-
کلا خودتون رو در اعداد و ارقام محصور کرده اید.
6 ماه
7 ماه
2 ماه بعلاوه 7 ماه می شود 9 ماه
3 ماه فرصت
2 ماه سازش
1 ماه فرصت دارم تا مهلت دادگاه
یک هفته کافیه واسه خونه گرفتن
همه و همه یعنی اینکه شما کیفیت را فدای کمیت کردید. یعنی همان احساس محوری و هیجان مداری.
حال شما هیچ ثباتی ندارد همانگونه که حال همسرتان ثبات ندارد.
شما طلاق هم بگیرید مطمئن باشید یعد از آن پشیمان خواهید شد.
خودتان را در بند این فرصت باقی مانده دادگاه کرده اید تا جایی که همه رفتارهاتون رو تحت تاثیر قرار داده این فرصت باقی مانده (منظور همان کمیت)آنچنان شما را تحت فشار قرار داده که دارید زندگیتان را(کیفیت) فدایش می کنید.
تا زمانی که دارید به کورنومتر نگاه می کنید مطمئن باشید نمی توانید ذهنتان وافکارتان را متمرکز بر رفتارهایتان وتصمیم گیری های اساسی ، کنید.
هم در تاپیک قبلی و هم در این تاپیک بارها بهتون گفته شد فرض کنید اصلا طلاق گرفته اید فرض کنید مجردید اینقدر سر زمان چانه نزنید. زندگی خودتان را بکنید همسرتان را هم مثل یک معشوقه ببینید که هر ازگاهی یک سری نیازهاتون را بر آورده میکند.
همسر شما پتانسیل های بالایی برای تامین شما دارد اما متاسفانه شما عجولید.
این حرف ها را از دل سیر نمی زنم این ها همه نتیجه تجربه هایی است که خود من در زندگی داشتم و واقعا عمل کردم ونتیجه هم گرفتم.
هر دو در یک سیکل معیوب گیر کرده اید و شما به نظر می رسید با انگیزه و انرژی بیشتر قصد دارید این سیکل را بشکنید و چون یه اینجا مراجعه کردید و موضوع را مطرح کردید راهنمایی ها داده شد اما همانگونه که در اخرین پست هاتون اشاره کردید نمی خواهید .
می تونید پیام بدهید که این تاپیک را ببندند می تونید هم یک تاپیک جدید باز کنید که چگونه احساسات وهیجاناتم را کنترل کنم؟ نه بلاتکلیفی تمام نشدنی وپشیمانی از ازدواج 3
شما با هر شخص دیگری هم که ازدواج کنید احساس محوری وهیجان مداری تون موجب می شه باز هم به یک شکل دیگه به مشکل بخورید.
در اینجا همسر شما یک کودک بود که شما والد آن شده بودید.
شاید در زندگی بعدی مردتان یک والد ایراد گیر کنترل گر تر ازخودتون باشد که در آن شرایط هم به گونه ای دیگر هیجانی برخورد خواهید کرد.
-
این نحوه صحبت کردن اصلا درست نیست.
کی میدونه ملودی تحت چه فشاریه. درسته که همه ما داریم با یه سری مشکلات دست وپنجه نرم میکنیم ولی توان و قدرت همه ما باهم متفاوته.
این دعوا و اشتی هایی که اخیرا بین ملودی و همسرش پیش اومده همه نشونه فشاریه که داره تحمل میکنه. من ادم هیجانی نیستم ولی زمانی که زندگیم زیر و رو شد دقیقا همینجور رفتار میکردم یک روز بخاطر خواستم دعوا میکردم و روز بعد اشتی میکردم چون حس میکردم دعوا فایده ای نداشته.
ای کاش همون زمان که بحث طلاق پیش اومد و همسرت کار پیدا میکرد شرط تهیه مسکن را هم اضافه میکردی که اینقدر اذیت نشی.
ولی ملودی زمان طلاقت را چند روز عقب تر بنداز. بزار برای شنبه . چند روز فرصت بده هم به خودت و هم به همسرت.
اینو مطمعنم که نباید با این شتاب طلاق بگیری.
خواهش میکنم چند روز بنداز عقب. فقط چند روز.
