نوشته اصلی توسط
carameli
بد دهن بود به من احترام نمی ذاشت.پر توقع بود.خیلی مستبد و زورگو بود.با اینکه من شاغل بودم کوچکترین همکاری در کارهای خونه نمی کرد.
همچین مردی برای بسیاری از خانوم ها قابل تحمل نیست اما شما همش بهش عشق ورزیدی
ولی از همون روزای اول عقد سر مسائل جنسی توافق نداشتیم....تا بالاخره یه روزی یه جایی به بدترین شکل ممکن این اتفاق افتاد.
قبل عروسی.می تونم بگم یکی از زجر آور ترین خاطراتم هست...
عزیزم مساله جنسی اون هم برای بار اول به این وضع بدترین خاطره عمرت میتونه باشه و تو پستهای دیگه دیدم نوشتی گذشته !!! نه تا وقتی درمان نشی نگذشته چرا تو همسرت رو متجاوز نمیدونی چون بعدش اومده عذر خواسته و باز تکرار کرده کارشو؟؟ وحشتناکه و این خاطره تاثیر به سزایی رو روابط تو با مردهدا میگذره حتی ممکنه به مرد پرخاشگر عادت کنی و آزاد دیدن رو وست داشته باشی و بدتر اینکه ممکنه باز همچین مردی و جذب کنی
حتی بعدش عصبانی و بداخلاق بود.و گفت چرا خون نیومد!؟!
عجب آدمی و البته شکاک و بدون دانش ! باز تو چی کار کردی رفتی خون بهش نشون دادی جای اینکه بهش آگاهی بدی که خیلی ها ممکنه اصلا خون نیاد یا بهش اعتراض کنی ؟؟؟چرا؟
بعضی وقتا دستای منو می بست.یا پرتم می کرد رو تخت.هرکار که دوست داشت به زور می کرد.محبت نمی کرد نوازش نمی کرد.خیلی وقتا بدنم کبود می شد.
اینا مصداق بارز تجاوزه و همسرت کاملا اشتباه میکنه که میگه زنهای دیه دوست دارن هیچ زنی این رفتا رو دوست نداره فقط تو فیلمهای پورن اینجوریه تون ژستشه نه که واقعا بدن زن کبود شه !! و باز هم اعتراض و قهر نکردی؟ و با عذر خواهی قانع شدی؟
.ولی یه مدت بعد می گفت تو زیادی پوستت حساسه زیادی ظریفی.همه زنا از مردایی مثل من خوششون میاد.
خیلی ببخشید اما کاملا توهم داره شوهرت
تا موقعی که باردار شدم اقدام برای بارداری برام مهم بود بهش گفته بودم من اون اتفاق اول اونجوری نشد که دلم می خواست اینبار به حرف من توجه کن.دلم می خواست یه سری چیزهایی که تو دین سفارش شده انجام بدم.دلم می خواست ارتباطمون عمیق و عاشقانه باشه.ولی بازم نشد.بازم مثل همیشه حتی حرفای بدی هم می زد.
:81:
... وقتی سقط شد فقط روز اول خوب بود.بعدش می گفت تو عرضه نداشتی بچه رو نگه داری.
....هر وقت زاییدی این نازارو بکن.نمی دونید چقدر آدم تحقیر میشه.
واقعا همسرت انقدر کوته فکر بوده که این حرفها رو زده و پیش مامانت هم گفته؟؟؟و مامانت هم سکوت کرد؟ و تو هم سکوت کردی و هیچی نگفتی؟؟
لطف خدا اینجا شامل حالت شده که بچت الان تو بهشته و پدرش اون آدم نیست
بهتر هم خودت بدونی و هم به همسرت میگفتی که سقط بسیار از زایمان سخت تره از نظر روحی نابود کننه است باز هم نمیدون چقدر دوره درمان بعدش رو گذروندی؟؟
اینجا یه کار خوب انجام دادی عصبانی شدی و به همسرت همه حرفهای دلت و که حقیقت بود گفتی اما واقعا چرا و چطور تونستی بعدش بگی ناراحت بودی و معذرت بخوای؟ باز اون حق به جانب شد
من از اول زندگی مون دقت کردم تو همش مریضی.
همسرت مریض بوده که به تو این حرف و میزده هیچ وقت یه آدم سالم به یه آدم حتی مریض این حرف و نمیزنه
کلا سه روز خوبی.در حالیکه زنای دیگه فقط سه روز مشکل دارن.می گفت من سرم کلاه رفت باید تو خواستگاری اینارو ازت می پرسیدم.منم بهش گفتم از این به بعد بزن تو تقویم.انقدر تهمت الکی به من نزن.همون ده روزم می گفت خیلی زیاده.دو سه روز قبلش میری پیشواز دو سه روز بعدش میری پسواز.زندگیت کلا مختل میشه.تو به خاطر فیبروم این مشکل رو داری.من باید زن بگیرم.که اون موقع ها برم پیش اون.
بهت گفت باید زن بگیره و تو باز باهاش زندگی کردی؟
علنا می گفت جدا بشیم
و چرا التماس میکردی؟ میذاشتی جدا شه که البته آخرشم به زور جدا شد
اون به من اصلا توجه نمی کرد اگه موهامو رنگ می کردم یه رنگ دیگه رو نشون می داد می گفت این خوبه.
از تیپم ایراد می گرفت می گفت مانتو جدید نمی پوشی.از اینا که الان دخترا می پوشن بپوش.
می گفت سی...نه هات مثل ژله می مونه سفت نیست.افتاده است.
این حرفها و رفتار واقعا نشان مشکل بزرگی تو همسر سابق شماست و ایشون احتیاج به درمان داره حتی اگه منفعل بودن تو باعث بروز این رفتار شده باشه اما اشکال اصلی از همسرتونه
.ولی الان می خواد رجوع کنه.می گه هرچی تو و خانوادت بگن قبول می کنم.:97:
این آدم با همه رفتارهای زشتش و کوتاه آمدنت،و تنها گذاشتنت تو سقط بچه ، رفت و با یکی دیگه بهت خیانت کرد و تو رو طلاق داد حالا میخواد رجوع کنه؟؟؟ اصلا چطور بهش اجازه دادی این پیشنهاد رو بده؟ عزت نفست کجاست؟