تو دوران عقدم و مشکلات زیادی دارم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط kaspian

من هم مشکل مشابهی از نظر تفاوت فرهنگی خانواده ها داشتم.راهش فقط اینه که صبر کنی بری خونه خودت و بعد از اون خانواده ات رو محترمانه از مسائل خصوصیت خارج کنی. متاسفانه خانواده شما به نظر میاد خیلی مداخله میکنن و شما اونطور که باید محکم برخورد نمیکنید. وقتی میبینید روز تعطیل نیومده بگید میخواست بیاد من گفتم هفته پیش رفتیم بیرون امروز نیا،بمونم پیش خانواده ام. یا رک و راست بهشون بگید میاد میبرتم بیرون اون حرف رو میزنید و نمیاد این حرف.بالاخره ببرتم بیرون خوبه یا بد؟متاسفانه اکثر خانواده ها تو دوران عقد از این مدل برخوردها دارن.اگر شرایطش رو دارید خودتون تنها برید مشاوره.خیلی کمکتون میکنه.

---

من چند باری محکم صحبت کردم و غیر مستقیم نشون دادم ک ی سری مسائل کاملا خصوصیه.
ولی میگن شوهر ندیده یا میگن اونو بما ترجیح میدی.
ولی اینطوری نیس.هر موضوعیو درست میکنم میبینی از اونطرفش حرف دراوردن.
دلم برا خواهرم میسوزه نمیگم برا خرید جهیزیه بیاد میگم میبینه دلش میشکنه یاد خودش میفته.دراصل من دارم بحساب خودم مهربونی میکنم.ازاونطرف میگن چرا سرزیادی کسیو دخالت نمیدی خواهرتو باخودت نمیبری.چرا اینجور انتخاب کردی ایینه شمعدون.بعد قبلش زنگ میزنم باهام میاید براخرید ایینه شمعدون میگن ن هر چی خودت انتخاب کنی نظر خودت فقط مهمه نذار برات تصمیم بگیرن.بعدشم بدون هیچ ذوقی بدون هیچ رضایتی تازه نقدم میکنن.
شوهرمم فهمیده میگه چرا ذوق ندارن چرا تبریک نمیگن چرا منفیارو میبینن.
نمیه هر حرکتی میزنم ی چی میگن.مبل انتخاب میکنم قیمتش بالاس نمیگسرن میرن چیزی ک خودشون انتخاب کردن حتی با قیمت بالا میخرن.تازه اونی ک من انتخاب میکنم جنسیتن صد پله بالاتره.حس میکنم واقعا گیر افتادم.هفته ای یه دفعه قهرو بگو مگو بین خودمو خواهرمه سر چیزای الکی مامانم میگه مراعاتشو کن خب من کاری بکارش ندارم اخه. خرید لباس عقد با چشم گریون دعوا باخواهرم انجام شد جهیزیه اینجوری.
خونه رو کابینت کردن میگه چرا اینقدر با ذوق تعریف میکنه مگه مال خودتونه سندش ب اسمتونه.یعنی همه چیو ازم گرفتن.اخرش بهم میگن تو نو عروسی چرا افسرده ای چرا ذوق نداری.بخدا موندم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شاهپری

سلام
خطم خاموش بوده امسال حرفی نزدن.گرچه حرفی نمیزدن اصلا فقط سالی یبار تولدمو تبریک میگفتن.توی این 4 سال پیداشون نشده فقط پیامک تبریک تولد بوده.
من چیزای وحشتناکی از پسرا میشنوم. واسه همین نگران این قضیه هستم ک اگه بگم و بدونن ک ازدواج کردم برام شر درست کنن.
از مشاوره صحبت کردیدحس میکنم نمیتونم راجع ب این قضایا با غریبه رو در رو حرف بزنم.شوهرمم بفهمه ناراحت میشه.
ممنون از راهنمایی خوبتون

---

واااااا.. !!!

چه شری میخوان درست کنن؟؟ مگه جرمی کردی ؟ این افکار چیه..؟

مشاور واسه همین وقتهاس دیگه.. تا دلتم بخواد از هر نوع مشکلی که حتی فکرشم شاید به ذهن شما خطور نکنه مواجه شده و حلش کرده ..

اگه خجالت میکشی حتما مشاور خانم پیدا کن و اگه بازم خجالت میکشی مشکلتو رو کاغذ بنویس و بده بهش تا بخونه..

