RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش عزیز ،:72::228:
اگه می بینی توی بحث شرکت نمی کنم دلیل بر بی اعتنایی به پیام شما نیست بلکه به خاطر اینه که دوستان ارسال های بسیار خوبی کردند .:104:
اما در رفت آمد با افراد فامیل ،آدم باید ببینه از بودن در کنار کدام از آنها لذت میبره بعد بیاد عوامل این لذت رو ریشه یابی بکنه و در صورت امکان این عوامل رو در ارتباط با بقیه فامیل تقویت بکنه و یا برعکس ببینه چه عواملی باعث تحریک دور بودن از اقوام در شما میشه و سپس در صورت ممکن این عوامل رو به مرور حذف بکنه .
به عنوان مثال یه وقتی اختلاف مذهبی یا سیاسی با شخصی ممکن میشه ما با اون ارتباطمون رو قطع بکنیم در صورتی که اگه این دو تا موضوع رو از ارتباطاتمون حذف بکنیم ممکنه یه رابطه ی بسیار گرم و صمیمانه ای با هم داشته باشیم . مسائل و موضوعات دیگری هم میتونند به این مثال اضافه بشند .
ضمن اینکه همیشه و با همه در ارتباط بودن هم نمیتونه همیشه یک حسن باشه و بر عکس یعنی بعضی وقت ها هم دور بودن از شخصی ممکنه یک مانع در پیشرفت انسان قرار بگیره .
در هر حال امیدوارم با هوش و تعقل ویژه ای این مشکلت رو حل کنی و شاد و سرحال به زندگیت ادامه بدی .:227:
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش ،
من هم با نظرات دوستان موافقم و فکر می کنم باید کمی از سکون خارج بشی .
گاهی وقتها همراه شدن با جریان زندگی و تجربه و درک لحظه ها همونجوری که هستند خود بخود ما رو به سمت سازندگی پیش می بره و به عکس فکر کردن و عمیق شدن و تجزیه و تشریح کردن مسائل ما رو از پا میندازه ...
شاد باش آرش و شادی رو دست کم نگیر ...
منظورم شادی به هر قیمتی نیست . بلکه تو می تونی از ساده ترین چیزهای دور و برت منبعی برای آرامش بگیری ....
آرش ؛
همیشه لازم نیست که آدم هر چیزی رو تا نهایتش بشناسه و ازش آگاه باشه یا نسبت بهش علم کامل داشته باشه تا بتونه زندگی کنه و به کمال برسه بلکه تلاشی که تو برای دستیابی به اصل هرچیز می کنی و برای شناختش ، ارزشهای تو رو متعالی می کنه حتی اگر نتونی واقعیتش رو پیدا کنی ....
فکر کردن و اندیشیدن بخشی از سیر جستجوی انسان رو در بر می گیره ، نه همه ی اون ....
از اون گذشته همیشه اون چیزی که ما فکر می کنیم درست تره الزاما درست تر و بهتر نیست... و گاهی این چیزیه که تو در رویارویی و مواجهه با ساده ترین و بی ارزشترین شرایط زندگی بهش پی می بری ، ... همیشه لازم نیست آدمهای بزرگ روشنگر راهت باشن بلکه گاهی نادانی و نا اگاهی حاکم بر سایرینه که تو رو آگاه می کنه ...
آرش ،
تجربه ها و اندیشه های جدیدی که در تعامل با آدمها و فضاها و شرایط مختلف برای انسان پیش میاد گاهی فقط با فکر کردن و حلاجی کردن امور به دست نمیاد ... این فرصتها رو فقط به صرف اینکه سطح فکر خودت رو از شرایط موجود بالاتر
می بینی از خودت دریغ نکن ...
ما می تونیم با حسی که مثلا از لبخند یک کودک بهمون دست می ده همراه بشیم ... ما می تونیم از عمق نگاه محبت آمیز پدر و مادرمون سرشار بشیم ... ما این توانایی رو داریم که از ورای فخر فروشی های ظاهری اطرافیانمون به عمق دردها و رنجهای ناشناخته ی اونها نفوذ کنیم ... ما می تونیم در کنار لذت های ساده و به ظاهر بی ارزش دیگران برای خودمون دنیایی از ارزش بسازیم...
آرش دوست خوب من ،
کمی شعله ی توقعی که از خودت داری رو کم کن و فراموش نکن آدمها در کنار دانشی که دارن با تجربیاتشون بزرگ
می شن و با بودن در کنار دیگران معنا دار می شوند ...