ممنون مادر عزیز از اینکه وقت گذاشتید ، صحبت هاتون برام قابل تامل بود ، مخصوصا قسمت کنترل گری که به اون اشاره کردید صحیحه . البته مدت هاست که با این خصوصیت خودم آشنایی دارم و روش دارم کار می کنم و یکی از راه هایی که خیلی در این راه به من کمک کرده پیدا کردن حوزه نقش و مسوولیت های خودم و واگذار کردن مسوولیت های هر کس به عهده خودش هست.
اما یک مطلب دیگری هم توی مطالبتون بود که با بررسی اش در خودم به اون سلطه گری قضاوت گری که در وجودم هست رسید ، قضاوت و نقد دیگران و عدم بخشش اونها که با توجه به راهکار مدیر باید برم سراغ تحقیقات و مطالعه مخصوصا اونهایی که مربوط می شه به احادیث مربوط به عفو ، گذشت، خوش بینی و اون قدر تکرارشون کنم تا بشه ملکه ذهنم و این ذهن انتقادگرم رو اصلاح کنم.
قسمت زیادی از نقدتون وارده.
ممنون هم از این پست و هم پست قبلی تون که باعث شد من بیشتر و عمیق تر خودم رو واکاوی کنم.
2-دوستی ما از یک همکاری ساده شروع شد و ناگزیر بودیم با هم در ارتباط باشیم به مرور و گذشت زمان با خصوصیات هم آشنا شدیم و اونقدر خصوصیات مثبت ایشون زیاد بود که از همنشینی و هم صحبتی با ایشون احساس آرامش داشتم.البته خصوصیات منفی هم دارند اما خصوصیات مثبتشون بیشتره. با توجه با اینکه ایشون در مقابل خصوصیات منفی من بسیار صبور و با مدارا و سخاوتمندانه برخورد می کردند.
1- الان که نگاه می کنم شاید اگر شرایط محیطی به گونه ای نبود که ارتباط ما به صورت اجباری ادامه دار می شد شاید در همون نگاه اول ذهن انتقاد گر من مانع از ادامه ارتباط می شد و مجال شناخت و مدارای بیشتر نمی داد.
فکور عزیزم ، ممنون اتفاقا حرف هات کمک کننده بود لزوما در یک ارتباط قرار نیست همه چیز اکی باشه ، و باید روی اعتقادات خودم بیشتر کار کنم این می تونه سهم بزرگی در کاهش ترس و اضطراب من بشه.
و تشکر ویژه از مدیر همدردی که همیشه نظراتشون برای بنده در این موارد فصل الخطاب بوده.
-----------------------------------------------------
از تمرینات و شروعی که کردم
1- توی ذهنم افرادی که بیشترین حس منفی رو نسبت بهشون داشتم دارم لیست می کنم و خصوصیات مثبتشون و جاهایی که می شد ازشون تشکر کنمو نکردم را مرور می کنم تا در شرایط مشابه ازشون تشکر کنم.
2-همسرم باهاشون تماس گرفتم در حین اینکه داشتند مطالبی راجع به روند تعمیرات و احوالات خودشون می گفتند ذهن منتقد من در حال نقدش بود و پیدا کردن باگ های مربوطه ......نذاشتم ذهنم ادامه بده و ازشون بابت زحماتی که دارند در این رابطه می کشند تشکر کردم و بابت فشاری که دارند تحمل می کنند خدا قوت گفتم.
3- برادرم یک دعوت سر دستی کرده که توی این مدت که اصفهانم یک روز برم خونشون، خوب خانم ایشون جزو اون دسته افرادیه که خیلی ذهن آنالیزگر ومنتقدم نسبت به ایشون فعاله و مسایلی بوده که نتونستم ببخشمش، با توجه با اینکه توی این چند روز هم برادرم بارها گفته خانمم کمرش درد می کنه و نمی تونه کار کنه ، موندم برم خونشون یا نه. موقعیت خیلی خوبیه بتونم خودم رو محک بزنم.