بله واقعا قضیه الان خونه رفتن نیست.
بله فکر می کنم بهتره خودم خصوصی با مشاورمون حرف بزنم. اینکار رو انجام میدم. :72:
نمایش نسخه قابل چاپ
بله واقعا قضیه الان خونه رفتن نیست.
بله فکر می کنم بهتره خودم خصوصی با مشاورمون حرف بزنم. اینکار رو انجام میدم. :72:
با سلام
ممنون از پاسختون .
اگه با مدیر همدردی مشورت گرفتید و ایشون گفتند باید مشاوره حضوری داشته باشید ...منم همین پیشنهاد را خدمتتون میدم .
درباره این مسئله تون با مشاور حضوری صحبت کنید ،،،
اینکه همسرتون می فرماید شما باید اول برگردید .....ببینید نظر مشاور چیه و چه راهکاری میدن و اصل ریشه از چیه .
هر چی مشاور گفتن انجام بدید ( حتی اگه گفتن شما باید اول برگردید )
به نظرم حل اختلاف و تغییرات از همه جا شروع میشه و ببینید هر دو طرف چقدر انعطاف دارید در این زمینه و تغییراتتون چطور بوده ،،،
اگه انعطاف دو طرفه وجود نداشته باشه در این موضوع اولیه ، تو مراحل بعد هم باز مشکل می خورید .
از مشاور حضوری بپرسید و داروی نسخه ای که براتون می نویسنند را انجام بدید .
اولین شرط درمان : ایمان به دکتر و نسخه دکتر و عمل به نسخه دکتر هست .
به نظرم هم شما و هم همسرتون تغییر را از همین جا بررسی کنید .
اگه هر دو بزرگوار منفعل باشید و ساز خودتون را بزنید و اقدامی در جهت مثبت نشه ... تغییری صورت نمی گیره طبیعتا .
اون نفر سوم که در پست قبل براتون نوشتم ، می تونه مشاور باشه که با همسرتون و هم با شما صحبت کنه در این موضوع .
از طرفی قکر نکنید مثلا اگه مشاور گفت باید شما برید یه جور شکسته و کم آوردن هست ،،،همسرتون هم نباید این جوری فکر کنه .
پیشرفت بالغانه ( هر دو طرف ) را به نظرم از همین جا چک کنید .
در حالت کلی مرد باید پادشاه باشه و زن ملکه
زن و شوهرایی که این تکنیک را رعایت می کنند ( با حفظ حد تعادل ) موفق هستن.
مشکل اینجاست که بعضی موقع ها طرفین این تعادل را رعایت نمی کنند و یا اگه رعایت می کنند نقش را درست انجام نمی دن .
مردها دور از جونشون بعضی موقع ها میشن حاکم زورگو ....و زن هم خدایی نکرده بعضی موقع ها هم ملکه می خواد بشه و هم حاکم ،
اینجوری اگه پیش بره معلومه مقصد نمی رسه راه .
اگه مرد بخواد سمت شمال پارو بزنه و زن جنوب ...قایق حرکت نمیکنه .
یه تعارضی پیش اومده بین شما و همسرتون ،
تعارض ها در همه زندگی ها هست ( با شدت های مختلف )
اگه این تعارض ها مدیریت نشه ، رابطه عاطفی زن و شوهر ها ، به مشکل می خوره و با گذشت زمان ضخیم تر .
در مورد مسائل حل تعارض هر دو بزرگوار باید از مشاور مشورت بگیرید به نظرم .
اون تکنیک پارجه و قیچی + آب ،،،که در پست قبلی براتون گذاشتم ،،یه تکنیک فوق تخصصی بود :)
ان شالله وقتی این مشکل حل شد ،، و خواستید دوباره زندگی را شروع کنید ، خیلی کمکتون می کنه اون تکنیک
مردها وقتی عصبانی میشن اون حس حاکمیت و پادشاه بودن اونها بیشتر روشن میشه .
وقتی شما با پارچه این قیچی را کندش کنید ،،،وقتی آّب در دستانتان را کنترل کنید ،،آب و قیچی همیشه در اختیار شما هست !
