-
سلام
به حرف بابات گوش کن
صبر داشته باش
بی کران تو زنی نیستی که بتونی الان طلاق بگیری... قدرتشو نداری و شاید اصلا صلاحت هم نباشه... پس دادگاه رفتن رو فراموش کن
دخترت رو هم اگر بدی به شوهرت دو روز نشده دلت تنگ میشه و به هوای دخترت برمیگردی خونه تون
صبر داشته باش...
-
سلام دوستای همدر ی
خیلی توی شرایط بدی قرار گرفتم مامانم پاش رو کرده توی یه کفش که باید بریم دادگاه و احضاریه برای همسرم بفرستیم مدام خاله هام و اطرافیان سرزنشم می کنند که تو باید شکایت کنی و جدی باهاش برخورد کنی و برای بچت نفقه بگیری کسی که نزدیک یک ماهه از بچش خبری نگرفته باید تربیتش کرد و ... امروز صبح مامانم به زور منو برد دادگاه تا با مشاوره دادگاه صحبت کنم اونم گفت شما باید براش احضاریه بفرستم برای نفقه بچه . منم از مامانم فرصت خواستم که هفته بعد بفرستم . من اصلا نمی خوام طلاق بگیرم از طرفی هم اصلا از شوهرم خبری نیست . به نظرتون چیکار کنم همه دارن سرزنشم می کنن که برم دادگاه
-
سلام . بچه تون چند سالشه؟ به اینم فکر کنید حضانت فرزند زیر هفت سال با مادر است . با توجه به اینکه شوهرتون الان عصبانیه شاید شکایت عصبانی ترش کنه . البته من بی تجربه تر از اونیم که شما را راهنمایی کنم .میترسم برای اینکه نفقه نده بیاد بچه را ببره.
-
دخترم الان چهار سالشه . نمیدونم تا کی باید اینطوری بلاتکلیف بمونم مخصوصا با پافشاریهای مامان . شوهرم دلش برای بچش هم تنگ نشده
-
بابای من همیشه میگه زنی که می خواد زندگی کنه نباید پاش به دادگاه برسه . به نظر من یهدمدت دیگه صبر کنید.حتی اگه صبرتونم تموم شد بهتره یه بزرگتر باهاش حرف بزنه و اتمام حجت کنه. دادگاه برا وقتیه که همه راه ها را رفتید و دیگه امیدی نیست.
-
همش دارم به اشتباهات خودم فکر می کنم . همش دارم خودمو سرزنش میکنم که بیشتر از اینا حجابمو رعایت می کردم و در مورد سایز شلوار و مانتوم بحث نمی کردم . من اصلا دوست ندارم طلاق بگیرم همسرم الان یک ماهه ازش خبری نیست شب ها از شدت اضطراب اصلا خواب ندارم . یعنی آخرش چی میشه به نظرتون من چیکار کنم؟
-
رابطه تون با خانواده شوهرتون چه جوریه ؟
شوهرتون چقدر از خانواده شون حرف شنوی دارن؟
-
رابطم با خانواده شوهرم خوب بود . البته من مادرشوهر ندارم و پدرشوهرم سنش خیلی بالاست و اکثرا ناخوش احواله فقط خواهرشوهرم بود . شوهرم اصلا از خانوادش حرف شنوی نداره و حرف حرفه خودشه
-
بی کران عزیز:72:
بعد از ماها فقط انلاین شدم که باشما جدی صحبت کنم
واقعا از پیامهات و اینکه خودت و مادرت نشستین و دقیقه ها و ساعتها و روزهای نبود همسرت را میشماری
ناراحت شدم. واقعا شما بعنوان یک مادر چی داری یاد اون طفل معصوم فرزندت میدی؟؟؟؟
واقعا این چه ظلمی هست که در حق خودت و دخترت میکنی؟؟
اخه مگه دنیا به اخر رسیده و هیچ راه و مسیر دیگه ایی برای زندگی توی این دنیا نیست که فقط شما منتظری این راه باز بشه و برگردی به اون شوهر و اون خونه و دوباره خفت و ذلت خودت و اون طفل معصوم را به آغوش بکشی.
لطفا بلند شو، بزرگ شو و به خودت رحم نمی کنی به اون بچه رحم کن.
قدم به قدم شروع کن روزنامه ها و نیازمندیها را بگرد با یک کار در منزل و کار ساده شروع کن برای خودت و فرزندت منبع درامدی ایجاد کن.
هفته ایی دو سه بار دست بچه ات را بگیر و به یک پارک و فضای سبز نزدیک خونتون برو و بزار هردو نفس بکشید و زندگی کنید ...
سعی کن از طریق این سایت و سایتهای دیگه اطلاعات و دانشت را در زمینه اعتماد به نفس و عزت نفس مطالعه کنی
لطفا حتما این کارها را در زمینه بازسازی و مستقل شدن خودت انجام بدی.
تمرکزت را از روی شوهرت و شمردن ساعتها و روزها بزاری کنار
حتما گزارش کارهایی که در این جهت کردی را اینجا بیا برامون بگو و خوشحالمون کن.
مطمین باش شما که تمرکزت را از همسرت برداری نتایج شگفت انگیزی میگیری و اونم سرو کله اش پیدا میشه
اونوقت که شما باید تصمیم بگیری با این فرد بی مسیولیت چطور برخورد کنی.
-
منونم از همه شما
همسرم امروز صبح به داداشم زنگ زد و گفت که دلش برای دخترش تنگ شده می خواد ببینه داداشم دخترم رو برد محل کارش و شوهرم اومد برد و به داداشم که تا دو ساعت میارم . به نظرتون چیکار کنم ؟ کار خوبی کردم بچه رو دادم؟