نوشته اصلی توسط
سمیراه
سلام
عزیزم درک میکنم چقدر سخته بهت توهین شده درک میکنم چندروز بیخبری و دلتنگی چقدر آزار دهندست
همینطور متاسفم برای فوت مادرت..
شاید همونطور که خودت گفتی شوهرت کمبود اعتماد بنفس داره و الان فکر میکنه
اگر جلو بیاد خودش رو خورد کرده
بنظر من شما براش پیامی بفرست براش بنویس امشب به منزلتون بیاد تا صحبت کنید
نه معذرت خواهی کن نه محبت
فقط خیلی مودب و با احترام ازش بخواه که بیاد تا صحبت کنید
وقتی اومد احترام بزار و هیچگونه بی احترامی بهشون نکن
و با جرات بهشون بگو که چرا بحث جدایی رو دوباره پیش کشیدند
بگو من همیشه همینطور که شماخواستی لباس پوشیدم در اینده هم همینطور خواهد بود
اما چرا بحث جدایی رو پیش کشیدید؟
بگو اگر واقعا قصدتون جداییه به من بگید تا من هم فکرهامو بکنم چون بکطرفه نمیشه رابطه رو نگه داشت
در آخر هم بهش بگید دوستش دارید و بهش مهلت میدید تا فکراشو بکنه
چون دیگه نمیتونید مدام این جمله رو بشنوید
اگر تصمیم جداییه بگه ولی اگر تصمیمش جدایی نیست دیگه حرفش رو نزنه.