-
سلام
بهتر هست حضوری بری پیش مشاور
یکی باید به شما کمک کنه مرحله فراموشی رو شروع کنی و پشت سر بذاری
البته من شخصا آخرین پستی هست که اینجا توی تاپیک شما میذارم
ولی همسر سابق شما که تاپیک زده بود من توش کلی به شما حق داده بودم و خواهرش رو متهم کرده بودم
تصورم این بود که نگران بچه تون هستی
الان مسایل روشنتر شد
شما با هدف بازگشت به همسر سابق میخوای به تهران بری و نه هدف نگهداری پسرتون و این یعنی بر هم زدن آرامش هر سه تای شما
و من به ایشون حق میدم که نخواد این اتفاق بیفته
-
aqua_68
سلام
لطفا" تایپیک رو ادامه نده.
گفتم با هم صحبت میکنیم...نگفتم ؟
- - - Updated - - -
سلام
بنده در تایپیکم عرض کرده بودم برای رجوع صحبت کرده بودند و... چیزی که کاملا" مشخص بود نیازی به این همه بازپرسی نداشت...
صحبت های بعضی از دوستان هم ناراحت کننده است
-----------------------------------------------------------
از مدیریت خواهش میکنم تایپیک رو قفل کنند:72:
-
آقا پژمان یک دور دیگه تاپیک قبلتون رو بخونید و تمام نظراتی که در مورد همسر سابق داشتید و قطعا الان هم دارید. بعد از اون به افرادی که اینجا نظر دادن حق بدید که تلاش کنن برای این خانم روشن کنن که در زندگی ایشون مسئله ای به نام جدایی و طلاق اتفاق افتاده
ان شا الله هر چی به صلاح هر سه شماست اتفاق می افته
-
سلام
اعضایی که لطف میکنند واینجا پست ارسال میکنند خواهش میکنم تایپیک آفتهای مشاوره رو مطالعه ورعایت کنند....
خانم aqua_68گرامی به جای جوابگویی ،پستهای چالشی رو گزارش کنید.
-
باید اعتراف کنم وقتی تاپیکتون رو میخوندم واقعا جا میخوردم.
نظر من اینه که شما و همسر سابقتون همدیگه رو دوست داشتین و اگر از حرفم دلخور نمیشین اینکه به اینجا ختم شد بیشترین تاثیر رو رفتارهای ناپخته شما داشت.
علت دیگرش ازدواج فامیلی بود.نمیگم همه ازدواج های فامیلی اینطورند ولی اکثرشون اینجوری هستند مثلا زندگی دوتا از دایی های بنده اینجوری شد و هردو در حال حاضر جدا شدن متاسفانه.
ازدواج فامیلی باعث میشه طرفین خودشون رو نسبت به دیگر اقوام نزدیک تر بدونن و توقع دارن همیشه بین مثلا یه عروس که نسبت فامیلی داره با عروسی که از خانواده غریبه بوده تفاوت زیادی قائل شن.
شما در زندگیتون چیزی کم نداشتین و بحثاتون اکثرا ارزش چندانی نداشت یعنی خدایی نکرده سر خیانت و بی کاری و دست بزن و فحاشی و ... نبود.حیف بود واقعا
اما بنظرم خیلی خیلی جای امیدواری داره درصورتیکه هردوطرف اشتباهات گذشته شون رو اصلاح کنن و به این درک برسن که هیچ چیز ارش اینرو نداره که از هم جدا شین.
خانم آکوا لطفا تا فرصت هست بخاطر پسرتون خودتون و همسرتون این زندگی رو نجات بدین.
باز هم میگم حقش نبود به جدایی ختم شه.همه بحثا بچه گانه بود.
و البته نکته مهم تر دخالت دیگران بود امیدورام اونها هم به این درک رسیده باشن که دخالت بی جا و زیاده رویشون تو این جدایی نقش به سزایی داشت.
وظیفه بزرگ تر ها فقط این بود که اتیش این اتفاقات رو خاموش کنن و شمارو به سمت زندگی بهتر سوق بدن.
در حال حاضر هم نسبت به تصمیم گیری درمورد پسرتون هم شما و هم همسرتون صلاح پسرتون رو در نپر بگیرین.
اون بچه نمیتوووونه بین پدر و مادر فقط یکی رو انتخاب کنه همونطور که یک انسان نمیتونه بین اب و غذا یکی رو انتخاب کنه.شما باید نزدیک به هم زندگی کنین و پسرتون هر وقت که اراده کرد به هردوی شما دسترسی داشته باشه.اون گناهی نداره تو این اتفاقات و حقش نیست بیشتر از این ضربه بخوره.
نزدیک به هم و کاملا جدا از همسرتون مستقل زندگی کنین و بیشتر به گذشته و اینده فکر کنین.اول سعی کنین خودتون رو بسازین به عنوان یه خانم بعد یه مادر و بعد انشاالله یک همسر.