-
ممنونم بی نهایت عزیز که نظرتون رو برام نوشتید:72:
شما نوشتید که همسر من نیازهای منو برآورده می کنه ؟؟ باید ذکر کنم همسرم هیچ نیاز من رو برآورده نمی کنه. .. ایشون اصلا درکی از نیازهای من نداره ... اگر از اول تاپیک قبلی منو همراهی کرده باشید بارها ذکر کردم که ایشون رسما منو رها کرده ...
آنه ماری عزیزم :72:
ممنونم که برام نوشتی ... دقیقا همونطور که میگی فقط خود فرد می فهمه چه فشاری رو داره متحمل میشه ... فقط من می دونم که از ابتدای ازدواجم برای زندگیم چه کردم و چه جوری جواب گرفتم ...
در هر حال دوستان لطف می کنن برام نظر می نویسن من خودم خواستم که دوستان برام نظرات ارزشمندشون رو بنویسن ...
ازتون ممنونم :72:
-
سلام ملودی جان
من موافق ادامه زندگی شما به این شکل نیستم. تو تاپیکات هیچی نگفتم چون نظراتم مثبت نبود ولی الان اومدم بگم خشم شما بسیییییار زیاده که البته بهتون حق میدم ولی برای اینکه این خشم بعدها چند برابر نشه لطفا لطفا لطفا قرار محضر رو کنسل کن.
به نظرم من آدم موقع طلاقم باید حالش خوب باشه. بذار حالت خوب بشه. یک هفته ؛ ۱۰ روز دیگه. بعد برو واسه رسمی کردنس. بخاطر خودت و احساساتی که بعدا تجربه می کنی میگم.
-
فقط یه نکته رو هم در مورد محدود شدن در زمان بگم ...
اتفاقا دقیقا نظر مشاورمون این بود که انجام کارها باید محدود در یک زمان مشخص و وابسته به ددلاین باشه ... ایشون گفتن برای انجام تمام کارهاتون باید تاریخ مشخص داشته باشید وگرنه مجددا با پدیده بی مسئولیتی همسر و اتلاف وقت مواجه میشید ... همونطور که ایشون یک مرد متاهل یک سال و نیم در بیکاری مطلق سپری کردن که با هیچ منطقی سازگار نیست ... از نظر روانشناس ها یک راه مسئولیت پذیر کردن افراد ددلاین گذاشتن برای انجام کارها هستش ... پیشنهاد ایشون برای حل این معضل دوماه بود که الان دقیقا دو ماه سپری شده ...
بعد هم اینکه همه ما فقط یک بار عمر می کنیم و یک بار زندگی می کنیم ... دوبار زندگی نمی کنیم که بهترین سالهای عمرمون رو بخاطر بی خیالی شخص دیگه هدر بدیم ...
ممنونم صبای عزیزم
بخاطر وضعیتی که برام پیش اومده مقداری خشمگین هستم ولی حالم کاملا خوبه ... این تصمیمیه که من 7 ماه پیش گرفتم ... این مدت رو صرفا فرصت دادم شاید چیزی حل بشه که نشد ...
ممنونم ازت :72:
-
امروز صبح به همراه پدرم رفتم محضر ...
وکیل همسرم هم اومدن ... هیچکس حاضر نشده بود شاهد طلاق ما بشه ... وکیل همسرم دوتا شاهد برامون خریده بودن !!
خیلی خیلی اتفاقی اونجا یک زن و شوهر دوست داشتنی که از دوستان همسرم بودن و سابقا خانوادگی رفت و آمد داشتیم دیدم ...
اونهام اومده بودن که طلاق بگیرن ... خیلی شوکه شدم ... گفتن یه مشکل پزشکی دارن که کاملا لاینحله ... اونهام شاهد نداشتن ... کسی حاضر نشده بود شاهد طلاقشون بشه ...
اون خانم و آقا مخصوصا خانم واسطه شدن و تلاش کردن برای آشتی دادن ما ... خانم خیلی با من صحبت کرد و با همسرمم تلفنی تماس گرفتن ... موفق شدن و ما رو آشتی دادن ...
ما مدارکمون پس گرفتیم و برگشتیم خونه ...
و اون دوتا شاهدی که وکیل برای ما خریده بودن شدن شاهد طلاق اونها !!
-
سلام.
خدا رو شکر که از سر لج و لجبازی صیغه طلاق جاری نشد.
ملودی جان می دونم تحت فشاری؛ توانت کم شده و خیلی چیزهای دیگه که هیچ کس بجز خودت توان درکش رو نداره.
ولی به روند تاپیکت و پست هات نگاه کن. موج سینوسی که چه عرض کنم موج مکزیکی:311: رو میشه دید.
این یعنی تو از نظر احساسی هنوز به قطعیت نرسیدی. پس لطفا با خط و نشون کشیدن تو این شرایط و برخوردهای چکشی این تصویر رو تو ذهن همسر تثبیت نکن که حالا ملودی یه حرفی زده کو تا عمل کنه!!
من معتقدم تو صمیمانه ترین و موفق ترین زندگی ها هم نباید قاطعیت رو حذف کرد. تو چه با این آقا و چه بدون این آقا نیاز به تغییراتی داری و به نظر من که الان بهترین فرصته برای خودسازی.
دو روز دیگه جمعه هست؛ لطفا فرض کن که صیغه طلاق جاری شده و تو یک زن مطلقه ای؛ از حالا واسش برنامه بریز.
-
ممنونم صبای عزیزم :72:
بله حتما رعایت می کنم ...
واقعیتش اتفاقی که امروز افتاد خیلی برام عجیب بود ...
صبح که از خواب بیدار شدم خیلی مصمم بودم ... وقتی رسیدم در محضر و می خواستم وارد شم یه دفعه دلم ریخت ! انگار دودل شدم ...
بعد که اون خانم و آقا رو خیلی اتفاقی دیدم که برای جاری شدن صیغه طلاقشون به همون محضر اومده بودن و با شروع صحبت های مصالحه جویانه خانم کل قضیه رو به فال نیک گرفتم ...
دروغ نمیگم خوشحال شدم !
جالب بود میگفت اول می خواستیم بریم یه محضر پایین تر ولی جای پارک گیرمون نیومده اومدیم اینجا !!
و دقیقا همون ساعتی که ما هم رفته بودیم !
با خودم گفتم حتما حکمتی در این اتفاق بوده ...
-
سلام
من خيلى پيگير تاپيكت هستم. اكتيو بودن و عجول بودنت منو ياد خودم ميندازه. ميخواستم ببينم در نهايت چطور ميتونى زندگى با يك مرد بي مسئوليت رو مديريت كنى. پست امروزتو كه ديدم گفتم واقعا تو حالا حالاها كار دارى تا اول بتونى خودتو مديريت كنى. اومدم بنويسم چرا همش يه روز عاشقى يه روز فارغ؟؟؟
خب تو با اين وضع چطورى ميخواى همسرت رو با خودت هم قدم كنى؟ انقدر عجول بودن با شخصيتت عجين شده كه حتى به خودت هم اجازه نميدى يه تصميم قطعى بگيرى و بعد بر اساس اون عمل كنى. خودت تهديد به طلاق ميكنى خودت هم آشتي ميكنى. دوباره چند ماه ديگه هى داستانو تكرار ميكنى. خب اين رفتارت براى بى مسئوليتى همسرت سمه كه ...
-
ممنونم شایسته عزیز :72:
آره دقیقا وجه افتراق بزرگ من و همسرم که باعث اختلافات زیادی از روز اول ازدواجمون شده همینه ... اینه که من فوق العاده عجولم و همسرم فوق العاده خونسرد .. هر دو توی قطب هستیم از این لحاظ ...
مشاورمون راهکارش این بود که برنامه ریزی کنیم و ددلاین بذاریم و به قول معروف ته مسائل رو باز نذاریم ...
مثلا من به همسرم بگم ازت می خوام تا فلان تاریخ فلان کارو به اتمام رسونده باشی ... که نه اون خیلی بی خیالی کنه نه من خیلی حرص بخورم ...
این که میگید خودت قهر کردی خودت آشتی متوجه منظورتون نشدم ؟؟
همسرم یه سری شروطی گذاشته بودن که من نتونستم بپذیرم و به تفاهم نرسیدیم ... بعد یکی از دوستان واسطه شدن و پیشنهاد دادن و جداگانه با من و همسرم صحبت کردن و هر دو قبول کردیم یه فرصت دیگه بهمدیگه بدیم ...
پی نوشت : کاش یکم لحن کلام در اظهار نظرات دوستانه تر باشه ... خدایی نکرده دعوا که نداریم می خوایم بهم دیگه کمک کنیم :shy::shy::shy: