نوشته اصلی توسط
Pooh
سلام.
جناب بیگی، اون سقط چند وقت پیش بوده؟ در همین مدت شش ماه دور بودن شما؟بله موقعی که من اومدم شهرستان سقط انجام شد متاسفانه و پیشش نبودم که آرومش کنم،بخاطر کاری که مجدد شروع کرده بودم نتونستم برم اما من باتماس میگفتم عجله نکن، بذار تصمیم بهتری بگیریم، بی عقلی کردیم
دلیل اینکه میگید خودتون رو مقصر سقط میدونید چیه؟ بیشتر توضیح میدید؟ ایشون خودشون میخواستن سقط کنن یا خواسته ی شما بود و این خواسته بهش تحمیل شد؟ اگر خواسته ی شما بوده، دلیل شما برای این خواسته چی بوده؟ خواسته من نبود اما منو متقاعد کرد، من مخالف بودم اما گفت پیشم نیستی و نمیتونم،بخاطرفشار اقتصادی هم بود متاسفانه، هیچ تحمیلی نبود
کلا چند وقته ایشون حرف طلاق میزنن؟57روز
جناب بیگی، شخصا فکر میکنم به جای اینکه دنبال این باشید که حق با شماست یا خانمتون، به دنبال حرف زدن با هم بر سر مشکلاتتون در فرصتی مناسب باشید. و اگر تحت نظر مشاور باشه حرفهاتون، خیلی بهتره.(((قبول دارم اما میگه من تصمیممو گرفتم و حرفام رو هم زدم و حتی رییس جمهور هم بشی دیگه نمیخوامت، من یکماه قبل خونشون رفتم و هرچی صحبت کردم، انگار داشت با دشمنش صحبت میکرد، باهام صحبت کرد،،،، فقط از خاطرات بد گفت، اصلا خاطرات خوب رو انگار فراموش کرده بود،
اینکه ایشون میگن دیگه بهتون احساسی ندارن و به دوریتون عادت کردن، شاید بیانی کلی است از احساساتشون. ولی باید ببینید مساله ایشون دقیقا چیه. مثلا شاید اگر بپرسید در چه موقعیت هایی از دستتون ناراحت شده؟ چی اونو به این مرحله رسونده؟ خواسته هاش چی بوده که پاسخ ندیده؟ توقعاتش چه بوده؟ بهتر بتونید مسایلتون رو ارزیابی کنید.
من فکر میکنم صحبت جامع و مناسبی برای حل مسائلتون با هم نداشته اید. یا اگر هم خواسته اید صحبت کنید شاید به گونه ای اجازه نداده اید که حرفشو بزنه. مثلا شاید اینکه میگید براش از فداکاریهام گفتم، باعث میشه ایشون فکر کنه اصلا حرف اونو نمیخواید بشنوید و درک کنید و میخواید از خودتون دفاع کنید.... و این میشه که صحبت مؤثر و سازنده ای بینتون صورت نمیگیره.
سایر دوستان نظرشون این هست که نمیخوادت پس غرورتو نشکن و به فکر خودت باش و .... ولی من فکر نمیکنم این دیدگاه درست باشه. چون بالاخره دوازده سال زندگی کرده اید و زن و شوهرید، نه دوست دختر و دوست پسر که بیاید بدون تلاش اصولی و اساسی برای حفظ زندگیتون و رفع ضعفها و نواقصی که در ارتباط و تعامل و زندگیتون داشته اید، نتیجه بگیرید که خب نمیخوادم پس چرا ناز بکشم؟؟
من تخصص ندارم و نمیدونم راه حل قضیه شما چیه؟ ولی میدونم هر راه حلی، بدون حرف زدن صادقانه و شفاف و منطقی و اصولی و شنیدن و درک کردن منطقی همدیگه، راه حل مناسبی نخواهد بود.
فعلا با خانوادتون درگیر نشید، درخواست ایشون مبنی بر طلاق رو فعلا علنی نکنید و به خانوادتون نگید. فعلا به عنوان یک راز بین خودتون و ایشون نگهش دارید. سعی کنید فعلا شرایط رو مدیریت کنید و تنشهای جنبی دیگه ایجاد نشه، تا زمانی که فرصت مناسب برای حرف زدن فراهم بشه.