ولی اگه دست را مشت کنیم و یا با سنگ سراغ قیچی بریم.....دیگه نه آب را داریم و نه قیچی .
این خودش میشه مهارت و تکنیک ارتباطی .
همسرتون در دسترس ما نیست ،،
ایشون هم اگه شما و روحیه زنان را بهتر می شناخت ،، خیلی راحتتر می تونستن شرایط را مدیریت کنند.
ولی به هر حال انجام نشده و کار رسیده به الان .
مشاور می تونه در این زمینه با ایشون حضوری صحبت کنه ( روحیه و مدیریت همسر )
همسرتون هم تغییرات و انعطاف را از همین جا باید شروع کنند .
واقعیتش می دونم سخته و آسون نیست .( برای هر دو )
اولین آزمون هم چقدر سخته برای هر دو طرف :)
به نظرم تغییر درد نداره ...تغییر انگیزه می خواد .
این انگیزه می بایست در هر دو بزرگوار روشن بشه .
چون روشن نشده درد داره ،،هم برای شما و هم برای همسرتون :)
هر ادامه ای خوب نیست و هر طلاقی بد نیست ( دکتر شیری )
صد البته :تلاش مثبت برای ادامه زندگی و پیدا کردن راه حل ها هم می تونه خوب و چاره ساز باشه
و به قول مدیر همدردی :
گزینه طلاق هم یه انتخابه که میشه قدرتمندانه اونو انتخاب کرد ولی به نظر میرسه راههای کم هزینه تری از طلاق هم دارید که می تونید با همسرتون بررسی کنید.
اگه کار دیروز را امروز انجام بدیم نتیجه میشه : دیروز .
ان شالله با کمک مشاور و تلاش هر دو بزرگوار ،،،قضیه جوری رقم بخوره که براتون خیره .
توکلتون به خدا باشه .
.....................................
این نظریه 4660986 سال قبل از میلاد ، داده شد از دانشمندان خانم
متاسفانه این نظریه میلیون ها سال قبل رد شده تا به امروز :325:
الهه جان ممنونم . انشالله با دعای خیر شما دوستان مشکل همه بچه های این سایت حل بشه.
ممنونم جناب آقای باغبان
واقعا از نوشته هاتون استفاده می کنم. هم توی تاپیک خودم و هم در تاپیک بقیه.
اتفاقی که افتاد این بود که بعد از دو روز که من خبری نگرفتم و پیشنهادی جهت بیرون رفتن ندادم، همسرم پیامی فرستاد که بریم بیرون همو ببینیم و اصرار نکرد که حتما توی خونه باشه. منم قبول کردم. و دیروز بعد از ظهر رفتیم بیرون همدیگرو ببینیم. 3 4 ساعت تمام حرف زدیم. خیلی مفید بود. از این جهت که اون یه سری از مشکلاتی که داشت رو گفت و من واقعا امیدوار شدم که حداقل پی برده به اینا. چون همینارو من همیشه بهش می گفتم ولی قبول نمی کرد.
و در مورد دنبال من اومدن هم یه پیام داده بود که هنوز اولش ما مشکل داریم تو داری برای آخرش راه حل می دی؟ که من دیگه چیزی نگفتم. ولی واقعا برام مهمه. و یه جلسه خصوصی با مشاورمون می خوام صحبت کنم تا این مسأله رو براش مطرح کنم ببینم نظرش چی هست.
ایشون هم اگه شما و روحیه زنان را بهتر می شناخت ،، خیلی راحتتر می تونستن شرایط را مدیریت کنند.
ولی به هر حال انجام نشده و کار رسیده به الان .
مشاور می تونه در این زمینه با ایشون حضوری صحبت کنه ( روحیه و مدیریت همسر )
همسرتون هم تغییرات و انعطاف را از همین جا باید شروع کنند .