مشکلتون اگه حل بشه بهتره یا ناراحتیه شوهرتون و ادامه بحث ها تون؟

در مورد خرید جهیزیه هم میفهمم چه حسی دارین و خونوادتون چرا انقد دخالت میکنن.. اما به نظر من خرید هاتو با مشورت انجام بده تا وسایل خوبی خرید کرده باشین..

حتما ازشون بخواه در مورد فلان چیز نظرشونو بگن و اگه دیدی به دل خودتم میشینه بخرش..

شما کمی هم از نظر اعتماد به نفس ضعیف هستین و باید به حرفای دیگران کمتر توجه کنی .. در اموری که نیاز به مشورت داری ازشون کمک بگیر ولی تو اموری که نیاز نیست فقط با همسرت..

در مورد مبل حتما میتونستی تو نت سرچ بکنی و مدلهارو به خونوادت نشون بدی و نظر خواهی بکنی.. حتما نظرهارو بشنو ولی حرف آخر و خودت بزن ..

شاهپری عزیز

دوتا مطلبی که در پاسخ به پستم عنوان کردی

یکی این بود که پیش خانواده سعی میکنی از ذوق ها و خوشحاالی هات بگی.
دوم اینکه با همسرت نمیتونی دردودل کنی چون اون از تو عصبانی میشه و طاقت ناراحتیتو نداره.

در مورد اول باید بگم تبادل احساستت رو با خانواده تعدیل کن و یه ترمز سر ابراز احساساتت در مورد زندگی مشترکت پیش خانوادت بگذار.چه احساس منفی چه مثبت حامل پیام ها و اطلاعاتی در مورد زندگی شخصیت هست .در حد ممکن سعی کن اطلاعاتی که انتقالش ضرورت نداره منتقل نکنی.
مثلا لزومی نداره بگی وای نمیدونین دیروز چه ذوقی کردم همسرم منو سوپرایز کرد! بعدش لابد بقیه می پرسن چیکار کرد؟ و تو مجبوری بگی فلان چیز خرید.
به جای این پیشنهاد میکنم شادی ات رو از زندگی مشترکت در خودت احساس کن و به صورت دیگری به خانوادت ابراز کن. مثلا حس خوبت رو به صورت تعریف از دستپخت مادرت لباس خواهرت تشکر از پدرت و... بیان کن و شادی و عشق رو بهشون نشون بده.
به نظر میرسه ذوق زدگی و بیان شادی های شما برای جلب توجه خانواده هست و بیشتر دنبال این هستی که خانوادت رو متقاعد کنی که خوشبختی.در حالیکه نیاز به متقاعد کردن کسی نیست. کافیه توی رفتار با خانوادت شاد باشی و عشق بدی بهشون.دیگران هم دست از قضاوت بر میدارن. این یه مهارته که از خوشی های زندگی مشترکت و همینطور غم هات رو مستقیما و با شفاف سازی به بیرون انتقال ندی. مخصوصا اینکه خواهرت تجربه ازدواج ناکام داره شما در ابراز شادی و ذوق زدگیت به طور مستقیم مراعات جوانب رو کن.

در مورد دوم: خب همسر شما تازه متاهل شده و برای کسب مهارت به کمک شما و نیز گذر زمان احتیاج داره.شما زبان نرم و آرامش خودت رو حفظ کن و اگر دیدی همسرت به هم ریخت بهش توضیح بده که من دوست دارم با آرامش به من گوش بدی نمیدونی که گوش کردنت چقدر به من آرامش میده.
بعدش از همسرت تشکر کن. به همسرت با مهربانی و ملایمت خواسته هات رو بگو.

مشکل شما در اون یک جمله ای هست که گفتی نمیدونی چکار کنی همه رو راضی نگه داری.اصلا ممکن نیست که شما بتونی همه رو راضی نگه دارید.باید تعادل را رعایت کنید و هر کس هم ناراحت شد میتونه ناراحت بشه.در مورد اینکه خواهرتون را توی چکاری ببرید یا نبرید با مادرتون قبلش مشورت کنید که دیگه به شما خرده نگیرن.درد و دل در مورد روابطتون با خانواده مطلقا ممنوع،چه خواهر چه مادر.برعکس هم همینطور.درد و دل و گله از خانواده پیش شوهرتون هم اصلا کار درستی نیست.بهترین کار برای شما الآن مشاوره رفتنه.به نظر نمیاد ما بتونیم همه مسائل را پوشش بدیم ولی کلا چیزهایی که در این پست گفتم به نظرم پایه های اصلی مشکل شما هستن.