نه عزيزم
مامانم ناراحتي قلبي داره ، بابام هم كه گفتم اگه بفهمه دستشو مي شكونو ، حالا اگه اينكارم نكنه دعوايه شديدي باهاش ميگيره ، فكر ميكنم فعلا چيزي نگم . چون خيلي خسته و درمونده شدم .
نمایش نسخه قابل چاپ
نه عزيزم
مامانم ناراحتي قلبي داره ، بابام هم كه گفتم اگه بفهمه دستشو مي شكونو ، حالا اگه اينكارم نكنه دعوايه شديدي باهاش ميگيره ، فكر ميكنم فعلا چيزي نگم . چون خيلي خسته و درمونده شدم .
اشکال نداره . اون دست الان بشکنه خیلی بهتر از اینکه فردا دوباره بخواد بلند شه . بذار همسرت بفهمه پشتیبان داری.
من از وقتی پدرم با همسرم تو شمال سر خانوادش صحبت کرد رفتار خودش خیلی نسبت به قبل در مورد خانوادش بهتر شد چون متوجه شد این همه گذشتی که خانوادم هم کردن فقط به خاطر من بوده.
بازم هرجور خودت صلاح می دونی.
به نظر من تو اصلا نبايد با اين وضعيت عروسي كني و كار از اينم كه هست بدتر بشه . من همين وضعيتو داشتم دو سال عقد كرده موندم همش تحقير شدم فكر مي كردم اگه عروسي كنيم درست مي شه ولي نشد و بعد از داشتن يه بچه از شوهرم طلاق گرفتم . به خدا توكل كن و عاقلانه تصميم بگير
سلام. ماندگار عزیز در چه حالی ؟ چه خبر؟
سلام نازنين جان
شكر خدا الان بهترم ، با هزار التماس و خواهش و تمنا اومد و مجبورم كرد كه باهاش آشتي كنم و كلي ازم عذر خواهي كرد و قسم خورد و قول داد ديگه دست روم بلند نمي كنه. حالا ديگه بعدشو خدا بهتر ميدونه ...
بهم گفت كه اگه دوست نداري خونه مامانم نياي نيا ، منم سعي مي كنم هفته اي يكبار بيام خونتون ، تا كمتر اذيت شي . حالا هم سعي داريم كمتر همو ببينيم تا همه چيز به حالت عاديه خودش برگرده .
سعی کن فعلا" زیاد باهاش صمیمی نشی عزیزم
باید بفهمه کاری که کرده خیلی بد بوده خیلی جدی ازش بخواه تاریخ عروسی رو روشن کنه
نه الينا جون من زياد باهاش صميمي نشدم ، اونه كه دائم تماس ميگيره و ميخواد كه به من نزديك بشه .. الان هم بعد از اونهمه حرفايي كه مادرش زده ميگه كه امشب مياي بريم خونمون ؟ گيج شدم گفتم بايد فكر كنم و تصميم بگيرم .. حالا نميدونم چيكار كنم !
فعلا" نری بهتره عزیزم
بذار متوجه اشتباهشون بشن
همونطور كه خودم هم موافق بودم ، نرفتم خونه مادر شوهرم و الان شوهر گرامي با بنده قهر كردن
واقعا نميدونم ديگه بايد چيكار كنم
من به همسرم گفتم كه من فعلا نميام خونتون چون هرچي كه من كتك خوردم به خاطر مادر گراميتون بوده و حال بيام برم دست بوسيش ؟
بعدهم گفت ديگه منم نميام خونتون و قطع كرد . تا الان هم نه بهم زنگ زده نه اومده سراغم ...
من اشتباه كردم بايد اون موقع كه كتكم زد من باهاش اينكارو مي كردم و گول اونهمه ناز كشيدنهاشو نمي خوردم .
اما افسوس
ماندگار خانم در مقابل این قضیه محکم باش.
دیدس ی شوهرت گفته بود؛ اگه دوست نداري خونه مامانم نياي نيا. اما حالا میگه؛ امشب مياي بريم خونمون ؟
می بینی راحت زیر حرفش زده، چی تضمبن می کنه در مورد دست بلند نکردن روت هم زیر حرفش بزنه؟!
یکم تنبیهش کن.