بله منم دیروز همین رو مطرح کردم باهاش که واقعا روحیات من رو بعنوان یه زن چرا درک نمی کنی و ... که گفت دارم یه سری مطالب در این زمینه هم مطالعه می کنم. حالا ببینیم این مطالعات تا چه اندازه می تونه موثر باشه. ولی موردی که برام جالب بود این بود که اصرار داشت که منم حتما مشکلاتمو لیست کنم و براش اعتراف کنم. منم دو سه موردی که توی ذهنم هست بهش گفتم. ولی می گفت حتما باید بنویسی و بهم بدی بخونم! احساس می کنم می خواد بمن بقوبولونه که شرایط پیش اومده تنها تقصیر اون نیست و من توجیه بشم که اگه نیاد دنبالم باید خودم برگردم! نمی دونم این ذهن خوانی من درسته یا نه. ولی با شناختی که از همسرم دارم تا حد زیادی فکر می کنم نیتش همین باشه.
هرچند از نظر من خیلی زوده که بخوایم برگردیم زیر یه سقف. میگم حالا که این فرصت پیش اومده بهتره هر کدام در تنهایی بیشتر فکر و مطالعه کنیم. و همینطور بقول شما توی همین دیدارها و توی همین ملاقات ها و تعامل های کوچک مهارتهارو کم کم تمرین کنیم. تا ببینیم بالاخره چی پیش میاد. اشکالی نداره که طول بکشه. مهم برای من اینه که حل بشه مشکلاتمون.
بازم ممنون از دوستان همراه که واقعا منت میذارین و برای من نظر و راهنمایی هاتون رو می نویسید.
در این ماه عزیز از همه دوستان التماس دعا دارم.
فرزانه جان تا همین جا هم هردوتون خیلی خوب پیش رفتین.
در مورد همسرت ذهن خوانی نکن. فقط روی این مساله متمرکز باش که چی برای تو صلاحه. چه اشکالی داره که انتظاراتت از شوهرت رو روی یه کاغذ بنویسی؟ تو هم در مقابل میتونی از همسرت بخوای که اون هم انتقادات و انتظارات رو مکتوب بهت بده ...
در مورد مدل برگشتن هم پافشاری نکن ... درسته که رفتار همسرت خیلی اشتباه بوده ... ولی یه جاهایی تو زندگی که اهمیت چندانی نداره، باید کوتاه اومد و در مقابل، برای مسائل اصلی پافشاری کرد. تو این مورد ببین چقدر داری به نظر و قضاوت دیگران اهمیت میدی؟ ایشالا اگه به این نتیجه رسیدین که زندگی رو ادامه بدین، میتونین آشتی رو با یه سفر رفتن شروع کنین و دیگه بحث منت کشی برای هردوتون مطرح نباشه ...
در کنار مشاوره حتما با یه مشاور حقوقی هم صحبت کن که خیالت راحت تر باشه ...
این که حمایت خانوادت رو داری و میتونی با آرامش یه مدت تنها روی خودت کاری کنی هم خیلی خوبه ... از این فرصت حتما استفاده کن ...
دوست عزیز من تاپیکت رو خوندم و نظرم اینه که شما هر موقع با همسرت به نتیجه مطلوبی رسیدین که بنظر میاد به زودی این اتفاق میافته، با همدلی و صمیمیت قرار بذارید نهار رو رستوران برید و بعد خونه خودتون، بنظر من که خیلی فکرت رو درگیر این نکن حتما باید با خانواده بیان دنبال شما. هرچی تو این قضیه مستقل تر عمل کنید و پای خانواده وسط کشیده نشه بهتره، چون زمینه دخالت رو فراهم میکنید. همین روش منطقی رو در پیش بگیرید که انشاالله بتونید مشکلاتتان رو مطرح کنید و با کمک هم حل کنید.
سلام بهاره جان ممنون
به موضوع برگشت باید بیشتر فکر کنم. ولی مطمئنم که خودم برنمی گردم. ولی گزینه هایی مثل سفر با نهار و ... هم می تونه انجام بشه.
