نوشته اصلی توسط
kaspian
عزیزم مقاومت در مقابل خواسته های نامعقول بقیه بد نیست.ولی خواسته های نامعقول!!!شما پول را برای مسافرت میخواستید ما قصد خرید خونه داشتیم. ولی درنهایت توی خونه ای نشستیم که مال پدر و مادر همسرمه و عروسی مفصل با 400 نفر مهمان گرفتیم.چرا؟چون خونه ای که با اون میزان پول گیرمون می اومد به اندازه راضی بودن خانواده همسرم نمی ارزید. من قید یک واحد 40 متری با سال ساخت بالا توی یک محله ی نه چندان خوب را زدم و عوضش دل پدر و مادر همسرم را به دست آوردم. اینکه پدر و مادری بخوان عروسی مفصل برای بچه اشون بگیرن نامعقول نیست و اتفاقا هر چقدر سن و سال افراد بالا میره بیشتر شبیه بچه ها میشن.نسل قبلی ما توی یک زمینه هایی کلا معیارهاشون زمین تا آسمون متفاوته با ما!!برای مادر شوهر پنجاه ساله من هم مهمه خونه از نظر رنگ و ساخت تر و تمیز باشه و وسایل نو و مناسب توش باشه.من اگر نقشه خونه ام خوب نباشه،خونم چهارتا پله بره پایین اونم خونه ای که اجاره کردم برام مهم نیست ولی مادر شوهرم اذیت میشه.درست و غلط های نسل قبل ممکنه کاملا در تضاد با باورهای من و شما باشه.من میگم بچه تازه متولد شده سیستم ایمنی بدنش ضعیفه بهتره آدم تا چند ماهگی بچه نره ببینتش ولی از نظر نسل قبل ما بچه به دنیا میاد ما باید بیمارستان باشیم!!!شما نباید توقع داشته باشی زن شصت ساله ای که چیز نامعقولی هم نمیخواد شما را درک کنه.شما فقط باید به قول معروف جنگ هات را انتخاب کنی.اگر سر هر موضوعی بخوای مخالفت کنی انرژی خودت هدر میره و اعصاب خودت به هم میریزه.بشین ببین خط قرمزهات کجان و اگر مسئله ای انقدرها تعیین کننده نیست بزار دل اونها هم خوش باشه.همین که مادر شوهرت وسایل نو خریده میتونه نشونه این باشه داره به مراسمی مثل پاتختی و ... فکر میکنه،بهتر نیست اینطوری فکر کنی تا اینکه بگی داره با من رقابت میکنه و فکر کرده 25 سالشه؟؟؟کلا با این دیدی که داری زندگی خودت را خیلی سخت میکنی.بله درست نیست خانواده ها دخالت کنند ولی توی ایرانی که نه حمایت مالی میشه از زوج های جوان اول زندگی و نه امکانات مناسب برای خیلی موارد مثل نگهداری بچه و ... هست همین وجود خانواده ها نعمته. من الآن باردارم و به خاطر رابطه خوبی که با مادرشوهرم دارم ازم خواسته 3-4 هفته اول بعد از زایمان برم پیشش بهم برسه.قبلش هم میگفت سه ماهه آخر بارداریت را کلا بیا اینجا.خب اینها محبته.من قصد رفتن ندارم ولی خب خیالم راحته که بخوام برم سرکار یا ادامه تحصیل بدم میتونم روی کمک های نسبی ایشون حساب کنم اونم وقتی خانواده خودم شهرستان هستن و در دسترس نیستن.دخالت های خانواده ها درسته اعصاب خرد کنه ولی اکثر مواقع از سر دلسوزیه.به هر حال هیچ پدر و مادری بد بچه اش را نمیخواد و توی فکر خودش داره به نفع بچه اش کار میکنه.با جبهه گرفتن هم چیزی عوض نمیشه فقط شما میشی آدم بده.اگه سر مسائلی که برات چندان مهم نیست اصرار و مخالفت نکنی بعدا سر مسائلی مثل تربیت بچه و ... که مهمتره هم دخالت کمتری میشه و هم اگر مخالفت کنی به حساب لج و لجبازی گذاشته نمیشه.ببخشید طولانی بود ولی اینها تجربه های من بود و به نظرم لازم بود گفته بشن.