الان که با اون آقا ارتباط داری چی داری که اگه ارتباطتو قطع کنی از دستش بدی ؟
تو به کسی علاقه پیدا کردی که همسر داره . به این فکر کردی که نمیتونی باهاش بمونی ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
الان که با اون آقا ارتباط داری چی داری که اگه ارتباطتو قطع کنی از دستش بدی ؟
تو به کسی علاقه پیدا کردی که همسر داره . به این فکر کردی که نمیتونی باهاش بمونی ؟
نه من نمیتونم فکر کنم .
فقط به این فکر می کنم که اگه اون رو از دست بدم همه چیزم رو از دست دادم.
در ضمن ممنونم که به من کمک می کنید اما نمی دونم چکار کنم .
دختره خوب تو هیچ چیو از دست نمیدی
در ضمن سرنوشت شوم کدومه ؟؟؟؟
تو میتونی بهترین زندگیو داشته باشی .
تو باید بر این احساس مسخره غلبه کنی . نباید بذاری احساست جای عقلت برات تصمیم بگیره .
تو الانو میبینی که خیلی دوسش داری و پیشه خودت میگی پای همه چی وای میستی ولی به خدا بعده یه مدت که از این داغی (داغیه عشق) بیفتی از همه چی میبری . و اون موقه ست که میبینی یه مدت باهاش بودیو دیگه نیستی
به همین راحتی
من همیشه نسبت به همه ی مردها حس بی اعتمادی داشتم .اما اون به نظرممثل همه ی مردها نبود .اعتماد عجیبی از ابتدا بهش داشتم هیچ وقت فکر نمی کردم چنین مردی باشه که دنبال هوسش بره .
من واقعا تحمل ندارم با مردی زندگی کنم که اون متعلق به من تنها نباشه چون الان هم شب و روز دارم از فکر این موضوع رنج می کشم.
اما مطمئنم بدتر از قبل نسبت به مردها بی اعتمادم این رو که بیشتر از چشمم بهش اعتماد داشتم این طور از اب در اومد .فکر کنم همه ی مردها اینطوریند .
بارها هم به من گفته که نسبت به من هیچ احساسی نداره و همسران صیغه ای اش از من خیلی براش بهترند .در ضمن میگه عشق هیچ ارزشی براش نداره و به خاطر من حاضر نیست دست از کارش بکشه .
نمی دونم باید دید منفی داشته باشم بهش یا دید مثبت ؟
اون چطور ادمیه ؟
ادم خوبه یا بد ؟
اگر اینطور که شما میگین خوبه چرا ارزش نداره که من تموم زندگیم رو به پاش بریزم ؟
هیچ کس اینجا نگفت که اون آدمه خوبیه . اتفاقن همه گفتن ادمه بدیه . ولی من میگم حتی اگه ادمه بدی هم نباشه نمیتونه مرده زندگیه تو باشه .
غزاله خانوم از این موضوع چه مدت میگذره ؟
چه کسایی از این موضوع اطلاع دارن ؟
اقا محسن واقعا ممنونم و همینطور شرمنده ام که شما تا این ساعت شب بیدارهستید و دارید جواب من رو میدین .
اما آقای lord.hamed گفتند ادم خوبیه .
بیش از هفت ماه از این موضوع میگذره
فقط دکترها خبر دارند البته پدر و مادرم هم بهم شک کردند دیروز داشتم تلفنی با اون آقا حرف می زد و در مورد زن صیغه اش حرف می زد و من گریه می کردم مامانم متوجه شد که چنین موضوعی هست البته فقط می دونند من با یه نفر در ارتباط تلفنی و اینترنتی هستم ولی جزئیاتش رو نمیدونند .
هرچه گویم عشق راشرح وبیان چون به عشق آیم خجل باشم ازآن عقل درشرحش چوخردرگل بخفت شرح عشق وعاشقی هم عشق گفت .سلام غزاله عزیز .به نظرمن عشقی که درقلب توپیداشده بیشتر یک نیازروحی برای صحبت کردن باکسی است که تورابیشتردرک کند .بادقت در احوال خودت این موضوع بیشتربرایت روشن میشود.سعی کن دوستی پیداکنی که حرفهای تورابفهمد .درتنهاییهایت به یاد خاباش وسعی کن این عشق را کم کم به سمت عشق به ارزشها وهمچنین خالق تمامی ارزشها سوق بدی .برایت آرزوی موفقیت می کنم .عشق مولا کی کم ازلیلا بود گوی گشتن بهراواولابود
به نظر من کسی که عشق تورا نمی تونه درک بکنه .به درد زندگی کردن نمی خوره .گفتم زندگی کردن .نگفتم دوست داشتن . چون به نظر من عشق ودوست داشتن دلیل نمیخواهد ولی زندگی کردن با کس دیگه ای نیاز به دلیل دارد وبالاترین دلیل باهم بودن هم درک متقابل از همه چیز همدیگه است از جمله درک محبت ونیازهای روحی یکدیگر .
دختر خوب،دوستان همه موارد را برشمرده اند،اما یک چیزی . . .
چرا برای یک بار هم شده نمی آیید و خود را در شکل یک نفر سوم نمی گذارید و به خود و آن مرد و رابطه تان نمی نگرید؟چرا دقایق و ساعاتی خود را به کاری سرگرم نمی کنید؟چرا نمی خواهید به این ماجرایتان بخندید؟تمام شده است،همین.
من اصلاً نمی فهمم که چرا دست بر نمی دارید.چرا آرامش خود را در دیگری می بینید؟!!شما مگر خدا ندارید؟خرد ندارید؟حیف نیست.یعنی چه؟یک زمانی نیاز داشتی و حرفی زده و وابسته شده ای و حالا هم موضوع تمام شده است.مگر کاری،درسی و هنری ندارید؟
من تنها این را می دانم که این کارها برای دختری در سن شما زشت است.تمامش کنید و اگر پزشک روانکاو مجربی را بیابید بهتر است.
غزاله عزیز، همانطور که سایر دوستان گفتن، شما بدون هیچ شناخت دقیق و درستی به کسی علاقمند شدید، خوب شاید در این قسمت به طور ناخودآگاه به سمت این احساس کشیده شدین، اما بعد از فهمیدن متأهل بودن ایشون چرا به رابطه ادامه دادین؟ شما میگین از اینکه ایشون همسر صیغه ای دارن ناراحتین، اما عزیزم فکر کن ببین همسر ایشون باید چه حسی داشته باشه؟
عزیزم به خاطر خودت و شخصیت نازنینت این رابطه رو قطع کن، میدونم سخته اما سعی کن یه چیزی رو جایگزینش کنی، نمیشه چیزی رو حذف کرد بدون اینکه احساس خلاء نکرد پس اول جایگزینش رو پیدا کن بعد شروع به ترک رابطه کن، سعی کن این دفعه درست تصمیم بگیری، (یه وقت از چاله توی چاه نیفتی!) جایگزینش میتونه یه دوست خوب، یه هنر، یه ورزش، یه کتاب، .. باشه.
تا بیشتر از این خودتو گم نکردی برای زندگیت تصمیم بگیر، نگو نمی تونم، خدا هیچکدوم از بنده هاش رو ناتوان نیافریده، فقط باید روی دلت پا بذاری، دردش رو تحمل کن، مطمئن هستم بعد از قطع این رابطه بهترین تجربه زندگیت در انتظارته ...
:72: