-
من نمیفهمم مثلا الان به چی عذاب وجدان داری؟
چرا شوهرت نباید عذاب وجدان داشته باشه؟
چرا حرف پدر و مادرت رو گوش نمیدی؟
چه آینده ای با همچین مردی میبینی؟
عمر و جوونی خودت و بچتو از سر راه اوردی؟
چه جوری میتونی تحمل کنی یکی اینجوری تحقیرت کنه و شخصیتت رو زیر سوال ببره.
خواهشا یک مورد از خوبیای همسرتو نام ببر که ببینم ایشون اصلا خوبی هم داره یا نه
-
بی کران عزیز:72:
تاپیک شما و حنای عزیز
را که خوندم واقعا از صمیم قلب ناراحت شدم و متاثر از ناتوانی و نادانی و نگرانی ... زنان و دختران سرزمینم
نمی دونم چرا و چطور میشه که یک نفر اینقدر خودش را وابسته و نیازمند به حضور فردی به نام مرد و همسر میکنه
که تنها اسم مرد و همسر را یدک می کشد و اصول اولیه انسانیت و اخلاق را در برابر یک انسان دیگر انجام نمی دهد
فارغ از اینکه این شخص همسر و شریک زندگیشون هست.
واقعا شما با این ناتوانی و نیازمندی و وابستگی چگونه میخواهی مادرقوی، توانا و مناسبی برای فرزندت باشی؟!
فرزندی که قرار است از شما شجاعت, اعتماد به نفس و عزت نفس را یاد بگیره.
چه طوری با این خساست و کمبودهایی که مطمینا در موارد دیگر زندگیتون هم بروز میکنه میخواهی خودت و فرزندت دوام
بیاورید و فرزندی سالم و دور از کمبودها و عقده های کوچک و بزرگ در این دنیا پر زرق و برق برای فرزندت ایجاد کنی.
چرا فکر میکنی که همسری که اینقدر برای تو و فرزندت سخت خرج میکنه میتونه برای زنان و دختران دیگر که مطمینا
مثل شما اینقدر وابسته نیستند و نیاز به زرق و برق و هزینه های بیشتر برای همسرت دارند میتوانند کنار او دوام بیاورند؟!
آیا فکر میکنی در شرایط حادتر و یا خدای ناکرده بیماری و ناراحتی خودت و فرزندت
میتوان به این همسر و حمایت و کمکش حساب کرد؟!
آیا واقعا این زندگی ارزش جنگیدن و ماندن دارد؟!
آیا این همسر تکیه گاه و پشتیبان مناسبی برای روزهای سخت زندگی مثل بیماری، ناراحتی یا مرگ عزیزان و .... هست؟!
من نمیگم به جدایی فکر کن ولی فکر میکنم باید روی خودت و استعدادها و تواناییهات سرمایه گذاری کنی و تا حد امکان
همسرت را نادیده بگیری و برای خودت
شغل و منبع در امدی را پیگیری کنی که هم تمرکزت را از این همسر و کارهاش دور کنی هم برای فرزندت مادری تواناتر و
باوجودتر باشی و هم در صورت ادامه این زندگی یا جدایی اینقدر شکننده و ناتوان و ضعیف نباشی؟!
موفق باشی:72:
-
سلام! شما الان مشکل مهمتری دارید که بهش فکر کنید اونم خساست بیمارگونه همسرتون هستش. شما که همسرتون در این حد خساست دارند چرا خودتون سر کار نمیرید که محتاج یک لقمه نون این آقا نباشید؟ بچتون چطور اونهم گرسنه مونده بود؟ شما اگر میخواهید با این آقا زندگی کنید باید یک فکر اساسی به حال دآمد زایی خودتون داشته باشید وگرنه تا همیشه خودتون و دخترتون باید برای مایحتاجتون التماس کنید... آدم خسیس تغییر نمیکنه
-
سلام
شما همیشه بعد از قهر اومدین سازش کردین و این باعث شده پیش همسرتون عزت نفستون کم بشه و دیگه ایشون میدونن چه مقصر باشن چه نباشن بدون هیچ حرکتی برنده خواهند شد ..
الان هم مثله دفعات قبلی با یک تماس بیجا شما بازم همون قضیه رو تکرار کردین..
شما باید خوشحال باشین که خونواده تون پشتتون هستند و تا زمانیکه ایشون از کرده شون پشیمون نشدن به هیچ وجه تماسی نگیرین ..
هر وقت احساس ندامت کردن میتونین با گرفتن تعهد های کتبی دوباره سر زندگیتون برگردین..
و برای اینکه خرج خودتونو در بیارین و سربار نباشین بهتره زودتر یه کاری پیدا کنین و مشغول بشین..
-
امیدوارم بازم تصمیم عجولانه ای نگرفته باشی و برگردی به سایت و نظرات رو بخونی.
بد نیست که یه سری هم به تاپیک هایی بزنی که با همسرشون مشکل داشتن و یا در شرف طلاق بودن و هیچ حمایتی از سمت خانواده نداشتن.
اونوقت خداروشکر میکنی به خاطر اینکه خانوادت بالاسرت هستن و حمایتت میکنن.
-
ممنون از همه همدردی های عزیز که در چنین روزهای بحرانی همراهم هستید . من که دیروز با همسرم تماس گرفتم و ایشون جواب نداد چند ساعت بعد یک پیام فرستاد متنش این بود ( تو دارای بیماری اسکیزوفرنی هستی و هنگام عصبانیت از خود بی خود میشی و نمیدونی چیکار میکنی این بیماری در خانواده شما ارثی هست زندگی در کنار آدمی مثل تو خطرناکه ) ولی من خود به خود که عصبانی نشدم تا الان جواب پیامش رو ندادم بنظرتون چیزی بنویسم
-
چرا همچین حرفی زده؟
چه کسی در خانواده شما اسکیزوفرنی داره؟
آیا نتیجه ام آر آی شما همچین چیزی نشون داده؟
اگر شک دارین به سلامتیتون شخصا به یک دکتر دیگه مراجعه کنین و علائم روحی و نتیجه ام آر آی رو نشون بدین ببینین چی تشخیص میدن.
ولی اگر شما سلامت هستین و این فقط یک تهمت ناروا هست به نظر من برین کلانتری محلتون نامه برای پزشکی قانونی بگیرین و برین پزشکی قانونی قسمت بیماری های روانیش شمارو معاینه کنن و برگه سلامت روان ازشون دریافت کنین و بذارین تو کشوی خونه تون برای روز مبادا که جلوی مشکلات احتمالی آتی رو بگیرید. البته میدونم حرف من خیلی حرکت تندی به نظرت میاد ولی ما نمیدونیم همسرت واقعا چطوری داره فکر میکنه و چرا این حرفو زده. اگر قصد جدایی و گرفتن فرزندت رو داشته باشه شما با این اقدام میتونی پیشگیری کنی از این مسائل و بهش بگی من سالمم.
جواب همچین پیامی رو هم نده به نظر من. ارجاع بده به خانواده ت اگر همسرت با اون ها صحبت کرد جوابشو بدن.
با دوستان دیگه هم موافقم شما باید دنبال کار باشین حتما و سریعا.
-
من جات بودم هیچ جوابی نمیدادم ، یعنی اصلا جوابی وجود نداره که بخوای بدی.
میخواد الکی باز عصبانیت کنه ولی تو اروم باشه و به زندگی خودت و بچت برس.
با نظر خانوم فریبا هم کاملا موافقم
-
اینگونه بیماریها فقط توسط پزشک متخصص تشخیص داده میشه نه یک فرد عادی
سابقه چنین بیماری در خانوادتون وجود داره که همسرتون اینو گفته ؟ یا همینطوری حرف زده ؟ حتی اگر هم سابقه وجود داشته باشه نمیشه نتیجه گرفت شما همون بیماری رو دارید کلا نسبت به حرفاش بی اعتنا باشید چون به نظر میرسه که قصد آزار رسوندن به شما رو داره
ببینید کلا همسر شما خودش یک فرد بیماره که از ضعف شما سو استفاده میکنه و کاملا هم شما رو شناخته و عکس العملاتون براش قابل پیش بینیه
در حال حاضر نه جواب ایشون رو بدید و نه باهاش تماس بگیرید و نه به خونه برگردید.
تنها کاری که باید بکنید زیر نظر متخصص حاذق و قابل اعتماد حتی اگر هم دارو مصرف نمیکنید مشاوره برید تا ابتدا مشکل خودتون رو حل کنید .
تاکید میکنم به هیچ عنوان در حال حاضر کاری با همسرتون نداشته باشید و فقط به فکر خودتون باشید . چون مشکل شما ضعف در برابر همسر و عدم کنترل رو رفتارهاتونه و به نظر میرسه آنی یک تصمیمی میگیرین و انجام میدین و زود هم پشیمون میشید.
-
فریبا جون و happy girlممنونم ازتون
جواب تم ار آی و آزمایش هام رو یه دکتر بسیار حاذق و ریس بیمارستان دید و گفت هیچ مشکلی وجود نداره فقط افسردگی خفیفه که چند تا دارو ضد افسردگی و اضطراب داد من حتی به موبایل دکترم زنگ زدم گفت مژده الکی نگران بودی هیچ مشکلی وجود نداره . شوهر منم چند ماه پیش به همین دکتر رفته بود و به خاطر عصبانیتش چند تا دارو دکتر براش نوشته بود که مصرف می کرد .
شوهرم به این خاطر به من میگه که تو دچار اسکیزوفرنی هستی که ( من کلا آدم آرومی هستم و توی اوایل ازدواجمون هر چی شوهرم بدی بهم می کرد می رفتم اتاق و گریه می کردم تا اینکه شوهرم بعضی مواقع متوجه اشتباهش میشد و میومد معذرت خواهی یا خودم پیشقدم میشدم ولی این اواخر دیگه مثل خودش شدم وقتی میبینم داد و بیداد میکنه و کارای غیر منطقی میکنه و فحش میده اولش هیچی نمیگفتم ولی بعد از چند دقیقه ادامه این بی حرمتی ها لبریز میشدم منم از اون بدتر عمل میکردم مثلا داد و بیداد می کردم خودمو میزدم دستو پام میلرزید و همش گریه می کردم اونم همون لحظه می گفت تو بیمار اسکیزوفرنی داری کنترلت دست خودت نیست( اینم که میگه توی خانودتون ارثیه ) مامان من بعد مرگ عزیزش دچار افسردگی شد و داروی ضد افسردگی مصرف میکنه الان دکتر به تدریج قرص هاش رو ترک داده و فقط یه قرص مصرف میکنه ) اینو هر وقت با شوهرم دعوا میکنیم به رخ میکشه که مادر تو بیمار بود و ... در حالیکه الان همسرم خودش چهار تا از اون قرص ها رو مصرف میکنه ولی بازم عقیدش اینه که من بیمارم