این اقا می زنه توی سر من که دیدی من گفتم تو غیر طبیعی هستی دیدی همه مشکلها با توست دیدی .. یعنی دیگه من جرات ندارم حرف بزنم . تا بگه می گی دیدی مشاور چی گفت و...خوب این مشاور نه تنها مشکل منو حل نکرد تازه چند برابر هم کرد . والا من اگه بدونم مشکل با این حل می شه مطمئن باشید لحظه ای درنگ نمی کنم و اقدام می کنم . اخه من زندگیمو و شوهرمو دوست دارم . بدبختانه این تفاوت فرهنگ و این بچه ننه بودنش نمی ذاره ما با هم زندگی کنیم
می دونید گاهی وقتها که با خودم فکر می کنم اخرش همه تقصیرا رو می اندازیم گردن خودم . می گم تو درست رفتار نکردی تو نباید اینچور می گفتی نباید اینجور می کردی و... انقدر که دیگه از خودم بدم می یاد و کلافه می شم .
خوب می گید بهش گیر نده . بله همین کار را کردم . یک مدتی است که دیگه محل نمی دم . گفتم که دیگه کار ندارم چه می کنه و ...ولی نه تنها این چیزا رو متوجه نمی شه تازه یک جور دیگه برداشت می کنه . از طرفی من هم داغون می شم . از درون خودمو می خورم . زجر می کشم تازه وقتی ناراحتم توی خودمم نمی گه دردت چیه ناراحتیت چیه . می گه تا غروب که سر کاری حالا هم که اومدی خستگی و بی حوصلگیتو می یاری خونه . در حالی که اینطور نیست بارها بهش گفتم من اگه از نظر روحی اروم باشم هیچی منو خسته نمی کنه و این رو خودش به عینه دیده .
همیشه غذا درست می کنم و سفره های خوب می اندازم . ولی اگه دو روز غذا درست نکنم می گه چند روزه غذا درست نکردی چجور زنی هستی و... دلم می سوزه من این همه زحمت می کشم نمی بینی ؟
کلا ادم فوق العاده شکم پرستیه . فوق العاده . هر غذایی نمی خوره هزار جور ادا و اطفار داره . جالب اینجاست غذاهای مامانش اصلا طعم نداره به خدا راست می گم هیچی طعم نداره اون وقت غذاهای من اخه . وقتی می ریم اونجا همچین به جون غذا می افته بیا و ببین انگار از قحطی اومده . دیگه هیچی حالیش نیست هیچ کسو نمی بینه . خوب من هم ادمم . دلم می سوزه . اون وقت من یک لقمه از غذاشون نمی تونم بخورم . باید نمک و ترشی و این رو خودم اضافه کنم تا یک کم به طعم بیاد . بهداشتشم که معلوم . ببینم حرفهای منو در خصوص این بهداشت که می گم قبول دارید ؟؟؟؟ حرف بدی می زنم ؟؟؟؟ سبزی و .....
من ادمی هستم که معمولا همه افراد ازم تعریف می کنن و از نظر اخلاقی قبولم دارن . حالا جدیدا می گه : خانم تو فقط به درد دوستی می خوری به درد زندگی کردن نمی خوری . زن زندگی نیستی . اینها هم که تعریف می کنن دوستی و دوری تو رو می بینن .
هیچ وقت تصور نمی کردم یک روزی همسرم بخواد اینگونه با من حرف بزنه .
دلم می سوزه . امشب سالگرد عروسیمونه . سال گذشته غذای خوب درست کردم . شیرینی خریدم . گل و هدیه براش خریدم . اما امسال . همه روزهای اینجوری رو زنده نگه می داشتم و براش هدیهای می خریدم . اما این کارامو گذاشتم کنار . معتقد بودم قشنگیها و تنوع زندگی به همینهاست . اما هیچ عکس العملی ندیدیم . ول کردم .
روز تولدش هیچی نخریدم . می خواستم حتی بهش تبریک نگم . می خواستم بفهمه چرا دیگه من اینکارا رو نمی کنم . بفهمه زنی که همیشه به هر مناسبتی جشن می گرفت چرا الان تولد من به روی خودش نیاورده . بعد با خودم گفتم اگه هیچی نگم فکر می کنه یادم رفته بزار بهش بگم می دونم اما ... لذا براش پیام تبریک دادم و گفتم خیلی سعی کردم به روی خودم نیارم . اما نتونستم . اقا بهش برخورد بیا و ببین . در روزی که من به دنیا اومدم روزی که من پا به این عرصه گذاشتم و وجود پیدا کردم روز به این مهمی و ... تو اینطوری رفتار می کنی ؟؟؟؟ گفتم بیا درستش کن . چرا از این طرف نگاه نمی کنی که "زنی که برای روزهای بی اهمیت مثل روز مهندس و روز کارمند برای من هدیه می گیره و تبریک می گه چرا این روز به این مهمی رو بی توجه است ؟ کجای کار من ایراد داشته ؟"
درست نمی گم ؟؟؟؟؟
یک چیزی بگم ؟: دیروز بعد از ظهر دراز کشیده بود رفتم کنارش و گفتم دلت برام تنگ نشده ؟ گفت چرا تنگ شده . گفتم پس چرا اینجوری هستی ؟ گفت کارهای بدت نمی زاره بیام جلو . کارهای بدت می یاد جلوی چشمام . گفتم چرا کارهای بد تو نمی یاد جلو چشمم ؟ چرا همش خوبیهاتو می بینم ؟ اهان شاید من خوبی ندارم .گفت نه بدیهات بیشتره . گفتم هنوزم نمی خوام منو ببینی ازم متنفری ؟ گفت از خودت نه از اخلاقهای بدت
با هم حرف می زنیم ولی با هم سرسنگینیم
به هر حال کمکم کنید . باور نمی کنید از وقتی که اومدم و اینجا با شما حرف می زنم چقدر اروم شدم . لطف کنید کمکم کنید فکرهاتونو روی هم بریزید بگید من باید چگونه رفتار کنم . چه اشتباهی کردم و...
در مورد مسایل جنسی هم راهنماییم کنید . می گم ایا طبیعیه که ما بعد از دو سال هنوز موفق نشدیم ؟ دیگران هم اینطوری هستند ؟کتاب و این چیزها رو خوندیم . اما نمی دونم مشکل کجاست .
تازه مساله ای که هست اینه که دکتر به من گفته باید زودتر بچه دار بشید . به خاطر شرایطی که داری (تنبلی تخمدان ) باید زودتر اقدام کنی و الا اگه زمان بگذره ممکنه تشدید بشه و مشکل بچه دارشدن پیدا کنی . این هم شده قوزبالاقوز. انقدر فکر کردم دیگه نمی دونم چه کنم .
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
حاضرین محترم
از اینکه مشکل مرا حل کردید ممنونم
مشکلات همه را اینطوری حل می کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دو کلوم حرف می زنید و می رید سراغ تاپیک بعدی
باشه ممنونم
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت جان چرا عصبی شدی؟
دوست خوبم ناراحت نباش من تازه عقد کردم زیاد اطلاعات در مورد مشکلاتی از نوع مشکلات شما ندارم
به مشاور مراجعه کردی؟
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
برای اینکه افراد حاضر در این تالار دوست دارند با هرکس یک جمله ای بگن و برن
حل مشکلات یک نفر خیلی بهتر از اینکه در هر تاپیک یک سری و کلامی داشته باشی
من که مشکلم حل نشد
از راه حل شما هم ممنونم وهم جان
این کار را هم کردم
یعنی دو ساله که داریم همه کار را می کنیم
مشاور برای ما سودی نداشته . مشاور جنسی رفتیم . می گن روانیه و به مسایل متفرقه می پردازن
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
من فعلاً نمي تونم نظر قطعي در مورد همسرتون بدم. خيلي رفتارش پيچيده اس.
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
رفتارش پیچیده است ؟
این همه افراد این حرفها را می خوانند و نمی دونند چه کنند چون پیچیده است چطور من بیچاره باید تحمل کنم وحلش کن ؟؟؟؟
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت قصد بدي نداشتم. چون اگر نظرم رو مي دادم همه يه چيزي مي گفتند. من شخصاً طاقت همچين برخوردهايي رو ندارم و خيلي صريح و رك به همسرم مي گم كه از چه چيزي بدم مي آيد، چرا مناسبتها رو بهم تبريك نمي گي؟ چرا اخلاق من اينجوري شده؟ دليلهايش رو هم بهش مي گم. اگه قانع شد كه هيچي ولي اگه قانع نشد كه تا حالا همچين اتفاقي نيافتاده واويلا.