-
سلام خانم نیلسا
شما که چند سال از زندگیتون گذشته و اینهمه مدت صبر کردید
و با توجه به اینکه پای یه بچه هم به زندگی باز شده
خیلی فرقی نداره الان طلاق بگیرید یا 2 سال دیگه
پس 2 سال به خودتون و فرزندتون فکر کنید
فکر طلاق رو کامل از ذهنتون خارج کنید تا بهتر و متمرکزتر باشید.
بعد از دو سال دوباره پرونده ی طلاقو باز کنید و سبک و سنگین کنید.
الا توی این دو سال
روی این مهرطلبی کار کنید
روی اعتماد به نفس
اعتماد به نفس مثل عدد 1 میمونه .
شما فکر کن زیبایی ، مهربونی ، کدبانویی ، علمی هستی ، رتبه اول کنکوری ، وو هزاران ویژگی مثبت دیگه
همه ی این ویژگی های مثبت عدد صفر هستن .
که اگه یه عدد 1 رو بذارید کنار این صفرها ، میشه یه ارزش بزرگ 1000000 .
ولی اگه این عدد یک نباشه ،
تمام این ویژگی های مثبت توی عدد صفر میمونه : 000000 .
من نمیدونم چی بگم که شما اهمیت " اعتماد به نفس و عزت نفس " رو بدونید .
بچه هایی که مادران بی اعتماد به نفس یا کم اعتماد به نفس دارن ، مضطرب هستن
استرس دارن - ترس دارن - ریسک پذیر نیستن - قوی نیستن .
پوسته میمونن بدون هسته ی محکم . مثل بذرهای تراریخته
روی مسائل اعتقادی که از دست دادید زوم کنید
این چه اعتقادیه که یکی دیگه میتونه بیاد تضعیفش کنه ؟
من خودم اگه یه خواستگاری بیاد یه کاری رو ( هر شکستی که داشته ، هر کم کاری که داشته ، هر چیزی رو )
بیاد بندازه گردن یکی دیگه ، دیگه بهش فکر نمیکنم .
اصلا ایمان یعنی پدیرفتن سهم خودمون از اشتباهات ، بدون اینکه به سهم دیگران از اشتباهشون فکر کنیم.
ایمان یعنی مسئولیت پذیری
ایمان یعنی ، قدر دونستن . قدر خودمون رو بدونیم و به خودمون ظلم نکنیم.
شما دو سال روی اینها فکر کن کار کن تلاش کن تمرین کن .
شب زود بخوابید و صبح زود بیدار بشید
شب دیر خوابیدن کار آدمای بی هدفه
کار بیکارها
کار لاتایی که توی حومه های شهر دور آتیش میشینن
شما با این نبوغ
با این نوشتار
با این سطح از شعور که ماشاالله رتبه کنکور بودی
واقعا از شما بعیده دوست من
به خودت رحم کن
خودت و زندگیت رو جمع کن
هر وقت اینا رو درست کردی
اونوقت بیا به طلاق هم فکر کن
ضمن اینکه
تا آخرین روزی که اسم این آقا توی شناسنامه تون هست
بپذیریدش
بپذیریدش و زندگی کنید . زندگی کنید یعنی فعل زندگی رو صرف کنید تا آخرین لحظه ی طلاق .
یعنی فکر تغییرشون نباشید
فقط به نیلسا فکر کن
اگه قرار باشه همسرتون تغییری کنه
اگه 1 درصد قرار باشه همسرتون تغییری کنه
این شکلیه ؛
شما تغییر میکنی
رفتارت استوارتر و بالغانه تر میشه
همسرتون هم مطابق با این رفتار بالغانه از یه خانم جذاب ، واکنش بالغانه تری بروز میده .
فکر نکنید او تغییر خاصی خواهد کرد.
شاید نهایتش این باشه که اعتیادشون رو کنار بذارن و این خیانتهارو دور از چشم شما انجام بدن .
