-
سلام دوستای عزیز. دیدم خوبه که اون چه که نتیجه گرفتم رو به شما هم منتقل کنم شاید مفید واقع بشه.
من دنبال بهترین راه بودم و در واقع همش به این فکر میکردم چیکار کنم که کمترین هزینه و بیشترین فایده رو برام داشته باشه. البته خوبه که آدم جوانب رو بسنجه اما از این موضوع غافل بودم که به قول شاعر گاهی باید پارو نزد وا داد، باید دل رو به دریا داد. واضح تر بگم اون کاری که از دستم برمیومده رو انجام بدم و زیادی حساب سود و زیان رو نکنم. بعد نترسم و به خدا توکل کنم.
میخوام بگم نباید زیادی دنبال این بود که چی بدست میاری، شاید بهتر باشه بدونی که کار در نهایت دست کسی دیگه ای ایست که شاید بشه گفت که وسواس به خرج دادن و سخت گرفتن رو گاهی و شاید همیشه نمی پسنده و میخواد که ما با توجه به حضور خودش و توکل به خودش، طی طریق کنیم و زیاده از حد مته به خشخاش نذاریم.
- فکر میکنم شأن انسانی ما باید بالاتر و محکم تر از این حرفا باشه که انسان خودش رو وابسته کنه به اینچنین چیزهایی. به اینکه حتما بهترین کارو بکنه و یا بهترین رو داشته باشه. البته که اگر امکانش باشه خیلی خوبه اما نباید زیادی دغدغه بشه. دغدغه شدن بیش از حد، باعث مادی گرایی و دنیاطلبی میشه و عواقبش هم که مدام وسواس فکری و استرس و عدم رضایت و ... است.
-
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است,
- خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی (حافظ)
-
- از همه دوستان که در این تاپیک من رو با حرفای زیباشون محظوظ کردند خیلی متشکرم.
- خوشبختی و آرامش و سلامتی رو برای همگی آرزو دارم.
- التماس دعا.
-
-
- - - Updated - - -
:72:
-
سلام
گاهی وقتها باید بخشید /گاهی وقتها باید گذشت کرد /گاهی وقتها باید ندید گرفت /گاهی وقتها باید سکوت با تدبیر کرد
واینها همه تمرین صبر کردن است واین صبر وجود انسان را صیقل می دهد ومی تراشد ومانند نگین تورا برق می اندازد
دیگران مقام والایت را میبینند اما نمی توانند مثل توباشند /زیرا که عادت نکرده اند /تمرین نکرده اند /وخود را به تمام کلمه از
بار منیت رها نکرده اند
چه وابستگیهایی که انسان را به منیت می کشاند /وچه دلبستگیها که غرور را برای انسان بالا می کشد /رها نبوده ایم
رها شدن زیباست از قید وبند تعلقات آزاد شدن زیباست
عده ای با خضر نبی راه را گم میکنند وبه سرزمینی دور دست که دست هیچ بنی بشری به آن نرسیده میرسند
روی زمین پراز انواع واقسام سنگهایی بوده که زیبایی آن چشم هربیننده ای را خیره میکرد
عده ای پرسیدند آیا از این سنگها با خود برداریم ؟
خضر نبی میگوید اینها سنگهایی است که اگر بردارید پشیمان خواهید شد واگر که برندارید هم پشیمان خواهد
شد
خلاصه عده ای برداشتند وعده ای برنداشتند تااینکه به شهری رسیدند
در اآن شهر متوجه شدند که سنگها یی که با خود اوردند جواهر بوده و اینگونه شدکه اآنان که برداشتند حسرت خوردند که چرا کم برداشته اند وآنان که برنداشتند نادم از این که چرا هیچ نیاندوختند
آری عاقبت کار در این دنیا همین هست ای کاش تا می توانیم بیاندوزیم وذخیره کنیم ودر جایی که دستمان کوتاه بود جواهراتی برای عرضه داشته باشیم
جواهرتی مثل صبر مثل گذشت وبخشش وفداکاری و.کمک به دیگران و....آن آرزوی دست نیافته در دنیا و...
-
سلام
خیلی متشکرم دیده گرامی. بسیار متن آموزنده ای است. صبر در کنار حفظ عزت و ارزش انسانی. دیده تان بصیر و بینا باشد ان شاالله.:72:
-
سلام ، بعد از شونصد ماه نیومدن، اومدم یه اعلام حضور برای اون هایی که منو میشناسن و هنوز هستن بکنم و بگم، من زنده ام!(خیلی زحمت کشیدم واقعاً، البته که کشیدم من مثل بعضی ها سوخت هسته ای ندارم ! -اون بعضی ها خودشون فهمیدن-)
البته فقط برای این که نیومدم ،گذری راهم به این جا افتاد این تاپیک رو دیدم گفتم این یه حکمت شعر گونه هم توش باشه بد نیست ، دم روح فیض کاشانی (رحمت الله علیه)گرم که شعر به این باحالی گفته :
گفتم رخت نديدم گفتا نديده باشي
گفتم ز غم خميدم گفتا خميده باشي
گفتم ز گلستانت گفتا که بوي بردي
گفتم گلي نچيدم گفتا نچيده باشي
گفتم ز خود بريدم آن باده تا چشيدم
گفتا چه زان چشيدي از خود بريده باشي
گفتم لباس تقوي در عشق خود بريدم
گفتا به نيک نامي جامه دريده باشي
گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشيده باشي
گفتم جفات تا کي گفتا هميشه باشد
از ما وفا نيايد شايد شنيده باشي
گفتم شراب لطفت آيا چه طعم دارد
گفتا گهي ز قهرم شايد مزيده باشي
گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آيد شايد چشيده باشي
گفتم بکام وصلت خواهم رسيد روزي
گفتا که نيک بنگر شايد رسيده باشي
خود را اگر نه بيني از وصل گل بچيني
کار تو (فيض) اينست خود را نديده باشي