بهاره منظورم از اینکه گفتم مشکلاتشو لیست کرده بود این بود که عیبهایی که در خودش بود مثل عصبانیت و بددهنی و منو توی اولویت قرار ندادن و .... رو نوشته بود و واقعا بهشون پی برده بود ظاهرا. و اینو از من هم خواست که منم عیبهای خودمو بنویسم و اعتراف کنم. حالا من مشکلی با این ندارم و انجامش میدم. ولی نمی دونم چرا حس می کنم اون مقصر اصلی هست ولی می خواد منو هم با خودش در یه جایگاه قرار بده از لحاظ تقصیر. این برام خوشایند نیست. واقعا اینجاست که آدم درک می کنه زن و شوهر مثل تیم هستن. اگه یکیشون مقصر باشه انگار اون یکی هم مقصر بوده و هر دو باهم میبازن. ولی شوهر من اونموفعی که باید منو هم تیمی خودش می دید، اصلا نمی دید. اما حالا که تیممون باخته اصرار داره که منم توی تیم بودم و مقصر بودم.
راستی یه چیزی هم ذهنمو مشغول کرده. اینکه عیب هایی که ایشون از خودش گفت آیا بدون درمان تخصصی قابل رفع هست؟ یا من می تونم امیدوار باشم که بدون درمان توسط درمانگر و فقط با مطالعه منابع همسرم بتونه مثلا عصبانیت و پرخاشگری رو درمان کنه؟ البته من هم سعی می کنم در حد توان کمکش کنم.
ممنون زن ایرانی عزیز. فعلا به موضوع نحوه برگشتن فکر نمی کنم تا ببینیم چی پیش میاد. البته دلیل اینکه من گفتم ایشون با خانواده بیاد این بود که او ایشون بود که پای خانواده هارو وسط کشید. بهرحال هر کاری باید جبران بشه.
فرزانه جان
چند تا مورد هست که تو هر مسئله ای با همسرت خوبه در نظر بگیری:
۱. تو هر مسئله ای سعی کن به جای فکر کردن به هدف و نیت همسرت، راه حل محور فکر کنی. مثلا در مورد فهرست کردن لیست ایراداتون، به نتیجه بخشی اون فکر کن ... به این فکر کن که آیا نوشتن نقص ها و اشتباهات به حل مشکل کمک می کنه؟ من فکر میکنم مهمتر از نوشتن عمل کردنه ... یعنی هر کدوم از شما اگر روی اخلاقای بدتون کار کنین و کمترش کنین خیلی مفیدتره، تا اینکه بخواین بهم اعلامش کنین. یه سری مسائل هم ایراد هیچ کدومتون نیست، بلکه تفاوت در دیدگاه و باورهاتون هست که باید در موردش صحبت بشه ...
۲. فاکتور زمان و ارزشمندی زندگی رو در نظر بگیر. اگر همسرت با انفعالش یا قهر کردن هاش داره وقت کشی میکنه تو این اجازه رو بهش نده ... غرور داشتن تو این مساله هیچ معنایی نداره و فقط باعث میشه روزها و سال های طلایی زندگیت رو از دست بدی... در مورد مطالعه منابع برای بهتر شدن هم به نظرم در کوتاه مدت نمیتونه راه حل اصلی باشه و هر کدوم از شما لازمه جداگانه و فشرده با روانشناس صحبت کنین تا بتونین حداقل ها رو برای گفتگو دو نفره داشته باشین ... مثلا خشم و پرخاشگری ظاهر قضیه هست و باید به کمک یه متخصص لایه های زیر اون بررسی بشه ... تو هم نیاز داری از خودت شناخت پیدا کنی و ببینی چرا در مقابل همسرت نمیتونی خواسته هات رو مطرح کنی و روی اون ها پافشاری کنی؟ و خیلی مسائل دیگه که لازمه نسبت بهشون آگاهی پیدا کنی .... خیلی وقت ها آآگاهی از یک مشکل خود بخود اون رو حل میکنه و نیاز نیست کار بیشتری روش انجام بشه .... این روزها دسترسی به مشاوره های آنلاین خیلی راحت شده ... سعی کن از این فرصت استفاده کنی و زودتر به یه تصمیم برای زندگیت برسی ...
۳. یه نکته ای که تو نوشته هات بارز هست اینه که به نظر و واکنش همسرت بیش از اندازه تکیه می کنی ... در صورتی که مسئولیت زندگی هر کسی با خودشه... به احساس و افکارت بیشتر بها بده و برای ساختن آینده مطابق با خواسته هات و اونجور که شایسته خودت میدونی تلاش کن. نتیجه هرچی که بشه مهم اینه که تو نهایت تلاشت رو کردی و بهترین کار و تصمیمی که از نظر خودت خوب بوده رو انجام دادی ...
آفرین خوب داری کار می کنی . با مشاور همین طوری ادامه بده .
سلام
ممنونم بهارجان.
۱. تو هر مسئله ای سعی کن به جای فکر کردن به هدف و نیت همسرت، راه حل محور فکر کنی. مثلا در مورد فهرست کردن لیست ایراداتون، به نتیجه بخشی اون فکر کن ... به این فکر کن که آیا نوشتن نقص ها و اشتباهات به حل مشکل کمک می کنه؟ من فکر میکنم مهمتر از نوشتن عمل کردنه ... یعنی هر کدوم از شما اگر روی اخلاقای بدتون کار کنین و کمترش کنین خیلی مفیدتره، تا اینکه بخواین بهم اعلامش کنین. یه سری مسائل هم ایراد هیچ کدومتون نیست، بلکه تفاوت در دیدگاه و باورهاتون هست که باید در موردش صحبت بشه ...
دقیقا منم نظرم همینه و همونطور که گفتم احساس می کنم همسرم بشدت سعی داره منو هم مقصر بدونه. و اصرار داره که تا عیبهاتو اعتراف نکنی من نمی تونم فرصت دوباره به زندگیمون بدم و تو پذیرش نداری و ... . نمی دونم واقعا. البته خب من نمیگم بی عیبم ولی دیگه نه به اندازه اون. واقعا اون اشتباهاتش خیلی خیلی بیشتر بوده. شاید مخصوصا عصبانیتش و رفتاهاش موقع عصبانیت که بشدت تاثیر مخربی روی من گذاشته. و خیلی چیزای دیگه که خودشم الان داره به همشون اعتراف می کنه.
من یه آدم معمولی ام و به نظر خودم نرمالم. و تنها مشکلی که دارم شاید مهارت ها و سیاست ها زنانه رو کمتر بلد بودم توی زندگی. یه مقاله می خوندم از یه روانشناس که از سیاست زنانه با عنوان مکر زنانه نام برده بود و خیلی هم برای خانمها لازم دونسته بودش که من اصلا ندارم.
راستی با مشاور صحبت کردم و ایشون گفت که هدفش از اینکه ما بیشتر همو ببینیم این بوده که یه مقدار علاقه بینمون دوباره شکل بگیره. ولی وقتی دید من می گم واقعا نمی تونم برم توی خونه خودمون صحبت کنیم، گفت حتی اگه خیلی برات سخته سعی کن بری. منم طبق توصیه های دوستان مبنی بر دکتر و دوا و ... به حرفش گوش دادم و با اینکه برام خیلی سخت بود ولی رفتم و توی خونه خودمون یه جلسه صحبت کردیم.
مشاور در جلسه خصوصی که با من داشت یه مسائلی رو هم بمن گفت. ایشون گفت که من یه مقدار ویژگیهای مردانه دارم. از جمله لجبازی، حالت مسابقه با همسر و ... (اینارو با توجه به تست شخصیتی که ازمون گرفت و همچنین صحبتهای همسرم در مورد من بهم گفت) همچنین گفت که ظرافت های زنانه ای که بتونه همسرت رو جذب کنه کمتر توی زندگی داشتی. به درس و کار خیلی بها دادی (شاید برای فرار از وضعیت بدی که در زندگی مشترک داشتی). و این باعث شده همسرت این فکر رو بکنه که با یه مرد داره زندگی می کنه نه یه زن.
