-
سلام.خانم نو عروسم من...با خوندن سرگذشت شما ناراحت شدم واستون دعا می کنم مهرتون به دل همسر شما بیفته...
اما راجب تاپیک:
همه دسته جمعی می گید ایشون همسرشو طلاق بده!!! یک بار دل یکیو شکسته دوباره دل بنده ی دیگه رو بشکنه!!
یه خوبیش این هست که خودشون اینجا هستند و راهنمایی می خوان...برعکس کاربر نو عروسم من که همسرشون سرد هستند خود این آقا حضو دارند
پس راحت تر هست راهنمایی کردن
یه نکته ای رو خواهرانه بگم لطفا دست از سرزنش کردن و کاراگاه بازی بردارید همدردی های محترم...
-
سلام مجدد به دوستان
ممنون که سعی کردید منو متوجه کنید که هر چه سریعتر کار درستو انجام بدم... یه چند تا نکته دیگه باید توضیح بدم...
این که من آمادگی لازم برای ازدواج رو ندارم رو قبلا اطرافیان هم گفته بودن، اما متاسفانه خودم اینطور فکر نمیکردم. اعتراف میکنم آدم خودمحوری هستم چون تو محل کارمم همینطور هستم و با این خصلت تقریبا شناخته شدم.
من چندین بار به طور جدی و منطقی از خانمم خواستم جدا شیم، اما تهدید کرد به خودکشی، گریه کرد و گفت پدرم سکته میکنه که نمیدونم چقدر واقعیت بود اما این اتفاقم انگار افتاد. من بهش گفتم در حق دختری قبلا ظلم کردم و نمیتونم بی تفاوت باشم اما ایشون گفت به جهنم مگه الان از شرایطت ناراضی هستی؟
ضمنا خانمم قبلا تو رابطه ای بکارتشو از دست داده، و من در اوج اون خلا عاطفی، در اوج اون جنون روانی و احساسی که دچارش شدم هیچی برام مهم نبود انگار فقط میخواستم فرار کنم. فقط همین! حتی اسم دوست پسر خانمم هم میدونم وحس میکنم اصلا برام اهمیتی نداره.
این در حالی بود که به نامزد قبلیم خیلی سخت میگرفتم تو حجاب، تو رفت و آمد، حتی به خاطر دونستن اسم بازیگری توبیخش میکردم، و اون هم اعتراضی نمیکرد. طوری شد که بعد اینکه تصمیم گرفتم با خانمم عقد کنم ، اون دختر بهم گفت یعنی همه محدودیت ها و همه غیرت هاییی که برای من نشون دادی دروغ محض بود؟ چرا الان با کسی میخوای ازدواج کنی که اصلا اینها رو رعایت نمیکنه ولی به من میگفتی اگر روزی اینارو رعایت نکنی طلاقت میدم؟ . منم فقط بهش گفتم اشتباه کردم که این چیزا برام مهم بود چون الان دیگه این موارد اهمیتی برام نداره!
یع بارم بهش پیام دادم خودتم بکشی بر نمیگردم چون با این خانم آرامش دارم... من یه جورایی دیوانه شده بودم و انگار میخواستم تلافی مخالفت خونوادشو سر خودش در بیارم... واقعا پشیمونم اما خونوادشم کم اعتماد به نفس منو پایین نیاوردن!
خانم مهستی، من قبلا شغل و درامدم خوب بود اما کم کم رو به افول گداشت... با خودم گفتم با اینکه شرایط روز اول خواستگاری من خیلی خوب بود خونواده دختری که عاشقش بودم بهم جواب منفی دادن چه رسد به الان که شرایطم بدتر شده... این شد که میخواستم شرایطم دوباره به حالت عالی برگرده تا بتونم سرافراز برم خواستگاری
اما اینکه چرا در عرض 2 هفته خانممو عقد کردم این بود که وقتی وارد منزل این خونواده شدم پدرخانمم پیشونی منو بوسید، هیچی ازم نخواستن و به اصلاح چشم بسته منو قبول کردن. البته اینو بگم که نامزد قبلیم و خانومم از لحاظ شرایط و ... قابل مقایسه نیستن و شاید علت سختگیری خونواده نامزد قبلیم خیلی نابجا نبود.
خانمم الان به هر طریقی شده میخواد منو نگه داره حتی با تهدید به خودکشی و براش فرقی نمیکنه من سر دختر قبلی ظلم کرده باشم.