همینم قابل تامله.
شاید بشه باهاش کنار اومد .
شاید روی خودت و دخترت کار کردی یه فرجی هم توی ارتباطتون با همسرتون حاصل شد که فبهالمراد.
اگر نشد که چیزی رو از دست ندادید
میترسی توی این مدت بچه دار شی ؟ خوب الان که یه بچه داری ، جلوی دومیشو راحت میشه گرفت. ان شاالله.
اگه هم یه روز جدا بشی برات فرقی نداره بچه 5 ساله داشته باشی یا 8 ساله .
27 سالت باشه یا 30 سالت . واقعا فرقی نداره . با توجه به شرایطتون و مدتی که از زندگیتون میگذره و فرزند و غیره .
-
خیلی زیبا توضیح دادید واقعا ممنونم از وقتی که برام می زارید، به تک تک صحبت هاتون نیاز دارم، من هیچ وقت تایپیک نمیزاشتم و همیشه از نظرات بقیه درمورد بی مهری و بی توجهی همسرم وراهای جذبش استفاده می کردم ولی حالا حس میکنم شدیدا تودم نیاز دارم بدونم حتی اگر باصدتا روانشناس در ارتباط باشم من مثل زنی میمونم که باامید بسیار خونشو ساخته و حالا میبینه خونش رو اب بنا شده درسته حالا ک ب عقب برمیگردم میبینم خیلی جاها کوتاه اومدم و دوربین مخفی واسه شوهرم نزاشتم چون بهش اعتماد داشتم اگر رابطمون کم بود میگفتم از مشکلات اقتصادی و چیزای دیگس فکرش درگیره اگر بی توجهی میدیدم باهاش صحبت می کردم میگفت تو تحت تاثیر فضای مجازی هستی و کلا غرق تو گوشیی ولی واقعا من نیاز داشتمو اون نادیدش گرفت.
حالا از مشکلات رفتاری زیادی ک داره بگذریم مشکل من اینه که ایشون متاسفانه هرزه شده و من شنیدم ک میگفت تو تاکسی باز میشینم تا پاهای مسافر خانم رو لمس کنم یا دنبال کیس جدیدم و و دوستشم تایید میکرد ک کارخوبی کردی منم فلان کارو کردمو قهقهه میخندیدن، خلاصه هر دفعه میفهمم ناراحت تر میشم انگار نمیتونم صبر کنم و فک میکنم که تنوع طلبیش تمومی نداره اگر هم تحت تاثیر مواد مخدر باشه که دیگه بدتره، از طرفی باز هم بخاطر محتاط بودن و شکاک بودن ب تصمیماتم موندم و میبینم ک تا مریض میشم همه چیز تهیه میکنه و میاره خونه چون من تو بچگی محبت ندیدم و کسی برام چیزی نخریده فک میکنم چه کار بزرگی برام انجام میده و بعد خودمو قانع میکنم که خب حالا که اینطوره بمونم پدر بچمم هست و از طرفی بیشتر مردا همینن و اگر برم بدتر از این مرد درانتظار من هست باز هم میشنم انقد فک می کنم تا سردرد میگیرم و باز میام سرخونه اول
- - - Updated - - -
تکلیف منو مشخص نمیکنه ک منو میخواد یانه بارفتاراش میخواد من بمونم ولی خودش به کاراش برسه و بعد بگه تو زن زندگی نیستی، از طرفی بی توجهی میکنه و هرزگی رفیق بازی و از طرفی هم میخواد من زنش باشم و برای بچمون و این خونه زحمت بکشم خودشم پی مشروب و قرص و زنای خراب باشه، من از بیماری های مقاربتی هم میترسم. از طرفی حواسش خیلی جمعه منی ک اعتیاد ندارم انقد تیز نیستم ولی ایشون نمیدونم اداشو درمیاره یا واقعا تیزه هرچیه ک سوتی نمیده و حواسش به همه چیز هست