حالا من واقعا نمی دونم اینطوری که ایشون میگه هستم یا نه؟ یعنی هنوز پذیرش کامل نسبت به این موضوع کع این ایراد در من هست رو ندارم. چون دوستان و همکاران خودم رو می بینم که شرایط تحصیلی و کاری و حتی اخلاقی مثل من دارند ولی زندگی خوبی با همسرشون دارن. فکر می کنم بحث همون سر سازگاری و ناسازگاریه باشه. ولی همسرم اصرار داره اینارو در من بصورت ایراد بولد کنه و نشون بده. و البته مشاور اینم گفت که همسرم هم ویژگی های زنانه قوی ای داره و هردوی ما با رفتارهامون متاسفانه ویزگیهای زنانه من و مردانه همسرم رو ضعیف کردیم.
من یه کتابی هم در این زمینه دارم می خونم به اسم ژرفای زن بودن. کتاب خوبیه. و فکر می کنم در مورد اینکه بعضی زنها چرا ویژگیهای مردانه قوی دارن توی خودشون خیلی خوب تحلیل کرده و بعضی هاش در مورد من صدق می کنه. مثلا اینکه تحصیل و اشتغال باعث شده از کارهای زنانه ای که خیلی دوست دارم انجامشون بدم واقعا دور افتادم. در حقیقت گویا واقعا نتونستم تعادل رو بین جنبه های زنانگی و مردانگی خودم رعایت کنم و بعضی عوامل دیگه مثل ترس از عدم تامین یا حالات روحی (ناشی از وضعیت زندگی و ..) و بعضی مهارتها مثل عدم برنامه ریزی و مدیریت زمان، باعث شده واقعا نتونم این ویژگی های مردانه و زنانه رو در جای خودش بکار ببرم.
بهرحال فکر می کنم بیشتر باید توی خودم کنکاش کنم و ریشه های این موضوع زنانگی و مردانگی رو بررسی کنم. یعنی یه مدت وقت نیاز دارم تا به یه نتیجه ای برسم.
از دوستان خواهش می کنم اگه منبع خوبی در این زمینه میشناسن بهم معرفی کنند.
۳. یه نکته ای که تو نوشته هات بارز هست اینه که به نظر و واکنش همسرت بیش از اندازه تکیه می کنی ... در صورتی که مسئولیت زندگی هر کسی با خودشه... به احساس و افکارت بیشتر بها بده و برای ساختن آینده مطابق با خواسته هات و اونجور که شایسته خودت میدونی تلاش کن. نتیجه هرچی که بشه مهم اینه که تو نهایت تلاشت رو کردی و بهترین کار و تصمیمی که از نظر خودت خوب بوده رو انجام دادی ...
بله سعی می کنم به احساسات و خواسته هام بیشتر بها بدم. ولی بعضی جاها واقعا شک می کنم که آیا تصمیم گیری بر اساس این احساسات واقعا درسته یا خیر؟ که اینو با کمک مشاور تا حدودی تونستم تعدیل کنم. مثلا دو سه باری که خواستم برای طلاق قانونی اقدام کنم و وکیل و مشاور نذاشتن و گفتن الان عصبانی هستی و ...
ولی حداقلش اینه که در صحبت با مشارو دقیقا احساسم رو بیان می کنم تا بدونه چیه. و طبق اون راهنمایی کنه. یعنی حتی دلیل اون احساسم رو هم میگم.
ممنون از شما که همراهی می کنید:72:
سلام فرزانه خانم عزیز
خوشحالم که میگین همسرتون به اشتباهاتش واقفه.
راستش الان از خستگی زیاد نمیتونم بنویسم فقط اینو واجب دیدم که
بهتون بگم اصلا اصلا جلوی همسرتون اعتراف نکتید که من ظرافت زنانگی نداشتم و جذاب نبودم و نمیدونم همون حرفایی که مشاوره بهتون گفته.
البته امیدوارم تاالانم نگفته باشین یا مشاوره جلوی همسرتون نکفته باشه.
دلیلش هم اینه که همسرتون نمیتونن درک کنن که علت چی بوده ...همون دلایل و عللی که خودتونم گفتین و این تو ذهن همسرتون همون اولی میمونه .این نظر منه.
چیزهای دیگه هم میخواستم بگم بعدا شاید تونستم اومدم .