اما جواب یکی از دوستان که پرسیده بود آیا از شنیدن فحشی که خانمم به نامزد قبلیم داده خوشحال شدم؟ به هیچ وجه!
نامزد قبلیم در جواب فحش، از خانمم خواست که حلالش کنه و درک کنه که فراموش کردن کامل زمان میبره و قطع احساس 4 ساله طی 2 هفته کار طاقت فرساییه... بهش ماجرارو توضیح داده بود و گفته بود من قصد از هم پاشوندن زندگی کسیو ندارم و در شان خودم نمیبینم همچین کاریو... و در آخر گفته بود که برات دعا میکنم خوشبخت بشی و قول میدم بخاطر تو هیچوقت، حتی اگه از قلب درد در حال مرگ باشم، دیگه پیامی ردو بدل نشه، چون نمیخوام زندگی توهم مثل من بشه. اما با شوهر نامردت اون دنیا تسویه میکنم.
از اون موقع که به خانمم قول داده هیچ پیامی بهم نداده...
خانمم به هیج عنوان حاضر نیست عقدمون بهم بخوره... و یه نکته دیگه اینکه میدونم خونواده نامزد قبلیمم به هیچ عنوان دیگه اجازه نمیدن من برگردم. حالا خوددختر خانم چون عاشقم شده بود میتونه کنار بیاد اما خونوادش به هیچ عنوان!
من سنم زیاد شده، اصلا نمیدونم کار درستی هست طلاق با این شرایط یا نه. ضمن اینکه خونواده خانم هم اصلا حاضر نیستن به قضیه جدایی فکر کنن در حدی که حتی اگه دعوایی بین من و خانمم اتفاق بیفته خانمم رو دعوا میکنن که کاری نکن که بره! خیلی خوشحالن ار عقد ما و من حتی قضیه جداییو با پدر خانمم مطرح کردم اما فایده نداشت!
با این شرایط بازم فکر می کنید باید طلاق بدم؟ در اصل دارم فکر میکنم من 4 سال با احساس اون دختر بازی کردم اما خانمم 1 سالم نشده داره باهام دورادور زندگی میکنه... معلوم نیست چی به سرش آوردم
-
سلام
یه زمانی عشق اولم بهم.میگفت تو رو با دنیا عوضت نمیکنم چه حرفهایی قشنگی چه لحظه های شادی
الان که فکر میکنم چرا منو راحت کنار زد
عشق من انتقام اذیت های عمه هاش رو سر من خالی کرد چون ادرش از خواهر شوهرهاش متنفر بود چون....
اما اون که رفته دیگه شوهرم انتقام کدوم شکستش رو از من گرفت
چرا منو انتخاب کرد الان که من خودم نمیتونم سلاق بگیرم چون مادرم سکته میکنه
طفلکی مادرم دلش خوشه دخترش خوشبخته فکر میکنه الان من خوشبختم الکی پیش مادرم شاد و خوشحالم اما همش الکیه
من جای خانوم شما هستم شرایطمون یکیه اما شوهرم مستقیم از من نخواسته طلاق بگیریم
اگه من اقدام کنم باید اواره بشم چون همش باید طعنه و سر کوفت شوهر خواهرام روبشنوم طعنه های زنداداش طعنه های یهویی پدرم که تا وقتی اعصابش خرد بشه سر من خالی میکنه منی که با پول پدرم یه بار با دل خوش یه روسری نگرفتم
چرا میگید طلاقش بده که اسم یه بیوه طلاق گرفته مطلقه سرش باشه
من عشقمو فراموش کردم اما با هزاران بدبختی سه سال شب ها زیر پتو گریه کردم تا خوابم برد سه سال به خاطر ه هامون با حرفهای قشنگش با یاداوریشون خوابیدم
میخوابیدم چه خوابیدنی با اشک و حسرت میخوابیدم با کابوس از خواب میپریدم نصفه شب تا صبح بیدار میموندم روزها هم مثل یه مرده بی حال میفتادم
روزگار گذروندم روزگار
خواهرم بلاهایی سرم اورد که...طعنه هایی میزد که جیگرم اتش میگرفت ای خدا
الان دیگه گذشته فراموشش کردم
اما الان که ازدواج کردم فکر میکردم شوهرم میشه مرد زندگیم تکیه گاهم
میشه رفیقم همدمم اما دریغ دریغ از یه ذره خوبی و محبت
عید امسال نو عید داشتیم شوهرم حتی یه پنج دقیقه نیومد خونمون بشینه حتی عید دیدنی من نیومد حتی یه کادو برام نخرید تا الانم هیچی هیچی
وزنم رسیده به چهل و هشت افسرده داغون
چرا بهش میگید طلاقش بده چرا نمیگید اون دختر بیچاره چی میکشه الان
نمیدونم شماها با چه منطقی دارید اینطوری راهنماییش میکنید
پس وجدانتون کجاست
من قصدم دردل و دل بود چون دیدم من جایی اون دو تا خانوم بودم و هستم
متاسفانه عشق من فامیل بود و هست جلوی چشمام!!!!!
میبینم دست زنشو گرفته چسبیدن به هم میخندد شوخی میکنند میرن خرید
اما شوهرم حتی منو تا سر کوچه نمیبره؟؟؟
خوشگلی بدون خوشبختی و ارامش و عشق به چه درد میخوره ؟؟؟!؟؟؟!؟
-
سلام
براى هر سه نفرتون هم خيلى شرايط سختيه، خوب ميگن آدم جايزالخطاست شما يك خطا رو كردين و با احساسات دو نفر به شدت بازى كردين ولى سعى كنين خطاى بعدى رو آگاهانه انجام ندين. نامزد سابقتون رو بهتره براى هميشه فراموش كنين، طورى كه (خدايى نكرده) فكر كنين كه ايشون تو اين دنيا نيست، خط تون رو عوض كنين، چند روز به خودتون فرصت بدين و براى هميشه با نامزد سابقتون خداحافظى كنين و از ذهن و قلبتون پاكش كنين.
بعدش بياين و نهايت تلاشتون رو براى حفظ زندگى جديدتون بكنين و سعى كنين نكات مثبت همسر جديدتون، شرايط خوبش و نقاط قوتش رو شناسايى بكنين و از ته دلتون براى دوست داشتنش تلاش كنيد، باور كنيد همه ى آدمها ويژگى هايى دارند كه اونهارو دوست داشتنى ميكنه فقط شرطش اينه كه الان تمركزتون رو فقط و فقط رو زندگى جديدتون بذارين و به هيچ وجه همسر فعليتون رو با نامزد سابقتون مقايسه نكنين. شما الان متاهل هستين و متعهد، شما مسئوليت زندگى يك دختر رو به گردن گرفتين، شما سرنوشت يك انسان بى گناه رو به دست گرفتين، شما الان تنها با اون دختر طرف نيستين شما الان با يك خانواده، با يك آبرو، با يك سرنوشت و با خدا طرف هستين. ازتون خواهش ميكنم ايندفعه آگاهانه دست به خطاى بدترى نزنين. الان نامزد سابقتون سعى داره شما رو از ذهن و قلبش پاك كنه، شما هم همينكار رو بكنين و براى زندگى و سرنوشت خودتون و همسرتون نهايت سعى تون رو بكنين.
مطمئن باشين از هر دست بدين از همون دست ميگيرين، كارى نكنين كه عذاب وجدان يك عمر ولتون نكنه.
نامزد سابقتون محاله بتونه دوباره باهاتون زندگى كنه چون اون حس اعتماد از بين رفته، حتى اگه ايشون هم خواستن شما نبايد چنين چيزى رو بخواين. اگه تلاشتون رو كردين و نتونستين همسرتون رو دوستش داشته باشين يا باهاش به مشكل غيرقابل حل برخورد كردين، اون موقع راحت ميتونين براى زندگى تصميم بگيرين.
-
سلام
از کاری که کردی به شدتتت متعجب شدم. دختری که عاشقتون بوده التماستون کرده و شما مدعی هستید عاشقشید و تمامم ثانیه به ثانیه خورد شدنشو خودتون براش آفریدید؟
خانم نو عروس از سرگدشت شما هم بسیار متاثر شدم اما خانم یعنی شما میگید خانم ها با اینکه میدونن شوهرشون دوستشون نداره و لحظه لحظه به فکر کس دیکه ای هست باید ه طور که هست این شرایط رو نگه دارن؟!
آقای رضا، گفتید نامزدتون 4 سال رابطه عاطفی داشته و خانمتون کمتر از 1 سال! (اونم دورادور یعنی محبت خیلی زیادی از شما دریافت نکرده ولی به شدت میخواد نگهتون داره.... با اینکه میودونسته به دختری ظلم کردید گفته به جهنم!! ) اینا هم برام عجیبه راجع به خانومتنون... وقتی روز اول بهشون گفتید که یه همیچین ظلمی کردید چرا قبولتون کرده؟!!
حس میکنم اگر شما بخواید میتونید زندگی کنید ب خانومتون ولی خوب کیفیت زندگیتون بالا نیست.
تلاش کنید
-
سلام
در ادامه صحبت قبلیم و با توجه به صحبتهای شما در بالای همین صفحه بنظر شما شدیدا دچار کمبود اعتماد بنفس هستید و به خودتون و داشته هاتون ایمان ندارید و به همین دلیل وقتی خواستگاری رفتید و جواب منفی شنیدید برای جبران و انتقام پشت پا زدید به همه چی و نامزد قبلیتون رو نادیده گرفتید و بی اعتنایی کردید تا اینجوری خودی نشون بدید و ابراز وجود کنید نکته دیگر اینکه شما برای افزایش اعتماد بنفستون و پر کردن این خلا تشنه احترام و تکریم دیگران هستید و جذب این تیپ ادمها میشید همونطور که گفتید بوسیدن پیشانی شما توسط پدرزنتون در مراسم خواستگاری براتون کاری بزرگ و حجتی از خوب بودن این خانواده بوده....
دوست عزیز این خود شما هستید که باید برای خودتون شان و منزلت قایل باشید و به خودتون اعتماد کنید نه اینکه رفتار دیگران بتونه براحتی نظر شمارو در مورد خودتون تغییر بده...
روی خودتون بسیار کنید...
-
من هم شدیدا با نظر amf موافق هستم... بوسیدن پیشانی و پذیرفتن بدون چون و چرای شما توسط اون خانواده به هیچ عنوان دلیل برتری اون خونواده نمیشه... تا وقتی که خودتون رو اصلاح نکنید و باور نکنید که با مدیریت روی شخصیتتون هست که میتونید خوشبخت بشید (نه با پرستش دیگران) نمیتونید هیچ کسی رو خوشبخت کنید.
من نمیدونم خانومتون چقدر میتونه دووم بیاره اما نگه داشتن 1 طرفه زندگی اونم برای زن با اون همه عواطف و با دونستن افکاری که از ذهن شما میگذره اصلا کار ساده ای نیست.
ایرادای شما از دیدگاه من: شما هیجانات لحظه ای دارید. عدم اعتماد به نفس واقعی دارید. نیازمند پرستش دیگران هستید تا خودتون رو باور کنید. نمیتونید کسی بغیر از خودتون رو عمیقا دوست داشته باشید و همه محبت ها رو با یه اشتباه کوچیک زیر سوال میبرید. خودمحور هستید.
اینها ایراداتی هست که به نظر میرسه در شخصیت شما وجود داره و لطفا روشون کار کنید وگرنه این عقد شما خدایی نکرده تا عروسی دووم نمیاره.
به نظر من اگر سعی کنید خودخواهی رو بذارید کنار، و این همه محبت رو بپذیرید میتونید خانومتون و افراد دیگرو ددوست داشته باشید. مرداها به اندازه زنها احساسی نیستن و زودتر همه چیزو فراموش میکنن.
امیدوارم نامزد قبلیتونم واقعا و به معنای واقعی خوشبخت بشن
موفق باشید
-
شما چیزی به اسم عقل هم تو کلتون دارید؟؟؟وای خدا چطور یه نفر میتونه اینقدر بی فکر باشه. زندگی و چی دیدین؟؟؟ مگه بچه بازیه زندگی؟؟؟
ببخشید خیلی اعصابم به هم ریخت از این پست.
اگه نمیتونید به این خانم جدید احساسی پیداکنید لطفا باهاش رابطه برقرار نکنید. بشینید فکر کنید واقعا چی از زندگی میخواین؟؟؟
میخواین با همین خانم جدید بمونید و ادامه بدین یا دلتون هنوز پیش اون دختره. خیلی جدیه جدی بشینید و به آینده تون و خواسته تون از زندگی فکر کنید. این نشه که با اون خانم عروسی کنید بعد یادتون بیفته به هیچ وجه هیچ حسی نمیتونید بهش داشته باشین و یواشکی با اون دختر قبلی رابطه برقرار کنید.
خواهش میکنم این دفعه اگه عقلی دارید ازش استفاده کنید. بیشتر از این به اطرافیانتون ضربه نزنید با بی فکری و ندونم کاری
-
اما جواب یکی از دوستان که پرسیده بود آیا از شنیدن فحشی که خانمم به نامزد قبلیم داده خوشحال شدم؟ به هیچ وجه!
