سلام
خسته نباشید.میدونم روزهای سخت و پراسترسی رو دارید میگذرونید.
خیلی دارید خودتون رو سرزنش می کنید.البته رفتارهایی که توی پست های اخیرتون گفتید با خانمتون دارید واقعا بد بود.ولی این رو هم در نظر بگیرید با توجه به گذشته ای که شما داشتید
و به قول خودتون ژن هایی که به ارث بردید تا حدودی شرایط فعلی شما قابل درکه.
شما ژن عصبانیت رو از پدرتون به ارث بردید . ولی رفتار خودتون رو با پدرتون مقایسه کنید.مسلما واکنش های موقع عصبانیت قابل مقایسه با ایشون نیست.
و از همه مهمتر شما به این ضعف آگاهید و در پی درمان هستید.
البته خودتون هم میدونید این چیزی رو توجیه نمیکنه. زن های امروزی مثل مادران ما نیستن که برخوردهای بد همسرشون رو تحمل کنند .
من نمیدونم دلیل این همه عصبانیت شما از همسرتون چیه.ولی در لحظاتی که اون کار بدی نمیکنه و شما از دستش عصبانی بشید برای یک لحظه به نداشتنش فکر کنید که چقدر
میتونه برای شما آزار دهنده باشه.
غیر از مساله خشم که شما دارید من میخواستم یه نقد هم به شما بکنم.ببینید خیلی از رفتارهای ما در نتیجه عقاید درست یا نادرستی هست که ما برای خودمون داریم.
شما مرتب به مساله نافرمانی همسرتون اشاره می کنید.
ببینید من درک می کنم محیطی که شما درش به دنیا اومدید و بزرگ شدید محیط مردسالارانه ای بوده و قدرت تصمیم گیری و امر و نهی فقط با مرد بوده.
ولی خانم شما مثل من و خیلی از زن ها و دخترهای دیگه اینجوری فکر نمیکنه.ما زنها فکر می کنیم برخلاف اعتقادات رایجی که قرنها در جوامع وجود داشته ما هم مثل مردها دارای
قدرت فکر و اراده هستیم و تواناییهای زیادی داریم که خیلیهاشون به خاطر سنت های غلط بروز داده نشدند.
احساسات منطق ما رو از بین نمیبره.چون در غیر این صورت در کشورهای پیشرفته خیلی از زنها صدراعظم ، نخست وزیر ، رییس جمهور و قاضی نمیشدند.
شاید الان جاش نباشه من این حرفها رو به شما بزنم .ولی چون حدس میزنم آدم حقیقت طلبی باشید میخواستم سعی کنید دیدگاهتون رو نسبت به جایگاه مرد و زن عوض کنید
فکر میکنم اینجوری یه سری از مشکلاتتون با همسرتون حل بشه.
همسر شما مکمل شماست.شما با وجود خشونت ها و سختی هایی که شاهدش بودید از قضای روزگار با زنی ازدواج کردید که سرشار از زنانگی و لطافته.
من فکر می کنم همین میتونه یه فرصت خوب برای شما باشه که از بعد صد در صد مردانتون خارج بشید و کمی لطافت و آرامش به وجودتون اضافه کنید.
به نظر من حرفهای روانشناستون خیلی خوب بود.امیدوارم بتونن به بهترین شکل به شما کمک کنند.
من اگر جای شما بودم شاید در این مقطع زمانی که توی استرس بودم از دارو استفاده می کردم و در کنارش روانشناسی رو ادامه می دادم.بعد از عروسی کم کم داروها رو کنار میذاشتم.
من چند بار توی مقاطع سخت زندگیم این کار رو کردم و خوردن دارو باعث شده بهتر بتونم از کمک های روانشناس هم استفاده کنم.
به قول دکتر فرنودی مثلث درمان یعنی روان در مانی، دارودرمانی و تغذیه و ورزش میتونه بهتر به ما کمک کنه.
ببخشید خیلی حرف زدم.روزهای قشنگ زندگیتون رو با افکار مخرب و آزاردهنده خراب نکنید.امیدوارم خوشبخت بشید:72: