رويه زندگيت را تغيير بده
به اين فكر كن كه شوهرت اسير و برده تو نيست و اين حق رو داره كه براي خودش مراودات كاري و اجتماعي داشته باشه
تو هم مي توني داشته باشي
قرار ه زن و شوهر هم باشيد قرار نيست اسير و زنداني باشيد كه.............
نمایش نسخه قابل چاپ
رويه زندگيت را تغيير بده
به اين فكر كن كه شوهرت اسير و برده تو نيست و اين حق رو داره كه براي خودش مراودات كاري و اجتماعي داشته باشه
تو هم مي توني داشته باشي
قرار ه زن و شوهر هم باشيد قرار نيست اسير و زنداني باشيد كه.............
عزيزم بارها شنيدي بازم مي گم. هيچ عيبي نداره اون با پسردايي اش حرف بزنه. آزادي در حد متعارفش هيچ عيبي نداره. نذار زندگيت عادي بشه. گير نده 2 روز كه بگذره ديگه هيچي بهت نمي گه. اعتمادشو جلب كن عزيزم. بذار بفهمه همسرش به عنوان يه دوست در كنارشه.
من كتاب عشق براي عشق كه دانه عزيز تو پست هاش گذاشته است رو بهت پيشنهاد مي كنم. براي من كه خيلي خوب بود. بخون حتماً نتيجه مي گيري.
طراوت جان
من متوجه نمیشم این همه بی اعتمادی واسه چیه؟
تو با دستای خودت داری زندگیتو خراب میکنی
حالا با پسرداییش حرف بزنه مگه چی میشه خودت با دختر داییت صحبت نمیکنی ؟ اگه به همین منوال ادامه بدی باید شاهد دروغهای بیشتری باشی
مواظب زندگیت باش عزیزم
harfedel
نويسنده اين كتاب كيه؟
دوستهاي گلم من نميگم با پسر دايش حرف نزنه ميگم مثل آدم حرف بزنه و هي نه و آره نگه و دامن به بدبيني من نزنه...با اين حال سعي ميكنم بي تفاوت باشم.
از همه شما هم ممنون كه جواب منو ميدين.
تو باید درک کنی که بعض حرفها خصوص هستند همون طوری که ما زنها هم حرف خصوصی داریم
ممکنه پسرداییش کاری کرده باشه و از اون راهنمایی بخواد اون که نمیتونه واسه تو توضیح بده
اینا مسائلی نیستند که بخاطرشون گریه کنی و اوقات خودت و همسرتو تلخ کنی عزیزم
اين هم لينك آن كتاب
دانه جان ممنون
سلام دوستهاي خوبم.
امروز خيلي ناراحنم:54: ديروز با آقا دعوام شد بعد از 4 روز كه از سر كاربرگشت(رزمايش) هي سعي ميكرد كه بگه و بخنده و به قول خودش تلافي اي چند روز دلتنگي و تنهايي منو دربياره.اما من هر كاري ميكردم نميتونستم باهاش راحت باشم يه حس بد بهم ميگفت:كه يه كاري كرده ، اما سعي كردم آروم باشم و تونستم. فقط يه بارم ازش پرسيدم كه چيزي رو ازم پنهون نميكنه و مثل هميشه گفت نه ، منم كه مشكوك! تا اين كه بهش گفت دايي ديروز داشته از اتوبان رد ميشده دستت سيگار ديده(اصلا نميدونم چطوري اين حرف رو زدم) كه آب دهنش پريد توي گلوش و شست ما هم خبر داره شده كه احساس اشتباه نبوده و آقا يه غلطي كرده.بعد شروع شد به خدا مال هادي(همكارش) بوده داده به من داد كه از شيشه ماشين بندازمش دور منم دو پك زدم-به جون تو من سيگار نميكشم-همينطوري كشيدم-خلاصه گفت كه:اين دو سه روز كه همگي اماده باش بوديم بچه ها همه ميكشيدن منم يكي دو بار چند تا پك زدم:47: آقا پك زده اما حرفهاش واسه من مثل پتك بود ، منم گفتم ديدي بي جنبه اي و نميشه كنترلت نكرد اول قيلون بود الان شده سيگار فردا هم ميشه مشروب.تمام ين حرفها رو زدم اما با آرامش و بدون داد و بيداد اما الان خودم دارم منفجر ميشم نميدونيد چه حال دارم ميترسم بدتر بشه.!. اگه يه زماني خونوادم بفهمن من چه جوابي دارم بدم ؟ اگه بهم بگن اين همون پسرييه كه به خاطرش تو روي همه وايستادي و گفتي قيد شما رو ميزنم اما از.... چي جواب بدم هميشه زبونم دراز بود كه آقا سالمه.
واقعا براي آينده ميترسم:302: متاسفانه يه آدمي هم هست كه اگه يه بار كسي رو ببينه ميگه آدمه خوبيه و باهاش رفاقت ميكنه و تلفن بازي و اين حرفها....شما بگيد من چيكار كنم؟