نامزد قبلیم در جواب فحش، از خانمم خواست که حلالش کنه و درک کنه که فراموش کردن کامل زمان میبره و قطع احساس 4 ساله طی 2 هفته کار طاقت فرساییه... بهش ماجرارو توضیح داده بود و گفته بود من قصد از هم پاشوندن زندگی کسیو ندارم و در شان خودم نمیبینم همچین کاریو... و در آخر گفته بود که برات دعا میکنم خوشبخت بشی و قول میدم بخاطر تو هیچوقت، حتی اگه از قلب درد در حال مرگ باشم، دیگه پیامی ردو بدل نشه، چون نمیخوام زندگی توهم مثل من بشه. اما با شوهر نامردت اون دنیا تسویه میکنم.
از اون موقع که به خانمم قول داده هیچ پیامی بهم نداده...
وای که چه فرشته ای و از دست دادی. این تیکه رو که خوندم دلم حسابی گرفت واسه اون دختر. شایدم خدا بهش رحم کرده که نذاشته این ازدواج سر بگیره شما به هیچ وجه لیاقت اون دخترو نداری. اون دختر خیلی ارزشش بالاست.
شما حتی لیاقت همین خانومتم نداری چه برسه نامزد قبلیتون.
خیلی اشتباه کردین. بله صد در صد دیگه خانواده ی اون دختر شمارو قبول نمیکنن. پس حالا که راه برگشتی نیست حتی اگه اون دختر خودشم اومد سمت شما باهاش صحبت نکنید بذارید فراموشتون کنه ، یه مدت که بگذره و احساسات و وابستگیش کمتر بشه از اینکه این وصلت صورت نگرفته خدارو هم شکر میکنه پس نمیخواد حالا که کار از کار گذشته به اسم دلسوزی براش بازم زندگیش و خراب کنید.
اگه میتونید همین رابطه رو محکمش کنید و گذشته رو فراموش کنید.
-
سلام
mehrizraaa عزیز من همچین حرفی نزدم که شما برداشتتون اشتباه هست
من جای دو تا خانومی که این اقا گفتند بودم و هستم
ببینید منظور من خیلی در لفافه حرفمو زدم
و اصل حرفم و منظورم اینه::من عشقم ترکم کرد خب من گریه زاری کردم دلم شکست افسرده شدم کم کاری تیرویید گرفتم و.. خلاصه اما وقتی رفت و ترکم کرد با خودم همش میگفتمد اون منو نمیخواست گولم زد اگه یه زمانی دوستم داشت والان نداره ازم سیر شد واسش تکراری شدم خودمو با این چیزها ارو م میکردم این چیزها از ذهنم میگذشت و خیلی چیز های دیگه
اما الان اگه شوهرم ترکم کنه لی جهت بهم بگه من که تو رو نمیخوایتم دلم جایی دیگست میدونید چه بلاهایی سرم میاد چون من روی شوهرم حساب کردم چون تمام ارزو هام اینده ام توی شوهرم خلاصه میشه جهازهایی که با کلی عشق و علاقه و ذوق خریدم
میدونید اصل حرفم اینه خانوم این اقا دویتش داره بهش وابسته شده
اما من به شوهرم علاقه ای ندارم دوستش ندارم چپن شوهرمو منو زجر کشم کرده اگه بهم لگه برو میرم پشت سرمم نگاه نمیکنم دیگه
چون نمیخوادم
اما خانوم این اقا خودش دلش نمیخواد دل بکنه بره بابا دوستش داره
داره تلاش میکنه
اما قضیه من فرق داره منو به زور شوهرم دادند شوهرم هیچی نداره به خدا وندی خدا الان که 33 سالشه فقط پنج تومن توی بانک داره نه خونه نه شغل نه ماشین هیچییی
اما من خیلی تلاش کردم خیلی جون کندم خیلی زحمت کشبدم اما الان کم اوذدم نمیتونم کشش ندارم
راستی شما نگفتید
نامزدتون چند سالشه ؟؟؟
خانومتون چند سالشه؟؟
چه مهیارهایی میخواهید که زنتون نداره چرا زنتون رو دویت ندارید؟؟
چاق لاغر؟؟
فد کوتاهه قد بلنده؟؟غد یا غرروو هست
دهن بینه گیر میده؟؟
زشته؟؟
خب بگید حرف حسابتون با خودتون چیه
شوهر من که تا الان هیچی بهم نگفته اصلا نمیدونه معیار چیه؟؟